eitaa logo
مطالب ناب در منبر
4هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
1.8هزار فایل
👈 مطالب کانال: ــــمناقب وفضایل اهلبیت علیهم‌السلام ــــنقدوهابیت وجریان یمانی وتصوف ــــمطاعن ومثالب دشمنان ــــمنابر اعتقادی‌، معرفتی ــــصوت دروس حوزوی ــــPDFکتب اعتقادی ــــمداحی کانال دیگر ما👇 @Fishe_menbar ارتباط با ادمین @Abdulhossein235
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 عکسی منحصر به فرد و استثنایی، از: مؤسس حوزه علمیه قم، مرحوم آیت‌الله العظمی یزدی، ➖ درحال اقامه نماز درحرم (علیهاالسلام) و که بر روی عمامه ایشان‌است 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 مرحوم آیت‌الله العظمی -قدّس‌سرّه- نقل می‌کند: بعد از مرحوم آیت‌الله العظمی -قدّس‌سرّه-، مدتی من زمام امور حوزه را به‌دست گرفتم و شهریه طلبه‌ها را عهده دار بودم. (گویا فرمودند: ماهی سه تومان به‌هر طلبه شهریه می‌دادیم). ➖ تا این که یک ماه وجهی نرسید، مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، ماه دوم نیز پولی نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را دادیم، ولی ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم. جمعی از طلبه‌ها، برای گرفتن شهریه به‌خانه آمدند. من هم اظهار کردم که در بساط نیست، مبلغ زیادی هم مقروض شده‌ام. ➖ یک مرتبه صدای گریه طلاب بلند شد، گفتند: “پس چه کنیم؟ نه در مدرسه تأمین امنیّت داریم (با توجّه به فشار و خفقان دوران رضاخان) و نه می‌توانیم به وطن برگردیم، اگر این‌جا هم خرجی نداشته باشیم، دقیقاً توهین‌هایی که می‌کنند صادق می‌شود”. ➖ خلاصه طوری صحبت کردند که من هم گریان شدم. گفتم: «آقایان! تشریف ببرید. ان‌شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد». آنها رفتند و من تا شب هرچه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید. تمام شب را هم فکر کردم و خوابم نبرد، بالأخره سحر برخاستم تجدید وضو کردم و به حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام مشرّف شدم. حرم بسیار خلوت بود و کسی آمد و شد نداشت. بعد از ادای نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتی شدیدی که همه اش منظره روز گذشته را در نظرم جلوه‌گر می‌کرد، پای ضریح مطهر آمدم و با حالت عصبانیّت و ناراحتی به‌حضرت معصومه علیهاالسلام عرض کردم: «عمه‌جان! این رسم نیست که عدّه‌ای از طلاب غریب در همسایگی شما و در کنار گوش شما از گرسنگی جان بسپارند. اگر می‌توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید به برادر بزرگوارتان حضرت علی‌بن‌موسی الرّضا علیه‌السلام و یا به جدّ بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام حواله فرمایید». (یعنی بساط حوزه را از قم برچینید و طلاب را به مشهد مقدّس و یا نجف اشرف اعزام نمایید). ➖ این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیّت از حرم بیرون آمدم و وارد همین اتاق شدم (اتاقی است در بیت مرحوم آیت‌الله صدر، بین بیرونی و اندرونی) و نشستم. مرتباً منظره روز گذشته جلو چشمم می‌آمد و حالم منقلب می شد. برخاستم قرآن کریم را برداشتم که قرآن بخوانم بلکه مقداری از ناراحتیم کاسته شود، از شدّت پریشانی نتوانستم بخوانم. ➖ ناگهان دیدم درب اتاق را می‌زنند، گفتم: “بفرمایید”. در باز شد، کربلایی محمد (پیر مرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: “آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست می گوید: «همین الآن می خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم. من ترسیدم و گفتم: “نمی دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه می‌فرمایید؟» گفتم: “بگو بیاید، اگرچه راحتم کند.” برگشت، طولی نکشید که مردی موقّر و متشخّص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانی در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم. جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذرخواهی کرد و گفت: “ببخشید چون وقت نداشتم، بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الآن که ماشین ما بالای گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه علیها السلام افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با آتش و باد مسافرت می‌کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست. با خود گفتم: اگر پیش آمدی شود و بمیرم و مالم تلف شود و دَین خدا و سهم امام علیه‌السلام در گردنم بماند چه خواهم کرد؟” (ظاهراً همان وقتی که مرحوم آیت‌الله صدر به‌حضرت معصومه علیهاالسلام عرض حاجت می کرده، این فکر به‌ذهن آن مرد مؤمن رسیده بود). ➖ وی افزود: "لذا وقتی که به‌قم رسیدیم از راننده خواستم که مقداری در قم صبر کند تا مسافرین به‌زیارت بروند و من هم خدمت شما برسم". ➖ فرمود: اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادی بدهکار شد. درِ چمدانش را باز کرد و به اندازه‌ای وجه پرداخت که علاوه بر ادای قرض‌ها و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریّه را از آن پول پرداخت نمودم. آنگاه به‌حرم مشرّف شدم و از حضرت معصومه علیهاالسلام تشکر کردم. 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 ظاهرا افراد مختلفی این نامه را دیده‌اند. و این داستان از منابع مختلف نقل شده. مرحوم حجت الاسلام صاحب کتاب نقل می‌کند: در بیت مرحوم حاج فرزند مرحوم آيت‌الله العظمی بودم. دانشمند پرواپیشه مرحوم آقای نیز آنجا بود، به تناسبی سخن از آیت‌الله العظمی مرحوم _ قدس سره _ به‌میان آمد که آقای حلبی فرمودند: ➖ من در عصر آن بزرگوار از کسانی بودم که گاه اشکال و ایراد به‌سبک معظّم‌له در رهبری معنوی و مذهبی جهان تشیّع داشتم. این ایراد تا هنگام تشرّف به‌عتبات عالیات و دیدار خصوصی با آن مرحوم ادامه داشت. به‌همین جهت هم، آنجا وقتی به‌محضرش رفتم، اشکالات خود و دیگران را گفتم. آن بزرگوار با کمال سعه صدر و گشادگی چهره جواب همه اشکال و ایرادهای مرا داد. سرانجام فرمود: "من دستور دارم که این گونه عمل کنم". گفتم: از کجا و چه کسی دستور دارید؟ فرمود: "از چه کسی می خواهید دستور داشته باشم؟" گفتم: یعنی از امام عصر علیه‌السّلام؟ فرمود: آری. و برخاست درب صندوق خود را گشود و پاکتی را از آنجا برگرفت و به دست من داد. ➖ من به‌مجرّد این که پاکت را گرفتم مضطرب و منقلب شدم. با حالتی وصف‌ناپذیر کاغذ را از پاکت درآوردم و آن را خواندم که از جمله این عبارت نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم. يا سيّد أبوالحسن ارخص نفسك وتجلس في دهليز بيتك ولا ترخ سترك (وأعن او أغث شيعتنا وموالينا) نحن ننصرك إن‌شاءالله، المهدي. بنام خداوند بخشنده مهربان ای سید ابوالحسن خود را ارزان در اختیار همگان قرار ده (خودت را در دسترس عموم مردم قرار ده)، ودر بیرونی منزلت بنشین درب به‌روی کسی مبند و پرده بین خود و مردم قرار مده و به‌داد و کمک پیروان و دوستان ما برس، ما تو را یاری می‌کنیم ان‌شاءالله، مهدی. ➖ پرسیدم ”این توقیع شریف را به‌وسیله چه کسی دریافت داشته‌اید؟“ فرمود ”به وسیله مردی عابد و پارسا و باتقوا به نام که از هر جهت مورد وثوق و اطمینان است.“ اجازه گرفتم تا از آن نسخه‌ای بردارم مشروط بر اینکه تا سیّد در قید حیات است ابراز نکنم. 📚 کرامات الصالحین شیخ‌محمدرازی، ص۱۱۰ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
🔷🔶 👈🏼👈🏼 ظاهرا افراد مختلفی این نامه را دیده‌اند. و این داستان از منابع مختلف نقل شده. مرحوم حجت الاسلام صاحب کتاب نقل می‌کند: در بیت مرحوم حاج فرزند مرحوم آيت‌الله العظمی بودم. دانشمند پرواپیشه مرحوم آقای نیز آنجا بود، به تناسبی سخن از آیت‌الله العظمی مرحوم _ قدس سره _ به‌میان آمد که آقای حلبی فرمودند: ➖ من در عصر آن بزرگوار از کسانی بودم که گاه اشکال و ایراد به‌سبک معظّم‌له در رهبری معنوی و مذهبی جهان تشیّع داشتم. این ایراد تا هنگام تشرّف به‌عتبات عالیات و دیدار خصوصی با آن مرحوم ادامه داشت. به‌همین جهت هم، آنجا وقتی به‌محضرش رفتم، اشکالات خود و دیگران را گفتم. آن بزرگوار با کمال سعه صدر و گشادگی چهره جواب همه اشکال و ایرادهای مرا داد. سرانجام فرمود: "من دستور دارم که این گونه عمل کنم". گفتم: از کجا و چه کسی دستور دارید؟ فرمود: "از چه کسی می خواهید دستور داشته باشم؟" گفتم: یعنی از امام عصر علیه‌السّلام؟ فرمود: آری. و برخاست درب صندوق خود را گشود و پاکتی را از آنجا برگرفت و به دست من داد. ➖ من به‌مجرّد این که پاکت را گرفتم مضطرب و منقلب شدم. با حالتی وصف‌ناپذیر کاغذ را از پاکت درآوردم و آن را خواندم که از جمله این عبارت نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم. يا سيّد أبوالحسن ارخص نفسك وتجلس في دهليز بيتك ولا ترخ سترك (وأعن او أغث شيعتنا وموالينا) نحن ننصرك إن‌شاءالله، المهدي. بنام خداوند بخشنده مهربان ای سید ابوالحسن خود را ارزان در اختیار همگان قرار ده (خودت را در دسترس عموم مردم قرار ده)، ودر بیرونی منزلت بنشین درب به‌روی کسی مبند و پرده بین خود و مردم قرار مده و به‌داد و کمک پیروان و دوستان ما برس، ما تو را یاری می‌کنیم ان‌شاءالله، مهدی. ➖ پرسیدم ”این توقیع شریف را به‌وسیله چه کسی دریافت داشته‌اید؟“ فرمود ”به وسیله مردی عابد و پارسا و باتقوا به نام که از هر جهت مورد وثوق و اطمینان است.“ اجازه گرفتم تا از آن نسخه‌ای بردارم مشروط بر اینکه تا سیّد در قید حیات است ابراز نکنم. 📚 کرامات الصالحین شیخ‌محمدرازی، ص۱۱۰ 🔆 کانال 🆔 @matalebe_nab_dar_menbar