eitaa logo
شهدای مدافع حرم
904 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
#همسر_شهید 💥 شب عيد غدير من خواب ديدم جايی هستم که برايم آشنا نبود. يک فضای طاق مانندی داشت و مزار سه شهيد گمنام زير اين طاق قرار داشت. روی هر مزار هم يک پارچه سفيد کشيده بودند. من تک تک پارچه ها را کنار زدم. ديدم روی هر مزار نوشته اند شهيد گمنام. 💠 اما مزار سوم يک عکس هم داشت که در خواب انگار به من گفتند اين همسر توست و حاجت روا شدی. آن موقع که من اين خواب را ديدم هيچ ذهنيتی از آينده نداشتم، اما وقتی که با آقا نويد آشنا شدم، برايش خوابم را تعريف کردم و گفتم فکر کنم عاقبتت شهادت است. نويد هم خيلی خوشحال شد. اما من همان موقع گفتم ولی گمنام نشوي ها. گفت نه اِن شاءالله که برمی گردم. 🕊 وقتی خبر شهادت نويد رسيد و ما از او بی خبر بوديم من نگران اين بودم گمنام بشود، اما نويد به قولش وفا کرد و برگشت. 😔 بعد هم که شنيدم او همراه دو رزمنده سوری بعد از شهادت در بوکمال دفن شده بود که نيروهای ايرانی پيکرش را تفحص کرده و برگردانده بودند. انگار همان خواب من تعبير شده باشد. 🍃25🍃
کار دست خداست☝️ به نقل از #همسر_شهید🌹 یکبار که پیگیر کارهای اداری وام ازدواج بود، کار گیر کرده بود، بهش گفتم آشنایی نیست کارو درست کنه😞، گفت کار خوبه خدا درستش کنه، بنده ی خدا چکاره ست.! همیشه برای انجام هرکاری تلاشش رو میکرد، قدمش رو برمیداشت، بقیه اش رو می سپرد به خدا، به معنای واقعی اینکارو میکرد. تکیه کلامش این بود “کار دست خداست”🌸 سوریه که بود میگفت دوسه تا از بچه های اینجا خیلی نورانی ان✨، بهشون گفتم امروز فردا شهید می شید🕊، گفتم عه خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی رفتن اونور. گفت از بنده خدا نمیخوام. خدا، خدا رو عشقه ….😍 عاشق شوی، عاشقت می شود، شهیدت میکند … شهید مدافع حرم نوید صفری🌹
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خبری که تمام دلتنگی های را خراب کرد، جوان که پیکرش سوخت و چیزی برای بازماندگانش نمانده است.... از راه رسید، به فدای سلام الله به یاد شهیدی که دو بار برایش تشییع گرفتند دفعه اول تکه تکه هایی از بدنش را آوردند مراسم و تدفین برگزار شد و یکی دو هفته بعد تکه تکه هایی دیگری از بدنش را پیدا کرده و آوردند و دوباره مراسم انجام شد... به فدای پیکر تکه تکه شده و سوخته ات... جان این جوان ها در راه تو علی اکبر شدند... خدایااااااااااا چه بر امام حسین گذشت وقتی پیکر تکه تکه شده جوانش را در آغوش گرفته بود... پیکر تکه تکه میدونی یعنی چی!؟ 😭😭😭😭😭 @moarefi_shohada
🌷 🌷 💢سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو 💢من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... 💢اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... 💢 را از شهید تورجی زاده خواست... 🌷🌷 ✨راوی : ✨ 🌿اللهم عجل لولیک الفرج 🌿 @moarefi_shohada     ═══✼🖤✼═══
«| |» . . خانہ ما و آنها روبروے هم بود. یڪ روز ناهار آنجا مـےخوردیمـ و یڪ روز اینجا. آن روز نوبت خانہ ما بود. موقع ناهار دیدم خانمش تنہا آمده؛ همیشہ باهم مـےآمدند. پرسیدم:" چـےشده؟" چیزے نگفت، فهمیدیم ڪہ حتما با یوسف حرفش شده استـ بعد دیدم در مـےزنند. در را باز ڪردم. یوسف بود. روے یک کاغذ بزرگ نوشتہ بود " من پشیمانم " و گرفتہ بود جلوے سینہ اش. همہ تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جو خانہ عوض شد. . . منبع: "ڪتاب هالہ اے از نور" . . . 🥀| | ←| | | ✨ @moarefi_shohada
اولیـݧ باری بود کـہ با هـم مـے‌رفتیم بیروݧ؛ اولیݧ گردش بعد از عقـد💍! گفتم: "کجـا می‌ریم🤔؟" گفت: "خودتــــ می‌فهمی"🙄😊 دستم را گرفت مستقیـم برد مسجد🕌! چند بار طول و عرض حیاط مسجد را قدم زدیم. گشتیم و صحبت کردیم😌 بعد هم با خوشحالـے گفت: همیشـہ از خدا مـے‌خواستم زندگے مشترکموݧ رو از شروع کنم😍 به آرزویــش رسید، چقدر خدا را شکر می‌کرد...💚 🌹 کانال شهدای مدافع حرم 👇 @moarefi_shohada 🌹
همیشه میگفت امیر عباس دست راست بابا و محمد امین دست چپ باباست🙂 باهم برای خرید بیرون میرفتیم؛ 👈مهدی همه وسایل رو خودش بر میداشت و می گفت باش🤗 الان که با بچه ها خرید میریرم. و کمکم میکنند ⬅️میگم مهدی واقعا دست راست و چپ شما خیلی کمکم می کنند➡ ️ 👈 ☘17☘
گفت خانم وقت زیاده ما مکه بریم اگه شما از صمیم قلب راضی باشید😊 فیش مکه را به پدر مادرم بدیم که این سفر رو برن 😊.این سفر قسمت شماست ،زنگ بزن خبر بده قبل این که زنگ بزنه گفت ازت ممنونم قبول کردی ،باور کن دلم راضی نمی شد من زودتر از پدر مادرم برم😔 💐 @moarefi_shohada ☘50☘
یڪ نفر هسٺ، کہ خود نیسټ ولے خاطـره‌ اش هر ساعٺ و هر روز مرا سخت بغل مےگیرد !!! ❤️
اولین بار که با هم صحبت کردیم از طریق تلفن بود. سجاد به من گفت : زندگی کردن با یک نظامی سخت است. باید خودتان را برای روزهای سخت و هر اتفاقی در آینده آماده کنید.☝️ من هم در پاسخ به سجاد گفتم : من زندگی حضرت فاطمه (س) را الگوی خودم قرار دادم و دوست دارم و سعی میکنم تا جایی که میتوانم فاطمه گونه زندگی کنم . 😊 وقتی این را گفتم اشک در چشم های سجاد جمع شد و گفت: خوشحالم که این انتخاب را داشتم. ✅ من خودم خیلی کم توقع بودم و شرایط مالی سجاد را درک میکردم. سجاد همان کسی بود که من می‌خواستم. انسانی مذهبی، خوش اخلاق و اجتماعی. در حقیقت بیشتر با خدا بودنش من را مجذوب کرده بود. اعتقاد داشتم کسی که با خدا باشد می‌توان به او اعتماد کرد و تکیه‌گاه محکمی برای زندگی می‌شود💔 شهید مدافع حرم سجاد دهقان🌹 @moarefi_shohada
❤️ گاهی اوقات ڪارهایی میڪرد ڪه من میگفتم الان در این موقعیت نیازی نیست😊 این ڪار را بکنی میگفت😇 تو ارزش بهترین ها رو داری...، مثلا لباس عروس‌ عروسی‌مان را برایم👰 خرید و می گفت دلم میخواهد هر سال سالگرد عروسی تو لباس عروست رو بپوشی 💕 و من لباس دامادی‌ام اما چقدر دنیا بی‌رحم بود. هنوز به دو ماه نرسیده 😔بود... اولین تولد بعد از عقدمان😆 بود برایم خیلی جالب بود بدانم ایمان می‌خواهد برای من چه ڪار ڪند از صبح زود منتظر بودم و دل توی دلم نبود😉 ڪه حالا چه برنامه‌ای برای من دارد تا عصر آن روز هیچ خبری😒 نبود و من ناراحت😳 ڪه چرا سال اولی ایمان هیچ ڪاری برای من نڪرده عصر با ماشین پدرش آمد دنبالم تا برویم بیرون توی ماشین مدام به اطرافم😒 نگاه میڪردم منتظر بودم ڪه حالا یه ڪادویی🎁 ا ز توی داشبورد ماشین یا زیر صندلی در میاره و به من میده و من رو سورپرایزم💟 میڪنه😊 اما هیچ خبری 👻 نبود بعد از نزدیڪ 45 دقیقه ڪه دور میزدیم نزدیڪ بلوار معلم جهرم ایمان شروع ڪرد به خواندن دکلمه 💞ڪه معنایش این بود‌: روز تولد تو هوا بارانی😍 بوده‌ وقتی رفتند داخل آسمان و علت را پرسیدند فرشته‌ها💖 گفته اند یڪ فرشته از بین ما ڪم شده و رفته به زمین و اون فرشته تو بودی 💓الهه💓 ڪه آمدی به زمین این دڪلمه ایمان بهترین هدیه‌ای بود ڪه می‌توانست به من 😌 بدهد. به مناسبت تولدم من را به ڪافی شاپ👌 برد چیدمان میز ما با بقیه میزها متفاوت بود تا یڪ نوشیدنی بخوریم به مسئول ڪافی شاپ اشاره ای ڪرد و آن هم یڪ کیک🎂 با یڪ شمع روشن بر رویش برای ما آورد و دوباره اشاره ڪرد و یڪ دسته گل رز 🌷آورد داد به ایمان و او هم گل را به من داد و دوباره یڪ جعبه کادو🎁 آوردند ڪه داخل جعبه یڪ جعبه موزیکال🎶 و یڪ سرویس بدل بود و آن شب آنقدر رویایی 💕 و زیبا بود ڪه هنوز فکر میکنم در یڪ خواب💘 بوده ام . 💑خاطرات @moarefi_shohada ❤️💚
قسمت اول 🚫این داستان واقعی است🚫: . . . همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... . . ... برگرفته از زندگی 📚 📖 📖