eitaa logo
فرزندی مثل مصطفی
844 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
34 فایل
بسم رب الشهدا والصدیقین این کانال جهت باز نشر خاطرات شهید مصطفی صدرزاده راه اندازی شده است مستقیم زیر نظر خانواده محترم شهید صدرزاده اداره میشه #شهید_مصطفی_صدرزاده
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 (س) با سلام... محرم سال 94 بود... چند شب مانده بود به تاسوعای حسینی... در مسجدی در روستای خانات حوالی شهر حلب مشغول عزاداری شهادت سیدالشهدا بودیم... آن موقع ما را نمی‌شناختیم. .. ایشان با گروهی از بچه های فاطمیون با لباسهای گرد وخاکی وارد مسجد شدند.... در حال سینه زنی بودیم. محترمانه مداحی مداح اهل بیت را قطع کرد و شروع کرد به صحبت کردن.... گفت دوستان ما الان از آزادسازی چند روستا داریم می آییم و یکی از بچه های فاطمیون خواب را دیده و حضرت در خواب به او فرموده شما عملیات کنید من خودم عملیاتهاتون رو فرماندهی میکنم.... درون مسجد غوغا شد.... همه از گفته ایشان منقلب شدند... شهدای بسیاری در مسجد حضور داشتند... نظیر : شهیدان مسلمی ؛ زهره وند ؛ ارغوانی ؛ سیرت نیا ؛ کردونی ؛ ذاکرحسینی ؛ ثامنی راد ؛ نجفی ؛ اسماعیلی و... یکی از دوستان به من گفت من حدس میزنم ایشان خودشان این خواب را دیده و برای اینکه خونمایی نشده باشه میگه یکی از بچه های فاطمیون... من هم با ایشان هم عقیده بودم... ... ☘رزمندگان مدافع حرم اراکی @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
44.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا🌹 وَالسَّلَـمُ عَلَىَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا » . «ودرود بر او ، روزى كه زاده شد و روزى كه مى ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى شود!» مادر شهید مصطفی صدرزاده # روز تولد داداش مصطفی💕 ساعت دو بامداد روزچهارشنبه 19شهریور 1365 مصادف با 5محرم الحرام در بیمارستان والفجر شهرستان چشم به جهان گشود.😊 زمانی که از پرستار سؤال کردم سالمه، گفت: بله بسیارسالم و سرحال. گفت :می خوای بدونی پسره یا دختر؟ ادامه را در کلیپ مطالعه بفرمایید ☝️☝️ @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
15.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لبخندِ فاطمه بخاطر رفتن به مزار شهدای گمنام ؛ روی لبش نشسته این لبخند دلم رو گرم میکنه ، معشوقه‌ی آدم اگر به این چیزا پایبند باشه میشه بهش تکیه کرد ؛ میشه بیشتر دوسش داشت ، میشه قربون صدقش رفت . .♥️ 🌿 @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
بعد از ازدواج طلبگی را رها کرد. به قول خودش دنبال گمشده ای بود که نمی توانست آن جا پیدایش کند، اما همواره به دنبال زندگی ساده طلبگی بود. می گفت می خواهم یک زندگی ساده داشته باشم، اما برای بچه ها بهترین چیز ها را مهیا می کنم. اهل تجملات نبود می گفت دوست دارم ساده زندگی کنم، اما شاید بچه هایم فاطمه و محمدعلی زندگی ساده را دوست نداشته باشند. شغل همسرم آزاد بود همواره می گفت: رزق حلالی که ما به خانه می آوریم، نمره بندی دارد. ممکن است نمره نان حلال ما، ۱۶ باشد. باید دنبال نان حلالی باشیم که نمره اش ۲۰ باشد. سید ابراهیم دنبال نان حلال با نمره ۲۰ بود همواره هم از درآمدش برای هیئت و کارهای خیر هزینه می کرد. 🌸 به نقل از همسر شهید @meslemostafaa
3 ـ 💠 خاطره مادر شهید مصطفی صدرزاده در آرزوی شهادت 💠 ♦️ آبان سال ۱۳۹۰ بود, من اهواز خدمت پدر بودم ،ساعت ۱۴ متوجه شدم که سردار و چندتا از نیروهایشان در انفجار موشکی شدند. شب بود که مصطفی طبق معمول همیشه زنگ زد واحوال پرسی کردیم ولی اون صدای شاد همیشگی را نداشت، وقتی بیشتر ازش جویای حال خودش و بچه ها شدم گفت ما خوییم مامان نگران نباش . گفت: مامان دو تا از دوستام که یکی از آنها همسایه ما بود و شب حنابندانش بود به رسیدند خیلی بهم ریخته وناراحت بود . من سریع بلیط گرفتم و برگشتم تهران، که در مراسم شرکت کنم. زمانی که در مراسم خاکسپاری بودم جمعیت بسیار زیادی شرکت کرده بودند ومن دربین خانم ها بودم که همه چادر مشکی به سر داشتند ، من کناری ایستاده بودم. به تنها چیزی که فکر می کردم به مادران این دو شهید بود ،که یه دفع یه صدای آشنایی به گوشم رسید. که می گفت :مامان دعا کن که خداوند به من هم توفیق شهادت بده ومن را کنار دفن کنن… من یه دفعه برق از چشمانم پرید که مصطفی تو این جمعیت چطور تونست من رو پیدا کنه و چنین دعای از من بخواد . در اون لحظه داشتم به مادرانشان فکر می کردم و چیزی از احساسشون درک نمی کردم ولی الان که دارم فکرشون می کنم با تمام وجودم دارم درک می کنم . حتی کلمه مادر روی قلبم سنگینی می کند… مصطفی دقیقا در تاریخ آبان ۹۴ یعنی بعد از چهار سال به آرزویش رسید. @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1
. ﷽ 👇 🌾🌾🌾🌾🌾 🟢 مرتضی عطایی روایت می‌کند: یک بار در ماشین نشسته بودیم و من داشتم از سید ابراهیم (نام جهادی ) فیلم می‌گرفتم. آنجا به هم قول دادیم هر کدام از ما که زودتر شهید شد، نه تنها آن دیگری را شفاعت کند، بلکه به قول سید ابراهیم: «برود پای امام حسین (ع) بست بنشیند، تا امضای شهادت آن یکی را هم بگیرد. هرکس این کار را نکرد شهید پستی است!» من خندیدم و گفتم: «ولی تو زودتر از من می‌پری.» یک‌دفعه سیدابراهیم گفت: «ما به هم قول شرف دادیم.» سرانجام سید ابراهیم گوی سبقت را از مرتضی عطایی ربود و زودتر شهید شد. شهید عطایی چند روز قبل از ، با انتشار متن زیر خطاب به سید ابراهیم، از او می‌خواهد تا به وعده‌اش عمل کند و او نیز به خیل شهیدان ملحق شود: «صدرزاده، صدرنشین خیمه‌ی اربابی. صدرزاده بودی که به صدر نشستی، شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است. اصلاً ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن. دعایی کن، شاید به روضه‌های باقر آل‌عبا سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم. هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر. یادت که نرفته؟ قول داده بودی. شاید به دعای ندبه‌ی فردا صبحی، دست باکرامتی، زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سید ابراهیم. الوعده وفا.» استجابت این خواسته‌ی او مدت زیادی به طول نینجامید و در روز عرفه، ساعت یک‌ونیم ظهر، قسمت او نیز رقم خورد. او در لاذقیه با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید و ی که برای خود سروده بود، محقق شد: کاش اسم تو آخرین کلامم باشد پروانه شدن حسن‌ختامم باشد مانند کبوتران در خون خفته عنوان "شهید" قبل نامم باشد. @meslemostafaa https://eitaa.com/joinchat/2871395004C08509d8ff1