May 11
"شاعر غزل و ترانه"
محمدعلی بهمنی، از دو جهت بر ادبیات روزگار ما تاثیر نهاده است. اوج این تاثیرگذاری را در دهههای پنجاه تا هفتاد میتوان دید؛ حضور او در محافل ادبی دهههای هشتاد و اوایل نود نیز از منظر تاریخ ادبیات معاصر هدایتگر برخی شاعران جوان بوده است.
در ترانههای او، زبان ساده، توجه به خاطرات و حسّ غربت و قافیهگزینی موثر، از عوامل زبانزد شدن برخی سرودههایش بوده است. در غزلهای او نیز، نشانههای همین سادگی و استفادهی موثر از خطاب و گفتگو، روایت و نزدیکشدن به شیوهی زبانی برخی جریانهای پسانیمایی در غزل را میتوان دید. نقش او و غزلسرایان همسلکش را بر شکلگیری جریان غزل نو/متفاوت در اواخر دههی هفتاد و دههی هشتاد نباید ندید گرفت.
خدایش بیامرزاد.
#محمد_علی_بهمنی
#شعر_معاصر
#غزل
#ترانه
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
مدايح_محمدي_در_شعر_فارسي.PDF
2.39M
"مدایح محمدی در شعر فارسی"
احمد احمدی بیرجندی، از پژوهشگران شعر دینی است که کتابهای متعددی در حوزهی برگزیدهی اشعار شیعی و منقبتی منتشر کرده است. هرچند تالیفات او صرفا گزینشی تذکرهای از اشعار مذهبی پارسی است، نوع انتخاب متنوع او در آثار منتشرشدهاش، نگاه علاقهمندان به شعر دینی را به این گزینهها جلب کرده است.
مجموعهی مدایح محمدی، گزیدهای از اشعار ۳۶ شاعر پارسیزبان در ستایش رسول آخرین(ص) است که از سدهی چهارم تا دوران معاصر را در بر میگیرد. البته، به دلیل محدودیت اشعار، نام بسیاری از شاعران شاخص این حوزه، از قلم افتادهاست؛ چنانکه فقط در سدههای نخستین، میتوان ابیات آغازین ورقه و گلشاه عیوقی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی و ابیات شکوهمند سید حسن غزنوی در ستایش پیامبر را بر این مجموعه افزود.
#احمد_احمدی_بیرجندی
#مدایح_محمدی
https://eitaa.com/mmparvizan
"زیارت"
ای دمِ افلاکیان، از قدمِ خاکیات
زمزمهی خاکیان نغمهی افلاکیات
هستیِ ما "نیست"ان، آیتِ لولاکیات
باز نظر دوخته بر نفَسِ پاکیات؛
شعرِ به لب آمده؛ بسته به نامت امید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
ماه: پریده است تا نور بجوید مگر
باد وزیده است تا نافه ببوید مگر
غنچه رسیده است تا با تو بروید مگر
سرمه کشیده است تا شعر بگوید مگر_
این قلمِ موسیاه بر ورقِ روسپید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
آدم با عشق تو آمده است از عدم
عیسی در مهدِ تو کودکِ نازکقدم
با نفست جبرئیل تازه شده دمبهدم
من هم با نام تو شاعر و عاشق شدم
هر کس در عشق تو، مُرد فَماتَ شهید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
ای همه روی تو نیک! ای همه بوی تو خوش!
سِرّ دو عالم تویی، رازِ مگوی تو خوش
سورهی معراج را سیرت و خوی تو خوش
گل همه گل چهرهات، جلوهی روی تو خوش
رضوان بیرونِ خُلد مانده و نامت کلید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
تشنهی عطشان منم، رود فرات منی
غرقهی طوفان منم نوحِ نجات منی
قالبِ لغزان منم، وزن ثبات منی
مردهی عصیان منم، نحوِ حیاتِ منی
نبض تو را میزند این جان با هر ورید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
انت نبیّ عزیز، انت رسول کریم
انت شفیع امین، انت قویّ بسیم
انت صراطُ الهدی و شارع مستقیم
محبُّکَ فیالنّعیم، عدوُّکَ فی الجحیم
نحنُ مستضعفون وَ انت کهف سدید
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
ای شهِ بطحانژاد، ای مهِ طاهالقب
ای مدنیاعتبار، ای گلِ مکّینسب
روی تو بدرالدّجی خوی تو شمسالعرب
سیرت تو مصطفی، صورت تو منتخَب
لب بگشا سمت ما ای گلِ روی تو عید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
بندهی دربانِ توست، شاه و وزیر است اگر
چاکرِ فرمان توست، میر و امیر است اگر
تشنهی احسان توست صدر و فقیر است اگر
تازهنگهبانِ توست خواجهنصیر است اگر
آن یک یارِ کهن این یک عبدِ جدید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
گرچه در ادراکِ تو اهلِ غلوّ نیستم
بینفسِ پاک تو، هیچم، پس کیستم؟
عمری با مهر تو، زنده شدم، زیستم
اینک بر درگهت، خاضع میایستم
ای همه لطفت وسیع، ای همه صبرت سعید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
ای جان! در باز کن! نور خدا را ببین
ای دل! در شامِ تار، شمس و ضحا را ببین
شوقِ فلک را ببین رقصِ سما را ببین
اذن بده یا رسول! بر در ما را ببین
روی به درگاه تو، شرم قدم را خمید:
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
قبلهی حاجات یا سورهی اسراست آن؟
قبّهی فردوس یا گنبد خضراست آن؟
کعبهی آمال یا جان و دلِ ماست آن؟
انس و ملَک معتکف، جمله بر این آستان
در حرمت روزگار خادم و عالم مرید
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید
گفتم: درماندهام. گفت: بگو مصطفی
گفتم: پایان درد؟ گفت: هماو، مصطفی
روزه و حج و نماز غسل و وضو مصطفی
حق همه حق مرتضی هو همه هو مصطفی
شور در آغاز ماند، شعر به آخر رسید
زائرکَ باسط ذراعَیهِ بَالوصید*
#محمد_مرادی
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيدِ(کهف/۱۸)
https://eitaa.com/mmparvizan
"در وصف حضرت رسول(ص)"
ای حاجی! چون خانهی دوست را زیارت کردی، روضهی دوستِ دوست را زیارت کن. حقّ ِ لااله الاالله به زیارتِ مکّه گزاردی؛ حقّ ِ محمد رسولالله به زیارت روضهی مدینه بگزار. هر دو مهبط رحمت است؛ هر دو منزل نزل و برکت است. مکه بارگاهش، مدینه خوابگاهش. مکه مطلعِ ماه جمالش، یثرب مغرب خرشید جلالش. برکاتِ انّ صلاتی و نسُکی و مَحیایَ و مماتی بر آن دو خاک قسمت کردهاند: صلاتی مر زمینِ مدینه را و نسُکی مر زمینِ مکه را؛ مماتی یثرب را و محیای هم مکه را هم مدینه را. درّ را به اول صدف پرورد و به آخر حقّه در کنار گیرد. آن درّ یتیم را به اول صدف مکه آمده بود و به آخر حقهی خاک مدینه معیّن شده بود. مشک تا غربت نکند همسنگ زرش نخرند؛ عنبر تا سفر نکند در گریبانش نبندند. رنج یتیمی در مکه کشیده بود، محنت غریبی در مدینه کشیده بود، لاجرم عشق خاک پایش صد هزار جگربند را یتیم کرد؛ صد هزار پیوند جانفزا به غربت کشید. ای حاجیان! هزار فرسنگ زیر قدم کنیت تا بارگاه یتیمان را ببینیت و خوابگاه غریبان را زیارت کنیت تا رونق جمال یتیمان و غریبان ببینیت. خاکش گویی صحن علیین است، هواش گویی رستهی بازار ریاحین است. آن نور همه ازین است که گویی رحمه للعالمین است؛ شعر:
در حسرتِ خانهی تو ماندهاست
فردوس که جای حورِ عین است
از چین تو نهای ولیک کویت
با روی تو صد هزار چین است...
مجالس رکنالدین امامزاده، مورخ ۷۱۰، نسخهی کتابخانهی ملی پاریس، گ ۵۲
https://eitaa.com/mmparvizan
May 11
هدایت شده از خانه تخصصی هنر و ادبیات کودک و نوجوان
نشست در هوای کودکی با موضوع شعر و ادبیات کودک را با سخنرانی دکتر محمد مرادی در نشانی زیر ببینید:
https://www.aparat.com/v/ikp1rab
#خانه_تخصصی_هنر_و_ادبیات_کودک
#سیب_نارنجی
@sibenaghd
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا"
یکی از جنبههای آشکار ادبیات دینی، شباهتهایی است که در توصیفها، اشارات، مفاهیم و داستانهای مربوط به معصومان گرانقدر دیده میشود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهتها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهمالسلام دیده میشود که نمونههایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم میتوان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمهی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان میتوان در نظر گرفت.
از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که دربارهی آن حضرت در ادب عامه و بهموازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده میشود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدودهی خراسان، از حدود قرنهای هشتم و نهم نشانههایی از این داستان را می تواندید.
نکتهی قابل تامل که بسیاری از کتابهای تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید میکند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامعالحکایات در بیان معجزات پیامبر میگوید:
"و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیهالسلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچهای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچهی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان میشوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیهالسلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ."
*شرمنده/ خشمگین
#ضامن_آهو
#حضرت_رسول(ص)
#امام_رضا(ع)
#جوامع_الحکایات
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan کانال ایتا
هدایت شده از پرویزن
"زیارت"
به سویت آمدهام جذبهای نهان بامن
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
تویی که عطر تو در کوچههای نیشابور
عجین شده است به تخمیر جاودان، با من
به سویت آمدهام از هوای شاه چراغ
نوای هوهوی خیل کبوتران با من
به سویت آمدهام از مسیر جادهی ابر
کویرها به هوایت نفسزنان، با من
از این طرف غم شاه شهید در جگرم
از آن طرف عطش ماه جمکران با من
از این طرف شعفی سبز در منازل دل
از آن طرف خبر شوق دوستان با من
به مشهد آمدهام، نبضنبض شاعرخیز
کمیت و دعبل و حسان، دواندوان با من
هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف
هزار زمزمه چون جوی مولیان با من
هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت
هزار فردوسی، شاهنامهخوان بامن
ولی به وصف تو باید امامنامه سرود
اگر که بار معانی کشد بیان با من
زبان قافیهها در ستایشت کوتاه
قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من
به یک قدم منم و شاعری که کهنهسرا است
به یک قدم عطش شاعری جوان با من
نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان
خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من
هزار نامهی عینالقضات در چشمم
هزار تذکره عطار، لبگزان با من
هزار سبحه مقامات بوسعید به لب
هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من
به پیشت آمدهام، رقصرقص گرم سماع
جنید و مولوی و شمس دفزنان با من
نه! شمس ذرهی نوری است پیش شمس شموس
غزلغزل شطح از بایزید جان با من:
بیا که در گذر صحن عشق باریده است
بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من
ببین که سکر تماشای بارگاهش باز
چه سهوها که عیان کرده در نهان با من
بیا و ردشو از این معدنالشفا ای دل!
دوصفحه، بیقانون، بوعلی بخوان بامن
#
به پیشت آمدهام، با لبان مضمونساز
کلیم و صائب و بیدل نقارهخوان، بامن
شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت
اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن
#
مگر ستارهی مهرت طلوع کرده به دل
که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟
نه من به پای زیارت دویدهام تنها_
که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛
به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری
به سوی مقصد تو رودها روان با من؛
درختها به تولای مشرقت پر گل
بهارها به تمنات، گلفشان با من
بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_
شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من
چهار فصل به اذنت هواییان ورود
بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من
به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات
رخی است رونق انگور و زعفران با من
#
من از مکان تحیر رسیدهام اینجا
به جستجوی تو جانهای لامکان با من
من از زمین محبت به سویت آمده ام
اگرچه در سفر توست، آسمان با من
به دستگیر ملایک رسیدهام اینجا
صدای ممتد بال فرشتگان با من
من ایستادهام اینک میان حیرت خلق
جهانیان همه انگشت بر دهان با من
من ایستادهام اینجا کنار ثقل جهان
ملالنامهی تقدیر انس و جان بامن
من ایستادهام اینجا میان گوهرشاد
طنین لحظهی گلدسته و اذان با من
به خلسه دست رساندم به نقرهکوب ضریح
خروش و غلغل انبوه زایران با من
درود! ای نفست روحبخش سینهی ما
سلام! ضامن نام تو بیامان با من
#
تو شاهراه یقین منی اگر یک روز
به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من
تو یار و حافظ دین و دل منی حتی
اگر که دشمن خونی شود جهان با من
اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم
چه می کنند به تزویر این و آن بامن
ببین بدون تو و سفرهی ولایت تو
چه کرده است غم آبرو و نان با من؟
تو واژهواژه به جانم خطور کن، بگذار
فلان و غیر نباشند همزبان با من
اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر
به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟
ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم
مقابل تو و خورشید خاوران با من
میان حیرت این زایران سردر خویش
کسی رسیده که سر میدهد تکان با من،
به شمسهخوانی او حظّ نقش فرشچیان
به شوق نقّاره، نغمهی بنان بامن
#
در ازدحام خیالات خویش تنهایم:
[خیال همسرم آن یار مهربان با من
ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق
سنا به خنده و بازی قدمزنان بامن]
به خود میآیم و یک بغض...، آب مینوشم
هزار چشمه عطش میزند فغان با من
#
زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت
ببار اشک خوش آخرالزمان با من
بخوان صداقت پندار، جاودان در جان
بمان سعادت دیدار، همچنان با من
درودحس شفاعت، مرا ببر با خود
سلام حال زیارت، کمی بمان با من
#
سفر تمام شد و در کنار سفرهی صبح
نشستهام من و یک داغ بینشان با من
به یاد پرچم سبز تو چای مینوشم
جوانه میدهد از شوق استکان با من
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#امام_رضا
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
May 11
آن جلوهی بدیع رسیده است
در باز کن! ربیع رسیده است
عودی بسوز و پنجره بگشا!
باب جمادی و رجب این است
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"لیلهالمبیت"
و حکایات ایثار حیدر کرار در السنه و افواه مشهور و در تواریخ و کتب مسطور است و ایثار آن بزرگوار به جایی رسید که در لیلهالمبیت، حیات پیغمبر را بر حیات خود اختیار کرد و در خوابگاه خاتمالانبیا خوابید و به این سبب خداوند عالم بر ملایکه مباهات نمود و آیهی من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله نازل شد...
"معراجالسعاده/ ملا احمدنراقی"
#ادبیات_دینی
#لیله_المبیت
#ربیع
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از خاتم|خانهشعروادبیات
🌿گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست...
🪐 #دورهمنشینی جوانان و اهالی شعر و ادب فارس
🟪خانه شعر و ادبیات خاتم
🔰مجال شعرخوانی، نقد آثار، گفت و گو و فراگیری
📆دوشنبه ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۳
⏳ساعت: ۱۷:۰۰
🪑 میزبان:
#دکتر_محمد_مرادی
🛋 مهمان:
آقای #هاشم_کرونی
✨موضوع:
سیری در جهان شعر زندهیاد استاد محمدعلی بهمنی
📍مکان:
چهارراه حافظیه- اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی- طبقه زیرین- تالار گفتگو
🔼ورود برای عموم علاقهمندان به شعر و ادبیات، آزاد است.
|خانه شعر و ادبیات خاتم| 🌿
@khatam_shz
هدایت شده از فرهنگ و هنر فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 #آیینه_ها ( با شاعران دیار فارس از قرن نهم تا دوران معاصر)
فیلم کامل برنامه آیینه ها بررسی آرا و آثار :
#منصور_حافظ_شیرازی
🔻🔻🔻
https://www.aparat.com/v/d4128t4
🔸 مجری و کارشناس : #دکتر_مهدی_فاموری
🔹سخنران : #دکتر_محمد_مرادی
#انجمن_آثار_و_مفاخر_فرهنگی_فارس
#قرارگاه_شهید_آوینی_فارس
#اداره_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
🔸ارتباط با ما:
🔻🔻🔻
Eitaa.com/farhangi_fars
هدایت شده از پرویزن
"جلال و شعر: به بهانهی سالروز درگذشت"
جلال آل احمد از نویسندگان شاخص و صاحبسبک و تاثیرگذار روزگار ماست که میتوان به دلیل اهمیت جایگاه ادبیاش، بین او و شعر معاصر نیز در چند گزاره، پیوند برقرار کرد.
گزارهی اول: آشنایی و همسایگی جلال با نیما، نقشی متمایز برای او و سیمین در شعر معاصر باز کرده است. روایتهایی از او و سیمین دربارهی زندگی و مرگ و مرام نیما نقل شده که اسنادی مهم در نیماشناسی است.
گزارهی دوم: زبان داستان جلال محاورهای، روزنامهنگارانه و واقعگراست؛ پس به ضرورت، بافتی مغایر با زبان شاعرانه دارد؛ حال آنکه حتی زبان دانشور در مقایسه با او ظرفیتی سازگارتر با شعر دارد.
گزارهی سوم: جلال در سخنانش قضاوتها و نقدهایی دربارهی شعر مطرح کرده است. اصرار او بر محتواگرایی در داستان، سببشده نقدهایش بر اشعار نیز کمتر از منظر فرم و زبان شاعرانه اهمیت داشته باشد. بعید نیست که ادعا کنیم او فرم شاعرانه و موسیقی زبان را بهدرستی نمیشناخته؛ نکتهای که در برخی اظهار نظرهای او نیز مشهود است. برای مثال در دستخط جلال روی شعری از سپانلو (در حاشیهی کتاب تبعید در وطن)، پیشنهادهایی ثبت شده که وزن و فرم شعر را دچار خطا کرده؛ گویا او صرفا به بهسازی معنای شعر در نقدش توجه داشته است.
گزارهی چهارم: زندگی و مرگ جلال هم بر شعر معاصر تاثیر نهاده و شاعرانی را بر انگیخته که اشعاری در سوگ او بسرایند. از مشهورترین این اشعار سپیدسرودهای از احمد شاملو با مطلع زیر است:
قناعتوار تکیده بود/ باریک و بلند...
جز او اخوان و سیمین بهبهانی و منزوی و... هم اشعاری برای او سرودهاند.
#شعر
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"امام یازدهم(ع) و شاعران فارسی"
آنچه از ابیات دیوانها برداشت میشود، تا سدهی پنجم اشارهای مستقیم به امام حسن عسکری(ع) در دیوانها ثبت نشده است. البته در برخی منظومهها و اشعار منسوب، عنوان دوازدهامام را میتوان دید که بهصورت ضمنی آن حضرت را نیز در بر میگیرد. در اشعار منسوب به ابوسعید هم از ایشان یادشده؛ هرچند قطعهی شیخ محتملا مربوط به سدههای متاخر است و در جُنگهای اخیر نقل شده است.
شاید نخستین اشارهی مستند به آن حضرت، بیت زیر از حدیقهی سنایی باشد که حکیم پس از ستایش امام حسین، گویا به امامان آمده از نسل او(ع) اشاره کرده است:
هم تقی اصل و هم نقی فرع است
هم زکی تخم و هم بهی زرع است
(حدیقه، ص ۲۶۷)
در فاصلهی سدههای ششم تا هشتم، اشارات موجود دربارهی امام حسن عسکری(ع)، معدود و عمدتا پنهان است؛ اما از سدهی هشتم به دلیل استوارشدن پایههای فرهنگ شیعی و افزایش تمایلات دوازدهامامی در ایران، بر اشارات شاعران به ائمهی پس از امام رضا(ع) افزوده شده است. برای مثال ابنیمین در قصیدهای "در ستایش پیامبر(ص) و دوازدهامام (ع) از امامت ایشان یاد کرده است:
چون گذشتی زو تقی را دان امام آنگه نقی
پس امام عسکری کاهل هدی را پیشواست
(دیوان ابنیمین، ص ۳۹)
در دیوان عضد، دیگر شاعر قرن هشتم هم اشارهای اینگونه ثبت شده است:
به آب چشم نقی و حسن، دو بحر ثبات
که با تحملشان کوه بود بیبنیاد (دیوان عضد، ص ۱۱)
از دیگر شاعران شیعی شاخص سدههای هشتم و اوایل قرن نهم، در دیوانهای لطفالله نیشابوری(ف ۸۱۲) و کمال غیاث شیرازی(ف حدود ۸۳۸) و شاه نعمتالله ولی و ...، اشاراتی متعدد به آن امام دیده میشود. با اینحال نخستین شعر تقریبا مستقل فارسی در ستایش آن حضرت (تا آنجا که این نگارنده دیده)، ابیاتی است از خواجوی کرمانی(ف ۷۵۰) که مقّدم بر بسیاری از گریزهای یادشده است.
خواجو در خلال ترکیببندی که در نعت پیامبر و ستایش امامان دوازدهگانه(علیهمالسلام) سروده، ابیاتی شکوهمند در منقبت امام یازدهم(ع) بهنظم در آورده که در پایان این یادداشت از نظر میگذرد:
به لذت سخن عسکری به گاه سخن
که بود طوطی بلبلنوای هشتچمن
سراچهای است ز بستانسرای تعظیمش
چهارصفّهی هفتآشکوی ششروزن
سواد صفحهی اوراق روزنامهی غیب
به نور خاطر او خوانده قدسیان روشن
شده است بحر ز جام تبحّرش سرمست
وگرنه از چه چنان کف برآورد ز دهن
به روی شاه بساط امامت از کونین
اگر چنانک رخ آرند هم به وجه حسن
خلیفه گر به خلافش فصول کلّی خواند
بشد خلیفه به کلّی وزو خلافی ماند
(دیوان خواجو، ص ۶۱۸)
#شعر_شیعی
#امام_یازدهم
#امام_حسن_عسکری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از ۵۳۴۰۱
🟦 با افتخار و احترام دعوتید...
.
کانال گزیدهی شعرها و یادداشتها؛
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
.
🟥 لطفا این پیام را در کانالها و گروههای خود منتشر کنید.
.
📍آدرس کانال « دل نخواهی »
در پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
هدایت شده از خانه تخصصی ادبیات سیب نارنجی
یا هو
غزلی به پیشگاه امام یازدهم(ع)
صد نبی، نذر کرد مادر دهر، تا تو سرلوحه ی زمان باشی
یازده برج، چرخ زد خورشید، تا تو مولای شیعیان باشی
تو پس از ده بهار: مهر و عروج، وارث المرسلینِ نور شدی
آمدی تا میان آن همه ظلم، اهل تاریخ را امان باشی
در مدینه شکوفه داد دلت، سامرا موسم گلاب تو بود
ای که تنها تو لایقی در شعر، معنی باغ و بوستان باشی
هیبت آسمانی ات آن روز، لرزه بر جان معتمد انداخت
نگران بود و سخت می ترسید: مقصد مردم جهان باشی
آه! ای رودها شناورِ تو، چشمه ها جویبار باور تو
لب بجنبان که همچو اقیانوس، ژرف باشی و بی کران باشی
آفتابی و نور، سایه ی تو، ماهی و آسمان طلایه ی تو
چهره بنما که صدبغل خورشید، صدغزل ماه و آسمان باشی
تو، همان صُلب شامخی که هنوز شاهراه نجات بسته به توست
تو فقط لایقی که در تاریخ، پدر صاحب الزمان باشی
#
آه، اما چه زود و ناهنگام، تلخی هشتم ربیع رسید
پرگشودی به اوج تا امروز، راز این سوگ جاودان باشی
#محمد_مرادی
May 11
هدایت شده از پرویزن
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سدههای چهارم و پنجم"
در سدههای نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده میشود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد.
در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید:
یکی گوید که مهدی گشت پیدا
یکی گوید نبی الله اکبر
*
سیاست تو به گیتی علامت مهدی است
کجا سیاست تو نیست فتنهی دجال
در قطعهای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کردهام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجلهی شیعه شناسی) و نمیتواند از بوسعید باشد.
در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده میشود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بیدیوان میبینیم؛ عمدهی توصیفها روایتگر فتنهی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است:
مسعود سعد:
مشهور شد از رایت او آیت مهدی
منسوخ شد از هیبت او فتنهی دجال
سنایی (دیوان):
ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشهای
یک جهان دجال عالمسوز سر بر کردهاند
*
گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان
ور موافق خواهی ای دجال یکره سر بر آر
حدیقه:
خلق او آمد از نکو عهدی
روح عیسی و قالب مهدی
*
اندرین روزگار بدعهدی
چیست جز عدل هدیهی مهدی
در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده میشود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنهی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است.
در قصیدهای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمهی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و میگوید:
"قول به مهدی در عقاید ایشان ندیدهام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده".
شعر مورد نظر از زاویهی سبک سرودهی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رسالهی اسماعیلی کشفالمحجوب از ابویعقوب سجستانی هم میتوان دید:
"مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همهی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخنهای ایشان پوشیذه بوذ و علمهای ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمانها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یکجا آب خورند...".
کاملترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامهی اسدی توسی میتوان دید:
...ازین پس پیمبر نباشد دگر
به آخرزمان مهدی آید به در
بگیرد خط و نامهی کردگار
کند راز پیغمبران آشکار
ز کوچک جهان راز دین بزرگ
گشاید خورد آب با میش گرگ
بدارد جهان بر یکی دین پاک
بر آرد ز دجال و خیلش هلاک
همان آب گویند کآید پدید
درِ توبه را گم بباشد کلید
رسد زآسمان هر پیمبر فراز
شوند از پس مهدی اندر نماز
سوی خاور آید پدید آفتاب
هم آتش کند جوش طوفان چو آب
پس از آن شگفت دگرگونهگون
بس افتد جهاندار داند که چون
از سدهی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی مییابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است.
#مهدی_علیه_السلام_در_شعر_فارسی
#شعر_انتظار
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"خواب"
"از تو سخن از ..." تو تا به ناکامیها
از رفتنها و بیسرانجامیها
تا پستوی رویایی غوغا و سکوت:
مرگ آمدهاست "از به آرامی"ها
#مرگ_شاعر
#رباعی
https://eitaa.com/mmparvizan
"بداههای برای شعر، دوستِ همیشگی: به بهانهی روز شعر و ادب فارسی"
شعر گفتن، برای من ساده است
وزن در واژههام آماده است
مثلِ جفتی که طاق میافتد:
شعر هم اتفاق میافتد
...
شعر: حرف من است و برگ و نسیم
دوستانِ زلالِ عهد قدیم
حرف یک پنجره است در باران
شعر: یک خاطره است در باران
شمعدانیست کنج دنج حیاط
یا که عطر غریب یک صلوات
شعر: آوای قلقل چایی است
خلسهی لحظههای تنهایی است
گر درست است یا غلط: شعر است
شعر مثلِ خودش، فقط شعر است
پنجهی یک چنار، رو به گل است
حسرت عابران روی پل است
سنگ قبری است با خطی ساده
پیرمردی است از قد افتاده
یاکه نقاشیای سیاه و سفید
کودکانه، شبیه بیم و امید
گاه زِبر است و گاه هم نرم است
هست هرچه ولی دمش گرم است
مثل روزه در اوّل رمضان
حسّ خوبی که در شگفتم ازآن
مثل شبهای گنگ سربازی است
یا که ظرفی گلاب شیرازی است
گاه مانند خلوت کوچه است
گاه هم ترش مثل آلوچه است
گاه فردی و گاه مشترک است
ای فدایش! که یار بیکلک است
*
شعر: یک آشنای صدساله است
قندی از کوچههای بنگاله است
قصهی نظم رودکیّ و من است
شعر: افسون کودکیّ و من است
عطر گلهای کنج ایوان است
حیرت پشت راهبندان است
سبزهای در میان سفرهی عید
خندهای بر لبان یارِ شهید
آتشی از تبار خوشدردان
زهرخندی به روی نامردان
شعر: درد است... شعر: آشوب است
شعر حتی بدِ بدش خوب است
داستان مگوی انسانهاست
انعکاس شکوه دورانهاست
لهجهی قدسی خداوند است
که بر اهل زمین پراکنده است
...
گاه سرسبز مثل تبریزی است
گاه چون سیب زرد پاییزی است
گاه مانند باغ و بستان است
گاه، برف شب زمستان است
گاه آرام و گاه طوفانی است
گه حماسی است گاه عرفانی است
گاه کوهیّ و گاه صحرایی است
گاه ابریّ و گاه دریایی است
حاصل جمعِ کشف و تکرار است
مثل گلهای روی دیوار است
...
آی! ای یار آشنا ای شعر!
ای صمیمیّ بیریا! ای شعر!
گرچه مارا قرارِ دیرین است
تازگیها سر تو سنگین است
مدتی میشود که سر نزدی
منتظر ماندهایم و در نزدی
مدتی میشود زمینگيريم
بیتو داریم زنده میميريم
بیتو پربستهام بيا ای شعر!
خستهام خستهام بيا ای شعر!
#شعر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از مجتبی خرسندی
🔻اینجا بخوانید؛
یادداشتی از دکتر محمد مرادی
بر کتاب شعر «نقطهضعف»
مجموعه ۴۰ غزل عاشقانه-اجتماعی
#مجتبی_خرسندی
#انتشارات_امتیاز
🔹کتاب را از #طاقچه دریافت کنید؛
https://taaghche.com/book/128027
✔️کانال شاعر در ایتا؛
@Mojtaba_khorsandi
May 11