هدایت شده از شعر هیأت
#تشییع_شهدا
#غزل
🔹شهید آمد🔹
پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
تنش عطر تشّهد دارد و انگار میروید
به لبها ورد و تسبیح نماز آخرش تازه
نپوسیده به پیشانی او سربند «یازهرا»
به روی لب تو گویی ذکر حیدرحیدرش تازه
من و تو زندگانِ مرده و پوسیدهایم، اما
یکی برگشته از میدان که جسم پرپرش تازه
چه معصومانه لبخندیست بر لبهای او، گویی
که میخندد به روی مادرِ غمپرورش تازه
و مادر در بغل او را کشیده نوحه میخواند
به میدان آمده گویی علیِّ اکبرش تازه
دل بیباورانِ خاک هرگز میکند باور
پس از چندین و چندین سال مردی باورش تازه؟!...
📝 #محمدرضا_ترکی
🌐 shereheyat.ir/node/5856
✅ @ShereHeyat
جنگ ارادهها
آغاز گامهای تو پایان جادههاست
مقصد به زیر گام بهراهاوفتادههاست
چون چشم بر مسیر گشودی، جهان تو
بیانتهاتر از افق پرگشادههاست
آیینهها به روی تو لبخند میزنند
وقتی دلت به جانب خورشیدزادههاست
هرجا نگاه میکنی این روزگار را
آنک مصاف خیلِ سوار و پیادههاست
هر سو عبور میکنی این گرد اسب دوست
وآن ردّ دشمن است که بر خاک جادههاست
زانوزده اگرچه زیاد است پیش خصم
پرچم ولی به شانۀ آن ایستادههاست
هرگز براده لایق عنوان تیغ نیست
با آنکه تیغِ آخته هم از برادههاست
هرکس کم آوَرَد به زمین میخورد، بدان!
این کارزار پهنۀ جنگ ارادههاست
✍🏻 #محمدرضا_ترکی
🏷 #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دست یاری
طوفانی از دروغ به هرجا گرفته بود
کار فریب و توطئه بالا گرفته بود
مِه مثل وهم، مبهم و سنگین، به هر طرف
بر چشم ماه راه تماشا گرفته بود
در موجخیز وهم و هیاهوی جاشوان
کشتی فتنه جانب دریا گرفته بود
تهمت در آسمان و زمین بود منتشر
غربت تمام آینهها را گرفته بود
شیشه شکسته بود و رها گشته بود از آن
آن دیوها که در دل آن، جا گرفته بود
گویی که دیو در شب تردید و سرکشی
با خیل فتنه راه اهورا گرفته بود
امروز در دوراهی تاریخ مانده بود
دیروزِ رفته راه به فردا گرفته بود
پاییز سهمگینی از این سرزمین گذشت
آتش به جان جنگل افرا گرفته بود
دستی وزید و در دل کابوس محو شد
آن سایهها که در دل شب پا گرفته بود
دست تو بود آنکه به یاری ما شتافت
وقتی شرر به دامن دنیا گرفته بود
✍🏻 #محمدرضا_ترکی
🏷 #امام_عصر علیهالسلام | #فتنه
@Shere_Enghelab
@mkomeit
خطّ و نشان
هزار بار برای تو شاخوشانه کشیدند
هزار خطّ و نشانه به هر بهانه کشیدند
مگر نگین عدالت پس از تو نقش نبندد
چه نقشهها که ستمخواهگان شبانه کشیدند
تو برق عاطفه بودی به دیدگان یتیمان
ولی به یاوه تو را نقش تازیانه کشیدند
در آن زمان که تو بودی چه ظلمها به تو کردند
ولی پس از تو چه خواری که از زمانه کشیدند
به دستبوس ستمبارگان شدند همانها
که پا ز عدل تو آنگونه ابلهانه کشیدند
شهامتی که نمیخواست آن درشتسخنها
که پیش روی تو آزاد در میانه کشیدند
پس از تو نمنمک آن زخمها به چرک نشستند
پس از تو کمکمک آن شعلهها زبانه کشیدند
چه جمع اندک و غمدیدهای در آن شب تیره
به کوفه پیکر پاک تو را به شانه کشیدند
✍🏻 #محمدرضا_ترکی
🏷 #شعر_علوی | #بصیرت
@Shere_Enghelab
#مجمع_شعرای_آئینی_کمیت_قزوین
@mkomeit