امروز زنگ زد گله کردم ازش چرا دیروز #هفده_شهریور بود زنگ نزدی تبریکی بگی!؟
گفت ببخشید
حالا چی کادو گرفتی؟
میگم تولد ِمنه، من باید کادو بگیدم؟
نه! چیه هدیه برات آوردند ...
وی در چشمانش اشک حلقه زد و مکث کرد
گفت چی شد
با خودش گفت واقعیت را نگویم بهتر است
.
۲/گفتم: یک ماشین صفر دم در آوردن گذاشتن چون جا پارک نداشتم پس دادم بهشون
کمی گذشت باز پرسید #کادو چی آوردن برات؟
(نمی دانم چرا سوالش را تکرار کرد آیا از همان پاسخ ِطفرهآمیزم نفهمید که کسی چیزی بهم نداده ...روم نمیشه بگم؟!🥺🤔)
.
۳/گفتم دیروز ۲نفر تبریک گفتن بهم
گفت کی؟
گفتم یکی علیرضا که میشناسی دوست صمیمی و همیشگی از پیشدانشگاهی ام است
یکی مجید که دوست دبیرستانم
که هردو هرسال پیامک تبریک می فرستادن.
#روز_تولد
#داستان_کوتاه
.
۴/قابل ذکر است سوال کننده کسی است که وضع مالی ش خوب است بسیار خوب. همکارانش روز تولدش چندین تا #هدیه_تولد و #کیک_تولد برایش هرسال می گیرند
.
#فاصله_طبقاتی
البته برادر ۵سال کوچکترم... در روز تولد پدر و مادرم یا خودش کیک و شرینی تولد می خرد از پول ِپدر
هدایت شده از خبر مهم 🇮🇷
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نظر «آیتالله طالقانی» در مورد #حجاب
🔹ضدانقلاب سالها این سخنان مرحوم طالقانی را سانسور و تلاش کرد با تقطیع سخنان، ایشان را مدافع بیبند و باری و بیحجابی نشان دهد.
🔥 @mahramaneh1
هدایت شده از مطالعات اسلامی زنان
🦋#کلام_رهبری
😳مدینه مرکز معروفترین رقاصان‼️
👌حتما بخوانید و نشر دهید👇👇تاریخ در حال تکرار است ........
اینکه ما روی مساله فساد و فحشا و نهی از منکر و این چیزها تکیه می کنیم، یک علت عمده اش این است که جامعه را تخدیر میکند.
همان مدینه ای که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود، بعد از اندک مدتی به مرکز بهترین موسیقی دانان و آواز خوانان و معروف ترین رقاصان تبدیل شد.
تا جایی که وقتی در دربارِ شام میخواستند بهترین مغنیان را خبر کنند، از مدینه آوازه خوان و نوازنده می آوردند.
این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت!؟ بلکه در همان حول و حوش شهادت جگر گوشه ی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و نور چشم پیامبر و حتی قبل از آن، در زمان معاویه اتفاق افتاد!!
بنابراین، مدینه مرکز فساد و فحشا شد و آقازاده ها و بزرگ زاده ها و حتی بعضی جوانان وابسته به بیت بنی هاشم نیز ، دچار فساد و فحشا شدند!! بزرگان حکومت فاسد هم میدانستند چه کار بکنند و انگشت روی چه چیزی بگذارند و چه چیزی را ترویج کنند. این بلیه مخصوص مدینه هم نبود. جاهای دیگر هم به این گونه فساد ها مبتلا شدند. ۱۳۷۴/۱۰/۵❤️@women92
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴
🛍 شما هم خریدید؟ 🛍
☀️ سیدنا القائد ☀️
⚜️ واقعاً «النّاس علی دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنی پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس علی دین ماها.
⚜️ در یکی از تاریخها خواندم زمانی که ولیدبنعبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلی اهل جمعکردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتی بود، مردم کوچه و بازار وقتی به همدیگر میرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنی مردم همهاش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتی و امثال اینها حرف میزدند.
⚜️ بعد از ولید، سلیمانبنعبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمانسازی بود و به کاخسازی و ساختمانسازی خیلی عشق میورزید. این مورخ میگوید مردم حتّی وقتی برای نماز به مسجد میآمدند، یکی میگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگری میگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگری میگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود.
⚜️ بعد از این دو نفر، عمربنعبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ میگوید مردمِ کوچه و بازار وقتی به هم میرسیدند، یکی میگفت: آقا! راستی شما دیروز دعای ماه رجب را خواندید؟ دیگری میگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها [مسئولین] یک تأثیر قهری در رفتار مردم دارد (بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - ۱۳۸۴/۰۶/۰۸).
#داستان_تربیتی
#هویت_مستقل
khamenei.ir
مطلع ِعشقانه
امروز خیلی سختم بود قم رفتن. دیشب خواب درستی نداستم با گشنگی و درد.
اما دو روز که کنسل می شد باید می رفتم
اول رفتممجتمع ناشران
بعد کتابفروشی حوزه ...
بعد دارالعلم که بسته
بعد چهارشهدا چاپ فیش رسید خمس یک بشر اذیت کن بی وفا، ...این فاصله زمانی به نظرم ۲۰دقیقه نشد که درد کمر بر من عارض شد دیگه رفته رفته کم آوردم
به خوابگاه رفتم...دراز کشیدم...خیلی خسته بودم... ۳تا از کتابهای رسائل و #مکاسب را برداشتم چون بیشتر در ویفم جا نمی شد. نایلون هم در اتاق نبود.
گفتم بروم بلوار امین، هم ناهارخوب بخورم آنجا هم کبابی هست هم شاورما عربی. خوردم بعد مسجد. بعد خریدن معجون ارده و شیره. اابته نبود نشستم در گرما ظهر آفتاب قم شهریورماه کنار مغازه اش تا بیاید. چون از مغازه کناریش پرسیدم گفت به مسجد رفته است.
همان جا بود که دستم را باز کردم به حالت وجب کردن، نمی شد بر زمین چسباند چون داغ بود...همان نزدیک بردم و گفتم من یک وجب این شهر را به کل مساحت تهران نمی دهم
.
مغازه دار جوان آمد و در مغازهش را باز کردم گفت در خدمتیم.
مغازه پر شیره ها مختلف انار و انگور و خرما بود و ارده و عسل ...
قیمت معجون ارده و شیره و کنجد رآ پرسیدم گفت ۳۵۰۰۰تومان تخفیف گفتم تایید نکرد. خواستم کارت بکشم گفت پول نداری؟ گفتم خب ۳۰می دهم ها. چیزی نگفت. ۳تا اسکناس سبز ۱۰هزاری را گرفتم سمت.ش. با زاویه نگاهش تایید کرد منم هم تشکر. رفتم.
آنطرف خیابان ..بر مانع ها سنگی که شهرداری درست کرده که شبیهش خیابان انقلاب تهران داریم نشستم. یک انتشاراتی میخواستم سر بزنم اما این قدر بی حال بی نا بودم... که قدرت تصمیم گیری نداشتم
گفتممانوریت هایم تمام شده
آخر الامر اسنپ گرفتم باز موتوری به سمت ایستگاه راه آهن.
کرایه ۵هزارتومان بود
۱۰هزاری داشتم خرد نداشت
از پسرجوانی گرفتم پنجی دادم رفت
اما بعد خرد نتوانستم بکنم پنجی او را بدهم گفت بینداز صندوق صدقات. خیلی بدهکار بهش.
کیف سنگین برداشتم به سمت قطار. متاسفانه قطار در سکوی دوم و دورتر توقف کرده بود باید از پله ها پایین می رفتم و بالا می آمدم خدایا😭