فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میمیرم اگر محل نذاری!...
Amir Kermanshahi - Royaye Residan (128).mp3
3.24M
رویای رسیدن!...
رویای یه آغوش:))
37.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#با_حال_مناسب_ببینید
پنجشنبه ۲۷ مهرماه
روضه
🔻مداح
کربلایی روح الله رحیمیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه یادم میره..؟💔
اگر این عاشورا نیست پس چیه؟🥀
#فلسطین🇵🇸
#امام_حسین🌙
#عاشورا🚩
اللّهُمَّ الرزُقنا حَرَم💚
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
یک روز بی مقدمه پرسید:
صدفی! می خوای عاقبت به خیر بشی؟
فوری جواب دادم : معلومه حاجی ! چرا نخوام.
انگار که بخواهد یک گنج را دو دستی بگذارد توی بغلم با اشتیاق گفت : زیارت عاشورا بخون
من از زیارت عاشورا خیلی چیزا گرفتم .
اگه می تونی هر روز بخون ، نمیتونی هفته ای یه بار بخون ، نمیتونی ماهی یه بار بخون.
حاجی ! من مداحم ،زیاد زیارت عاشورا میخونم .
دستی روی شانه ام زد : نه اونا که برای مردم میخونی
تنهایی بشین توی خلوت برای خودت بخون
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠شبی آقا محمد در «جفیر» از توابع هویزه برای شناسایی رفته بود. دیر وقت شده بود، اما خبری از او نبود.
🔹نزدیکهای اذان صبح برگشت. یک استراحت ۱۰ دقیقهای کرد، بلند شد و راه افتاد. داخل یکی از سنگرهایی که تازه کنده بودند، رفت و در داخل گودال، واکمنش را از جیبش در آورد و روشن کرد.
🔹صدای روضه حاج حسین انصاریان در گودال پیچید. جمالی زد زیر گریه، زار زد و به خدا گفت: خدایا! مگر در این چند سالی که از تو عمر گرفتم، چقدر گناه کردهام که شهادت قسمتم نمیشود!
#شهید_محمد_جمالی
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی
#هرچی_تو بخوای
🌷 قسمت ۹
سریع رفتم توی حیاط.پشت در ایستادم..تا صدای حرکت کردن ماشین اومد نفس راحتی کشیدم.اولین باری نبود که تو این موقعیت قرار میگرفتم.. ولی نمیدونم چرا ایندفعه اینقدر گیج بازی درآوردم. یه کم صبرکردم تاحالم بیاد سرجاش.بعد رفتم توی خونه.
آخرشب محمد بهم زنگ زد.بعد احوالپرسی گفت:
_امروز رفتم پیش سهیل.
-خب؟
-خیلی حرف زدیم.زبونش یه چیز میگفت نگاهش یه چیز دیگه.مختصر و مفید بگم قصدش برای ازدواج جدی نیست.یعنی اگه تو بخوای از خداشه ولی حالا که تو نمیخوای بیشتر به قول خودت کنجکاوی از سبک زندگیته و جواب سؤالایی که داره.
-چه سؤالایی؟
-اونجوری که خودش میگفت بادیدن تو و رفتارت سؤالای زیادی براش به وجود اومده.
-شما جواب سؤالاشو دادی؟
-بعضی هاشو آره.بعضی هاشم میخواد از خودت بپرسه.
-شما بهش چی گفتی؟
-با بابا صحبت میکنم اجازه بده تو یه جای عمومی سهیل حرفهاشو بهت بگه.
منکه از تعجب شاخ درآورده بودم،پرسیدم:
_واقعا محمدی؟
خنده ای کرد و گفت:
_نگاهش آزاردهنده ست،یه کم هم پرروئه، یه کم که نه،خیلی پرروئه.ولی آدم صادقیه. میشه کمکش کرد.
-اگه بهم علاقه مند شد چی؟
-خبه،خبه..حالا فکر کردی تا دو کلمه با هر پسری حرف بزنی عاشقت میشن.
خجالت کشیدم.گفتم:
_ولی داداش تجربه چیز دیگه ای میگه.
-من و مریم هم باهاتون میایم که حواسمون بهتون باشه.
بالبخند گفتم:
_شما هوس گردش کردین چرا ما رو بهونه میکنین؟حالا برای کی قرار گذاشتین؟
-خجالت بکش،قبلنا یه حیایی،یه شرمی..با بابا صحبت میکنم اگه اجازه داد فردا بعد از ظهر خوبه؟
-تاعصر کلاس دارم.
-حالا ببینم بابا چی میگه.خبرت میکنم. خداحافظ
-خداحافظ
صبح رفتم دانشگاه...اولین کلاس با استاد شمس.خدا بخیر کنه.همه کلاسام با استاد شمس اول صبح بود.رفتم سرکلاس.هنوز استاد نیومده بود.خبری از ریحانه نبود.چند دقیقه بعد از من، امین رضاپور اومد کلاس.
تعجب کردم.نمیدونستم همکلاسی هستیم. اونم از دیدن من تعجب کرده بود.
اومد جلوی من و گفت:
_خانم رسولی باشما صحبت نکردن؟
-در مورد چی؟
-در مورد این کلاس!که دیگه نیاین این کلاس!..
تازه یاد حرفهای خانم رسولی افتادم..قرار بود من دیگه به این کلاس نیام.تا وسایلمو برداشتم که برم،استادشمس رسید. نگاهی به امین انداختم،خیلی ناراحت و عصبی شده بود.رفت جلو و ردیف اول نشست.منم سرجام نشستم.استادشمس نگاه معناداری به من کرد،بعد نگاهی به امین کرد و پوزخند زد و رفت روی صندلی نشست.نگاهم به امین افتاد که ازعصبانیت دستشو زیرمیزش مشت کرده بود.پس کسیکه قرار بود جای من جواب استادشمس رو بده امین رضاپور بود.
استاد شمس شروع کرد به...
ادامه دارد...
🌷🌷🌷💓💓🌷🌷🌷
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی
#هرچی_توبخوای
🌷 قسمت ۱۰
استادشمس شروع به تدریس کرد. وسط کلاس گفت:
_تو این صفر و یک های برنامه نویسی، عشق معنایی نداره،مثل زندگی این بچه مذهبی ها.
بعد نگاهی به امین و بعد به من کرد..و به تدریسش ادامه داد. کلا استادشمس اینجوریه. یه دفعه، بدون فکر، یه حرفی میگه.منتظر حرفی از امین بودم.ولی امین ساکت بود.
آخرکلاس استاد گفت:
_سؤالی نیست؟
وقتی دیدم امین ساکته و بچه ها هم سؤالی ندارن،گفتم:
_من سؤال دارم.
استادشمس که انگار منتظر بود گفت:
_بپرس.
-گفتین عشق تو زندگی مذهبی ها معنایی نداره؟
باپوزخند گفت:
_بله،گفتم.
-معنی حرفتون این بود که عشق توی مذهب جایی نداره؟
یه کمی فکر کرد و گفت:
_نمیدونم عشق تو مذهب معنا داره یا نه. ولی تو زندگی بچه مذهبی ها که معنی نداره.
_عشق توی مذهب جایگاه ویژه ای داره.
همه ی نگاهها برگشت سمت من،جز امین.
گفتم:
_عشق یعنی اینکه کسی تو زندگیت باشه که بدون اون نتونی زندگی کنی.زندگی منظورم نفس کشیدن،غذا خوردن و کار کردن نیست.عشق مثل نخ توی اسکناسه که اگه نباشه،اسکناس زندگی ارزشی نداره. ظاهر اسکناس درسته ولی ارزشی نداره.. عاشق هرکاری میکنه تا به چشم معشوقش بیاد..هرکاری که معشوقش بگه انجام میده تا معشوقش ازش راضی باشه..عشق همون چیزیه که باعث میشه عاشق شبیه معشوقش بشه.
استادشمس گفت:
تو تا حالا عاشق شدی؟
-من هم عاشق شدم..منم سعی میکنم هر کاری معشوقم بهم میگه انجام بدم...من اونقدر عاشقم که دوست دارم همه حتی از ظاهرم هم بفهمن معشوقم کیه...خوشم میاد هرکسی منو میبینه یاد معشوقم میفته..
بلند شدم،رفتم جلوی وایتبرد ایستادم و با تمام وجود گفتم:
_من عاشق مهربان ترین موجود عالم هستم و به عشقم افتخار میکنم،با تمام وجودم. حتی دوست دارم همه تون بدونید که من عاشق کی هستم.
با ماژیک روی وایتبرد پررنگ و درشت و خوش خط نوشتم *خدا*
برگشتم سمت بچه ها و گفتم:
_آدمی که عاشق مهربان ترین نباشه عاشق هیچکس دیگه ای هم نمیتونه باشه.
وسایلمو برداشتم،رفتم جلوی در..برگشتم سمت استادشمس و بهش گفتم:
_کسیکه عاشق باشه کاری میکنه که معشوقش ازش راضی باشه.شما تمام روزهایی که من میومدم کلاستون منو مسخره میکردید،چون میخواستم طوری باشم که معشوقم ازم راضی باشه.منم هر جایی باهاتون بحث کردم یا جایی سکوت کردم فقط و فقط بخاطر رضای معشوقم بوده.
رفتم توی حیاط....
ادامه دارد...
🌷🌷🌷💓💓🌷🌷🌷
مِـصـْღبـٰاحـُ الـْـهُــღدےٰٰ❣🇵🇸
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان عاشقانه، شهدایی و محتوایی #هرچی_توبخوای 🌷 قسمت ۱۰ استا
💫★彡 دو پارت جذاب تقدیم نگاهتون 彡★
صلوات: تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود.
صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند براي انسان است.
صلوات : تحفهاي از بهشت است.
صلوات : روح را جلا ميدهد.
صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو ميكند.
صلوات : نوري در بهشت است.
صلوات : نور پل صراط است.
صلوات : شفيع انسان است.
صلوات : ذكر الهي است.
صلوات : موجب كمال نماز ميشود.
صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن ميشود.
صلوات : موجب تقرب انسان است.
صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است.
صلوات : سپري در مقابل آتش جهنم است.
صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است.
صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.
صلوات : انسان را در سه عالم بيمه ميكند.
صلوات : برترين عمل در روز قيامت است.
صلوات : سنگينترين چيزي است كه در قيامت بر ميزان عرضه ميشود.
صلوات : محبوبترين عمل است.
صلوات : آتش جهنم را خاموش ميكند.
صلوات : فقر و نفاق را از بين ميبرد.
صلوات : زينت نماز است.
صلوات : بهترين داروي معنوي است.
صلوات : گناهان را از بين ميبرد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُم
---------------------------------------------------
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
آقا مصطفی عادت داشتند تمام نمازها رو مسجد میخوندن حتی نماز صبح
و روی این مسئله تاکید داشتند و گاها که میگفتم حالا که خوابت میاد امروز نماز رو خونه بخون قبول نمیکردند.
از زمانی که اخبار سوریه رو شنیدن ورزش رو جدی تر و حرفه ای تر دنبال میکردن مثل غواصی و...
با بچه های پایگاه و دوستانشون قرار میگذاشتن بعد از نماز صبح ورزش کنند.
این ورزش کردن حتی وقتی از سوریه بر میگشتن هم ادامه داشت
با تمام سختی و حتی با مجروحیت ورزش کردن ترک نمیشد
یک روز گفتم شما مجروحی ضروریه برید ورزش؟
گفتند: علاوه بر این که ورزش برای سلامت جسم تاکید شده
الان ضروریه من ورزش کنم تا جسمم قوی باشه که نکنه توی جنگ با دشمنان اسلام بخاطر ضعف و ناتوانی جا بمونم
اگر بچه های بسیج هم با خودم میبرم برای اینکه هر کدوم از این بچه ها قوی بشن برای سپاه اسلام...
من هم که دیدم آقا مصطفی انقدر مصمم هستند برای ورزش کردن و آماده شدن برای اسلام و جنگ با کفار
هدیه روز مرد سال ۹۴براشون این لباس ورزشی رو هدیه خریدم.
و هنوز این لباس ورزشی توی کمد لباسشان آویزانِ
به امید اینکه
اول خود آقا مصطفی ان شاءالله با ظهور آقا بیان و استفاده کنند
دوم ان شاءالله آقا محمد علی بزرگ بشن و این لباس رو تن کنند و قدرتمند و نیرومند بشن برای سپاه اسلام
برای سپاه امام زمان عج
ان شاءالله
#سیدابراهیم_به_روایت_خانواده
#شهید_مصطفی_صدرزاده