"به دخترم ضحا به بهانهی چاردهسالگی"
در خندههاش شور شکفتن، در گریههاش نبض حیات است
میبوسمش: به طعمِ رسیدن، لبهاش شاخهشاخه نبات است
بیداریاش: جنونِ تپیدن، در خواب، مستِ قهقهه دیدن
چشمانِ ساحری که بهشت است، مژگانِ شاعری که صراط است
پر می زند کبوتر قلبم بر پلهها قدم زدنش را
وقتی که میدود دل و جانم، لرزان چشمزخم حیاط است
آن گونههای ماه ندیده، عمر من است یا گل چیده؟
انگشتهاش بسته به دستم، قفل است یا کلید نجات است؟
در میزند به خنده و شادی، آغوش میگشایمش از شوق
میبوسمش به رسم رسیدن، در گونههاش شور حیات است
لبهای کودکانهای اینبار، سُر میخورد به روی من انگار
به! این چه بوسهای است که طعمش، معجون پسته و صلوات است؟
#محمد_مرادی
#غزل
#این_من_پنهان
https://eitaa.com/mmparvizan
http://t.me/drmomoradi
"به بهانهی بیستم مهر، سالروز تولد دخترم سنا"
گونههایش غروب عاشورا، گوشهایش شکوفهی سیب است
چشم او در میانهی مژهها، گل و مرغی درون تذهیب است
فصل انگشتهای باریکش، هر ورق بوستانی از سعدی است
بابهایش درست دهگانه، صفحههایش همه بهترتیب است
صورتش یک بلور گرد و سفید، نیمهای ماه و نیمهای خورشید
آیه در آیه انعکاس خداست، وای بر هر که اهل تکذیب است
گاه از چشمهاش میریزد: قطرهقطره ستارهی شب قدر
گاه کنج لبش میآویزد: خندههایی که گریهترکیب است
جیغهایش رباعیاند و غزل، نفسش گرم عطر شیر و عسل
شعر کوتاه دست و پا زدنش، یک قصیده بدون تشبیب است
میشود از ردیف مژگانش یک بغل زهد چون سنایی چید
سمت چشمان او نگاه کند هرکسی را که میل تهذیب است
*
او: پر از جلوه غرق نرگس و یاس، اصفهان زمان شاهعباس
من: نشابور در هجوم مغول، برج و باروم رو به تخریب است
#
دخترم چشم باز کن بگذار به تماشای تو پناه برد
پدر نیمهشاعری که هنوز در غزلهاش تحت تعقیب است
#محمد_مرادی
#این_من_پنهان
https://eitaa.com/mmparvizan
"حواری"
تمام هستی دنیاست، چشمت
پر از بیتابی دریاست، چشمت
غمِ پیغمبر آخرزمان است
مگر انجیلِ برناباست، چشمت؟
#مسیح
#انجیل_برنابا
#دوبیتی
#این_من_پنهان
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"بهار"
کلاغها که چنین بیقرار میآیند
برای عرض سلام بهار، میآیند
کلاغهای مسافر، کلاغهای رها
دوباره با خبر بیشمار میآیند
کلاغها که سطور سیاه شعر منند
در آسمان غزل، مستعار میآیند
مگر که داغ عزیزی است سهمشان که چنین
سیاهپوشیده، سوگوار میآیند
اگر که یارانِ غار نیستند چرا؟
پر از مغازلهی غارغار میآیند؟
*
بهارِ چشم تورا بیگمان پرستوها
دوباره عاشق... از نو دچار میآیند
بهار آمده و ابرهای سرگردان
پر از ستارهی دنبالهدار میآیند
بهارِ چشمت را واژههای شاعریام
چه بیتکلف و بیاختیار میآیند
ولی اگر تو نباشی، خودت بگو ای خوب!
بهارها و غزلها به کار میآیند؟
#بهار
#باران
#غزل
#محمد_مرادی
#این_من_پنهان
https://eitaa.com/mmparvizan
" به بهانهی سالروز تولد دخترم ضحا"
در خندههاش شور شکفتن، در گریههاش نبض حیات است
میبوسمش: به طعمِ رسیدن، لبهاش شاخهشاخه نبات است
بیداریاش: جنونِ تپیدن، در خواب، مستِ قهقهه دیدن
چشمانِ ساحری که بهشت است، مژگانِ شاعری که صراط است
پر می زند کبوتر قلبم بر پلهها قدم زدنش را
وقتی که میدود دل و جانم، لرزان چشمزخم حیاط است
آن گونههای ماه ندیده، عمر من است یا گل چیده؟
انگشتهاش بسته به دستم، قفل است یا کلید نجات است؟
در میزند به خنده و شادی، آغوش میگشایمش از شوق
میبوسمش به رسم رسیدن، در گونههاش شور حیات است
لبهای کودکانهای اینبار، سُر میخورد به روی من انگار
به! این چه بوسهای است که طعمش، معجون پسته و صلوات است؟
#محمد_مرادی
#غزل
#این_من_پنهان
https://eitaa.com/mmparvizan
http://t.me/drmomoradi