eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
206 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ذریه طیبه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍃 آیت الله بهاءالدینی 🍃 ☀️ اگر زن‌های چادری بدونن ... #حجاب #داستان_تربیتی 🔈 استاد مهدی احدی
هدایت شده از ذرّیه طیّبه - ملحقات
Ba Haya.mp3
زمان: حجم: 2.21M
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍃 استاد عابدینی 🍃 🎖نکاتی بسیار خوب از تربیت‌یافتگی دختران حضرت شعیب علیه السلام در برخورد با حضرت موسی علیه السلام🎖
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 💚 سجاده‌ی آن عزیز 💚 💠 در سال 62، قرار شد برای ما در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه‌ی ما که خودش علاقه‌ی زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمی بود که سر وقت در مدرسه با بچه‌ها نماز می‌خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبه‌ی هفته‌ی آینده جشن تکلیف داریم؛ وسایل جشن تکلیف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود، به مدرسه بیاورید». من همان‌جا غصه‌دار شدم چون در خانه‌ی ما به این چیزها بها داده نمی‌شد و خبری از نماز نبود. 💠 روزهای بعد، بچه‌ها یکی یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه می‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده‌ای؟» من گریه کنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من میدانستم در خانه‌ی ما از این کارها خبری نیست. بالاخره روز جشن فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خدای خود هرچه بخواهید خدای مهربان به شما می‌دهد.» آن روز خیلی به ما خوش گذشت. 💠 به خانه آمدم؛ شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم. مادرم نگاهی به سجاده کرد و با حالتی خاص، اصلا به من توجهی نکرد. من که تازه به سن تکلیف رسیده بودم، انتظار داشتم مورد توجه قرار گیرم که اینگونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را دید، عصبانی شد، سجاده‌ی مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: «برو سر درسات، این کارا یعنی چه؟!» 💠 بغضم ترکید و اشک از چشمانم جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال خوابم برد. اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه‌ی ما بود به گوش می‌رسید. با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت. ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود کرد. پدر و مادرم هر دو مرا صدا کردند. درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کرده‌اند. با نگرانی پرسیدم: چه شده؟! 💠 که یک‌دفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیده‌ایم! خواب دیدیم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هیچ عمل خیری ندارید و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانیت سوال می‌کردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هرچه تلاش می‌کردیم، فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت کرده بودیم. ناگهان صدایی به گوشمان رسید که گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه دارید، دیشب در خانه‌ی این‌ها سجاده‌ی نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» 💠 آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجا آوردند و در یک فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنایت قرار داد. این روند ادامه داشت تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله‌ی چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. 💠 اولین سال که معلم شدم و به کلاس درس رفتم، تلاش کردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس‌وجو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند. وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهارمحال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. حال من مانده‌ام و سجاده‌ی آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد... 📚 پر پرواز
20.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🍃 آیت الله بهاءالدینی 🍃 ☀️ اگر زن‌های چادری بدونن ... 🔈 استاد مهدی احدی
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 🛍 شما هم خریدید؟ 🛍 ☀️ سیدنا القائد ☀️ ⚜️ واقعاً «النّاس علی دین ملوکهم». ملوک در این‌جا به معنی پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس علی دین ماها. ⚜️ در یکی از تاریخ‌ها خواندم زمانی که ولیدبن‌عبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلی اهل جمع‌کردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتی بود، مردم کوچه و بازار وقتی به همدیگر میرسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنی مردم همه‌اش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتی و امثال اینها حرف میزدند. ⚜️ بعد از ولید، سلیمان‌بن‌عبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمان‌سازی بود و به کاخ‌سازی و ساختمان‌سازی خیلی عشق میورزید. این مورخ میگوید مردم حتّی وقتی برای نماز به مسجد میآمدند، یکی میگفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگری میگفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگری میگفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. ⚜️ بعد از این دو نفر، عمربن‌عبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ میگوید مردمِ کوچه و بازار وقتی به هم میرسیدند، یکی میگفت: آقا! راستی شما دیروز دعای ماه رجب را خواندید؟ دیگری میگفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها [مسئولین] یک تأثیر قهری در رفتار مردم دارد (بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت - ۱۳۸۴/۰۶/۰۸). khamenei.ir
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 🍃 استاد قرائتی 🍃 🍳 یک مقاله‌ای را شنیدم شخصی نوشته بود که مادر به بچه‌اش گفت: بلند شو نماز بخوان. گفت: صبح هم گفتی و دیروز هم گفتی. چند بار می‌گویی؟ 🍳 مادر هیچی نگفت و ظهر که شد بچه گفت: مادر غذا می‌خواهم. گفت: دیروز هم غذا خوردی، پریروز هم غذا خوردی و صبح هم صبحانه خوردی، چند بار می‌گویی؟ qaraati.ir
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 ⬇️ پایین بِکش ⬇️ ☀️ امام خمینی ☀️ ☂️ نوه‌ی امام: یک روز آستین لباسم را بالا زده بودم و خدمت آقا نشسته بودم. دو نفر از دختر‏‎ ‎‏خاله‌هایم نیز آنجا بودند. ☂️ امام فرمودند: آستینت را پایین بِکش، تو گناه نمی‌کنی‏ ‎‏و اشکال ندارد؛ اما اینها اگر نگاه بکنند، اشکال دارد. 📚 پدر مهربان
هدایت شده از ذریه طیبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🔒 ساکت می‌شود 🔒 🍃 شیخ عباس قمی رحمة الله علیه 🍃 🎖 محدث قمی اعلی الله مقامه ... در مقانم موعظه و امر به معروف و نهی از منکر از احدی واهمه و باک نداشت؛ فقط خدا را در نظر داشت ... . شخصی بسیار متشخص و مُعَنوَن بود که بسیار مزاح می‌کرده است. یک روز آن آقا شروع می‌کند به مزاح کردن. 🎖 قضایایی را نقل می‌کند و حضار را سخت می‌خنداند. ... در وسط حرف‌های او و خنده‌ی حضار، مرحوم حاج شیخ عباس خطاب به وی می‌فرماید: «خوب است شما زندانی‌ها را هم در نظر داشته باشید و کمتر بخندید». 🎖 آقای مزاح بامزه می‌گوید: «ما آنها را در نظر داریم و این قدر می‌خندیم، والا باید بیشتر می‌خندیدیم»! حاج شیخ بی‌پروا فوراً این حدیث را می‌خواند: 🎖 «قال امیرالمومنین علیه السلام: لا یجد عبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده (یعنی امیر المومین علیه السلام فرمود: هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد تا این که دروغ را چه شوخی آن و چه جدی آن را ترک کند)». با شنیدن این حدیث آن آقا ساکت می‌شود. 📚 مفاخر اسلام – جلد یازدهم – بخش یکم – ص 385
هدایت شده از ذریه طیبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🔍 چنین معلم‌هایی پیدا می‌شوند؟ 🔎 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 🍭 ما کلاس سوم دبستان بودیم. خدا بیامرزد معلم ما را. او یک روز ما را موعظه کرد و گفت: «اگر از پدرتان پول گرفتید و دلتان بستنی خواست، امروز عمداً بستنی نخورید، خلاف نفستان عمل کنید. بستنی نخورید، بروید فالوده بخورید. 🍭 فردا دلتان فالوده خواست، خلاف نفستان عمل کنید، سیب بخرید و بخورید، پرتقال بخورید. پس فردا دلتان پرتقال خواست، نخودچی کشمش بخرید و بخورید. به میل دلتان راه نروید. خلاف آن عمل کنید». 🍭 حالا هم چنین معلم‌هایی پیدا می‌شوند که به بچه‌ها این مطالب را بگویند؟! ابداً، ابداً، ابداً. معلم باید به بچه بگوید که خلاف نفست عمل کن، تا بعدها در جاده‌ی هراز بتوانی ترمز بگیری، و الّا اگر ریاضت نکشی، می‌روی توی دره. 📚 بدیع الحکمة
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 ☂️ قصابی می‌گفت: در زمان قدیم که زنها پوشیه می‌زدند، روزی زنی به مغازه من آمد که گوشت بخرد در حالی که پوشیه نزده بود ولی صورتش را با چادر پوشانده بود ☂️ و فقط نوک بینی او از چادر بیرون بود. گفتم خانم صورتت را بپوشان وبا می‌آید، او هم سریع صورتش را پوشاند. در قدیم حجاب ارزش بود... 📚 آداب الطلاب
هدایت شده از ذریه طیبه
🏴 بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 💔 اصلاً به کسی بر نمی‌خورد 💔 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 🐚 آن موقع اِف اِف نبود، کلون پشت در بود. برای زن، زن می‌آمد و برای مرد، مرد. حالا هم این‌جوره؟ بعد هم مرد خانه به زنش می‌سپرد که اگر من خانه نبودم و مردی آمد و در زد، تو پشت در رفتی نگو کیه؛ چون که صدای تو را می‌شنود و صدا هم عورت است. دستت را بگذار جلوی دهانت تا صدایت عوض شود. در این دوره که ما این حرف‌ها را می‌زنیم، خیلی اثر می‌کند، چون یک عده‌ای می‌گویند: «عجب، پس روزگاری این‌جور بوده!» 🐚 یادم هست که ... [آقایی] روی منبر نقل می‌کرد و می‌گفت: «یک روز پدر ما در تبریز مهمان آورده بود، مادرم هم چادرش را شسته بود و روی بند حیاط آویزان کرده بود. پدر من با مهمان وارد شد و چادر مادرم روی بند بود. پدرم عصبانی شد، به مادرم گفت: ... چرا چادرت را جمع نکردی؟ مهمان من چادر تو را دید!» چادرش را دیده بود نه خودش را! آن یک روزگار این هم یک روزگار. 🐚 ... غیرت زمان قدیم زیاد بود. الان زمان ما غیرت خیلی کم شده، خیلی کم شده، خیلی غیرت کم شده است. اصلاً به کسی بر نمی‌خورد. ... زمان ما نسبت به هفتاد سال پیش اصلاً غیرت نیست. 📚 بدیع الحکمة
هدایت شده از ذریه طیبه
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 🌋 شروع به لرزیدن می‌کند 🌋 🍃 حاج آقا مجتهدی تهرانی 🍃 🔦 آیت الله خوانساری در یک مورد عصبانی شد که آن هم آموزنده است ... . شخصی برای دادن وجوهات خدمت آیت الله خوانساری رحمه الله می‌رسند. آقای خوانساری مشغول صحبت با کسی بودند و متوجه ایشان نمی‌شوند. ... آن شخص وقتی می‌بیند که ایشان مشغول صحبت هستند، می‌نشیند و پول را روی کتابی که کنار آیت الله خوانساری بوده می‌گذارند. 🔦 ناگاه آقای خوانساری رویشان را به سمت ایشان می‌کنند و متوجه پول روی کتاب می‌شوند. ایشان ناراحت شده، بدنشان شروع به لرزیدن می‌کند و خطاب به آن شخص می‌فرمایند: «پول را روی کتاب فقه می‌گذارید؟ پول را روی کتاب فقه می‌گذارید؟» 🔦 با اینکه آن شخص از مریدان شش دانگ آیت الله خوانساری بودند و آقا هم به ایشان ارادت داشتند، اما با دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. ... بله آقای خوانساری با دیدن پول بر روی کتاب فقهی ناراحت شدند. مثل اینکه بعضی‌ها بشقاب پنیر را روی نان می‌گذارند، متدینین زود بشقاب را از روی نان برمی‌دارند و کنار می‌گذارند. 📚 بدیع الحکمة