eitaa logo
پرویزن
511 دنبال‌کننده
222 عکس
18 ویدیو
78 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"به بهانه‌ی بیستم مهر، سالروز تولد دخترم سنا" گونه‌هایش غروب عاشورا، گوش‌هایش شکوفه‌ی سیب است چشم او در میانه‌ی مژه‌ها، گل و مرغی درون تذهیب است فصل انگشت‌های باریکش، هر ورق بوستانی از سعدی است باب‌هایش درست دهگانه، صفحه‌هایش همه به‌ترتیب است صورتش یک بلور گرد و سفید، نیمه‌ای ماه و نیمه‌ای خورشید آیه در آیه انعکاس خداست، وای بر هر که اهل تکذیب است گاه از چشم‌هاش می‌ریزد: قطره‌قطره ستاره‌ی شب قدر گاه کنج لبش می‌آویزد: خنده‌هایی که گریه‌ترکیب است جیغ‌هایش رباعی‌اند و غزل، نفسش گرم عطر شیر و عسل شعر کوتاه دست و پا زدنش، یک قصیده بدون تشبیب است می‌شود از ردیف مژگانش یک بغل زهد چون سنایی چید سمت چشمان او نگاه کند هرکسی را که میل تهذیب است * او: پر از جلوه غرق نرگس و یاس، اصفهان زمان شاه‌عباس من: نشابور در هجوم مغول، برج و باروم رو به تخریب است # دخترم چشم باز کن بگذار به تماشای تو پناه برد پدر نیمه‌شاعری که هنوز در غزل‌هاش تحت تعقیب است https://eitaa.com/mmparvizan
"داستان یک قصیده: به بهانه‌ی میلاد امام یازدهم، درود بر او" آبان‌ماه سال ۱۴۰۰ در روزهای فراگیری کرونا چون بسیاری دیگر از عزیزان مبتلا شدم و این‌بار پس از هشت، نه روز بهبود حاصل نشد و زمین‌گیر شدم. عکس ریه، درگیری پخش‌شده را نشان داد و به‌ناچار روانه‌ی بیمارستان شدم و از بخش بیماران حادّ ریوی سر درآوردم. در روزهای اول که میهمان تخت و نفس‌گیری بودم، کم‌کم خودم را برای جداشدن از روزگار و کالبد آماده کردم. بی‌حال‌تر از آن بودم که امیدی دیگر داشته باشم. شنیدن خبر مرگ بیماران همسایه، مهیایم کرده بود. یکی از شب‌ها، در گرفتگی نفس و بین ماندن و رفتن، در خلسه یا رویا، خداوند را بالا تصور کردم که تسبیحی در دست دارد که دانه‌های آن "روح انسان‌هاست" و یک‌یک آن‌ها را بالا می‌کشد.‌ همه‌چیز برای رفتن آماده بود. تنها همراهم گوشی‌ای بود که به‌زحمت زمان را در آن می‌دیدم. یا پیامی کوتاه از سر دلتنگی از خانه به بدرقه می‌آورد. نیمه‌شب به کارهای ناکرده فکر می‌کردم، به فرصت‌های بر باد رفته. به نذر ده‌ساله‌ی عقب‌افتاده که درباره‌ی امام یازدهم(ع) بر گردن داشتم و چند بار به سامان نرسید. در همان لحظات حسرت و حیرت، ناگهان برقی گوشی را روشن کرد. به‌زحمت دست را به آن رساندم. چشم تیز کردم. پیام‌دهنده را به خاطر ندارم؛ اما پیام تبریک شب میلاد امام حسن عسکری(ع) بود. جانی تازه گرفتم. گویا خبری در راه بود و شکوفه‌هایی از قصیده‌ی زیر، همان‌لحظه در ذهنم شکُفت و من از همان لحظه، برای ماندن چمدان بستم. https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیده‌ای تقدیم به آستان امام یازدهم علیه‌السلام" اگر در شاعری، انگشت‌های جوهری دارم؛ تو همراه منی، با تو سرِ شعر دری دارم لبانت واشده در دفترم، ای یوسف مصری! اگر در وصف نامت واژه‌های شکّری دارم قوافی را به بادِ شرم باید داد در مدح‌ات که من چندی‌است ننگی بی‌امان از شاعری دارم شبیهِ ساحرانِ بزم فرعونم که بی‌مهرت عذابی بی‌کران از معجزاتِ ساحری دارم تو موسای درونم را به "طور"ت، سامرایی کن که بی‌تو تکیه بر گوساله‌های سامری دارم * سلام ای خاکیِ عرشی! سلام ای قدسیِ فرشی! که با عشق تو بر خیل ملایک سروری دارم سلام ای وزنِ جاری در رگِ خون‌بسته‌ی تاریخ! که با شور تو روز و شب سرِ شعرآوری دارم درود! ای شعر گیسویت پر از منظومه‌ی شمسی که در وصفت هزاران ماه و صدها مشتری دارم درود! ای عزم بازویت همه فتح و جهانداری که با یاد تو ننگ از لشکر اسکندری دارم تویی بابِ م_ح_مّ_د آن ظهور غیبی ممتد که در دوران فرزندت، سرِ پیغمبری دارم به یاد تیغ ابرویت، به نام سوره‌ی رویت تبار از هل‌اتی جویم، نژاد حیدری دارم به افسون نگاهی رخنه کن در قلعه‌ی جانم که با تو چشم و دل بر لافتای خیبری دارم لبت را تر کن ای زهرانسب از جام توحیدی که در میخانه‌ی نامت شراب کوثری دارم به قربانگاه آغوشت، حسینی می‌شوم در شعر حسن‌سیرت به سویت، جام تلخ صابری دارم به مهر توست تا سجاد و باقر را هواخواهم به شوق توست تا باور به دین جعفری دارم تو آن ابن‌الرضایی که طواف بارگاهت را خراسان در خراسان افتخار زائری دارم تو آن کاظم‌ورع، عباس‌دل، هادی‌مناجاتی که از دریای جودت گوهرِ جان‌پروری دارم * منم آن شاعرِ سائل که با سِحر ولای تو مضامینی گران از تحفه‌ی انگشتری دارم ضریح انورت را تاکه دیدم با خودم گفتم: پس از این در دلم صدچامه شعر انوری دارم منم آن شاعر یمگانی در خویش پیچیده که بی‌تو ناله‌ها از چرخه‌ی نیلوفری دارم ستاره در ستاره، اشک‌هایم کهکشانِ توست اگر در وقتِ شِکوه، حسرتِ نیک‌اختری دارم منم زیر کسایت، آن کسایی‌خو که با چشمت گریز از غمزه‌های نرگسان عبهری دارم به میدانِ ثنایت، آن سنایی‌دردِ مسکینم که افغان از تبار ظالمان سنجری دارم به‌سانِ رودکی من از نژادِ "سرخ‌رویانم" که بر منشور مدحت مُهر "مِهر حیدری" دارم به شوق کوی تو، ای مولیانی میر و ماهِ من! خروش از بادغیس و داد از انگورِ هری دارم تو گنجِ شایگانم باش و با خود بی‌نیازم کن که من در انتخابِ شایگان، صنعتگری دارم من آن مسعودِ سلمانم که در زندان گیسویت فراغ از "نای" و "سوی" و زحمتِ "چالندری" دارم منم آن حاضرِ غائب، به یاد تو که چون سعدی خودم‌در جمعم و دل در هوای دیگری دارم "طفیل هستی عشق تو ام" شاید که چون حافظ نسب از آدمی و سوز، از جنّ و پری دارم غبارآلوده‌ی این خاک غم‌خیزم که دور از تو شکایت از زمان و این زمینِ اغبری دارم * تو نوح روزگارم شو در این دریای موجاموج کنار تو چه باک از غصه‌ی بی‌لنگری دارم؟ تو بر جانم بتاب ای شمس نورانی! که با مهرت چه حاجت بعد از این دیگر به مهر خاوری دارم؟ تو در جسمم بدَم روحی که با احیای تاثیرت به جان، لیلی‌وشانه درد قیس عامری دارم تو با دارالشفای خنده‌ات درمان دردم شو که رنجی بی‌شمار از دستِ جانِ بستری دارم اگر در چشم‌هایم جویبارِ لعل یاقوتی است نگاهم کن! که آتش‌ها به قلب اخگری دارم به مژگان، نفثه‌المصدورها از دوری‌ات جاری است شباهت‌ها به نثر پیچ‌پیچِ زیدری دارم * منم بونصر مشکان، بیهقیّ صاحبِ دیوان که در ایوان الطاف تو شغل دفتری دارم شبیه مالکِ دینار در هنگامه‌ی زهدت چکاچاکِ دعا چون مالکان اشتری دارم من آن عزلت‌نشینم که شکسته اعتزالش را اگرچه اهل شعرم، نقدها بر اشعری دارم نه سامِ پهلوانم لیک در رزم وصال تو در آتش می‌تپم، گویی تبِ سامندری دارم جدا از جذبه‌ی فردوس دستانت، چو فردوسی غم ضحاکی و اندوهِ جان نوذری دارم سیاوش_آتشم، سهراب_سوگم، تهم‌تن_داغم به خونِ درد، رنگین جامه‌ی نوشاذری دارم تمام خویش را کُشتم به قربانگاه چشمانت کنون در کعبه‌ی کویت، مقامِ "وَانحر"ی دارم از انگور نگاهت، جام‌ها در سینه‌ام جوشید چنان مستم که پروا از شراب خلّری دارم زبانی سرخ: پیشِ دشمنانت، نزدِ یارانت؛ رخی شرمنده چون انگورهای عسکری دارم تو سعی مروه‌ام را با صفای خویش کامل کن که در حجّ ولای تو مقام هاجری دارم به عشق خود بسوزانم که گِرد شمع رخسارت منم پروانه‌ای که جامه‌ی خاکستری دارم شبیه ماه در سِیرت لباس نقره‌گون بر تن شبیه مهر در اوج‌ات، قبای زرزری دارم به آتشگاه مدح‌ات گرم کن این جان عاشق را که در دل برفِ دیماهی و سوز آذری دارم 👇👇👇 https://eitaa.com/mmparvizan
☝️☝️☝️ تو با اخلاق محمودت نگاهم کن که دور از تو ملال از فرخی و عسجدی و عنصری دارم به میلادت گُل لبخند بر لب‌هام می‌روید به سوگت در دو چشمم لاله‌های احمری دارم ربیع‌الاول از داغت لباس شب به تن دوزم ربیع‌الثانی از شوقت، سرِ خنیاگری دارم پر از وزنِ تو ام همچون قلم وقت غزل گفتن اگرچه در خیال و وهم، عزم لاغری دارم * بگو فضل بن شاذان یک روایت از تو بنویسد که در دینِ نگاهت منصبِ پامنبری دارم دعایم کن به آهنگِ حدیثی، آیه‌ای، حرفی که من هم آرزوها مثلِ اِبنِ حمیَری دارم سرم را پر کن از اسرار افکارت که چل سال است سری سرریز، از، اندیشه‌های سرسری دارم تو دستم را بگیر از خاک نومیدی بلندم کن که در غم‌ها فقط از تو امید یاوری دارم به روز رستخیز ای آیه‌ی رحمت! شفیعم باش به دامان تو، دست عجز، روز داوری دارم قبولم کن در این ایام پر عسرت، بگو تا کی بدون تو، پر از غم روز و شب را اِسپری دارم؟ دلم را زنده کن با نورت ای روح مسیحایی که وحشت از هجوم مردگان عاذری دارم * کمیلی_مسلکم در ربّنای اشک‌های تو میان شاعرانت، آرزوی قنبری دارم به وصف‌ات میثم تمّارِ نخل شروه و شورم به مدح‌ات، ذوق سلمانی و شوق بوذری دارم تو شاهِ کشورِ جانم شدی، ای گل! که بعد از آن هراس از حاکمان کسروی و قیصری دارم تو با پروانه‌ی لطفت به من سوزِ سخن دادی که در تعبیر تو انگشت‌های جوهری دارم به عرض عشق تو، طول جهان را پابه‌پا گشتم اگر امروز در وصف تو طبع گوهری دارم میان خیلِ این میناگران کور، با یادت من از میناگری‌ها نیّت بیناگری دارم تو رازِ سوزیانم بوده‌ای ای شعله‌ی سوزان! ببخشایم اگر با تو سرِ سوداگری دارم تورا در دیگران می‌جویم از حیرت، مکن منع‌ام اگر گاهی دلی با تو سری با دیگری دارم زبان بیت‌هایم پارسی شد در ثنای تو که من با پارسایان، وعده‌‌ی شعر دری دارم اسیر جذبه‌ی آن لهجه‌ی مکّی شدم، یک‌روز اگر در نظمِ تازی دعوی طبع‌آوری دارم تو دنیای من و عقبای من شو، بی‌تولایت نه میل هشت خلد و نه هوای ایدری دارم تمام باب‌ها بر روی من بسته‌است، کاری کن کلیدی دِه که ترس از این جهان ششدری دارم بیا و دیده‌ام را رو به شهر علم بیناکن که در بازار علمت، حسرتِ دانشوری دارم تو راه آسمانم باش ای دروازه‌ی افلاک! که در هفت‌آسمانت آرزوی شهپری دارم بزرگِ شاعرانم بی‌شک و بی‌شبهه وقتی‌که میان دستگاهت جایگاه کمتری دارم تو بت‌های درونم را شکستی ای خلیل‌آیین! که دیدی در دلم بتخانه‌های آزری دارم تو در قلب من ای عشق خروشان، موجی افکندی که دریاسان به سویت دعوی پهناوری دارم تو عطر گیسوانت را به جان شعر باریدی که بین بیت‌بیتم واژه‌های عنبری دارم کتابت می‌کنم تا نسخه‌ی خال سیاهت را شبیه کاتبان در ختم، لفظ احقری دارم اگر آن یازده نور مجسم قسمت ما نیست پس از تو انتظارِ آن امیدِ آخری دارم تو ای جانِ جهان! جانی بدم در من که بعد از این اگر جانی است در تن از امام عسکری دارم پ.ن. آغاز این قصیده هدیه‌ی چشم گشودن از بستر بیماری در شب میلاد امام یازدهم(ع) و نذری پس از حیاتی دوباره بوده است. https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از نوید شاهد فارس
نهمین کنگره سراسری شعر و داستان ایثار به میزبانی شیراز برگزار می شود ✅محور‌های موضوعی کنگره: شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان؛ زیست شهیدانه و ایثار اجتماعی؛ شهدای مظلوم غزه و محور مقاومت؛ شهدای امنیت، جهاد تبیین و جهاد علمی؛ شهدای مدافع حرم و شهدای شاهچراغ؛ شهدای غریب آزاده و شهدای غواص؛ نماز، امر به معروف و حجاب در سیره شهدا و بانوان عاشورایی (مادران، همسران و دختران معظم شهدا و جانباران).   جوایز نفرات اول تا سوم در رشته شعر درهرکدام از قالب‌های یاد شده، به ترتیب ۲۵، ۱۶ و ۱۰ میلیون تومان است. ۳ اثر برگزیده بخش شاعران جامعه ایثارگری، جوایزی به مبلغ ۲۵ میلیون تومان و ۵ اثر برگزیده این بخش، جوایز ۵ میلیون تومانی دریافت خواهند کرد. آثار رشته داستان در قالب‌های داستان کوتاه، داستان کوتاه کوتاه و طرح رمان پذیرفته می‌شود.   جوایز برگزیدگان بخش داستان به این شرح خواهد بود: ۳ اثر برگزیده داستان کوتاه، ۱۲ میلیون تومان؛ ۳ اثر برگزیده بخش داستان کوتاه کوتاه، ۷ میلیون تومان و جایزه بخش طرح رمان، ۳ جایزه حمایت از تولید اثر تا سقف ۵۰ میلیون تومان. سه اثر برگزیده داستان نویسان جامعه ایثارگری هم جوایزی به مبالغ ۱۰ دریافت خواهند کرد. شاعران و داستان‌نویسان سراسر کشور بدون محدودیت سنی می‌توانند آثار خود را به صورت فایل word به پست الکترونیک دبیرخانه به نشانی isaar.festival@gmail.com بفرستند یا به شماره ۰۹۱۷۵۶۴۹۴۶۳ در پیام رسان‌های بله و ایتا ارسال کنند. با ما همراه باشید👇 🇮🇷ایتا ➡️https://eitaa.com/navideshahedfars 🇮🇷سروش ➡️https://splus.ir/navideshahedfars
🌿گرچه شیرین‌ دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست... 🪐دورهم‌نشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس 🟪خانه شعر و ادبیات خاتم 🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری 📆 دوشنبه ۳۰ مهر ماه ۱۴۰۳ساعت: ۱۶:۰۰ 📝باارشاد: دکتر محمد مرادی ✨موضوع: سبک شناسی،شعر وقوعی و ادبیات واسوخت 📍مکان: چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو 🔼ورود برای عموم علاقه‌مندان به شعر و ادبیات، آزاد است.🌹 |خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿 @khatam_shz
"پاییز" این برگ‌های زردِ بداهه آغاز خواب‌های زمستان است این حسرتِ ادامه در روزهای دلهره‌ی خورشید کابوس دیرسال حیاطی سرد در بوق ازدحام خیابان است این‌روزها به معنی دیروز این روزها به وسعت فردا در لحظه‌ی پر از عطشِ اکنون صبرِ مطّولی است از عمر پر تسلسل کوتاه آه ای وای این منم مشغولِ نیم‌قرنِ نخستین همداغ صبح اول آبان‌ماه "حیاط بخش زبان و ادبیات فارسی" https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو ای آبروی بهار، باران! باران! آیینه‌ی موج‌دار، باران! باران! نم‌نم دل کوچه‌های ما را بردی با حوصله‌تر ببار، باران! باران! مجموعه‌ی "این جمعه_ آن بابانوئل" https://eitaa.com/mmparvizan
"سوگ" چشمه‌چشمه اشک می‌چکد در هیاهوی نسیم و باد. جز همین نوای زارزار نیست؛ تحفه‌ای در بساط ابرها. اینک اینم که منتظر ایستاده‌ام: روبه‌روی تو در حیاط ابرها https://eitaa.com/mmparvizan