افطار امروز طعم دیگری دارد !
حتی کاسه ی شیر گوشه سفره
روضه خوانی میکند...
باور کن
که خدا هم
بغض دارد امشب 💔
شیعه حالش این شبها طوفانی است
کاش بیاید منتقم 🖤
♡#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج♡
#اللهم_رزقنا_کربلا💔
مناجات با خدا: بچگی کردم پشیمانم 1.mp3
9.1M
•°🌱
مناجات شب 20ماه مبارک رمضان 🌙
(بچگے کردم پشیمانم!!)
#اللهم_رزقنا_کربلا💔
#شهیداحمد خطيبي، فرزند مصطفي و ملك ابن يمين، دربيست و پنجم تير ماه سال 1342 در اصفهان به دنيا آمد.
مصطفي خطيبي، پدرش، مي گويد:« در دوران خردسالي احمد،گرفتار و بي كار بودم و به همراه همسرم جاي فردي كه تفأل باقرآن مي زد رفتيم، ايشان گفتند: خداوند هفت فرزند به شمامي.» اولين فرزند خانواده بود. از همان كودكي به #قرآن علاقه داشت،
🍃⚘🍃
با اينكه خيلي بازيگوش بود ولي گاهي در جلسات قرآن حضور پيدا مي كرد.
مادرش بسيار عفيف و با حيا بود و #احمد اين خصلت را ازمادرش آموخته بود. با خواهر و برادرهايش #مهربان بود. با آنكه فعال و پرجنب و جوش بود اما هنگام صبحت كردن با ديگران #آرام و# مودب به سخنان آن ها گوش مي داد.
🍃⚘🍃
به پدر و مادر بسيار #احترام مي گذاشت. مخصوصاً مادر رابسيار دوست داشت و در انجام كارها او را ياري مي كرد .وضعيت اقتصادي خانواده مطلوب نبود و #احمد از همان ابتدا بامحروميت و كمبودها آشنا گش. علاقه زيادي به. درس داشت و درسش خوب بود.
كسي را از خودش نمي رنجاند، معمولاً جاذبه اش خيلي بيشتراز دافعه اش بود و به همه علاقه داشت.
🍃⚘🍃
#شهید از_زبان احمد ترابي،
دوست و همرزمش مي گويد:« در دبيرستان كه با هم بوديم، اهل فعاليت هاي سياسي بود و در تمام صحنه ها حضور داشت، اين اواخر هم هميشه مي گفت: در مقابل حضرت امام بايد صم بكم باشيم . خط ايشان، خط امام و اطاعت محض از ايشان داشت.»
🍃⚘🍃
او همه چيز و حتي زندگي خصوصي خود را بر مبناي انديشه امام برنامه ريزي مي كرد. حضرت امام را خوب مي شناخت و علاقه زايدالوصفي به ايشان داشت. بيشتر وقت خود را صرف ديدار از خانواده #شهدا مي كرد و به شهرهاي دور مانند پادگان مي رفت دوشنبه ها و پنج شنبه ها به گلزار #شهدا مي رفت و به فعاليت هاي اجتماعي مي پرداخت.
🍃⚘🍃
بهترين صفت ايشان #خضوع و #خشوع در #عبادت بود كه نسبت به همه صفات خوب ديگران ايشان برتري داشت.
🍃⚘🍃
در اواخر حكومت شاه و آغاز انقلاب با امام آشنا شد و حدود 10 عدد نوار كاست از سخنراني هاي او باقي مانده و ترجمه دعاي كميل به صورت شعر از #شهيد موجود است.
🍃⚘🍃
اوايل انقلاب ايشان از سازمان تبليغات كتاب مي گرفت و بعضي از منافقين كتاب ها را از او مي گرفت.
🍃⚘🍃
#عملیاتهای شهید⚘🍃
ایشان در #حفظ #تپه های 175 در منطقه عملیاتی شهر نفتی زبیدات عراق حماسه آفرید.
🍃⚘🍃
در #عملیات #والفجر1و2و4 و سپس #خیبر حضور داشت.#احمد در تابستان1363ش با دختر مؤمنه ای ازدواج کرد و زندگی مشترک را در خانه پدری با مراسم بسیار ساده آغاز نمود و به #جبهه بازگشت.
🍃⚘🍃
او در #عملیات# بدر در #هور الهویزه حماسه ها آفرید. در همین #عملیات #برادرش #علی به #شهادت رسید.
لذا ناگزیر برای مراسم وی به اصفهان رفت و پس از مراسم چهلم برادرش و با وجود این که قرار بود تا چند روز دیگر فرزندش متولد شود، چون #اسیر دنیا و فرزند نبود و دل در گرو #شهادت داشت، به #منطقه برگشت و #فرمان و #فرماندهی لشکر #شهید خرازی را با اشتیاق پذیرفت و برای #حفظ جاده در منطقه #عملیاتی #بدر #مأموریت پیدا کرد و به همراه #گردانش در این منطقه مستقر شد.
🍃⚘🍃
سرانجام #شهیداحمد خطيبي در تاريخ
1364/3/21 در جاده خندق و مصادف
با21 ماه مبارك رمضان به آرزوی خودش که همانا #شهادت در راه خدا بود رسيد.
🍃⚘🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید احمد خطیبی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
#روایت_عشق 💌
در محضر سرداران
سردار عشق سلیمانی
👈توضیحات سردار سلیمانی در مورد این عکس که با سردار حاج حسین همدانی گرفته اند
آخرین لحظهای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانیای در او دیدم. من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است.
اینکه میگویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی.
آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم.
وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند
من این دست رقص را، این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم.