#نکته ۶۱:
📌 ریشه یابی مشکلات تکراری
برخی از مشکلاتی که در کلاس درسی اتفاق میافتد تکراری است.
مثلاً:
دانش آموزی هر روز دیر به کلاس میآید.
یا بعد از کلاس ورزش، بچه ها لباس های نامنظم دارند و بی نظمیشان بیشتر است و غیره
بهتر است بجای برخورد هر روزتان، علت را ریشه یابی کنید و سعی کنید آن را برطرف کنید.
شاید اگر دانش آموزی هر روز دیر به کلاس میآید، علت خاصی داشته باشد مثلاً فاصله خانه و مدرسهشان خیلی دور باشد.
و اگر مقداری زمان برای تعویض لباس و نوشیدن آب بعد از زنگ ورزش بدهیم دانش آموزان احساس راحتی بیشتر بکنند.
بالاخره باید علت را ریشه یابی کرد. بدانید اگر بدنبال ریشه یابی و برطرف کردن علت باشید، حتی خود دانش آموزان نیز بهتر به شما کمک خواهند کرد.
در یکی از پست های قبل یک خاطره برای همین مورد برای شما آورده ام.
روی خاطره زیر لمس کنید.👇
معلم دقیق و دلسوز
✍️ سیدمحمدجواد جوادی
#معلم_تراز
@moallem_taraz
هدایت شده از معلم تراز | جواد جوادی
کاری که
معلّم بر عهده گرفته
ــ معلّم متعهّد ــ به نظر من
مهمترین کار در کشور است؛
یعنی
تربیت و تعلیمِ
نونهالان کشور، یعنی
ساختن آیندهی کشور.
معلّم در واقع
معمار آیندهی
کشور است.
امروز شما دارید
فردای کشور را میسازید.
اگر بتوانید
انسان آگاه، عالم،
اهل فکر کردن، متفکّر،
اهل منطق، باایمان، بااراده،
متشرّع، پایبند به اخلاق اسلامی،
پایبند به تعهّدات ملّی تربیت کنید،
بزرگترین خدمت به کشور انجام گرفته؛
یعنی واقعاً هیچ
خدمت دیگری قابل
مقایسهی با این نیست.
#امام_خامنه_ای
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
#معلم_تراز
@moallem_taraz
#دفترچه_خاطرات
شماره پنجم
📌 از یادم نمی روی 😍
اما همان جا خشکم زد😳، برای یک لحظه آرزو کردم، ای کاش با او دوست نشده بودم و این نامه نگران کننده را به من نمی داد!
🔹🔹🔹
🔹 سال پنجم معلمی ام بود چون مأمور به تحصیل شده بودم، تدریس مدرسه شبانه را به من داده بودند. دانش آموزی داشتم به نام «زیبا». او چون نامش زیبا و باهوش بود؛ اما چند سال ترک تحصیل کرده بود و با وجود این که هنوز ازدواج نکرده بود به مدرسه شبانه می آمد.
🔹 مهمتر این که زیاد غیبت میکرد. پس از یکی دو جلسه، به استعدادش پی بردم. حدس زدم که باید مشکلی داشته باشد. سعی کردم خودم را به او نزدیک کنم و به یاری خداوند منان بزودی در این کار موفق شدم.
🔹 زیبا با من دوست شده بود و من با او گرم می گرفتم. از چهره اش پیدا بود که حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ اما زمان و مکان مناسبی برای بیان آنها نمی یافت.
🔹 در کلاس از هوش و ذکاوتش تعریف میکردم و او از این کار من خوشحال می شد. به او توصیه میکردم که باید قدر استعدادش را بداند،
🔹 مرتب به مدرسه بیاید و از غیبتهایش تا این که روزی زیبا خودش را به من رساند و نامه ای را مخفیانه به من داد . همین که به خانه رسیدم، پیش از این که مانتوی مدرسه ام را بیرون بیاورم، نامه اش را خواندم؛
🔹 اما همان جا خشکم زد برای یک لحظه آرزو کردم، ای کاش با او دوست نشده بودم و این نامه نگران کننده را به من نمی داد! زیبا در نامه گرفتاریهای زندگی اش را نوشته بود و سراسر کاغذ نامه، از اشک چروکیده شده بود.
🔹 او نوشته بود، در خانه ای با دو خواهر خود زندگی می کند و پدر و مادرش مریض هستند. خواهر بزرگش ازدواج کرده است و در شهر غربت زندگی می کند. خواهر دومش دچار بیماری روانی شدیدی شده و او سومین دختر خانواده است.
🔹 در محل زندگی او به دختر و تحصیلات دختر اهمیت نمی دهند و دختران را مجبور می کنند تا زود ازدواج کنند. او دارای عمه ای است که چند پسر دارد و خیلی به پسرانش می نازد و میخواهد با منت او را برای یکی از پسرانش عقد کند.
🔹 زیبا دوست دارد درسش را ادامه دهد و از این موضوع خیلی ناراحت و نگران است؛ اما پدر و مادرش او را تحت فشار قرار داده اند و او چاره ای ندارد جز این که به این ازدواج تن در دهد.
🔹 در ادامه نوشته بود که از فکر کردن به این موضوع خسته شده ام و تاکنون چند بار دست به خودکشی زده ام؛ اما موفق نشده ام و تصمیم دارم این کار را حتما انجام دهم با خود گفتم ای کاش می توانستم همین حالا با او صحبت کنم اما این کار مقدور نبود؛
🔹 چون فاصله خانه ما تا خانه آنها خیلی زیاد بود و تلفن هم نداشتند. با خود اندیشیدم که همان وقت جواب نامه اش را بنویسم؛ چون در مدرسه وقت و امکان این که با او مفصل صحبت کنم، وجود نداشت.
🔹 بنابراین قلم و کاغذ را برداشتم و همان شب، جواب نامه دو صفحه ای او را در شش صفحه نوشتم و آنچه از دین مبین اسلام روانشناسی و موعظه در زمینه نکوهش خودکشی می دانستم برایش نوشتم آن شب ساعت دو بعد از نصف شب به رختخواب رفتم؛ اما باز هم خوابم نمی برد.
🔹 از این که آیا حرفهای من در او تأثیر خواهد کرد؟ و این که آیا سرنوشت این دختر زیبا و باهوش و جوان چه خواهد شد؟ در مدرسه، جواب نامه را محرمانه به او دادم و تحقیقاتم را در زمینه عمه و پسر عمه اش شروع کردم.
🔹 بعد از مدتی فهمیدم که پسر عمه اش کارمند بانک و پسر خوبی است و عمه اش هم تحت تأثیر محیط قرار گرفته پسر است که این حرفها را میزند؛ و گرنه به آنها علاقه مند است.
🔹 در نامه ها و صحبتهای بعدی زیبا را به ازدواج با پسر عمه اش ترغیب کردم. برای مدتی من و زیبا به یکدیگر نامه می نوشتیم. او حرفها و مشکلاتش را برای من می نوشت و من پاسخ آنها را به او می دادم.
🔹 ارتباط ما با هم خیلی نزدیک شده بود؛ تا آن جایی که من بعضی مواقع، از این که او دچار افراط شود مضطرب میشدم. روزی مادر و خواهرش برای دیدن من به مدرسه آمده بودند.
🔹 آنها میگفتند زیبا در خانه، خیلی به شما و حرفهایتان فکر میکند و به جان شما قسم می خورد. ما کنجکاو شدهایم و خواستیم شما را ببینیم و بدانیم که شما چطور او را این قدر جذب کرده اید.
🔹 در مدرسه نیز دانش آموزان به علاقه زیاد من نسبت به او پی برده بودند. خدا را سپاس می گویم که این ارتباطها بالاخره به نتیجه رسید و موجب شد که او نه تنها از فکر خودکشی بیرون رود؛ بلکه به عمه و پسر عمه اش نیز علاقه مند و خوشبین شود.
🔹 پس از مدتی برای جشن عروسی زیبا و پسر عمه اش دعوت شدم. او بعد از ازدواج با این که مسافت خانه اش تا مدرسه زیادتر شده بود؛ اما به بهانه دیدن من ، تحصیل را ادامه داد و با موفقیت دیپلمش را گرفت.
ادامه در پایین 👇👇👇
🔹 زیبا یک هفته پس از ازدواج همراه همسرش به منزل ما آمدند و - تابلویی را که او با دستان خودش درست کرده بود، برایم آوردند.
🔹 روی تابلو این جمله با رنگ طلایی منجوق دوزی شده بود :
از یادم نمی روی 😍
🔹 این تابلو دوازده سال است که زینت بخش اتاق من است و هرگاه به آن می نگرم در آن زندگی با نشاط و زیبای «زیبا» را می بینم و خاطراتی که هیچ گاه فراموش نمیکنم.
#معلم_تراز
@moallem_taraz
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خودباختگی باورنکردنی سران عرب
اسرائیل چگونه بر برنامههای آموزشی برخی کشورهای عربی نظارت میکند و آنها را تغییر میدهد؟
#نقد_نظام_آموزشی
#معلم_تراز
@moallem_taraz
معلم تراز | جواد جوادی
🎥 خودباختگی باورنکردنی سران عرب اسرائیل چگونه بر برنامههای آموزشی برخی کشورهای عربی نظارت میکند
یه چند وقتیه دارم فکر میکنم،
چرا حرفی از یهود و صهیونیسم
تو کتاب های درسی ما هم نیست؟!🤔
سر فرصت
باید کتاب های درسی
رو یه بررسی مفصل داشته باشیم.
ببینیم چقدر
با گفتمان #امامین_انقلاب
هماهنگ هست و چقدر نیست؟!
جانا ز فراقِ تو این محنتِ جان تا کی؟!
دل در غمِ عشق تو رسوایِ جهان تا کی؟!
محنت: سختی، اندوه
#شعر