eitaa logo
مطلع ِعشقآنه
206 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
148 فایل
محب‌وصی، ولایت، طرح‌ولایت درراه رسیدن به خدا جنسیت شرط نیست، مهم بندگیست فعالیت‌فرهنگی: برگزاری مسابقه‌‌احکام‌ِامربه معروف درمزارشهدا، راهپیمایی ها و . . . و برگزاری‌کلاس‌مجازی کتاب مطلع‌عشق(رهنمودهارهبرانقلاب به زوج‌هاجوان). ارتباط بامدیر: @Hamie_din
مشاهده در ایتا
دانلود
مطلع ِعشقآنه
شهدای فردا
امروز خیلی انرژی بهم رسید ⚘یک امر ب معروف ِحجاب ِموفق به حصول به نتیجه: پوشاند 🌷خوشحال کردن ِ مادر: جشن ولادت حضرت زهرا سلام‌الله علیها دوتا اسکناس ۱۰هزاری داده بودند البته کهنه بود نگه داشته بودم آوردم به مادرم دادم گفتم یکی برا شما یکی برا بابا. گفتم هرچی بخرم شما بهترشو پول دارید بخرید. گفتم این از ست براتان بیاورم برکت داشته باشد برایتان ⚘عصر هم گلزار شهداء بهشت زهراس: چندنفری بیانات را مطلع شدند..... در مورد 🌷 و : رفقا مومن و انقلابی و را در محلی که کتاب چیده بودم _کنار مزار شهیدنیری و _ ملاقات و زیارت کردم آن هم برادری که چند ماهی بوده ندیده بودم مثلا از پشت غافل گیر کرد دست بر چشمان گذاشت . مجتبی گفت خیلی دوسش داری (چون هفته پیش پیگیر بود محمدامیر را ببینم منظرشو سریع گرفتم) ⚘ : به ۴ دختر چادری (۳تاش نوجوان بودند) گل دادم برای تشکر از شان، ، دادم و می گفتم : از طرف . خوشحال شدند. 🌷حرم امام خمینی ره به اصرار بچه ها برای اینکه وقت نزدیک بود، رفتیم. ⚘ ع که زیارتش ثواب زیارت را دارد، رفتیم 🌷در ِحرم فرازها پایانی اش را توفیق شد، شرکت کردم (۸:۱۲ حرم رسیدم تا ۸:۳۰ قرار شد بچه ها برگردند صحن اصلی) ⚘در غذاخوری حرم به دختری در سن هفتم و هشتم مدرسه را دیدم موهاش بیرون بود که آخر دل به دریا زدم رفتم به مادر چادریش گفتم: "مادر!شما چادری هستید خیلی خوبه. دخترتون هم ظاهرا بالغ شدند سن تکلیف رسیدند بگین موهاشون که از پشت بیرونه بپوشونند" بلافاصله مادرجوان شروع کرد به پوشاندن موهای بیرون مانده از پشت شال ِ دخترش. به رفقا از سر میز غذا گفتم شما تاحالا شده نهی از منکر کنید جواب بگیرید؟ مجتبی گفت من طوری میگم که نتونه جواب بده! گفتم نه منظورم اینه بگید و جواب مثبت درنتیجه بگیرید؟ 🌷 را خوردیم۵نفره! من اشتهام معمولا خوب نیست به لطف و فضل حضور بچه ها اشتهام و میل ام خیلی خوب بود کامل خوردم بچه ها هم چندین بار از ملاقاتشان با رزمنده و نویسنده کتاب می گفتند محمدامیر کتاب را خریده بود تو مسیر می خواند بچه ها گفتند داوود آبادی ، نویسنده گفته چندین تا با این کتاب مانوس بودند این کتاب در مورد مصطفی، رفیق فاب و صمیمی حمیدداوودآبادی است ۱۳۹۷/۱۲/۱۷ پنجشنبه یک روز قبل ماه رجب تهران