گوشه کنار قلبتونو بگردین
ببینین اگه محبتی نسبت به خانم
حضرت فاطمه زهرا"سلاماللهعلیها"دارین
یعنی از چشم خدا نیوفتادین !
#وظیفه
رفیق!وظیفه گذاشتند رویِ دوشمان ..
میراثِ عزایِ یاسِ جوانِ امیرالمؤمنین ساده به ما نرسیده که ساده از کنارش بگذریم باید شلوغش کنیم ..
جوان از دست داده این خانه روضه راه بیاندازیم ..
اهلِ دل را جمع کنیم و ..
بدونِ خجالت و ...
بی خیالِ سرزنشِ جماعتِ مدعی
به پای این غم بلندبلند گریه کنیم ..
مبادا با نگاهی یا حرف و صحبتی سرما بیاندازیم...
به جانِ این آتشِ عزا حق و حقیقت را بیواهمه برای اهلش شرح دهیم ..
یادمان باشد امامِ زمانِ من و تو
مادر از دست داده و صاحبعزاست...
کمِ این عزا نگذاریم...
هرکسی به قدر بضاعتِ خودش ..
هر خانه.. یك پرچم عزا ..
هر شیعه... یك پیراهنِ سیاه
میتوانی بلند گریه کنی؟!...بسمالله
میتوانی لطمه بزنی؟!... یاعلیمدد
باید به گوشِ همه برسانیم :
ما بچههایِ مادر پهلوشکسته...
داغدارِ عزایِ مادریم !
مَبهوتْ³¹⁵
#وظیفه رفیق!وظیفه گذاشتند رویِ دوشمان .. میراثِ عزایِ یاسِ جوانِ امیرالمؤمنین ساده به ما نرسیده که
چقدر دم خونمون از هردفعه قشنگتر شده:))
کاشکی میتونستم تو کُل محلمون این کارو انجام بدم..
رفقا فاطمیه باید عاشورایی برگزار بشه کم نزارید برای مادرسادات شده یه سیاهی برا دل امامزمان"عج" بزنید..
فاطمیه اینجوریه
که پسرا واسهی پهلوی شکستهی مادرشون گریه میکنن ؛ دخترا برای غربت پدرشون :)💔
#مَه
254.1K
آقا نرید..
از من میشنوید ایامفاطمیه روضههای حاجحیدرخمسه نرید..
آتیش میزنه به قلبتون هلاکتون میکنه..😭
#بمیرمبراتمادر
قانون شبی که قراره روضهها برسه به عبارت
«از سادات معذرت میخوام » :
ریکوردِر خاموش !
و از اول تا آخر به قول روضهخون :
داد بزن نشنوی چی میگم!
بعدش چی میشه؟!
هیچی .. تو میمونی و
دنیا دنیا ای کاش دروغ باشه..
تو میمونی و .. سوال همیشگیِ
چرا نمیمیرم ..؟!
#روایت_روضه
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*روز شهادتی تورو خدا باحال مناسب گوش کنید*
پَنَ:دورت بگردم بیبیجان دیشب مثل بچههات تا نیمهشب برات اشک ریختیم و به صورتمون زدیم..😭
#حسینبختیاری
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده..
هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا آخر فاطمیه درگیرش ام...
مَبهوتْ³¹⁵
یه مقتل از خانوم بگم روز شهادتی یادگاری بمونه خودمو بیچاره کرده.. هر موقع فاطمیه میشه یادم میاد و تا
روزی که خانوم میخواست بار سفر ببنده ؛ حسنین و برای کاری از خونه بیرون فرستاد ؛ مولا هم طلق معمول برای انجام کارها و نماز و... به مسجد رفت.
توی غمخونه ی علی فقط نوگُلِ سوخته ی علی مونده بود و خانوم فضه...
مادر ما به فضه فرمود : فضه !
الآن موقع نمازه ، من میرم تو حجره ی اختصاصی خودم تا نماز بخونم...
تو دفعه ی اولی نیست که نماز خوندن من و میبینی ( یعنی میدونی چقدر طول میکشه ) بعد از تموم شدن نمازم آروم بیا جلو درِ هجره صدا بزن...
اگه جواب دادم که هیچ ؛
اما اگه صدایی نشنیدی برو علی رو از مسجد صدا بزن...
فضه به اضطراب افتاد ؛ دلش مثله سیر و سرکه میجوشید ، فهمیده بود تقریباً داستان چیه...
رفت جلو در هجره گوش وایساد:الله اکبر
سبحان ربی العلی و بحمده و...
اندکی که گذشت دیگه صدایی نیومد ، فهمید نماز خانوم تموم شده ؛
خودش رو به در نزدیک تر کرد و شروع کرد به در زدن و صدا زدن :
یا بنت رسول ؟!
صدایی نمیاد
یا بنت امالمومنین ؟!
یا ام الحسنین ؟!
یا زوجةالحیدر؟!
صدایی نمیاد که نمیاد
طاقت نیاوورد و درب هجره رو باز کرد دید خانوم رو به قبله در بستر دراز کشیدند و ملحفه رو کشیدن رو خودشون...
وا محمدا وا عَلیا...