eitaa logo
مشکات اهل بیت (ع)
1.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
844 ویدیو
43 فایل
✅ کانال رسمی ▫️نظرات قرآنی ▫️نظرات فقهی ▫️نظرات تاریخی ▫ ️دیدگاهها ◾️سیدحسین موسوی زنجانی 👈 برای عضویت کلیک کنید 🔻🔻 کانال مشکات در ایتا..👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit ارتباط با ادمین @S_A_M15511348
مشاهده در ایتا
دانلود
بنام خود او یافت می شود که خود می گوید نه من این کتاب را نوشته ام و نه از آن خبری دارم. مرحوم شیخ عبّاس قمی رحمة الله علیه می گوید در کتاب مفاتیح الجنان من دست برده اند و بعدا من متوجه شدم که مطالبی را در انتشارات به این کتاب افزوده اند که از من نبود. آقای عبدالوهّاب شعرانی کتابی دارد بنام بحر المورود که مشخص شد مطالبی بعدها در این کتاب تزریق شده که صاحب اثر از آن بی اطلاع بود. در طی بررسی این انحرافات مشخص شد که بهترین مجرا برای نفوذ در دنیای اسلام کتب صوفیّه است. لازم است کتب صوفیّه با دقت تمام مورد بررسی قرار گیرند و در همان بررسی اجمالی و غربالگری کتب صوفیّه مشخص شد که این آثار هیچ ارتباطی با قرآن ندارند. بخشی از این کتب احادیث قدسی هستند که مخاطب آن معلوم نیست. می گویند احادیث قدسی از کلام خداوند است. بر فرض صحّت , خداوند به چه کسی گفته است؟ مثلا جناب شبلی می گوید به خود من گفته است. در کدام جایگاه است که خدا مستقیما با وی سخن می گوید؟ آیا کلیم الله است؟ خود پیامبر تنها در معراج بلاواسطه با خداوند سخن گفته است و در بقیه موارد وحی از طریق فرشته وحی بر وی نازل می شد. آیا بایزید و شبلی و دیگران که احادیث قدسی را به خداوند نسبت می دهند این احتمال را در نظر ندارند که قران گفته است گاهی شیطان به پیروانش وحی می کند ( انّ الشیاطین لیوحون الی اولیاءهم)؟! اکنون نیم نگاهی داشته باشیم به حاصل مکالمات خداوند با عرفای صوفیّه در موضوعات اساسی دینی تا تطابق یا عدم تطابق آنها را با کلام الله مجید دریابیم . در مقدمه نگاهی به می افکنیم تا منبع مقایسه ای غیر از قران کریم برای کتب صوفیّه داشته باشیم. در تورات تحریف شده فعلی دست هائی پنهان وارد شده و آیات را دستکاری کرده اند از جمله اینکه آیات مربوط به معاد کلاً حذف شده اند. در کلّ تورات یک آیه در مورد بهشت و جهنّم موجود نیست. با مروری مختصر بر سنن نسّائی و سنن ابن ماجه می بینیم که در این کتب هم فصلی برای معاد مشخص نشده است. حرکت محدّثین اهل سنّت با الهام از تورات در حالی است که در قران کریم هفتاد بار واژه قیامت، شصت و شش بار واژه جنت ، شصت و نه بار واژه جنّات، یک بار واژه جنّتی ، یک بار واژه جنّتیَن ، دو بار واژه جنّتان و هفتاد و هفت بار واژه جهنّم وارد شده است. یعنی مجموعاً دویست و هشتاد و شش بار با واژه های مختلف از معاد خبر داده است. علاوه بر این واژه ها ،به واژه های دیگری نیز اشاره شده است مانند نار، عذاب، عقاب، و نعیم که در بیش از صدها مورد می توان نشان داد. در آثار خود معادی را ترسیم می کند که مربوط به این دنیا است و ثانیاً ادعا دارد که فرعون مؤمن است و استحقاق جهنّم را ندارد، حجّاج بن یوسف مستحقّ رضوان خداوند است !. متوکّل عبّاسی قطب بهشت و بهشتیان است و پادشاهان ستمکار در نزد خداوند صاحب کرامت هستند. عین القضات همدانی در کتاب تمهیدات صفحه 213 از انتشارات منوچهری می نویسد: نور ماه از نور شیطان است و ماه خود از آیات شیطان است ، در حالی که در نگاه قران ماه از آیات خداوندی است . بعلاوه اگر شیطان دارای نور است و بشر را از ظلمت به نور هدایت می کند جایگاه جهنّم در این تئوری کجاست؟ زیرا این شیطان است که پیروان خود را بسوی جهنّم هدایت می کند ( وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ : و چون به این مردم (اهل جدل و عناد) گویند که بیایید از کتابی که خدا فرستاده پیروی کنید، جواب دهند ما تنها از طریقی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم. آیا هر چند آنان را شیطان به آتش دوزخ بخواند ،باز پیرو آنها می‌شوند). ( كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَىٰ عَذَابِ السَّعِيرِ : (در لوح تقدیر) بر آن شیطان چنین فرض و لازم شده که هر کس او را دوست و پیشوای خود سازد وی او را گمراه کند و به عذاب سوزان دوزخش رهبر شود.) این یک قاعده کلّی است که هرگاه به فضای صوفیّه قدم می گذاریم کمترین اثری از قرآن در این فضا یافت نمیشود . همچنین از اسلامی که توسط امام محمّد باقر و امام محمّد صادق علیهما السلام ارائه شده است هیچ اثری مشاهده نمی شود. عین القضات در کتاب تمهیدات صفحه 212 می گوید : کعب الاحبار رحمه الله تبارک و تعالی گفت : در تورات خوانده ام :" انَّ اَرواحَ المُؤمِنین من نور جمال الله و انَّ ارواحَ الکُفّار من نور جلال الله " . انحراف این سخن بسیار واضح است. از تورات سند می آورد. کعب الاحبار کسی است که عمر در مورد او صفت کذّاب را بکار برده است. معاویة بن ابی سفیان نیز او را کذّاب خوانده است. عایشه او را کذّاب می نامد. ابوذر او را کذّاب خواند و با وی برخورد کرده . اهل بیت عصمت و طهارت او را
کذاب معرفی کرده اند . چگونه قول کعب الاحبار کذّاب آن هم از تورات برای عین القضات حجّت می شود؟ چرا عین القضات به قران تمسّک نمی کند؟ پیامبر فرموده است که هیچکس مرا در خواب نمی بیند مگر اینکه خود من هستم. چرا که شیطان هرگز نمیتواند به شکل من مجسّم شود ( من رَانی فقد رَانی ). در همین کتاب و در همین صفحه عین القضات این روایت را چنان تغییر داده که کاملاً معنای اولیّه خود را از دست داده و به روایت کاملاً جدیدی بدل شده است : قال رسول الله : من رَانی فقد رَا الحقّ ( هر که مرا ببیند خدا را دیده است). ادّعا می کند نه تنها کلّ فتوحات را خداوند بر او املاء کرده بلکه ویراستاری و تبویب ( فصل بندی) و تدوین نهائی نیز توسط خود خداوند انجام شده است. در صفحه اوّل فتوحات می نویسد قیاس امری است صحیح و می توان احکام را از طریق قیاس استنتاج کرد. درست دو صفحه بعد گفته است قیاس طریق شیطان است. آیا خداوند در هنگام ویراستاری این اثر متوجّه این تناقض آشکار نشده است؟ خداوند در قران تصریح می کند که خدا نا دیدنی است ( لاتدرکه الابصار : چشم ها قادر به دیدن او نیستند) اما ابن عربی خدا را می بیند و به شکل اسب هم می بیند.! بلکه خداوند خود را در فتوحات از ربوبیّت خلع میکند و ابن عربی را به مقام ربوبیّت برمیگزیند و خود در کسوت عبودیّت در می آید. آیا واقعا ویراستار این مطالب خداوند حکیم بوده است؟ صاحبان خرد داوری کنند. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
کذاب معرفی کرده اند . چگونه قول کعب الاحبار کذّاب آن هم از تورات برای عین القضات حجّت می شود؟ چرا عین القضات به قران تمسّک نمی کند؟ پیامبر فرموده است که هیچکس مرا در خواب نمی بیند مگر اینکه خود من هستم. چرا که شیطان هرگز نمیتواند به شکل من مجسّم شود ( من رَانی فقد رَانی ). در همین کتاب و در همین صفحه عین القضات این روایت را چنان تغییر داده که کاملاً معنای اولیّه خود را از دست داده و به روایت کاملاً جدیدی بدل شده است : قال رسول الله : من رَانی فقد رَا الحقّ ( هر که مرا ببیند خدا را دیده است). ادّعا می کند نه تنها کلّ فتوحات را خداوند بر او املاء کرده بلکه ویراستاری و تبویب ( فصل بندی) و تدوین نهائی نیز توسط خود خداوند انجام شده است. در صفحه اوّل فتوحات می نویسد قیاس امری است صحیح و می توان احکام را از طریق قیاس استنتاج کرد. درست دو صفحه بعد گفته است قیاس طریق شیطان است. آیا خداوند در هنگام ویراستاری این اثر متوجّه این تناقض آشکار نشده است؟ خداوند در قران تصریح می کند که خدا نا دیدنی است ( لاتدرکه الابصار : چشم ها قادر به دیدن او نیستند) اما ابن عربی خدا را می بیند و به شکل اسب هم می بیند.! بلکه خداوند خود را در فتوحات از ربوبیّت خلع میکند و ابن عربی را به مقام ربوبیّت برمیگزیند و خود در کسوت عبودیّت در می آید. آیا واقعا ویراستار این مطالب خداوند حکیم بوده است؟ صاحبان خرد داوری کنند. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سلام علیکم.از نظر استاد صحیح ترین تفسیر قرآن کدام است؟ سلام علیکم از نظر عقلی ، تسنیم سپس المیزان و فخر رازی. از نظر روائی اهل سنت طبری . از نظر روائی شیعه ، البرهان . از نظر ادبی شیعی مجمع البیان . از نظر نقل اقوال اهل سنت ابن کثیر . از نظر اسرائیلی بودن ثعلبی و از نظر جامعیت هیچکدام. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سوال فقهی: بنده بعنوان یکی از عمده فروشان در یک استان از فروشگاهی در تهران تعداد زیادی کتاب و تعداد زیادی دفتر و تعداد زیادی خودکار خریدم که در استان خودم بفروشم اتفاقا خودکارها همه ناقص و یا فاسد و بد خط بودند حالا آیا چون در یک معامله با هم خریده بودم اگر بخواهم کل معامله را بهم بزنم و یا فقط خودکارها را مسترد کرده پول آنرا بگیرم این حق خیار تبعض صفقه را دارم؟ که کل معامله را و یا یک سوم معامله را فسخ کنم؟ ✅ پاسخ: بلی منتها اگر در معامله یک عقد قصد کنید خیار تبعض صفقه داری. که میتوانید هم همه را فسخ کنید و هم یک سوم مربوط به خودکار را. و اما اگر نه برای هر واحدی از مبیع (کالاهای مورد فروش) یک عقد مستقل و یک معامله مستقل در نظر بگیرید منتها درحین خواندن عقد با یک لفظ بخوانید در این صورت فقط کالا ی معیب و یا کالای مغبون شده را می توانید فسخ کنید. باقی سرجای خودش هست. فقط مشکلی که در عصر ما وجود دارد این است که کالاهای زیادی بصورت سرویس وارد بازار شده است .و این سرویس ها در شاخه ظروف بی مرز است. یعنی بیست پارچه ، 40 پارچه ،70 پارچه ، ووو و لذا باید در حین معامله معلوم بشود عقد روی کدام یک اجرا می شود. و همچنین است سرویس تخت خواب ، کُمُد و همچنین در پارچه عنوان طاقه و در لباس جین هست ووو که امروز متاسفانه مرز و یا عدد ثابت ندارد و باید درحین عقد تعیین شود این عنوان دارای چند واحد است . و الّا موجب نزاع و بطلان معامله می شود. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سوال اعتقادی اطلاع دارید که وقتی هشدار شما از طریق کانال مشکات اهلبیت (ع) ( مبنی بر باطل بودن تمام اعتقاداتی که خارج عقاید مراجع شیعه در گروههای مجازی منتشر می شود) خطاب به غلات جدید منتشر شد عده ای از مخالفین فقهای شیعه احساس خطر کرده و برای نجات خود دست به دامن چند روایت شده در صدد حفظ غلات جدید هستند. اول روایت نحن اذا شئنا شاالله و اذا کرهنا کره الله. دوم :ان الامام وکرلاراده الله لا یشاء الا من یشاالله و سوم روایت اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. و چهارم روایت قلوبنا اوعیه لمشیه الله فاذا شاء شئنا . اکنون که مستمسک اینها روشن شد باید زیر پای اعتقادات این غلات نوظهور خالی شود و به شیعه معرفی شوند.... ✅پاسخ: اما روایت اول که در بحار جلد 26 صفحه 7 آمده از کتابی نقل میکند که اصلا در دنیای اسلام وجود خارجی ندارد که محتملا مال صهیونیسم نفوذی است که روایت منقول در بحار جلد 25صفحه 337 نقل شده را عمدا تحریف کرده اند چون آن روایت فاذا شاء شئنا است و صددرصد درست است یعنی اگر خدا بخواهد اهلبیت خواهند خواست. اما آن فرد نفوذی طوری عبارت را عوض کرده که شده اذا شئنا شاء الله العیاذبالله یعنی اگر ما بخواهیم آنگاه خدا خواهد خواست و طبعا اگر ما نخواهیم خدا کاری نمی کند. ✳️ پس جدید چون این روایتی را که از کتابی نقل شده که محققین بحار در پا نوشت نوشتند چنین کتابی پیدا نکرده اند ، مطابق عقیده فاسد خود یافته اند به آن چسبیده اند.پس مال نفوذی های صهیونیستی است که غلات جدیدی به جهان تشیع تزریق کنند. و اما روایت دوم که در بحار جلد 25 صفحه 385 نقل شده اولا مرفوعه بی سند ی است و اگر صحیحه هم باشد حرف مطابق عقاید شیعه گفته که این خدا است که هرچه خواست انجام می شود و انسانها تابع او هستند و به درد غلات نمیخورد . و اما روایت سوم که در تهذیب جلد 6 ص 55 و کافی ج 4 ص577 آمده اعتقاد شیعه را بیان کرده که خانه اهلبیت محل هبوط و انتشار دستورات خدا است دیگر خدا تابع اهلبیت نیست . و اما روایت چهارم که در تفسیر سوره تکویر آمد کاملا مطابق اعتقاد شیعه است که اهلبیت تابع خدا هستند و نه مطابق قول غلات که خدا تابع اراده اهلبیت (ع) باشد. بنابر این باید طلاب جوان هسته های این غلات جدید را در شبکه های مجازی شناسائی کرده معرفی کنند. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سوال تاریخی بعضیها کل بحار الانوار را معتبر می دانند . مخصوصا اللهیاری عامل افغانستانی الاصل پناهنده به امریکا و دوستانش و اخباریهای جدید آیا کار اینها منتهی به خط غلوّ نخواهدشد؟! ✅پاسخ : هدف مرحوم علامه در بحار تجمیع کل اخبار منتسب به شیعه بوده و نه انتخاب صحیح از ضعیف و لذا در بحار همانطوری که در پاسخ سوال قبلی گفتم از کتابی روایت نقل کرده که کتاب نه اسم دارد و نه موءلف ! ✳️پس کتابی که هم خودش مجهول است و هم موءلف اش ده شاهی ارزش ندارد. یک ضعف مهم هم در الغدیر مشهود است و آن اینکه با وجود اینکه حدود بیست بار ( آنطوریکه حافظه ام یاری می دهد) از کعب الاحبار یهودی اسم آمده حتی یک بار به ذهن مبارک علامه امینی خطور نکرده , این یهودی حلقه اتصال یهود با خلیفه دوم بوده است. بنده که سالهای متمادی است چه در ایران چه در عراق چه در ماهواره ها و چه از طرق مجازی با وهابیون در مناظره و مبارزه علمی و اعتقادی هستم عملا دیدم عامل اصلی گسترش وهابیون غلات منتسب به شیعه بوده و هست. یعنی سرمایه اصلی در استدلال وهابیون علیه شیعه عمل و حرفهای غلات است. اگر شما حرفهای غلات را از وهابیون بگیرید دیگر شمشیری برای زدن شیعه ندارند . شما یک ماه شبکه های وهابیون را رصد کنید خواهید دید آنچه بعنوان اعتقاد شیعه پخش می کنند حرفهای امثال آن طلبه افغانستانی فحاش بنام الهیاری است . لذا ما باید همانطوری که در فضای رسانه با استدلال و منطق با متاخر زاهق می جنگیم که صوفی است باید و باید با متقدم مارق هم که غلات است در فضای مجازی با استدلال و منطق بجنگیم . خطر مارقین حادتر است . چون با علی(ع) جنگیدند. البته چون غلات جدید از فضای دانشگاه بیرون انداخته شده اند شکست این ها آسان تر است . چون اینها مثل زالو غذایشان خون جهالت جاهلان است و اکنون ُجل و پلاس جهاّل در حال جمع شدن است . دیگر مثل زمان امیرالموءمنین (ع) نیست که کاری بکنند. ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/meshkat_ahlebeit
سوال اعتقادی برای شناخت کیفیت نفوذ دشمنان اهلبیت (ع) در قالب دوستداران اهلبیت و کیفیت تزریق روایات غلات ساز روی چه چیزی مطالعه کنیم؟ ✅ پاسخ: کافی است روی یک روایت تزریقی که برای ایجاد غلات آن هم جهت تشدید اختلاف بین شیعه و سنی تمرکز کنید تا بدانید تقریبا تمام روایات مورد استناد غلات دارای چنین افتضاح سندی است. یک مورد را که حاصل کار جناب حب الله است بخدمتتان ارسال می کنم که یکی از ریشه های اعتقادات غلات همراه با جعلیات جنبی و اضافات تزریقی ملا رجب برسی است . با وجود این که بنده در شبکه مرجعیت در ضمن پنج برنامه فقط از طریق محتوای زیارت جامعه را تایید کرده ام اما غلات جدید با تمسک به آن اهلبیت را جزئی لاینفک خدا معرفی کرده اند حال توجه کنید به اعتبار یک روایت منقول و مورد اشاره جناب سلیمانی در اولین کلاسه از پرونده اعتقادی غلات جدید. الموقع الرسمي لحيدر حب الله الاجتماعية والأخلاقية التاريخ والسيرة الفقهية والشرعية الفكرية والثقافية الفلسفية و الكلامية القرآنية و الحديثية # العنوان تاريخ النشر التعليقات الزائرين 87 ما مدى صحّة الحديث القائل: (قولوا فينا ما شئتم ونزّهونا عن الربوبيّة)؟ 2014-05-12 1 5991 ما مدى صحّة الحديث القائل: (قولوا فينا ما شئتم و نزّهونا عن الربوبيّة)؟ السؤال: ما هو تقويمكم للحديث الوارد، والذي مضمونه: (نزّهونا عن الربوبيّة وقولوا فينا ما شئتم)، ألا يفسح هذا الحديث المجال للغلوّ في أهل البيت عليهم السلام، وهو ما بدأنا نرى بوادره على لسان بعض الخطباء هذه الأيّام؟ ألن يتورّط العامل بهذا الحديث بالكذب على أهل البيت عليهم السلام إذا قال فيهم ـ وفقاً للحديث ـ ما شاء؟ وأخيراً ، أليس من المفروض أن يكون التنزيه عن النقص، فهل الربوبيّة نقصٌ يُتنزّه ـ بضم الياء ـ عنه؟ (عماد، العراق). الجواب: البحث في هذا الحديث يستدعي مجموعة نقاط: النقطة الأولى: ذكر بعض المعاصرين حفظه الله (الإمامة الإلهيّة 1: 430) أنّ هذا الحديث مستفيض أو متواتر، وينبغي لنا ـ لمعرفة ذلك وتحليل وضع هذا الحديث من زاوية الصنعة الحديثية والبحث التاريخي ـ أنّ نرصد صيغ هذا الحديث في الموروث الإسلامي، فهناك عدّة أحاديث تلتقي مع هذا الموضوع المشار إليه فيما نقلتم ، وهي: 1 ـ ما جاء بصيغة: (نزّهونا عن الربوبيّة و قولوا فينا ما شئتم، ولن تبلغوا)، و هذا لم يرد في مصادر الحديث عند أحد من المسلمين بهذا التعبير ، وإنّما هو شائع على الألسن ، و استخدم في بعض الكتب في القرنين الأخيرين ، فقد ذكره الشيخ أحمد آل طعان القطيفي (1315هـ)، في كتاب (الرسائل الأحمدية 3: 361)، و ذكره الشيخ محمد حسين المظفر (1381هـ) ، في كتاب (علم الإمام: 76) و غيرهما . فليس له مصدر فضلاً عن سند، و من هنا يحتمل جدّاً أنّه نقلٌ بالمعنى لسائر الروايات الأخرى التي سوف تأتي قريباً إن شاء الله. ومثل هذا النص، الجملة التالية: (لا تقولوا فينا ربّاً وقولوا ما شئتم ولن تبلغوا)، حيث ذكرها العلامة المجلسي في (بحار الأنوار 25: 347)، كخلاصة لمجموعة الروايات، وليست هي رواية مستقلّة أساساً، رغم أنّه تمّ تداولها في كلمات بعضهم على أنّها رواية مستقلّة فلاحظ. و من هذا النوع أيضاً ما جاء بصيغة: (نزّلونا عن الربوبية وقولوا فينا ما شئتم)، وقد ذكرها المولى أحمد النراقي (1245هـ)، في كتاب (رسائل ومسائل 3: 113)، والملا هادي السبزواري (1289هـ) في كتاب (شرح نبراس الهدى: 226)، والميرزا هاشم الآملي (1412هـ) في كتاب (المعالم المأثورة 2: 249)، و بعض المعاصرين أيضا ً، ولم تنسب إلى مصدر حديثي أو تاريخي؛ لأنّ هذه الكتب متأخّرة زمنيّاً جدّا ً، و ليست كتب حديث و لا تاريخ و لا رواية، و لا أصحابها معروفون بذلك ، بل هم بين فقيه و فيلسوف ، لهذا يترجّح أن تكون نقلاً بالمعنى لسائر الروايات الآتية. ومن هذا النوع أيضاً، ما جاء بصيغة: (اسلبوا منّا الربوبيّة وقولوا فينا ما شئتم من الفضائل والمحاسن)، و قد أوردها الوحيد البهبهاني (1205هـ) في كتابه الفقهي (الحاشية على مدارك الأحكام 3: 321)، ومثله حديث: (أنفوا عنّا الربوبية وقولوا ما شئتم)، والذي أورده الديلمي (ق 8هـ)، في كتاب (إرشاد القلوب 2: 427)، وغالب الظنّ أنّ هذا نقلٌ بالمعنى للروايات الأخرى، وليس رواية جديدة، حيث لم يذكروا هنا لا مصدراً ولا سنداً، بل إنّ الديلمي قال بأنّ هذا هو ما ورد عنهم عليهم السلام، ممّا يعني أنّ النقل ليس لرواية بعينها، فيحتمل جدّاً أن يكون نظرهما إلى سائر الروايات الواردة هنا. 2 ـ جاء عند الحافظ رجب البرسي (ح 813هـ)، في (مشارق أنوار اليقين: 101) صيغةٌ ثانية ، و هذا نصّ كلامه: (وعنهم عليهم السلام أنهم قالوا: نزّهونا عن الربوبية وارفعوا عنّا حظوظ البشرية ـ يعني الخطوط التي تجوز عليكم ـ فلا يقاس بنا أحد من الناس، فإنّا نحسن الأسرار الإلهية المودعة في الهياكل البشريّة، والكلمة الربّانية الناطقة في الأجساد الترابيّة، وقولوا بعد ذاك ما استطعتم، فإنّ
البحر لا ينزف، وعظمة الله لا توصف). وجاء في كتاب (مسند الإمام علي 8: 74 ـ 75) للسيد حسن القبانجي المعاصر ما نصّه: (الشيخ فرج القطيفي: وجدت بخطّ الشيخ عبد الله بن أحمد البصري البحراني ، على ظهر كتاب شرح التجريد ما يلي: روي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال لسلمان الفارسي: يا سلمان نحن أسرار الله المودعة في هياكل البشريّة، ميتنا لم يمت، وغائبنا لم يغب، نزّهونا عن الربوبية و ارفعوا عنّا الحظوظ البشريّة، فإنّا عنها مبعدون ، وعما يجوز عليكم منزّهون ، ثم قولوا فينا ما استطعتم، فإنّ البحر لا ينزف، وسرّ الغيب لا يعرف، وكلمة الله لا توصف، يا سلمان أمرنا صعب مستصعب لا يحتمله إلاّ ملك مقرّب أو نبي مرسل، أو من امتحن الله قلبه للإيمان). و هذا الحديث من الواضح أنّ أقدم ظهورٍ له ـ بهذه الصيغة ـ كان منذ القرن التاسع الهجري، أي قبل حوالي ستمائة عام فقط، ولم يُنقل له أيّ مصدر عند أحد من العلماء المسلمين، كما ليس له أيّ سند يمكن الاتكاء عليه، ولا أريد أن أعلّق على كتاب (مشارق أنوار اليقين) للحافظ البرسي، والذي وقع محلّ خلاف معروف بين السيد محسن الأمين العاملي والعلامة الأميني صاحب الغدير، وقد انتصر السيد هاشم معروف الحسني للسيد محسن الأمين في ذلك شانّاً هجمات عنيفة على البرسي (الموضوعات في الآثار والأخبار: 217، 221 ـ 222، 223 ـ 224، 228 ـ 229، 293، 299). يضاف إلى ذلك أنّ لسان الحديث واضح في التعابير الصوفيّة والغنوصيّة التي ظهرت بعد القرن الأوّل الهجري، ولم يكن لها وجود في النصف الأوّل من القرن الأوّل الهجري حتى يُنسب الحديث إلى الإمام علي عليه السلام، الأمر الذي يزيدنا شكّاً فيه. 3 ـ الصيغة الثالثة هنا هي ما أورده الصفار، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الحسن (الحسين) بن برده (بردة)، وأبي عبد الله، عن الجعفر بن الحسين (بشير) الخزاز، عن إسماعيل بن عبد العزيز، قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: ضع لي في المتوضأ ماء، قال: فقمت، فوضعت له، فدخل، قال: فقلت في نفسي: أنا أقول فيه كذا وكذا ويدخل المتوضأ، فلم يلبث أن خرج، فقال: يا إسماعيل بن عبد العزيز، لا ترفعوا البناء فوق طاقتنا فينهدم، اجعلونا عبيداً مخلوقين، وقولوا فينا ما شئتم. قال إسماعيل: كنت أقول فيه وأقول (حدّثنا)) (بصائر الدرجات: 361)، ونقله ابن حمزة الطوسي (560هـ)، في كتابه (الثاقب في المناقب: 402)، بلا سند إلى إسماعيل بن عبد العزيز، والظاهر أنّ مصدره البصائر. ولكنّ نفس هذه الرواية أوردها الراوندي في (الخرائج والجرائح 2: 735)، وفيها: (اجعلونا عبيداً مخلوقين، وقولوا فينا ما شئتم إلا النبوّة)، كما نقل المجلسي في (بحار الأنوار 47: 68)، هذا الحديث عن كشف الغمة، من كتاب الدلائل للحميري، عن عبد العزيز مثله. وجاء عند الإربلي (693هـ) في (كشف الغمّة 2: 414)، عن مالك الجهني عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام أنّه قال ـ في حديث ـ: (… يا مالك ويا خالد، قولوا فينا ما شئتم واجعلونا مخلوقين..). أهميّة هذا الحديث تكمن في الصفار نفسه، فالمجلسي والراوندي والإربلي لم يذكروا مصدرهم لهذا الحديث، فضلاً عن السند، وهم متأخّرون نسبيّاً من حيث الزمن، كما أنّ مالك بن أعين لم تثبت وثاقته، وفاقاً لغير واحدٍ من العلماء كالسيد الخوئي (معجم رجال الحديث 15: 164)، بل لا نعلم سند الإربلي إلى مالك وبينهما خمسة قرون، ولو مع توسّط الحميري. أمّا الصفار، فإذا تجاوزنا قضيّة ثبوت نسبة الكتاب إليه، إذ ناقش في ذلك مثل السيد محمد باقر الصدر، فإنّ السند يعاني من مشاكل وهي: أ ـ جعفر بن بشير الخزاز، رجلٌ مهمل في كلمات الرجاليين، وقد أقرّ بذلك النمازي في (مستدركات علم رجال الحديث 2: 148)، بعد أن اعترف بوقوعه في سند هذه الرواية. ب ـ الحسين بن بردة، رجل مهمل، لم يذكروه، وقد اعترف بذلك الشيخ النمازي في (مستدركات علم رجال الحديث 3: 103). وبضعف هذين الرجلين يضعف الطريق إلى إسماعيل بن عبد العزيز من الجهتين. ج ـ إسماعيل بن عبد العزيز، ولم يوثقه أحد (انظر: معجم رجال الحديث 4: 65 ـ 66؛ ومستدركات علم رجال الحديث 1: 648 ـ 649)، وقال فيه البروجردي في (طرائف المقال 2: 9) ما نصّه: (.. لم يوجد له مدح حتى يعتمد عليه، فهو كنظرائه غير مقبول الرواية فقاهةً)، وأقرّ الشبستري في (الفائق في رواة وأصحاب الإمام الصادق 1: 172) بأنّه مجهول الحال، وهناك أربعة أشخاص اسمهم هذا الاسم وكلّهم هذا حاله، فالرواية ضعيفة بطريقيها إلى إسماعيل، فضلاً عن ضعفها بإسماعيل نفسه. 4 ـ الصيغة الرابعة هنا هي ما ذكره الصفار في (بصائر الدرجات: 527)، وما نقله الحلّي (ق 9هـ)، في (مختصر البصائر: 59، والمحتضر: 65)، وهذا نصّه: (الحسن بن موسى الخشاب، عن إسماعيل بن مهران، عن عثمان بن جبلة، عن كامل التمّار، قال: كنت عند أبي عبد الله عليه السلام ذات يوم، فقال لي: يا كامل، اجعلوا لنا ربّاً نؤوب إليه وقولوا فينا ما شئتم، قال: فقلت: نجعل لكم ربّاً تؤوبون إليه ونقول فيكم ما
شئنا؟ قال: فاستوى جالساً فقال: ما عسى أن تقولوا، والله ما خرج إليكم من علمنا إلا ألف غير معطوفة). وهذا الحديث يعاني من مشاكل أيضاً وهي: أ ـ إنّه ينتهي إلى كامل بن العلاء التمّار الكوفي، وقد أقرّ الشيخ النمازي الشاهرودي ـ وهو المعروف بتتبّعه وتوثيقاته ـ في (مستدركات علم رجال الحديث 6: 297) بأنّه معدود في المجاهيل، محاولاً توثيقه بمثل هذه الرواية وأنّها تدلّ على حسنه. ب ـ عثمان بن جبلة، رجل مهمل لا ذكر له في كتب الرجال فضلاً عن التوثيق (انظر: معجم رجال الحديث 12: 116؛ ومستدركات علم رجال الحديث 5: 212). ويحتمل أن يكون عثمان بن جبلة الموثق عند أهل السنّة، والذي كان ملازماً لشعبة بن الحجّاج، ومعاصراً للإمام الصادق عليه السلام، وهذا يثير شكّاً في هذا الحديث هنا، من حيث احتمال أنّه أراد أن يقول بأنّ الصادق عليه السلام يدّعي كلّ شيء إلا الربوبيّة، فكونه من أهل السنّة كما يحتمل فيه تقوية الحديث يحتمل فيه التضعيف أيضاً في الوسط السنيّ لشخصيّة الإمام الصادق فليلاحظ جيّداً. 5 ـ الصيغة الخامسة نقلها رجب البرسي في (مشارق أنوار اليقين: 257)، وهي من حديث طويل عن سلمان وأبي ذر، عن علي عليه السلام: (..فلا تدعونا (تجعلونا) أرباباً، وقولوا فينا (في فضلنا) ما شئتم (فإنّكم لا تبلغون كنه ما فينا ولا نهايته)..). وقد نقلها العلامة المجلسي في (بحار الأنوار 26: 6)، حيث قال في مطلعه: (أقول: ذكر والدي رحمه الله أنّه رأى في كتاب عتيق جمعه بعض محدّثي أصحابنا في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام هذا الخبر، ووجدته أيضاً في كتاب عتيق مشتمل على أخبار كثيرة..). ومن الواضح أنّ هذا الحديث بهذه الصيغة (وربما يكون هو نفس الأحاديث السابقة لكن منقولاً بالمعنى) ظهر ـ فيما هو متوفّر بين أيدينا من معلومات ـ في القرن التاسع الهجري، وأنّ العلامة المجلسي ينقله عن كتب عتيقة لا يعرف بنفسه حتى صاحبها، فضلاً عن أن تكون قد وصلته بطريقة موثوقة، هذا كلّه فضلاً عن أنّه لا بيان لمصدر هذا الحديث، ولا سند أساساً له. 6 ـ ورد في التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام: (وقال أمير المؤمنين عليه السلام: لا تتجاوزوا بنا العبوديّة، ثم قولوا ما شئتم، ولن تبلغوا، وإيّاكم والغلوّ كغلوّ النصارى، فإنّي بريء من الغالين) (تفسير العسكري: 50؛ ونقله في الاحتجاج 2: 438). ومن المعروف أنّ تفسير العسكري مرويّ بطريق ينتهي إلى كلّ من أبي يعقوب يوسف بن محمد بن زياد وأبي الحسن علي بن محمد بن سيار (يسار)، وهما رجلان مجهولا الحال، بل مهملان جداً (راجع: معجم رجال الحديث 13: 157، و21: 186)، وهذا القدر من الإهمال يسقط قيمة التفسير كلّه؛ من هنا لم يحظَ هذا التفسير بين الشيعة بكثير أهمية، حيث حمل عليه العديد من العلماء، بل ذهب بعضهم إلى أنه موضوع مكذوب، يقول السيد الخوئي: (إنّ الناظر في هذا التفسير لا يشك في أنه موضوع، وجَلَّ مقام عالم محقّق أن يكتب مثل هذا التفسير، فكيف بالإمام عليه السلام!) (معجم رجال الحديث 13: 157)، كما نُسب إسقاط حجية هذا التفسير إلى كلّ من ابن الغضائري، والعلامة الحلي، والتفرشي، والمحقق الداماد، والاسترآبادي صاحب منهج المقال، والمحقق الأردبيلي، والشيخ محمد جواد البلاغي، والمحقّق التستري، والميرزا الشعراني، والسيد هاشم الخوانساري وغيرهم. 7 ـ ما جاء بصيغة: (.. إياكم والغلوّ فينا، قولوا: إنّا عبيد مربوبون، وقولوا في فضلنا ما شئتم…) (الصدوق، الخصال: 614، وتحف العقول: 104، ومشارق أنوار اليقين: 3، وعلي بن محمد الليثي الواسطي، عيون الحكم والمواعظ: 101؛ ونقله في مستدركات سفينة البحار عن غرر الحكم: 159)، وفي السند الذي لا يوجد إلا في الخصال جاء كلّ من القاسم بن يحيى والحسن بن راشد، ولم يوثقا. 8 ـ ما ذكره الحسين بن حمدان الخصيبي (334هـ)، في كتاب (الهداية الكبرى: 431)، في رواية طويلة عن المفضل: (.. وأمّا الغالي فليس، فقد اتخذنا أرباباً من دون الله، وإنّما اقتدى بقولنا إذ جعلونا عبيداً مربوبين مرزوقين، فقولوا بفضلنا ما شئتم، فلن (تـ) ندركوه). ومن الواضح أنّه لو غضضنا الطرف عن ميول الخصيبي، وعن إثبات نسبة هذا الكتاب له، وفي ذلك كلام كثير، فإنّ الحديث لا سند له أساساً. 9 ـ ما جاء في دعاء رجب من قوله: (لا فرق بينك وبينها (وبينهم) إلا أنّهم عبادك وخلقك..) (الطوسي، مصباح المتهجّد: 803)، ولم يذكر الشيخ الطوسي سنداً لهذا الدعاء أساساً، لكنّ السيد ابن طاووس في (إقبال الأعمال 3: 214)، نقله قائلاً: (ومن الدعوات في كلّ يوم من رجب، ما رويناه أيضاً عن جدّي أبي جعفر الطوسي رضي الله عنه فقال: أخبرني جماعة، عن ابن عياش قال: مما خرج على يد الشيخ الكبير أبي جعفر محمد بن عثمان بن سعيد رضي الله عنه من الناحية المقدّسة، ما حدثني به خير بن عبد الله قال: كتبته من التوقيع الخارج إليه..). وهنا، فضلاً عن عدم معرفتنا بالجماعة التي أخبرت الشيخ الطوسي، فإنّ ابن عيّاش هذا من البعيد أن يكون محمد بن مسعود بن عياش
الثقة؛ لأنّه تفصله أكثر من طبقتين عن الشيخ الطوسي. كما ومن البعيد أن يكون أبا بكر بن عياش؛ فإنّ هذا من طبقة الإمام الصادق، فكيف يروي عن العمري عن الإمام المهدي؟! ويحتمل أن يكون أبا عبد الله بن عياش، وهو مهمل. لكنّ الأصحّ أنّه أحمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسن بن عياش بن إبراهيم بن أيوب الجوهري، الذي قال عنه الشيخ النجاشي بأنّه (سمع الحديث فأكثر واضطرب في آخر عمره… رأيت هذا الشيخ، وكان صديقاً لي ولوالدي، وسمعت منه شيئاً كثيراً، ورأيت شيوخنا يضعّفونه فلم أرو منه شيئاً، وتجنّبته) (رجال النجاشي: 85 ـ 86)، وكذلك قال عنه الشيخ الطوسي الذي يروي عنه بواسطة جماعة، تماماً كما هو السند هنا: (..كان سمع الحديث وأكثر، واختلّ في آخر عمره..) (الفهرست: 79). 10 ـ ما جاء عند النمازي الشاهرودي (1405هـ)، في كتاب (مستدرك سفينة البحار 7: 52 ـ 53)، حيث قال: (إثبات الهداة: عن خرائج الراوندي، عن خالد بن نجيح قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام، وعنده خلق فجلست ناحية، وقلت في نفسي: ما أغفلهم عند من يتكلّمون. فناداني: إنّا والله عباد مخلوقون، لي ربّ أعبده إن لم أعبده عذّبني بالنار. قلت: لا أقول فيك إلا قولك في نفسك. قال: اجعلونا عبيداً مربوبين وقولوا فينا ما شئتم إلا النبوّة). وهذا الحديث بهذه الطريقة لا سند له، بل إنّ الموجود عند الراوندي في (الخرائج والجرائح 2: 735) المطبوع اليوم، هو النصّ التالي الذي ليس فيه الجملة محلّ الشاهد، حيث يقول: (منها: ما قال خالد بن نجيح: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام وعنده خلق، فقنّعت رأسي وجلست في ناحية، وقلت في نفسي: ويحهم ما أغفلهم عند من يتكلّمون؟! فناداني: أنا والله عبد مخلوق، لي ربّ أعبده، إن لم أعبده عذّبني بالنار. فقلت: لا أقول فيك إلا قولك في نفسك). هذه هي الروايات التي تصبّ في الفكرة الأساسيّة المباشرة للموضوع، وقد تبيّن أنّها بأجمعها ضعيفة السند، بل جملة منها لا سند له، والمهم فيها خبرا الصفار، وخبر الخصال، فلو حذفنا ما جاء برقم 1، ثم قصرنا النظر على المرويّات التي ظهرت في القرون السبعة الهجرية الأولى، فسوف نرى أنّ ما هو حديث ليس سوى ـ على أبعد تقدير ـ ما جاء برقم: 3 ـ 4 ـ 6 ـ 7 ـ 8 ـ 9 ـ 10، أي سبع روايات، بينها خمس مسندة، وكلّها روايات ضعيفة الإسناد، لم يرد منها شيء من الكتب الأمّ عند الشيعة سوى رواية الصفار ورواية الخصال، ومع كلّ هذا الضعف في الأسانيد، مع وجود هذا العدد القليل من الروايات هل يمكن القول بالتواتر، كما ذكره بعض المعاصرين حفظه الله؟! وإذا كان هذا تواتراً فما هي إذاً الروايات غير المتواترة؟! وإذا كان هذا المقدار من الروايات يفيد اطمئناناً بالصدور فما هو الخبر الآحادي الظنّي إذاً؟! وهل هذه هي طريقة العلماء في العلوم الفقهيّة والتدقيقات الاجتهاديّة بحيث يحصل لهم من هذا المقدار من الروايات الضعيفة كلّها وثوق بالصدور؟! وكيف يحصل اطمئنان بالصدور ويحتمل وضع هذه الروايات من قبل بعض الغلاة؟ أليس هذا أمراً محتملاً يؤثر على قوّة احتمال الصدور في الرواية؟ أليس من الممكن أن تكون هناك مصالح مشتركة للغلاة في تأسيس مثل هذه الأحاديث كي يبرّروا بها كلّ ما سيقولونه عن أهل البيت عليهم السلام؟! فمع وجود هذا الجوّ كيف يحصل تواتر أو اطمئنان بالصدور، فضلاً عن عدم وجود خبر ثقة حتى يؤخذ به هنا من باب حجيّة خبر الثقة؟! لا سيما ومضمون الرواية بالغ الخطورة ويؤسّس لرؤية عقائديّة غير عادية إطلاقاً. هذا، وقد أقرّ السيد جعفر مرتضى العاملي في (مختصر مفيد 13: 52) بأنّ (هذه الرواية ليس لها ـ فيما اطّلعنا عليه من نصوص وأسانيد ـ سندٌ يصحّ الاعتماد عليه.. فراجع نصوصها في بصائر الدرجات والبحار وغيرهما). كما نقل السيد الزنجاني حفظه الله ـ على ما جاء في تقريرات بحث النكاح (النكاح 2: 625، الهامش رقم 1) ـ الاستنكارَ الشديد للسيد البروجردي رحمه الله لهذا الحديث في لقاءٍ جمعه بالإمام الخميني، وكان الزنجاني حاضراً، قائلاً ـ أي البروجردي ـ ومستنكراً ما نصّ ترجمته: (أين هو هذا الحديث؟ أيّ كلام يقول؟!). النقطة الثانية: سئل السيد الخوئي عن هذا الحديث فأجاب: (لا يحتاج تنزيههم عن صفات الربّ المختصّة به واتصافهم بجميع ما (عـ) بدى تلك من صفات الكمال التي يمكن أن تنالها البشريّة في قدسيّتها، كما هم منزّهون عن ما لا يليق أن يتصف به المخلوق المعصوم عن الزلل والمعاصي، لا تحتاج تلك إلى ورود رواية حتى نثبته بمضمونها إن كانت معتبرة، أو نطرحها إن كانت ضعيفة غير معتبرة) (صراط النجاة 2: 452). وهذه الذهنيّة موجودة عند بعضنا. لكن يمكن التعليق هنا، بأنّه إذا أراد نفي صفات الربّ وإثبات العصمة، فإنّ نفي صفات الربّ تعالى عنهم عليهم السلام، ونفي الصفات التي لا تليق بهم مثل المعاصي، لا يساوي الرسالة التي يحملها هذا الحديث وفقاً للتفسير المعروف له، فبين رسالة الحديث وبين هذا المفهوم الذي طرحه الإمام الخوئي رحمه الله بونٌ شاسع، فعندما تقول: إنّ لهم تما
م الأمور عدا الربوبيّة، فهذا يعني أنّ لهم المعاجز والكرامات، وهذا لا تثبته الدائرة التي أشار إليها رحمه الله في جوابه، بل إنّ النبوّة أيضاً تكون داخلة، ولا يوجد في أيّ رواية من الروايات السابقة استثناء النبوّة عدا واحدة أو اثنتين كما تقدّم، فهل يمكن بهذا الحديث إثبات النبّوة لهم؟! وهل هذه الدلالة مطابقة للحدّ الذي وضعه السيد الخوئي. إنّ هذا الحديث لا يريد سلب صفات الله عنهم مع إثبات العصمة لهم فقط، بل يريد منحهم تمام الكمالات الممكنة لممكن الوجود، وهذا معنى الدعاء الرجبي من أنّه لا فرق بينهم وبين الله إلا العبوديّة، فجواب السيد الخوئي رحمه الله لا يتطابق مع سؤال السائل وما يفهم عادةً من هذا الحديث. وأمّا إذا أخذنا قيده الذي عبّر فيه عن منحهم تمام صفات الكمال البشري الممكن، فهذا ليس أمراً مفروغاً منه حتى نقول بأننا لا نحتاج إلى رواية فيه، فالولاية التکوینیه لهم محلّ بحث بين العلماء منذ القرون الأولى، وكذلك علمهم بالغيب، وكذلك ثبوت الكرامات لهم، وكذلك سهوهم، وكذلك عدم خطئهم في الموضوعات، فهذه كلّها بحوثٌ محلّ جدل بين العلماء، وفي إثباتها ونفيها روايات متعارضة صريحة في النفي والإثبات وفيها ما يُعدّ عندهم من الصحيح سنداً هنا وهناك، ولو كان الأمر كذلك فلماذا عندما سئل السيد الخوئي عن سهو النبي في الموضوعات قال بأنّ القدر المتيقّن هو عدم سهو المعصوم في غير الموضوعات الخارجيّة (صراط النجاة 1: 462)، مع أنّه هنا يقول بأنّنا لسنا بحاجة إلى رواية لإثبات مطلق الكمال الإنساني والبشري الممكن لهم، فهذا من الكمال عندهم، فلماذا لم يدخله هناك في القدر المتيقّن؟! ولماذا في بحث علم المعصوم لم يجزم السيد الخوئي بإطلاق علمه الشامل لحالة الفعلية لا لحالة ارادة العلم فقط، بل بقي يلوح منه التردّد في دائرة العلم عندهم عليهم السلام؟ ولماذا في آخر البحث قال: (ولكنّ الذي يسهل الخطب أنّ البحث في علم الإمام عليه السلام من المباحث الغامضة، والأولى ردّ علم ذلك إلى أهله..) (مصباح الفقاهة 1: 583). إنّ هذا كلّه معناه أنّ غاية القدر المتيقّن هو نفي صفات الله الخاصّة عنهم، وإثبات العصمة في التبليغ وعن الزلل والمعصية لهم، وما سوى ذلك فهي أمور محلّ بحث ونظر بين العلماء منذ قديم الأيام، فنحتاج إلى دليل لإثباتها، وإلى حديث لنفيها. نعم من الممكن أن يكون السيد الخوئي بصدد تقديم تفسير آخر للحديث غير ما هو المتبادر منه أوّليّاً، ولهذا فأنا أحتمل أنّ السيد الخوئي لم يذهب في تفسير هذا الحديث مذاهب من يريد تفسيره بأنّه يعطي للمعصوم كلّ شيء إلا أن يكون هو الله سبحانه، فكأنّه فهم منه الكمال البشري بحيث يكون معصوماً عن الخطأ والزلل والعصيان والفسق والفساد ونحو ذلك والله العالم. النقطة الثالثة: إنّ الإشكالات التي ذكرتموها في سؤالكم لا ترد هنا ـ بشكل كلّي ـ على الذين يؤمنون بهذا الحديث ومضمونه، وذلك: أ ـ إنّ تعبير التنزيه عن الربوبيّة الذي أشكلتم عليه، لم يرد في الروايات هنا عدا في خبرين بلا سند ولا مصدر، نقل لنا أحدهما الحافظ البرسي، ونُقل الثاني عن الشيخ فرج القطيفي، وباقي الروايات ليس فيها هذا التعبير، بما في ذلك رواية الصفار والخصال وغيرهما، فهذا الإشكال في حدّ نفسه صحيح؛ ويرد على بعض الروايات، ولكنّه لا يرد على تمام الروايات التي جاءت هنا. وأمّا تخريج بعضهم بأنّ الكلمة العربية لها أكثر من معنى وأنّ معنى نزهونا هنا هو أنزلونا، فهذا غير واضح، فإن قصد أنّ التنزيه موضوعٌ ـ لغةً ـ للتنزيل أيضاً بنحو المشترك اللفظي، فهذا لم يقله أيّ من اللغويين، بل سيصبح معنى التنزيه شبيه معنى (قرء) في إطلاقه على الطهر والحيض، فيكون من الكلمات المتضادّة، وهذا لم يذكره أيّ لغويٍّ، وإن قصد جواز استعمال التنزيه في مضادّه مجازاً، فهذا وإن كان ممكناً في حدّ نفسه، لكنّ المجاز يحتاج لقرينة، بل يحتاج لخصوصيّة مناسبة لاستخدام هذا التعبير المضادّ في معناه للمعنى الأوّلي للكلمة، فما هي هذه الخصوصية البلاغية أو الجمالية في استخدام تعبير من هذا النوع؟ ب ـ إنّ حديثكم عن الغلوّ، يراه الطرف الآخر الآخذ بهذه الرواية وبمضمونها ـ ولو من خلال أدلّة أخرى عنده ـ اعتدالاً لا غلوّاً، فهم يقولون بأنّ علم الإمام مطلق وله الولاية التكوينية على العالم، وهو العلّة الفاعليّة والغائيّة للعالم، وهو المثيب والمعاقب، وهو بيده الحشر والنشر، وهو الواسطة في كلّ فيض، وهو مظهر ومجمع الأسماء والصفات، ولا يرون ذلك غلوّاً، انطلاقاً من نظريّتهم الخاصّة في تفسير الغلوّ، نعم قد ترونه أنتم غلوّاً، لكنّ ذلك لا يصلح إشكالاً عليهم، ما لم نفكّك فكرة الغلوّ ومظاهرها في المرحلة السابقة. نعم، هذا الحديث قد لا يناسب هؤلاء من جهة إشكاليّة أخرى يمكنني إثارتها هنا وهي: إنّ الحديث يركّز في بعض صيغه على سلب الربوبيّة عنهم عليهم السلام، وهو سلبٌ مطلق غير مقيّد بقيد الاستقلال، وعليه فيكون هذا الحديث نافياً للولاية التكوينية على العالم للمعصوم؛ لأ