🌷🌷🌷
#قسمت_بیست_و_ششم
#روزي_حلال
#به_روایت_علي_نوري_و...
🍃🍃🍃
⏪تو کار خريد وفروش تخمه بودم يه روز رفتم پيش #سيد مقداري ازتخمه براي
نمونه توجيبم بود ريختم تو مچ #سيد، گفتم #سيدجان تخمه سراغ دارم ميخري⁉️
اين
هم نمونه اش⁉️گفت داش علي آره ...کجاست ⁉️ گفتم روستاهاي قُروه کردستان،
بدون معطلي گفت زنگ بزن بريم، شماره حسابش روهم بگير بهش بگو پولش رو
اولش بهش ميديم،
شماره حساب رو گرفتم ودادم به #سيد، نيم ساعت بعد رفتيم
بانک، #سيد25 ميليون تومان پول ريخت به حساب طرف❗️
گفتم #سيد چي کار داري ميکني⁉️چطور اطمينان داري بدون اينکه تخمه رو
ببيني پول رو واريز ميکني⁉️گفت سوار شو بريم کارت نباشه🤔
#ادامه_دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_بیست_و _هشت
#روزی_حلال
#در_ادامه
🍃🍃🍃
✍(بنده دامپزشک هستم)
حالابماندکه سرهمين شغل من،با#سيدميلاد چقدرشوخي
وخنده داشتيم...
( تا حاال دو سه بار پيش اومد که وقتي براي کاراي دامپزشکي
ميرفتم روستا، #سيدميلاد روهم با خودم ميبردم. چون خارج از ساعت کاري بود.
يادمه يه بار که از سرکوچه شون رد ميشدم. نگه داشتم و بهش گفتم: بيا بريم
روستا. گفت وايسا ازبابام اجازه بگيرم. برام خيلي جالب بود كه #سيد تو اون سن و
سال و جايگاه، باز اجازه پدررو شرط اومدنش ميدونست👌
#ادامه_دارد👇👇
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
#قسمت_بیست_و_نه
#روزی_حلال
#در_ادامه
🍃🍃🍃
✍#سيد ميلاد انگار يه تلنگر بزرگي به پيرمرده زد.
اوبه نشانه تأييد سرش روتکون داد
و گفت: راست ميگي ما آدما يادگرفتيم ناشکري کنيم.
همونجاخدا رو شکرکرد...
خيلي دست به خير بود. خيلي به دوستانش قرض ميداد. من مطمئن هستم که
خيلي از اون پولها هيچ وقت به دستش نرسيد. اما #سيد هيچ وقت گلايه نکرد.
ما
هميشه بهش خورده ميگرفتيم. اما #سيد اصلا درگيرودار اين دنيا نبود.
زماني هم که
تو کار ساختمان بود سعي ميکرد از مصالح مرغوب استفاده کنه، حتي براي خريد
کاشي و سراميک پروژه، رفت يزد واز اونجا تهيه کرد.
گاهي ميشنيدم که بعضي ها
به #سيد خرده مي گرفتند و مي گفتند: #سيد با اين کارهات ضرر ميکني و...
اماوجدان
کاري #سيد اجازه نمي داد براي رسيدن به سود ناچيز دنيايي،دست به هر کاري بزنه.
#ادامه_دارد...
@ebrahimdelha
🌷🌷🌷