eitaa logo
پرویزن
525 دنبال‌کننده
237 عکس
22 ویدیو
82 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فرهنگ سخنوران جلد 1،دکتر خیام پور.pdf
23.02M
فرهنگ سخنوران: دریچه‌ای برای شناخت شاعران فارسی جلد اول: از آبانی طهرانی تا سیمین بهبهانی به بهانه‌ی هفتم فروردین سالگرد درگذشت استاد خیام‌پور https://eitaa.com/mmparvizan
فرهنگ_سخنوران_جلد_2،_دکتر_خیامپو.pdf
24.92M
فرهنگ سخنوران: دریچه‌ای برای شناخت شاعران فارسی جلد دوم: از شاپور ابهری تا یونس ارغون به بهانه‌ی هفتم فروردین سالگرد درگذشت استاد خیام‌پور https://eitaa.com/mmparvizan
"دریچه‌ای بر جهان شعر چینی" یا هو همه‌ی ما شناختی نسبی از اجناس رایج چینی داریم و از روی بی‌توجهی یا به ناچار، بسیاری از اقلام متعلق به این اقتصاد را در حافظه‌ی اتاق یا محل کارمان جا داده‌ایم.  البته در فرهنگ اقتصادی ایرانیان کالاهای چینی به دلایل مختلف تبلیغاتی و فرهنگی چندان جایگاه شریفی ندارد و بسیاری حتی در هنگام استفاده نیز به آن‌ها با نگاه محترمانه نمی‌نگرند. این جای بسی شکر است؛ اما خانوارهای ایرانی به دلیل گران‌بودن اقلام درجه اول و مناسب، و اغلب به دلیل فقر مادی ناچارند اجناس و کالاهای درجه چندم چینی یا متعلق به هر کشور دیگر را در سبد زندگی خود جا دهند. با این حال کمتر کسی، کالای چینی را با دید ارزش تهیه می‌کند و کسی الگوی مصرف خود را ولو در خیال، بر اساس اجناس بنجل چینی تنظیم نمی‌کند. حال فرض کنید، جامعه‌ی ایرانی به اندازه‌ای به خط فقر نزدیک شود که دیگر کسی در جامعه نتواند اجناس درجه اول تهیه کند و همه‌ی ایرانیان چه مصرف‌کنندگان و چه تولید و توزیع کنندگان، به مصرف کالاهای چینی یا شبیه آن گرایش پیدا کنند. نتیجه‌ی این اقبال، فراموشی آهسته‌ی کالاهای اصیل و تغییر ذائقه‌ی مصرف ایرانیان خواهد بود. شاید بعید نباشد اگر در چنین جامعه‌ای، پس از مد شدن اقلام درجه چندم، افراد که به‌مرور زمان، حافظه‌ی اصیل خود را از دست داده اند، در مواجهه با اجناس درجه‌یک احساس سردرگمی کنند یا بدتر از آن، آن اجناس را  غیرطبیعی قلمداد کنند. اما در اقتصاد چنین وارونگیی به دشواری اتفاق می‌افتد. حال جامعه‌ی ادبی سالیان اخیر را در نظر بگیریم. شاعران و مخاطبان به دلیل فقر ادبی از شناخت شعر اصیل عاجز شده‌اند و فوج‌فوج شعرهای یک‌بار مصرف چینی (بخوانید رایج در محافل مجازی و جز آن) تولید می شود. این ویژگی از آفت‌های شاعران جوان  و جز آن است و جای بسی تاسف که به دلیل جایگاه حاشیه‌ای شعر در مقایسه با اقتصاد، شاعران عزیز حتی فقر ادبی خود را نمی‌پذیرند. شبیه گرسنگان سومالی شعرهای بیمار و لاغر می‌زایند و قبول ندارند سوء هاضمه دارند و چون قربانيان هیروشیما فرزندان ناقص می‌پرورند و به این جهش ژنتیک خطا بی‌توجهند. تاسف بیش‌تر این که اگر شعری یا شاعری با جهان اصیل بیابند او را عظیم‌الجثه‌ای غیرطبیعی می‌خوانند؛ چونان استبان در زیباترین غریق جهان مارکز، و دانش را نشان گسست از شعر و جهان شاعرانه می‌دانند و بی‌دانشی را نشانه‌ی طراوت ادبی خود می دانند. اینک در قرن جدید شمسی، ماییم شاعرانی که چون ماهیان اسیر در تنگ سفره‌ی عید، حافظه‌ی ادبی خود را در حد چند ثانیه‌ی محدود تقلیل داده‌ایم و از دریای بی‌کران ادب خاطره‌ای نداریم و اگر تصویری از دریا در دوردست ببینیم  تنها خمیازه می‌کشیم. @mmparvizan
"یاد گذشتگان" به بهانه‌ی نهم فروردین سالگرد درگذشت سیدحسن حسینی مجله‌ی شعر شماره‌ی ۴۱ ۱۳۸۴ با نقدهایی از و... @mmparvizan
"شعر جنگ/ شعر دفاع مقدس" گزیده‌ی شعر جنگ و دفاع مقدس، ۱۳۸۱، سوره‌ی مهر، نام مجموعه‌ای از اشعار مربوط به جنگ ایران، در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ است که به کوشش سید حسن حسینی منتشر شده است. ویژگی‌های بارز این گزیده را در چند سطر، این‌گونه می‌توان معرفی کرد: ۱_ این مجموعه، در برگیرنده‌ی یک مقدمه و ده‌ها شعر منتخب و یادداشت‌هایی در نقد برخی سروده‌هاست که علاوه بر نگاه زیبایی‌شناسانه‌ی حسن حسینیِ شاعر، برخی از جنبه‌های نگاه منتقدانه‌ی او به ادبیات انقلاب را نیز نشان می‌دهد. ۲_ حسن حسینی، در مقدمه‌ی این گزیده، از نخستین منتقدان پس از جنگ است که کوشیده، مرزها و تفاوت‌های شعر زمان جنگ و شعر پس از آن را تبیین کند و از این منظر، برخی نظرهای تازه، در تعریف شعر انقلاب اسلامی را در مقدمه‌ی این گزینه می‌توان دید. ۳_ حسن حسینی، در تحلیل و آسیب‌شناسی شعر پس از جنگ، سویه‌ی مثبت نقد را متوجه شاعران هم‌نسل خود در دوران جنگ کرده و بیشتر، با نگاهی شمّی به برکشیدن شاعران هم‌نسلش و نقد شاعران پس از جنگ پرداخته است. ۴_ برخی از آسیب‌های جدی شعر پس از جنگ چون: جشنواره‌زدگی، غلبه‌ی تفنن بر جوشش، سهل‌انگاری‌های زبانی و ...، از نقدهایی است که در یادداشت حسینی، راه‌گشای شاعران پس از جنگ است. ۵_ از آسیب‌های جدی در نقدهای حسینی، غلبه‌ی سلیقه‌ی شخصی و در نظر نگرفتن روش و چارچوب‌های نظری نقد است؛ به‌طوری که این کاستی بر نوع انتخاب اشعار و به‌ویژه، نقد شاعران انقلاب تاثیر نهاده است. ۶_ در مجموعه‌ی یادشده، به‌صورت پنهان و گاه آشکار، گرایش شاعر در برکشیدن شاعران جریان نیمایی‌/ آزاد پس از انقلاب(به‌ویژه حلقه‌های مربوط به حوزه‌ی هنری و سروش) و نقد جریان شاعران سنتی و جریان ترکیب‌سازان را می‌توان سراغ گرفت؛ اصراری که گاه نگاه منتقد را به ضرورت آسیب‌شناسی نقدهای حسن حسینی جلب می‌کند. @mmparvizan
"به بهانه‌ی نام" پَرویزَن، آنگونه که در کتاب‌های لغت ثبت شده، ابزاری است که با آن آرد و شکر و... می‌بیزند یا صافی‌ای(پالونه‌ای) است برای پالودن و غربالی برای مرزبندی بین خُرد و کلان و خوب و بد، سنگین و سبک. چنانکه ناصرخسرو گفته‌است: خلق را چرخ فرو بیخت، نمی‌بینی خسّ مانده‌است همه بر سر پرویزن؟ * دهر به پرویزن زمانه فرو بیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله در خیال شاعران کهن، پرویزن بیش از همه با جهان، آسمان، ابر، دل، چشم گریان، هدف و هر شیء مشبک همانند شده؛ چنانکه ازرقی و قطران و سنایی در ابیات زیر سروده‌اند: خدنگ فکرت او دیده‌ی غرامت را کند به نیزه و پیکان چو چشم پرویزن * میان هیچ دلی کین او نگیرد جای چو آب جای نگیرد میان پرویزن * هدف‌شان گر پذیرفتی نشان زآن تیرها بر دل دل دانا شدستی چون مشبک‌های پرویزن البته، بیشترین هماهنگی معنایی، در کاربرد واژه‌ی پرویزن، سازگاری آن با مفهوم بیختن و گزینش کردن است؛ وجهی که با نقد ادبی و هنری و کارکرد آن، شباهتی خاص دارد. مولوی، عالم را غربالی برای صاف‌کردن وجود انسان دانسته است: پرویزن است عالم، ما همچو آرد در وی گر بگذری تو صافی ور نگذری سبوسی و همانگونه که سعدی پندهای خود را دارویی تلخ می‌داند، حاصل پرویزنِ نقد هم گاه شیرینی و اغلب تلخی است: اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ‌داروی پند به پرویزن معرفت بیخته به شهد ظرافت بر آمیخته نقدی متضمّن معجون معرفت و دانش و شیرینی و ظرافت. باری، نقد پرویزنی است که می‌کوشد؛ برخی جنبه‌های پنهان و آشکار شعر و ادب را به مخاطبان عرضه کند؛ به بهانه‌ی این سخن شکوهمند نیما در نامه‌ای خطاب به احسان طبری که گفت: "آنکه غربال به دست دارد از عقب کاروان می‌آید". @mmparvizan
"نکته‌ای شاید تکراری/ به بهانه‌ی سالروز درگذشت دکتر غنی مصحح دیوان حافظ" چند روز پیش در یادداشتی از دوستی ارجمند، نام حافظ شیرازی را دیدم که در پیشینه‌ی شعر انتظار فارسی و شاعران مربوط به آن ثبت شده بود. مساله‌ای که به‌فراوانی در یادداشت‌های مشابه و به‌ویژه در رسانه‌ها تکرار شده و احتمالا تکرار خواهد شد. اما فارغ از مباحث تکراری درباره‌ی مذهب و مسلک حافظ، یادآوری چند نکته درباره‌ی حافظ و پیوند اشعار او با ادبیات "مهدوی" خالی از فایده نیست: ۱_ در غالب نسخه‌های کهن دیوان حافظ و همچنین تصحیح‌های آن، از جمله تصحیح غنی_قزوینی، تنها در یک‌بیت، به صورت مستقیم به نام مهدی(ع) اشاره شده است: کجاست صوفی دجال‌فعل ملحدشکل بگو بسوز که مهدیّ دین‌پناه رسید مهدی، در بیت یادشده، سیمایی آخرالزمانی_ اسلامی دارد و نمی‌توان آن را با سیمایی مختص به ادبیات انتظار شیعی معرفی کرد. این بیت، با توجه به مطلع شعر و کارکرد مدحی آن، صرفا تلمیحی به نام مهدی منجی(ع* است. شیوه‌ای که از دیرباز در سنت شعر فارسی و در خلال ستایش ممدوحان مرسوم بوده و تا روزگار ما نیز این تطبیق و ایجاد تشابه ادامه دارد. چنانکه تقابل مهدی و دجال را در شعر زیر از عنصری نیز می‌توان مشاهده کرد: سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال یا در بیت زیر از قطران: همی به دیده بدیدم چو روز رستاخیز ز پیش رایت مهدی و فتنه‌ی دجال ۲_ برخی بزرگان، به‌ویژه، عالمان و عارفان، در سده‌های اخیر برخی غزل‌های حافظ را اشعاری در ستایش امام دوازدهم(عج) معرفی کرده‌اند یا آن اشعار را با امکان سازگاری با وجود آن حضرت تفسیر کرده‌اند. مشهورترین این اشعار، یکی غزلی است با مطلعِ "ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی" که شعری است در ستایش معشوق یا ممدوحی که حافظ از وصف "شاه خوبان" برای او استفاده کرده و منتظر بازگشت اوست؛ هیچ قرینه‌ای دیگر و مشخص از پیوند این شعر با امام منتَظر نمی‌توان سراغ گرفت و ابهام و چندلایگی تفسیری در این شعر، چون دیگر سروده‌های حافظ است. شعر مشهور دوم، "مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید" است که در تصحیح غنی_قزوینی، ثبت نشده؛ اما در برخی نسخ کهن و تصحیح‌ها از جمله حافظ انجوی ثبت شده و از منظر سبکی، محتملا از حافظ است؛ هرچند این شعر نیز قرینه‌ای مشخص بر ستایش امام عصر(عج) ندارد و مخاطب حافظ می‌تواند هر ممدوح یا معشوقی باشد. اصولا شعر حافظ، به مخاطب اجازه می‌دهد که از این اشعار در موضوع انتظار موعود چون بسیاری موضوعات دیگر استفاده کند و تنها از این منظر، جزو قلمرو شعر انتظار به معنای عام آن است. ۳_ در خوانش اشعار حافظ، به‌ویژه در فاصله‌ی سده‌های دهم تا سیزدهم، تلاش شده است؛ سیمایی منقبت‌سرا از حافظ ارائه شود. حال آنکه در اشعار او، اشارات مستقیم به شخصیت‌های صدر اسلام کاربردی واضح و مستند ندارد و جز معدود ابیاتی چون رباعی "مردی ز کننده‌ی درِ خیبر پرس" و بیت "حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق"، کمتر اشاره‌ای به شخصیت‌های مورد احترام شیعه را در دیوان حافظ می‌توان دید. پرواضح است که شعر حک‌شده بر سنگ قبر حافظ با مطلع "ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش" نیز از حافظ نیست و هرچند در برخی چاپ‌های دیوان ثبت‌شده، در نسخ قبل از قرن دهم، تا آنجا که ذهن این کمترین به‌خاطر دارد، نشانه‌ای از آن نیست. انتساب برخی ابیات مجعول و متوسط چون شعر "نوشته بر درِ فردوس کاتبان قضا" به حافظ نیز که نیاز به بحث و مداقه ندارد. @mmparvizan
" دو بیت منسوب به امام‌علی (ع) " وفدتُ علی الکریمِ بغیر زاد من الحسناتِ والقلب السلیم و حملُ الزّاد اقبح کلّ شی ء اذا کان الوفودُ علی الکریم ترجمه: بدون ره‌توشه‌ای از نیکی‌ها و قلب سلیم به درگاه خدای کریم وارد شدم و برداشتن توشه زمان وارد شدن به محضر شخص بزرگوار، زشت‌ترین چیزهاست. یکی از گونه‌های ادبیات که می‌توان آن را مرز آثار عامه و ادبیات دینی دانست، اشعار نوشته شده بر سنگ‌های مقابر است. دو بیت منسوب بالا شاید مشهورترین ابیات عربی پر انعکاس بر سنگ قبرهای گورستان‌های شیعی باشد که به‌ویژه در سده‌های اخیر، در ادبیات عامه‌ی اغلب اقلیم‌ها کاربرد داشته؛ هرچند به دلایل مختلف فرهنگی و زبانی، در بیش از نیم‌قرن اخیر، از نگاشتن آن بر سنگ‌های مقابر کاسته شده است. در سنگ‌های مقابر کهن و محلی شیراز چون دارالسلام و خاک مصلا و حتی مقابر دارالرحمه و محلات پیرامون و مقابر حرم امامزادگان نیز، این دو بیت به‌فراوانی بازنمود یافته است. بر اساس روایت‌های تاریخی و مذهبی، به‌ویژه نقل‌های موجود در کتاب‌های متاخر تاریخ شیعه(به‌ویژه درباره‌ی حیات سلمان فارسی) و برخی آثار حدیثی و همچنین تذکره‌ها و کتاب‌های رجال جدید، این دوبیت را امام‌علی(ع) پس از مرگ سلمان با حرکت انگشت بر خاک گور او نگاشته و به همین دلیل، در ادبیات عامیانه‌ی شیعی، این شعر کاربردی خاص یافته است. پ.ن۱: سنگ قبر شیخ محمدجعفر محلاتی، آستان مقدس علی بن حمزه(ع) پ.ن ۲: برخی از فقهای متاخر نوشتن این دو بیت را بر کفن مستحبّ دانسته‌اند؛ هرچند درباره‌ی استناد این ابیات و همچنین روایت‌های موجود درباره‌ی آن اختلاف نظر وجود دارد. @mmparvizan
"یادداشتی درباره‌ی وزنی عروضی" "بازنشر" مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن(مفاعیل) از وزن‌های مشهور بحر هزج است که از دیرباز در غزل کاربردی موثر داشته؛ اما خانلری به‌خطا یا به دلایلی نامعلوم، در کتاب "تحلیل انتقادی اوزان غزل"، آن را جزو ۲۰ وزنِ اصلی این قالب قرار نداده است. بر اساس پژوهش‌های موجود، این وزن عروضی، ششمین وزن پر بسامد در غزل سده‌های دهم تا دوازدهم و پنجمین وزن مهم غزل معاصر و یکی از اصلی‌‌ترین اوزان دیوان‌هاست. (بنگرید به The Persian Metres, الول ساتن، ۱۹۷۶: کمبریج، کرمی و مرادی،  بررسی گونه‌های وزن در غزل شاعران بزرگ سده‌های دهم، یازدهم و دوازدهم، مجله‌ی فنون ادبی، ش۳، ۱۳۸۹ و مرادی،  مقایسه‌ی الگوی وزن در غزل معاصر و الگوی خانلری از وزن غزل، مجله‌ی پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش۴۹، ۱۳۹۷). از منظر خویشاوندی عروضی، وزن یادشده، نزدیک‌ترین گونه به وزن‌های رباعی است؛ به همین دلیل از منظر اختیارات شاعری و زحاف‌های مستخرج نیز به وزن چارانه‌ها شبیه است و تنها یک هجا بیش از وزن رباعی دارد. این سطرها، مقدمه‌ای است برای بررسی غزلی از دفتر "لحظه‌های بی‌ملاحظه" سروده‌ی شاعر گران‌قدر مبین اردستانی که سال گذشته، یادداشت‌هایی در حاشیه‌ی آن نگاشته‌ام و امروز به بهانه‌ی برخی اظهار نظرهای متضاد که در فضای مجازی دیده‌ام، جملاتی درباره‌ی آن می‌نویسم. غزلی پنج بیتی با مطلع زیر: ای زخم کهن، دل ای دلِ همیشه خسته جز خنجر کین کسی به خسته دل نبسته و ابیات دیگر چون: ای زخم کهن جامه‌ی صدچاک مبارک هی نوشدنِ پیرهنِ کهنه خجسته خنیاگر من رنجه مکن پنجه‌ی خود را جز خاک چه برخیزد از این تار گسسته اما آنچه درباره‌ی وزن این غزل باید گفت این است که وزن این شعر بر اساس الگوی نام‌برده در مقدمه سروده شده است: وزن دو بیت آخر، بدون اختیار عروضی مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُ فعولن(مفاعیل) و در بیت قبل با دو بار کشیده خواندن یک هجای کوتاه، همان وزن است. در بیت دوم نیز، رکن دوم "مفاعیلُ" بر اساس اختیار قلب به "مفاعلن" تبدیل شده و وزن "مفعولُ مفاعلن مفاعیل فعولن" را شکل‌داده که طبق تمثیلِ "نوزده برادر بیست است"، وزن بیت دوم نیز طبق اختیارات عروضی صحیح است. اما وزن بیت اول: مفعولُ مفاعلن مفاعلن فعولن، وزنی سازگار با قواعد عروضی و اختیارات شاعرانه نیست. دلایل رد اختیار عروضی به کار رفته در بیت اول: ۱_ اگر وزن این شعر را خویشاوند با وزن رباعی بدانیم، باید با حذف هجای آخر به وزن رباعی برسیم. در تمام مصراع‌های بیت‌های غیر اول، با حذف هجای آخر، یکی از وزن‌های رباعی استخراج می‌شود؛ اما در بیت اول، وزن دو مصرع پس از حذف، "مفعولُ مفاعلن مفاعلن فعل" می‌شود که منطبق با هیچ‌یک از ۲۴ وزن رباعی در شجره‌های اخرب و اخرم نیست. ۲_ اختیارات عروضی تا زمانی به وزن شعر لطمه نمی‌زند که وزن جدید از نظر موسیقایی یادآور وزن اصلی باشد؛ اما در بیت اول غزل یادشده، موسیقی بیت حتی برای مخاطبان شعر آشنا هم سازگار با وزن دیگر ابیات نیست و تبدیل دوباره‌ و خارج از قاعده‌ی "مفاعیل" به "مفاعلن" وزن را از حالت طبیعی خود خارج کرده است. ۳_ هر اختیاری را نمی‌توان در هر وزن و در هر رکنِ عروضی به کار بست. برای مثال طبق اختیارات عروضی، در وزن‌‌های رمل مخبون، فعلاتن در اول مصرع به فاعلاتن تبدیل می‌شود؛ اما این اختیار، مجوزِ تبدیل فعلاتن دوم یا سوم به فاعلاتن نیست. یا اگر از زاویه‌ی قاعده‌ی قلب بنگریم، رکن فاعلاتن هم ‌می‌تواند به مستفعلن و هم به مفاعیلن تبدیل شود؛ اما در عمل، نمی‌توان اوزانی را در شعر به کار برد که مصرعی از آن‌ها بر اساس مفاعیلن و مصرعی دیگر بر اساس فاعلاتن سروده شده باشد. همچنین است در امکان نظریِ تبدیل فاعلاتن به مستفعلن که اگر چنین می‌بود؛ غزلی با دو وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن و مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن، در مصرع‌های مختلف می‌سرودیم. به همین دلیل است که شمس قیس در المعجم فی معاییر اشعارالعجم، بر وزن فهلویاتی ایراد می‌گیرد که در مصرع‌های آن‌ها، مفاعیلن به فاعلاتن تبدیل شده است. @mmparvizan
"بحثی درباره ی یک وزن عروضی" "بازنشر" رکن "فاعلاتُ" با ترکیب هجایی (_U_U) از ارکان عروضی است که در شعر کهن کاربردی  اندک داشته است. از نظر آوایی با وجود تعداد هجاهای کوتاه و بلند مساوی، این رکن، برعکس "مفاعلن/  U_U_" است. هجای بلند پایانی مفاعلن، سبب شده، پس از پایان رکن عروضی، مخاطب در شعر مکثی محسوس را تجربه کند؛ اما در رکن فاعلاتُ، هجای کوتاه پایانی، سبب اتصال سریع تر رکن ها، در اوزانی می شود که از این رکن ساخته می شوند. شاید پیوستگی حاصل از این ساخت، یکی از دلایلی بوده که شاعران نیمایی  به قابلیت های این وزن در کوتاه و بلند شدن سطرها توجه کرده اند؛ به طوری که پس از رکن های اصلی و پرکاربرد سازنده ی وزن های نیمایی چون: "مفاعیلن"، "فاعلاتن"، "فعلاتن"، "مفعول فاعلن" و "مستفعلن"، این رکن از دهه ی چهل به بعد، در جایگاه یکی از رکن های اصلی اوزان نیمایی، نمودی بارز یافته است و در اشعار شاعرانی چون: مشیری، منزوی و دیگران؛ نمونه هایی از آن تجربه شده است. در میان نیمایی سرایان، البته بیشترین تشخص این رکن عروضی، در سروده های قیصر امین پور دیده می شود؛ او برخی از شعرهای شاخص اش را در این وزن سروده و به تبع او، این گونه به سنت شعر نیمایی انقلاب راه یافته است: دردهای من/ جامه نیستند/ تا ز تن بر آورم... * غنچه با دلی گرفته گفت/ زندگی/ لب ز خنده بستن است... * ...پیش از آن که فکر می کنی/ لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود/ ای دریغ و حسرت همیشگی/ ناگهان چقدر زود دیر می شود آنچه درباره ی رکن "فاعلاتُ" گفتیم؛ موید قابلیت این گونه با کوتاه و بلند شدن سطرهای شعر نیمایی است؛ اما همین ویژگی، در شعر کهن (با تاکید بر تساوی سطرها) به یک آسیب تبدیل شده است. شاید به دلیل همین ویژگی رکن "فاعلاتُ" بوده که شاعران کهن، از آن در سطرهای کوتاه تر و با تکرار رکن های "فاعلاتُ فع" یا "فاعلاتُ فاعلن" بهره برده اند. چون فیض کاشانی(۱) در غزلی با مطلع زیر: بر در تو من، رو به خاک عجز؛ گریه می کنم، ای اِله من ظلم کرده ام، جور کرده ام، پرده ای بکش، بر گناه من در دوران معاصر به موازات شعر نیمایی، شاعران سنتی به ویژه در قالب غزل، از رکن فاعلاتُ استفاده کرده اند و نمونه هایی از این اوزان را در شعر سیمین بهبهانی و ... می توان دید. اما آنچه در شعر دهه های اخیر و در کاربرد این وزن ها اهمیت دارد؛ خطای شاعران در تشخیص طول سطرهای مصراع و تبدیل وزن های با تعداد هجای متفاوت از این رکن است که بیش از همه در وزن های "فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فع" و "فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن" دیده می شود. برای نمونه به چند خطای وزنی در انتخاب این وزن (در غزل پس از انقلاب) اشاره می کنیم. در نمونه ها، مصراع هایی که خطای وزنی دارند با * مشخص شده است: محمد کاظم حسینی در دفتر به دیوار دل نبند: ای چراغ در مسیر بادها شبت به خیر پای بند سنت و نمادها شبت به خیر ترک می کنم تو را به سمت آفتاب* ای من اسیر اعتیادها شبت به خیر هرچه رستم دلیر هرچه گرد بود* زخم خورده اند از شغادها شبت به خیر خون زندگی پر از عفونت است با* کهنه زخم پشت اعتمادها شبت به خیر ما فقط همیشه مشق شب نوشته ایم* در کلاس درس بی سوادها شبت به خیر پروانه نجاتی در قناری ترین آواز: عشق یعنی اوج یک محبت زلال* چند نقطه چین و بعد یک علامت سوال التهاب و اضطراب و انتظار* می رود همیشه دل* به باب افتعال برگ برگ شعر می رسد ز راه آه* جمع می شوند این همه برای اشتعال که در آن مصراع ها از ترکیب : فاعلات فاعلات فاعلات فع/ فاعلات فاعلات فاعلات فاعلن/ فاعلات فاعلات فاعلن، ساخته شده است. نمونه ی آخر غزل عاشورایی زیر از سودابه امینی است که از صفحه ی اینستای شاعر انتخاب شده است: آیه آیه آب ها به کربلا رسیده اند اینک آفتاب ها به کربلا رسیده اند جوهر تمام رودها حدیث علقمه است عاقبت شراب ها به کربلا رسیده اند... دشنه های تشنه خیمه خیمه خون شدند* خواب ها، سراب ها به کربلا رسیده اند کربلا به کربلا رسید و آب آب شد با خجالت آب ها به کربلا رسیده اند صفحه ی نخست این کتاب یا علی و فاطمه است* واژه ها، کتاب ها به کر بلا رسیده اند ذوالجناح عشق با چهل چکامه اشک* می رسد، خضاب ها به کربلا رسیده اند صورت حقیقت است و شرحه شرحه می شود قاب ها، نقاب ها به کربلا رسیده اند تیغ ها و تیرها شکسته در گلوی حق خطبه ها ،خطاب ها به کربلا رسیده اند "حر" بنا نداشت از صف یزیدیان جدا شود* با تو انتخاب ها به کربلا رسیده اند نوحه های ماه می برد مرا به نینوا گل ! بگو گلاب ها به کر بلا رسیده اند نام تو یقین که استجابت دعاست* با تو مستجاب ها به کربلا رسیده اند (۲۴ تیر ۱۳۹۸) ۱) مهدی زرقانی در کتاب چشم انداز شعر معاصر فارسی، این وزن را نوآوری قاآنی دانسته؛ حال آنکه دو سده قبل فیض کاشانی آن را به کار برده است. @mmparvizan
"برکه و ماه" را می‌توان شاعری متمایل به دو حوزه‌ی ادبی دانست. از سویی او شاعری متمایل به سبک است و از دیگر سو، جلوه‌هایی از جریان شعر را در غزل‌هایش می‌توان دید. حاصل این تلفیق، کلیشه‌ها و است که در و اشعارش دیده می‌شود. این‌که مخاطبان دو جریان ادبی یادشده، عمدتا از طبقه‌ی میانه‌ی علاقه‌مندان مطالعات ادبی هستند، سبب می‌شود، در شعر فاضل، به دلیل اصراری که در جلب نظر این مخاطبان دارد،  چندان نشانه‌ای از نوآوری و جسارت‌های ادبی نتوان دید. به همین دلیل، اگر دفترهای شعری او را ورق بزنیم، با تصاویر و مضامینی روبه‌رو می‌شویم که بارها در شعر دیگران تجربه و تکرار شده و حتی در شعر خود شاعر هم نمودی فراوان دارد. یکی از این ، تصویر در یا است. مشهورترین شعر با این مضمون بیت زیر است: مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست مضمونی شبیه به این تصویر را در شعر می‌توان دید(بنگرید به پانوشت)؛ همچنین در اشعار بسیاری از شاعران معاصر از جمله در زیر: دیدار ما/ چون آب و ماه/ چه دور چه در هم اما این تکرار، محدود به نیست. شعر فاضل سرشار از است؛ به‌طوری که یک تصویر موفق یا منسجم در اشعارش، خواننده را از مطالعه‌ی دیگر تصویرهای مشابه، بی‌نیاز می‌کند. اگر بیت موفق گذشته از او را در اولین غزل از اولین دفترش،    بخوانیم، تکرار این تصویر را پس از این هم در دفترهای او شاهدیم، با این یادآوری که هیچ‌یک از تصاویر بعدی به قوت تصویر نخستین پرداخت نشده است: سنگ در برکه می‌اندازم و می‌پندارم با همین سنگ‌زدن ماه به هم می‌ریزد البته مضمون ساخته شده از برکه و ماه در این شعر، متفاوت با مضمون قبل است؛ اما عناصر سازنده‌ی تصویر یکی است. با این حال مضمون ماه و برکه در بیت دیگری از گریه‌های امپراتور، دقیقا همان مضمون قبلی است: کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می‌شود از حافظه‌ی آب گرفت؟ در بیت زیر هم اساس تصویر بر ماه و برکه است: چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود گیرم که برکه‌ای نفسی عاشقت شده است همچنین ماه و دریا: به تمنای تو دریا شده‌ام گرچه یکی است سهم یک کاسه‌ی آب و دل دریا از ماه بگذریم از این که تصویر ماه در ظرف از مضامین رایج در ادب کهن به ویژه متون عرفانی نیز بوده است. هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه ماه در آب که همواره فرو ریختنی است * تو قرص ماهی و من برکه‌ای که می‌خشکد خود این خلاصه‌ی غم‌های روزگار من است در دیگر دفترها هم تصویر ماه و آب نمودی مشخص دارد. از جمله در : موج شوریده دل آشفته‌ی ماه است ولی ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست هرچند در این دفتر تصاویری دیگر پر تکرار شده‌است. نتیجه آنکه از میان عناصر طبیعی و اشیای پیرامون شاعر، تعدادی معدود را می‌توان مشاهده کرد که در اشعار او انعکاس یافته و در دفترهایش تکرار شده است. تصویر ماه در برکه یکی از تصاویر پرتکرار شاعران رمانتیک اروپایی و فارسی است که حتی به تابلوهای نقاشی هم راه یافته و در معدود ابیات فاضل، بارها تکرار شده است.  در یادداشت های دیگر، به معرفی دیگر مضامین پر تکرار در غزل‌های او خواهیم پرداخت. * قاآنی: چو عکس ماه که افتد درون چشمه ی روشن به چشم من همه نزدیکی و ز من همه دوری @mmparvizan
"به یاد پانزدهم فروردین، سالروز درگذشت پروین اعتصامی" پروین اعتصامی را بسیاری از منتقدان، شاخص‌ترین شاعر زن سنتی‌سرا در تاریخ ادبیات فارسی می‌دانند. محبوبیت و مقبولیت ادبی او میان خواص و عوام، در بیش از ۸۰ سال اخیر به‌اندازه‌ای بوده که تخلص شاعرانه‌ی او، از مشهورترین نام‌های ادبی پارسی بوده است. هرچند، تخلص "پروین" در اغلب گفتگوهای ادبی ویژه‌ی اوست، در تاریخ ادبیات فارسی زنان و مردان شاعر دیگر نیز ظهور کرده‌اند که با نام ادبی پروین شهرت داشته‌اند. قدیم‌ترین آنان، پروین خاتون، از شاعران زن پیش از آغاز قرن ششم است که ابیاتی از او در لغت فرس اسدی توسی ثبت شده است. (بنگرید به لغت فرس و همچنین مدخل پروین خاتون در لغتنامه‌ی دهخدا)* خیام‌پور در فرهنگ‌سخنوران، جز دو پروین یادشده، ۱۲ شاعر دیگر را با نام یا شهرت پروین نام برده است: بانو پروین تهرانی، ابوالقاسم پروین تهرانی، ملاعلی پروین تهرانی، محمدمیرزا پروین خراسانی، بانو پروین ریاضی یزدی، بانو پروین سلیلی، بانو پروین شیرازی، میرزا خلیل پروین شیرازی(ریحانه‌الادب: میرزا جلیل)، کریم پروین همدانی، پروین‌دخت پارسی و پروین(پری) دولت‌آبادی. اغلب این شاعرانِ پروین‌نام یا پروین‌تخلص، در سده‌های دوازدهم تا چهاردهم زیسته‌اند. علاوه بر نام‌های یادشده که برای آشنایی با آنان می‌توان به فرهنگ سخنوران و تذکره‌های مربوط مراجعه کرد، در زیر به چند شاعر پروین‌شهرت دیگر که نام آنان در "فرهنگ سخنوران" ذکر نشده، اشاره می‌شود: ۱_ میرزا آقا پروین اصفهانی: به روایت تذکره‌ی انجمن شعرای اصفهان، "جوانی است با وقار و تمکین و اشعارش فصیح و نمکین، شغلش قنادی‌گری و اشعار شیرینش شکّری است". مطلع قصیده‌ای از او به نقل از همان تذکره: نو بهار آمد و گلزار پی نشو و نماست باد فروردین در طرف چمن نافه‌گشاست ۲_ پروین‌دخت، اختر شیرانی: از شاعران پارسی‌گوی شبه‌قاره است که مولف آثارالشعرا، به او اشاره کرده است. (بنگرید به فرهنگ شعرای فارسی‌گوی شبه‌قاره، ص۸۱) ۳_ پروین: شاعر پروین‌تخلص، صاحب منظومه‌ی فصول‌البکاء که نسخه‌ای از آن در مجموعه‌ی شماره‌ی ۲۱۰۱۵ کتابخانه مجلس، با توضیح (جناب پروین علیه‌الرحمه) ثبت شده است. این مثنوی در وزن "فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" و با موضوع حادثه‌ی کربلا سروده شده و از منظر ادبی، متوسط است: بس کن ای پروین که برپا شد فغان زین بیان جان‌گداز اندر جهان * در برخی نسخ پرویز ثبت شده است. @mmparvizan