شاهچراغ عزیز سلام؛
حضرت نور!
قلبم گرفته زین همه زور...
از قحطی شعور،
از چشم کور!
از غربت دیار غیور...
از فحش،
از دروغ!
از خشم
از نفاق...
از ترس و استرس
از خواهرِ خودم!
از سرخیِ سفیدیِ سنگ رواقتان
لاله میان مرمر سخت؟
آقا عجیب نیست؟!
اینجا مگر نه که همه سار و کبوترند؟
پس این کلاغ کیست؟
بگو این شغال کیست؟
اینجا مگر نه که همه یک خانوادهایم؟
این اضطراب چیست؟
آقای عشق،
ای که جناب ضامن آهو برادرت...
ما را ببین!
دلهایمان ز غم پر و لبها به هم گره
فریاد میزنیم حضار محترم!
آن را که قاضی کرده و حکمش بیان کنید
ولله خود متهم است!
بیبیسی کثیف، اینترشغال،
این گرگ پولدار!
ضحاک هایِ وحشیِ مغزِ جوان سِتان
این هیئت دروغ
همه به آن سوی مرز،
این سوی مرز ها
تهمینه ها، فریدون ها
جوانان این وطن!
مظلوم و بی دفاع...
امواج تیر ها همه جا پخشِ آسمان
سخت است حفظ دین مان!
ای رأس سوم سپر امن کشورم
باری قسم تو را به دمی که بریده شد
از زائران خرد و بزرگ حریم تو
ما را ببین، بیشتر از پیش حضرتا!
ما را بخوان و خوب بدان ایستادهایم
کوهیم و سرو نیز نماد شکوه ماست
در قاب امن مرزِ شکوه، ایرانِ جان،
ما مرد و زن، یک دل و هم سو و هم صدا
از هر چه قوم و قشر و دهک!
این است حرفمان که همه آزاده ایم...
آزاده ایم...
آزاده ایم...
#دلگویه
#تأویل