معصومانه
«بسم الله الرحمن الرحیم» #نزدیکترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت شش • - • - • - • - • - • -
«بسم الله الرحمن الرحیم»
#نزدیکترین_به_دوربین
#رمان | #معصومانه
📷 قسمت هفت
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
دیروز وقتی رفتم خانه، مامان مثل همیشه پرسید «مدرسه چه خبر؟». من هم مثل همیشه کیفم را روی مبل انداختم و مثل همیشه اخبار را برایش گفتم و مثل همیشه چیزهایی را از تعریفاتم حذف کردم. چیزهایی مثل بازرس، رنگ زرد، و جلسۀ مادران. مامان همانطور که سیبزمینی رنده میکرد به حرفهایم گوش داد و آخرش پرسید: «آتیش که نسوزوندی؟»
فکرهای ترسناکی از سرم گذشت. مثلا اینکه شاید خانم کاویانی قبل از رسیدن من به خانه به او زنگ زده باشد. یا بازرس آدرس خانۀ ما را از پروندههای آموزشوپرورش دیده باشد و خیلی زود سروکلهاش با مامور پلیس پیدا شود. شاید هم بیاید تا قشنگترین روسریهایم را به جای مقنعۀ از دست رفتهاش بردارد. مهم نیست که دستگیر بشوم یا روسریهایم را بدهم، ولی مامان به هیچ قیمتی نباید متوجه این ماجرا بشود.
چیزی نمانده بود که با تصور این احتمالات ترسناک غش کنم و درازبهدراز روی زمین بیفتم. مامان رنده را توی ظرفشویی گذاشت و گفت: «انگار روز خوبی داشتی... خدا رو شکر. راستی، امروز قراره من، عزیز رو ببرم دکتر. کمکم راه میفتم. ناهار رو تو آماده کن.»
نفس راحتی کشیدم که دیگر چیزی از مدرسه نپرسید. حواسش به دکتربردن عزیز بود. خدا خیرت بدهد عزیز که چنین روزی را برای دکتر رفتن انتخاب کردی! عزیز زیاد دکتر میرود. کافی است کمی سردرد داشته باشد یا چندبار سرفه کند. بابا دوست ندارد عزیز تنها زندگی کند اما او حاضر نیست به خانۀ ما بیاید. چون ما استانداردهای او را در نظافت خانه رعایت نمیکنیم؛ مثلا روزی چندمرتبه جاروبرقی نمیکشیم. عزیز علاقهٔ عجیبوغریبی نسبت به جاروبرقی دارد. نمیدانم قبل از اختراع برق یا جاروبرقی چطور زندگی میکرده است.
ببینید چطور حواسم وسط نوشتن پرت میشود. از بس ذهنم درگیر است. خدا میداند که عواقب یک رنگریختن ساده قرار است تا کجا گریبانم را بگیرد! مگر امروز چه اتفاقی افتاد؟
قبل از اینکه تعریف کنم، یادتان باشد که هیچوقت امتحانتان را زودتر از بقیه ندهید. اگر هم دادید، از کلاس بیرون نیایید. چون ممکن است مربی پرورشی شما را ببیند و برایتان دست تکان بدهد. خدا میداند که وقتی مربی پرورشی برای آدم دست تکان میدهد ممکن است چه نقشهای در سر داشته باشد!
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
#یهوقت_روسری_گلدارم_رو_نخواد
#کی_به_من_گفت_از_کلاس_بیام_بیرون؟
معصومانهInShot_20250507_200006018_07052025.mp3
زمان:
حجم:
2.18M
*🎀 🌱*
مدیون خانواده یِ موسی ابن جعفریم
شکـر خدا که نوکـر اولاد حیدرم
تهیهوتنظیم:
گروهرسانهمعصومانه
#پادکست #دهه_کرامت #معصومانه
#رواقدخترنوجوانحرممطهر
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام
#میلاد_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
❁ @masumaneh
هدایت شده از معصومانه
*🎀 🌱*
گفته بودیم تو دههی کرامت میخوایم
دخترامونو جایزه بارون کنیم 🥳🤩
میپرسی چطوری؟؟😎
هر شب باید یه دونه از این پازلا ☝️☝️ رو حل کنید تا تو رقابت دخترونه ما شرکت کنید😊
و به ازای حل کردن هر یدونه پازل، یه امتیاز در قرعه کشی هر شب دارید.😍
یعنی
ده تا پازل
ده تا قرعه کشی
حالا لینک بازی پازلا کجاست🤔🧐
اینجا..
🆔@masumaneh_admin
پیش من😊
از اونجایی که دلم براتون تنگ میشه
بیا بهم بگو لینک پازلا رو میخوای تا بهت بدم 😚🥰
یه کار کوچولو هم دارم برات🤌
#معصومانه #دهه_کرامت
#چالش #پازل #بازی
#میلاد_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
❁ @masumaneh
معصومانه
«بسم الله الرحمن الرحیم» #نزدیکترین_به_دوربین #رمان | #معصومانه 📷 قسمت هفت • - • - • - • - • - • -
«بسم الله الرحمن الرحیم»
#نزدیکترین_به_دوربین
#رمان | #معصومانه
📷 قسمت هشت
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
خانم شالچی، مربی پرورشیمان، داشت چندتا پوستر و عکس را روی تابلوی اعلانات میچسباند: «چه خبر فاطمهآلاخانوم؟ شنیدم دیروز گل کاشتی!»
باید حدس میزدم که کادر مدرسه این ماجرا را برای هم تعریف میکنند. احتمالا به زودی یکی از بچهها میشنود و برای بقیه تعریف میکند و قضیه یککلاغ چهلکلاغ میشود و همه میفهمند. تا آمدم در دفاع از خودم حرفی بزنم، نگاهم به خانم شالچی افتاد که سعی میکرد خندهاش را قورت بدهد. خیالم راحت شد که از جانب او خطری تهدیدم نمیکند. البته تا وقتی که حرفش را نزده بود: «ببین، دارم اعلامیۀ نمایشگاه مدرسه رو میچسبونم. برای تو هم یه پیشنهاد ویژه دارم!»
تازه به پوستر دقت کردم. یک پرچم بزرگ فلسطین با توضیحاتی دربارۀ غزه و ایران و کارهای هنری.
- تو یه کار خفن برای نمایشگاه مدرسه بیار، ما هم کوتاه میایم! اصلا خودم با خانم کاویانی حرف میزنم که از ماجرا بگذره. به شرطی کارت واقعا خوب باشه.
آخرینبار کلاسچهارمی بودم که برای نمایشگاه مدرسه کاردستی درست کردم؛ یکجور آلبوم که عکسهای خودم را داخلش چسبانده بودم. عکسهای کجومعوجی با دوربین بیکیفیت گوشی بابا. تجربۀ جالبی نبود. از کار با چسب و قیچی و مقوا و این چیزها دل خوشی ندارم. میخواستم در هیچ نمایشگاهی شرکت نکنم تا زمانی که گالری عکسهای خودم را داشته باشم و مردم برای خرید بلیطش صف بکشند. حالا خانم شالچی داشت برنامهام را به هم میریخت.
- مگه تو نمیگفتی عاشق عکاسی جنگی؟ بفرما. اینم جنگ!
- خب؟ از من چه کاری برمیاد؟ من که نمیتونم برم غزه براتون عکس بگیرم!
- نمیگم بری عکس بگیری. یه کار دیگه بکن... مثلا روزنامهدیواری چطوره؟
حرفش را قطع کردم و با فرهیختهترین لبخندم گفتم: «فکر نمیکنم بتونم. آخه سفارش کار زیاد دارم... جشن تولد، دندونی، عقد...» حرفم الکی نبود. میخواستم زمانم را روی کاری بگذارم که به من پول میدهد. چرا باید وقتم به یک روزنامهدیواری تبدیل میشد که در انباری مدرسه خاک میخورد؟ اصلا بهتر بود روزنامۀ فلسطین را به یکی مثل عزیز میسپرد که میدانم فلسطین را خیلی دوست دارد و اخبار جنگ را پیگیری میکند. سعی کردم لحنم حالت خاصی داشته باشد. مثلا چنین برداشتی به او بدهد: «چقدر دلم میخواست کمک کنم، حیـــــــف که نمیشه!»
جوابم فقط یک کلمه بود: «نمیشــــه!»
• - • - • - • - • - • - • - • - • - •
#یعنی_چندتا_معلم_دیگه_هم_باخبرن؟
#نمایشگاه_فقط_نمایشگاه_خودم!
17.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱*
ازشوقدوبارهمستومدهوشهدلم
#معصومانه #ریلز #دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام
❁ @masumaneh
*🎀 🌱*
چشمامو میبندم
تورو یاد میکنم 😭😭
#معصومانه #دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام
❁ @masumaneh
معصومانه
*🎀 🌱*
خوشبخت ماییم
که تا یاد امام رضا جانمون کردیم
یه بامعرفتی گفت:
اینجا بیادمونه 🥺
#معصومانه #دهه_کرامت
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام
❁ @masumaneh
90.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🎀 🌱*
مژده اي اهل رضا
روي رضا پيدا شد🥲
#معصومانه #دهه_کرامت #ریلز
#میلاد_امام_رضا_علیهالسلام
❁ @masumaneh