#با_امام_هادی_علیه_السلام
#مباحث_فقهی
#قصه_عبرت
🔵⚪️ #تندی_امام_هادی_علیهالسلام_بر_زائرش_به_خاطر_گرفتن_ربا
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_شیخ_محمود_عراقی در انتهای کتاب شریف دارالسلام، مجموعهای از خوابها و رؤیاهای صادقه را نقل میکند که خواب شانزدهم آن، چنین است:
◽️ شخص ثقهی عادل، و مرد فاضل، آقای #علی_رضای، پسر #آقا_محمد_نائینی اصل، نجفي مَسکن آنرا نقل کردهاند:
او میگوید: در اوائل مجاورت (در نجفاشرف)، وقتي بهزيارت #ائمه_سامره (علیهماالسلام) مُشرف شدم و مدتی چند در آن #مشهد شريف توقف کردم، شبي از #شبهاي_جمعه اراده آن نمودم که در حرم #عسکريين (عليهماالسلام) بيتوته کنم.
◽️ چون معمول آن مشهد شريف نيست که مثل ساير مشاهد، درب #حرممطهر در شبهاي جمعه تا صبح باز باشد، لذا #کليددار را ديده بهاو وعده احساني کردم که در بستن بابحرم، متعرض من نشود و مرا در حرم بگذارد، او هم قبول کرد.
◽️ آن شب را در حرم مطهر تا صبح بهعبادت احيا کردم، بهآنکه در سمت پائين پا مکاني انتخاب کرده در آن مکان شب را تا نصف نشسته مشغول دعا ومناجات بودم وبعداز آن مشغول نمازشب شدم.
پس از فراغ از آن نشسته بهانتظار صبح و مشغول ذکر و تسبيح بودم.
◽️ اتفاقاً در همان حالت نشسته مرا خوابي بيخود عارض شد، ناگاه ديدم قبر مطهر امام عليهالسلام شکافته گرديد، و حضرت هادي عليهالسلام از قبر بيرون آمد و بهسوي من متوجه گرديد، هنگامی که بهمن رسيد، از روي ملامت و شماتت و تندي فرمود: آن هشت تومان را در اصفهان از فلان (و نام شخصي را برد که من چهل تومان بهاو قرض داده و هشت تومان از او بهعنوان منفعت ده دو از او گرفته بودم) بهچه عنوان گرفتي؟!
◽️ چون اين سخن و سرزنش را از آن جناب شنيدم، از غايت خجالت و خوف بر خود لرزيدم، بهطوري که عمامه از سرم بيفتاد و از خواب بيدارشدم و مقارن آن حال کليددار و خدام آن حضرت از براي گشودن باب حرم آمده مشغول گشودن بودند.
◽️ من هم سریع #عمامه خود را برداشته، بر سر گذاشته، از عمل خود نادم گشته، توبه و استغفار کردم و سریعاً بهکسان خود که در #اصفهان بودند، نوشتم که آن هشت تومان را رد کردند و از صاحب آن عذر خواستند. و ديگر مرتکب آن عمل قبيح شرعينما نگردم.
◽️ عملی که (متاسفانه) در ميان مسلمانان شايع شده با نام #ربا، که گناه یک درهم آن، به نص اخبار، مساوي با هفتاد #زنا_با_محارم ميباشد.
(باز متاسفانه این پول حرام و ربا را) بهاسم بيع ميخورند، چنانکه در صريح کلام #اميرالمومنين عليهالسلام مذکور شده درجمله بدعتهاي آخرالزمان نگرديدم.
◽️ مؤلّف (علامه شیخ میثمی عراقی) گويد:
اين #روياي_صادقانه از اين #مرد_بزرگ در مثل #آن_مکان و #آن_زمان و #آن_حالت، دلالت واضحه بر منع اين عمل دارد، چنانکه صريح کلام معجز نظام اميرعليهالسلام در کتاب #نهج_البلاغه است که ميفرمايد:
"در آخر زمان #ربا را بهاسم #بيع، و #رشوه را بهاسم #هديه ميخورند".
◽️ البتّه نميگوئيم که: اگر معامله بر #وجه_صحيح واقع شود، باطل است، مثل آنکه کسي خانه و ملک مستقل خود _ مانند #حمام و #دکان _ را بهغير بهشرط #خيار_فسخ بفروشد. حال بعد از اینمعامله، آنملک را از آنشخص بهازای فلان مدت بهفلان مبلغ اجاره کند.
لیکن باید دانست: بهشرط آنکه آن #معامله (فروش خانه و ملک مستقل) بهاينطور واقع شود (که قصد طرفین باشد، و بهصورت صُوری و الکی نباشد) و آن اجاره بها، به #رضايت_طرفين واقع بشود و مقصود بوده باشد.
ولی (باید دانست که:) متاسفانه غالباً چنين نيست! #بيع_و_شرائع و #اجاره هم در ميان نيست! بلکه اصل غرض (طرفین، که مؤجر و مستأجر است) #ده_تومان به #دوازده_تومان دادن است!!!
#أعاذنا_الله_عن_ذلك_انشاءالله.
📚 دارالسلام، (چاپ ایران نگین) شیخ محمود #میثمی_عراقی، ص۸۵۲
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالزهرایم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar
#عاقبت_ظلم_و_ستم
#مباحث_اخلاقی
#قصه_عبرت
🔵⚪️ #خداوند_در_تعقیب_ستمکاران_است_گرچه_با_تأخیر_ولی_عقوبت_او_سخت_است
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_شیخ_محمود_میثمی_عراقی در کتاب دارالسلام میفرماید:
حکایت نهم: واقعهاي است که يکي از ثقات اخيار (معتمدانِ برگزیده)، مرحوم #حاج_يوسف_خان_بن_سپهدار _طابثراه_ از قول یکی از کارکنان خود نقل میکرد که وی گفت:
در سفری در میانهی راه، در حالی که سواره بودم، بر شخصِ سيد پيادهای عبورم افتاد. وقتی سيد مرا ديد، مانند کسی که #ترسیده و بهملاقات من #ایمن شده _ با آنکه او پياده بود و من سواره بودم_ با من همراه شد و در جلو اسب من بهراه افتاد و روانه گرديد.
◽️ وقتی اين حالت (ترسیدن و تند رفتن) را در او ديدم، يقين کردم که #طلا_و_نقره (پول) بههمراه دارد، وگرنه اينقدر از تنهارفتن ترسان و خائف نبود!! بهعلاوه آنکه ديدم در جيب او چيزي سنگيني است که حرکت ميکند!!
◽️ بههر حال #ديگ_طمع_من بهجوش آمد و آن خيال در نظر من قوت گرفت، تا آنکه #نفس_مرا بر آن داشت که #لوله_تفنگ را محاذي #پشت_گردن آن بيچاره کردم و چنانکه بيخبر #در_جلو_اسب من ميدويد، آتش دادم که آن بيچاره بيفتاد و بمرد!!
◽️ پس پياده شدم، دست بهبغل او کردم، چيزي نديدم! دستم را بهجيب او بردم #يک_دانه_سر_پياز در آن بود!!
او را بههمان حال گذاشته و گذشتم.
◽️ راوي (حاج یوسفخان) گويد:
چون اين حکايت از او شنيدم و اين شقاوت در او فهميدم، دلم بهدرد آمد و از #حلم_خدا در تعجب بودم؟! آه چگونه او را فرصت و مهلت داده!!
و هر وقت او را ميديدم آن واقعه بهنظر ميآمد و #حالم_منقلب ميگرديد.
◽️ تا آنکه بعض #مواجب (حقوقماهیانه و یا سالانه) سپهدار که حوالي #ولايت_فارس بود، معطل (بیکار و بیحاصل) شد.
سپهدار آن شخص (قاتلِ سید) را با پسرش و نوکرش روانه فارس کرد (تا پولها را زنده کنند و برگردند).
آنان رفتند و مواجب را وصول کرده، با #چاپار #حواله کردند.
اما خبر رسید که پس از آن، خودش و پسرش را در میانهی راه کشتند!!
◽️ نوکر او پياده خود را به حاجیوسفخان سپهدار رساند و وارد شد و داستان قتل وی را اینگونه نقل کرد:
در جادهی ميان راه #شيراز_و_اصفهان، درهاي وجود دارد که بايد مسافتي از آن را سرازير و بعد از سر بالا رفت.
در ميان آن دره، #چشمهاي است که #درختي بر لب آن کاشته شده است. عادت عابرين آن است که در آن مکان غذا و قلياني صرف میکنند و زماني استراحت نمايند.
ما هم مانند دیگران در کنار آن #چشمه پياده شديم و #اسبها را بر آن درخت بسته و #تفنگها را آويختم.
پدر و پسر برهنه شده در آب رفتند و من ايستاده بودم و تماشا میکردم.
◽️ ناگاه ديدم که یک #دسته_سوار_مسلح در بالاي دره از سمت شيراز سرازير شدند که گويا بهدنبال ما و در طلب ما بودند.
من از ايشان بوي شر شنيدم، لهذا بهزودي خود را بهگوشه کشيده، در چاهي که در آن مکان بود خود را پنهان کردم.
◽️ آن دو نفر (پدر وپسر) از #غرور_خود اعتنائي نکرده تا آنکه آن جماعت بر ايشان وارد شده، پياده گرديدند و اسب و اسباب را تصرف نمودند.
بعد از آن پسر را گرفته در حضور پدر بند از بند جدا کردند.
بعد از آن پدر را مانند #پسر #قطعه_قطعه کردند.
سپس مفاصل و اعضاي هر دو را جمع نموده، آتش افروخته و آنها رو سوزانده، خاکستر و اثرش را متفرق کردند!
اسب و آلات را برداشته مراجعت نمودند.
هنگامی که رفتند، من از آن چاه بيرون آمدم ترسان و هراسان، بهسمت اصفهان روانه شدم.
◽️ راوي گويد: چون اين واقعه را شنيدم، مسرور شدم و دانستم که: #خداوند_عالم_اگر_چه_ديرگير_است_لکن_سختگير_است.
(یعنی اگرچه خداوند دیر عقوبت میکند، اما عقوبت و عذاب او سختگیرانه است)
◽️ و چنانکه وارد شده: " #انما_يعجل_من_يخاف_الفوت".
[يعني کسي که بترسد که فرصت از دست او برود در کارها تعجيل مينمايد].
خداوند در همه حال قادر بر انتقام و مؤاخذه است.
حکمت تأخیر عقوبت خداوند، #به_جهت_اتمام_حجت بر بندگان است.
📚 #دارالسلام، (چاپ ایران نگین) شیخ محمود #میثمی_عراقی، ص۹۰۲، با اندکی ویرایش
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالزهرایم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar