فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
‼️بارش رحمت در حال نزول و باریدن هست اما ما پنهان شده ایم و نمیگذاریم این باران بر وجود ما ببارد...
مشکل از نبود خدا و نبود رحمت نیست مشکل از ماست!
که خودمان را در معرض رحمت الهی قرار نمیدهیم و دنبال این رحمت و دنبال خدا نمیرویم!
💥کلید حل تمام مشکلات رجوع به خداست...💥
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس #_عرفان_پژوه
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
داستان:گلایه حضرت ولی عصر (عج) از مرد عطار🌱
یک عارفی بود که مغازه عطاری داشت. رفت خدمت شیخ رجبعلی خیاط گفت دیگه به اینجام رسیده میخام آقام رو ببینم
شیخ یه نگاش کرد دید اهل دله..
شیخ فرمود فلانی چهل شب شبی صدبار این آیه را بخوان «رب ادخلنی مدخل صدق….»
شب چهلم آقایت را می بینی…
عارف میگه رفتم چهل شب شبی صدبار این ایه رو خوندم. چهل شب گذشت و شب چهلم خبری نشد.
همه خوابیدیم. نصف شب دیدم صدام میکنن از خواب بیدار شدم دیدم این صدا رو زن و بچه نمیشنون اومدم توی کوچه دیدم اقا حجت ابن الحسن توی کوچه ایستادن اما پوشیه زده و به نورش کل کوچه روشنه.
حضرت فرمود: فلانی تو فکر میکنی ما بچه های مادرمون زهرا (س) را نمیتونیم غذا بدیم؟
حضرت این را فرمود و رفت.
گفتم:عجب بعد چهل روز و چهل شب در به دری و ذکر و یک عمر دنبال آقا بودن امشب هم که آقا را دیدیم آقا اینکارو با ما کرد.
صبح اومد محضر شیخ رجبعلی خیاط و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ گفت:میدونی علت چیه؟؟
گفتم:نه!!
شیخ گفت:عطار یادته دیروز صبح یه بچه یتیم علویه سید اومد در مغازه ات گفت مادرم خواسته یه صابون بدید بچه ها رو بشورم بعدا پولش را میارم و تو از جای دیگری ناراحت بودی یه داد زدی سر این بچه و گفتی:
برو بینم بابا…مادر تو هم فقط مغازه ما رو بلده ….
دل اون بچه سید رو شکستی..
و این بود که آقا هم شب بهت فرمود: فلانی تو فکر میکنی ما بچه های مادرمون زهرا (س) را نمی تونیم غذا بدیم.
💥❗️پیام داستان❗️💥
حواسمون به رفتارها و کارامون باشه که آقا حواسش به رفتارو کارامون هست..
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
❗️از او بخواه که دارد و میخواهد که از او بخواهی❗️
از او مخواه که ندارد و میترسد که از او بخواهی...
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس #_عرفان_پژوه
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
❗️برای ابراز عشق لازم نیست حتما آن را بصورت کلامی بیان کنیم
گاهی با بخشیدن، گاهی با یک عمل ساده و گاهی با فداکاری میتوان عشق را ابراز کرد❗️
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_آموزنده
❗️قرآن اثر و تأثیر وضعی خودش را دارد !
❗️هرچند که ما معنای آن را ندانیم
اگر بدانیم که چه بهتر اثر و تأثیر دو چندان میشود...
‼️دنیا و کار های آن قلبت را از سیاهی پر میکند
💥خواندن قرآن همچون دریا سینه ها را پاک میکند هرچند که شما معنی آن را ندانید...
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
در آیه 76 سوره آل عمران در همین رابطه می خوانیم:
«بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.»
«آرى هر که به پیمان خود وفا نماید و پرهیزگارى کند، خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
#امام_زمان
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
❗️پند داستان❗️
❗️ چاه مکن بهر کسی، اول خودت بعدا کسی...
❗️همیشه خیر و خوبی دیگران را بخواهیم و منتظر شکست و ناکامی و مشکلات آنها نباشیم!
❗️چون خدایی نکرده ممکن است اول خودمان در گرداب سختی ها و مشکلات بیافتیم❗️
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید، حاد نیستند...
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
📖داستان شیطان و مردی که به سوی مسجد میرفت🚶🏻
❗️پیام داستان❗️
شیطان و اجنه و خیلی نا اهلان ممکنه در راه خدا و حق و خیر ، مشکل و سختی ایجاد کنند!
از این مشکلات نهراسیم‼️
چرا که باعث:
_رشد و شکوفائی ما میشوند
_کفاره گناهان ما میشوند
_باعث ثواب میشوند
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ🌱
#امام_زمان_عج
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس|#عرفان_پژوه
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
📚#داستان_آموزنده
📖مردی با همسرش به پیکنیک میروند.
پس از اینکه خودروی خود را در کنار جاده پارک میکنند، زن خطاب به مرد میگوید: بریم بشینیم زیر اون درخت.
اما مرد میگوید: نه! همین وسط جاده امنتره! زود زیرانداز رو پهن کن!
زن میگوید: آخه اینجا که ماشین میزنه بهمون!
ولی مرد با اصرار وسط جاده زیرانداز را پهن میکند و مینشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یک تریلی با سرعت به سمت آنها میآید و هرچه بوق میزند، آنها از جایشان تکان نمیخورند؛ کامیون هم مجبور میشود فرمان را بپیچاند و مستقیم به همان درختی که در آن نزدیکی بود اصابت میکند.
مرد که این صحنه را میبیند، رو به زنش میگوید: دیدی گفتم وسط جاده امنتره! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مُرده بودیم!!!
#نتیجه_اخلاقی
👈برخی از افراد تحت هیچ شرایطی نمیخواهند اشتباه خود را بپذیرند و همیشه بهشکلی کاملاً حق به جانب صحبت میکنند؛اگر هم اتفاقی بیُفتد شروع به فرافکنی کرده و دیگران را مقصر میدانند.
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس|#عرفان_پژوه
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
#داستان_دینی
🔈بشنوید داستان سهل خراسانی و امام صادق(ع)...
❗️و دستور امام(ع)به هارون مکی برای قرار گرفتن در میان شعله های آتش❗️
‼️آیا شما هم برای آزمایش های سخت آماده اید؟!
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
#روانشناس|#عرفان_پژوه
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
💠حضرت امام علی (علیه السّلام):
«دنیا خانه ی آرزوهایی است که زود نابود می شود، و کوچ کردن از وطن حتمی است. دنیا شیرین و خوش منظر است که به سرعت به سوی خواهانش می رود، و بیننده را می فریبد، سعی کنید با بهترین زاد و توشه از آن کوچ کنید و بیش از کفاف خود از آن نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید.»
#مسعود_نادری|#خانواده_کامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
🔉آیت الله مرعشی نجفی، ماجرای دیدار خود با امام زمان(عج) را اینگونه نقل میکند:
_در زیارت عسکریین(ع) ودر جادّه طرف حرم سیّدمحمّد، راه را گم کردم ودر اثر تشنگی وگرسنگی زیاد و وزش باد، در قلب الاسد از زندگی مأیوس شدم غشّ کرده به حالت صرع وبیهوشی روی زمین افتادم. ناگهان چشم باز کرده دیدم سرم در دامن شخص بزرگواری است، پس به من آب خوش گواری داد که مثلش را از شیرینی و گوارایی در مدت عمر نچشیده بودم.
بعد از سیراب کردنم سفرهاش را باز کرد ودر میان سفره دو یا سه عدد نان بود، خوردم. سپس این شخص که به شکل عرب بود فرمود: «سیّد در این نهر برو وبدن را شستشو نما». گفتم: «برادر! اینجا نهری نیست، نزدیک بود از تشنگی بمیرم، شما مرا نجات دادید». آن مرد عرب فرمود: «این آب گوارا است»؛ با گفته او نگاه کردم دیدم نهر آب باصفایی است، تعجّب کردم وبا خود گفتم: «این نهر نزدیک من بود ومن نزدیک بود از تشنگی بمیرم».
به هر حال فرمود: «ای سیّد! اراده کجا داری؟»، گفتم: «حرم مطهّر سیّد محمّد (ع)»، فرمود: «این حرم سیّد محمّد است»، نگاه کردم دیدم در زیر بقعه سیّد محمّد قرار داریم وحال آنکه من در «جادسیّه» (قادسیّه) گم شده بودم و مسافت زیادی بین آنجا وبقعه سیّد محمّد (ع) است.
آیت الله مرعشی نجفی، سفارشات امام زمان را اینگونه شرح داد: تأکید وسفارش بر تلاوت قرآن شریف، وانکار شدید بر کسی که قائل به تحریف قرآن است؛ حتّی نفرین فرمود بر افرادی که احادیث تحریف را قرار دادهاند. ونیز: تأکید بر نهادن عقیقی که اسماء مقدّسه چهارده معصوم (ع) بر آن نقش بسته ونوشته شده زیر زبان میّت. ونیز سفارش فرمودند: بر احترام پدر ومادر، زنده باشند یا مرده، وتأکید بر زیارت بقاع مشرّفه ائمّه(ع) واولاد آنها وتعظیم وتکریمشان.
وسفارش فرمود: بر احترام ذرّیّه سادات وبه من فرمود: «قدر خود را به خاطر انتسابت به اهل بیت(ع) بدان وشکر این نعمت را که موجب سعادت وافتخار زیاد است بجای آور». وسفارش فرمود: بر خواندن قرآن ونماز شب وفرمود: «ای سیّد! تأسف بر اهل علمی که عقیده شان انتساب به ما است ولکن این اعمال را ادامه نمی دهند».
وسفارش فرمود: بر تسبیح فاطمه زهرا(س) وبر زیارت سیّدالشهدا(ع) از دور ونزدیک وزیارت اولاد ائمّه(ع) وصالحین وعلما وتأکید بر حفظ خطبه شقشقیّه امیر المؤمنین (علیه السلام) وخطبه علیا مخدّره زینب کبری (س) در مجلس یزید -لعنة الله علیه - ودیگر سفارشات وفوائد.
به ذهنم خطور نکرد که این آقا کیست مگر وقتی از مدّ نظرم غایب شد»
#استاد_مسعود_نادری
#امام_زمان_عج
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_آموزنده
#داستان_دینی
✅🔉
❗️داستان جوان خواستگار و حرف مردم❗️
زیاد به گفته ها و بدگویی های مردم پشت سر دیگران اعتنا و اعتماد نکنیم!
❗️کسانی که پشت سر مردم بد میگویند خودشان انسانهای پست و زبونی میباشند❗️
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_آموزنده
#داستان_دینی
‼️مرگ شتری که در خانه همه میخوابد ‼️
🔉بشنویم داستان و باور عجیب یک قبر کن را...
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_دینی
#داستان_آموزنده
(ارزش زمان)
✍سه مسافر به شهری رسیدند که پیری دانا آنجا زندگی میکرد. نزد او رفتند و خواستند که به آنها پندی دهد.
🔹پیر پرسید:
چقدر اینجا میمانید؟
🔸اولی گفت:
تقریبا سه ماه.
🔹جواب شنید:
به گمانم نتوانی تمام مناطق دیدنی شهر را ببینی.
🔸دومی گفت:
شش ماه.
🔹جواب شنید:
شاید تو از آن دوستت هم کمتر شهر را ببینی.
🔸سومی گفت:
یک هفته.
🔹جواب شنید:
تو از آن دو بیشتر شهر را خواهی دید!!
✍سپس گفت:
زمانی که آدمها فکر میکنند زمان زیادی در اختیار آنهاست به راحتی آن را تلف میکنند اما آن هنگام که اطمینان داشته باشند وقتشان اندک
است ارزش زمانشان را به خوبی درک میکنند.
💢 راستی ما چقدر وقت داریم؟
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_دینی
#داستان_آموزنده
‼️تاجری چانه زن بر سر ریالی
اما اهل بذل و بخشش...
همیشه طرف حسابمان خدا باشد❗️
#مسعود_نادری|#خانواده_کامل
#کارشناس_دینی
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
#داستان_دینی
#داستان_آموزنده
✨﷽✨
✍️ هرچه بارت سبکتر خوابت راحتتر
🔹پیرمرد خارکَنی هر صبح به صحرا میرفت و با داس خار از زمین میکَند. سپس خارها را با طنابی جمع میکرد و بر دوش خود میافکند.
🔸قبل از غروب خارها را به شهر میآورد و برای طبخ نان به مردم میفروخت.
🔹شب که به خانه میرسید درد زخم محل خارها در کمرش اجازه نمیداد کمر بر بستر بگذارد و بخوابد و همیشه به پهلو میخوابید.
🔸روزی در بیابان سوارهای دید که دلش به حال پیرمرد سوخت و از اسب پیاده شد و برای پیرمرد خار جمع کرد.
🔹چون خارها را به پیرمرد داد، پیرمرد گفت:
من خارها را بر کمر خود میبندم و تیغ خارها بر پشتم فرومیرود، برای اینکه نانی از دست مردم تصدق نگیرم و نگاه تحقیر و ترحمشان را تیغی سنگینتر از تیغ این خارها بر پشت خود میبینم که میخواهد در قلبم فرورود.
🔸ای رهگذر، از لطف تو سپاسگزارم. من اندازه خرید نان خود برای فردا خارم را جمع کردهام، اگر خار بیشتر و بیش از نیاز بر کمر خود گیرم خارها بر پشتم سنگینتر میشوند و بارم هر اندازه سنگینتر باشد تیغها عمیقتر بر کمرم فرومیروند و خواب شب بر چشمانم سنگینتر میشود.
💢 آری! هرکس متاع دنیا بیشتر بر دوش کشد، خواب شبش سنگینتر باشد.
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
✅🔉
🌱ملتِ بیسواد، زاده نمیشود، ساخته میشود!
بی سوادی ربطی به معلومات و تحصیلات ندارد!
بی سوادی یعنی: شبکهی محبوب اجتماعی را که باز میکنی، تمام صفحات پر باشد از روزمرگی آدم معروفها، مسخره بازی معروف نماها، قضاوتهای بی سرو ته، و توهینهای شرمآور!
نه از مطالب آموزشی خبری باشد، نه از چهار کلام حرف حساب!
بی سوادی یعنی: توی صفحه و روی پروفایلت بنویسی "به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد" و کمی آن طرفتر ، مادرت از بی توجهیات بغض کرده باشد!
بی سوادی یعنی: مسیر تمام لباس فروشی و
آرایشگاههای شهر را از حفظ باشی،
اما حتی یکبار هم گذرت به کتابفروشی نیفتاده باشد ...
این بی سوادی مدرن دارد فرهنگمان را از ریشه میخشکاند،
حواستان هست؟!
#مسعود_نادری | #روانشناس
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
🌱گرگ وقتی میخواد زندگی کردن رو به بچههاش یاد بده!
اول گوسفندها رو نشون میده میگه گوشت اینا خیلی خوشمزهس، بعد چوپان رو نشون میده میگه: چوب اینا هم خیلی درد داره!
بعد نوبت میرسه به سگ چوپان! بچهش میگه بابا این که شبیه ماست. گرگ میگه اینو هر وقت دیدی فرار کن!
ما هر چی ضربه خوردیم از کسایی بود که شبیه ما بودن ولی از ما نبودن.
حکایت خیلیاست...🤍🌼
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
#حکایت
بزرگمهر و پادشاه
بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان هر صبح زود خدمت انوشیروان میرفت و
پس از ادای احترام رو در روی انوشیروان میگفت:
سحر خیز باش تا کامروا گردی.
شبی انوشیروان به سرداران نظامیاش دستور داد تا
نیمه شب بیدار شوند و
سر راه بزرگمهر منتظر بمانند.
چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید،
لباسهایش از تنش در بیاورند و
از هر طرف به او حمله کنند تا
راه فراری برای او باقی نماند.
روز بعد خواسته انوشیروان اتفاق افتاد. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد.
چون صلاح ندید برهنه به درگاه انوشیروان برود،
به خانه بازگشت و
دوباره لباس پوشید.
آن روز دیرتر به خدمت پادشاه رسید.
پادشاه خندید و گفت:
مگر هر روز نمیگفتی سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت:
دزدان امروز کامروا شدند، زیرا
آنها زودتر از من بیدار شده بودند.
اگر من زودتر از آنها بیدار میشدم و
به درگاه پادشاه میآمدم،
من کامرواتر بودم.
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
🌱اول اخلاقت رو درست کن...
🤍خردمندی میگه تو هرچقدر هم که خوشگل و خوشتیپ و باکلاس و باسواد و پولدار باشی؛ و موقعیت و مقام آنچنانی داشته باشی؛ یا رکورددار روزهگرفتن و نمازخوندن و عبادت باشی؛ تا وقتی اخلاقت بد باشه، فایدهای نداره.🌼
🤍درست مثل کسی هستی که دهنش بوی سیر و پیازِ وحشتناکی میده ولی به خودش عطر و ادکلنهای گرونقیمت میزنه.🌼
🤍نهتنها بوی سیر و پیازِ دهنش مخفی نمیشه؛ بلکه ترکیب بوی پیاز و ادکلنش یک چیز گندِ تازهای تولید میکنه که حالِ آدمها رو بیشتر بههم میزنه.🌼
#مسعود_نادری| #خانوادهکامل
لطفا عضو شوید
🌐 @masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
#داستان_دینی
مردی از اولیای الهی،
در بیابانی گم شده بود.
پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی،
بر سر چاه آبی رسید.
وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد.
متوجه شد که آب چاه خیلی پایین است؛
با خود گفت بدون دلو و طناب نمی توان از آن چاه آب کشید.
هرچه گشت نتوانست وسیله ای برای بیرون آوردن آب از چاه بیابد.
لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد.
پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند.
و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند.
با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره،
دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی،
به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من،
تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود،
اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند،
لذا من هم به آنها آب دادم!
سعی کنیم تنها امید و تکیهگاه مان رو فراموش نکنیم ... "خدا"🤍🌼
#مسعود_نادری | #کارشناس_دینی
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
🔉✅
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید👌
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈
#داستان_آموزنده
🌱پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت. پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هر بار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي. روز اول پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد.
🌱 طي چند هفته، همانطور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند، تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد. او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از كوبيدن ميخها بر ديوار است...
🌱بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد. او اين مسئله را به پدرش گفت و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند، يكي از ميخها را از ديوار درآورد.
🌱روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخها را از ديوار بيرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت:
🌱 «پسرم! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي. اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود. وقتي تو در هنگام عصبانيت حرفهايي مي زني، آن حرفها هم چنين آثاري به جاي مي گذارد.
🌱تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري. اما هزاران بار عذرخواهي هم فايده ندارد؛ آن زخم سر جايش است.
زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است.»
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈ایتا
https://t.me/dr_masoudnaderi👈 تلگرام
dr_masoud_naderi 👈اینستاگرام
#داستان_آموزنده 🌱🌱
مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد.تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار امد .
مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.
مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود.
سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید.مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.
مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پو شیده شده است .گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه در ها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد .
وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈ایتا
https://t.me/dr_masoudnaderi👈 تلگرام
dr_masoud_naderi 👈اینستاگرام
#داستان_آموزنده
پادشاهي با عدالت به مرضي دچار شد كه بدنش گوشت زيادي آورد و بي حد چاق شد ، به حدي كه قادر به حركت نبود . روزي وزراء و امراء كشور براي معالجه او به نزد پزشكان و حكيمان رفتند و آنها را آوردند ولي آنها از معالجه عاجز ماندند تا آنكه شخص خردمند و حكيمي به آنان گفت : داروي سلطان نزد من است . همگي خوشحال شدند ، و او را بخدمت سلطان بردند . چون نظرش به سلطان افتاد و نبض او را گرفت ، گفت : سلطان تا چهل روز ديگر مي ميرد ، اگر سلطان بعد چهل روز زنده بود او را معالجه مي كنم .
سلطان اين كلام را شنيد لرزه بر تن او افتاد و هر روز بخاطر اين غم و ترس از مرگ ، لاغر و ضعيف مي شد تا آنكه مدت چهل روز تمام شد و بدنش مانند مردم معمولي و متعادل شد .
آن خردمند را آوردند و عرض كرد : من در استنباط خود خطا كرده بودم و حكم درست نبود؛ آنگاه رو به وزراء نمود و گفت : اين دستور تمهيد و مقدمه اي بود براي رفع بيماري سلطان و هيچ نسخه اي در ميان نيست . پس او را جايزه بسيار عطا كردند .
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈ایتا
https://t.me/dr_masoudnaderi👈 تلگرام
dr_masoud_naderi 👈اینستاگرام
#داستان_آموزنده
🌱طفلی از باغی گردو میدزدید.
پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند.
روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمینکردهها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد.
🤍آنان پسرک را در گوشهای بنبست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.
حکیمی عارف این صحنه را میدید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و میگوید:
🌼برخیز! چرا گردوهای ما را میدزدی؟!
طفل گفت :
من دزدی نکردم.
یکی گفت : دستانت رنگی است،
رنگ دستانت را چگونه انکار میکنی؟
دیگری گفت :
من شاهد پریدنت از درخت بودم...
حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.
🤍حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست.
گفت: خدایا!
در روز محشر که تو میایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با اینکه دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!!
🌼خدایا! امروز من محشر تو را دیدم،
در آن روز بر من و بر ناتوانیِام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈ایتا
https://t.me/dr_masoudnaderi👈 تلگرام
dr_masoud_naderi 👈اینستاگرام
#داستان_آموزنده
مسافر خسته ...
مسافری خسته كه از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در سایه آن قدری اسـتراحت كند غافـل از این كه آن درخت جـادویی بود ، درختی كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد...!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد
اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد !!!
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذای لذیـذی داشتم...
ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد. پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن ، كمی سـرش گیج رفت و پلـك هایش به خاطـر خستگی و غذایی كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت : قدری می خوابم. ولی اگر یك ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید...
هر یك از ما در درون خود درختی جادویی داریم كه منتظر سفارش هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسـمان باشد ، چون این درخت افكار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد.
بنابر این مراقب آن چه كه به آن می اندیشید باشید...
مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی به وجود می آورند که نامش تقدیر است.
#مسعود_نادری
#خانوادهکامل | #تجرر(S.P.P.E)
لطفاً عضو شوید
🌐@masoud_naderi👈ایتا
https://t.me/dr_masoudnaderi👈 تلگرام
dr_masoud_naderi 👈اینستاگرام