eitaa logo
شهدای مدافع حرم
916 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1هزار ویدیو
30 فایل
🌷بسم الرب الشهدا والصدیقین🌷 🌹هر روز معرفی یک شهید🌹 کپی با ذکرصلوات ازاد میباشد ایدی خادم الشهدا @Yegansaberenn
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از پایان دوره دانشگاه، به طور رسمی وارد کار شد. وی در اولین ، مسئول ستاد در منطقه‌ای در شد. در آن زمان وی ۲۲ سال داشت. بنابراین، در ابتدای ، به این کشور رفت و رسما عهده دار خود شد. در آن دستاوردهای زیادی خلق کرد. او فرماندهی گروهی را برعهده داشت که عمدتا اعضای آن ۱۰ سال از بزرگتر بودند. با این حال، آنها هیچ مشکلی با نداشتند و از اوامر وی می کردند و بسیار را دوست داشتند. من شخصا از یکی از آنها سؤال کردم که چگونه راضی شدی تحت رهبری فردی قرار بگیری که ۱۰ سال کمتر از تو سن و سال دارد؟ وی در پاسخ گفت: چون از ابتدا که با شخصیتش آشنا شدم دیدم با وجود اینکه تنها ۲۲ سال دارد اما بسیار مهربان، با محبت و در عین حال باهوش است و تسلط خاصی به دارد. البته همانگونه که گفتم تمامی این ویژگی های شخصیتی نشأت گرفته از ویژگی های بوده است. راوی: یکی از دوستان نزدیک @moarefi_shohada
📜✨ 🌸شهید 🌸 شهید عباس دانشگر متولد سال 1372 اصالتاً اهل سمنان، از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) و یکی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که خرداد ماه سال گذشته داوطلبانه عازم شد و در نبرد با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به فیض نائل شد. تصاویر این جوان 23ساله در قامت شهید مدافع حرم به‌خاطر ظاهر کم‌سن‌وسال او در عکس‌هایش، حسرت راهی را که رفته است بر دل خیلی‌ها گذاشته است. او به‌خاطر ویژگی‌های درونی‌اش, پس از شهادت به الگوی «جوان مؤمن انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده‌اند. شهید دانشگر در وصیت‌نامه خود به نکات و موارد زیبایی اشاره کرده است. 🌹🥀🌹 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 @moarefi_shohada
احمد متوسلیان در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یک هیات دیپلماتیک از مسئولین $سیاسی_نظامی کشورمان راهی شد تا راه‌های مساعدت به مردم مظلوم و بی‌دفاع را بررسی نماید. در چهاردهم تیر سال 1361، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، ‌مزدوران اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده گروگان گرفته شده شدند.🌹 این چهار نفر که عبارتند از؛ " موسوی"، " متوسلیان"، " رستگار مقدم" و " $کاظم اخوان" (خبرنگار) پس از شکنجه و بازجویی، به نظامیان تحویل گردیدند،‌ که از سرنوشت آنان تاکنون در دست نیست🥀 9⃣
🔹همسرش میگفت: صورت داشت عاشق ♥️صورتش بودمـْ تو کہِ بود زنگ میزدم میگفتم 🔸علیرضا مال منہ مراقب من باش پیکرشو کہ دیدم گفتم مُراقب امانتیم بودے❓ 🌷 @moarefi_shohada
🔰برادرم بسیار بچه فعالی بود و از دوران ابتدایی در و ستاد امر به معروف رفت و آمد می‌کرد. گاهی که مناسبتی پیش می‌آمد به ستاد می‌رفت و شبها🌙 همانجا می خوابید و صبح به می رفت.درسش که تمام شد📚 کنکور داد و در رشته ساختمان ادامه تحصیل داد و لیسانسش را از دانشگاه چالوس گرفت. البته بین مقطع فوق دیپلم و کارشناسی دوران را هم طی کرد. 🔰سختی‌هایی که برای رفتن به تحمل کرد. علی یکسال و نیم📆 پیگیر بود که برود سوریه، خیلی هم تلاش می کرد که هر زمانی شد . تا اینکه برادر دیگرم که پاسدار است به او گفت ⇜اول باید در شهر خودمان آموزش ببینی، ⇜بعد بروی استان، ⇜از آنجا اعزامت کنند🚌 🔰یکسری آموزش‌هایی مثل دید ⚡️اما برادرم گفت: اینها آموزش محسوب نمی‌شوند باید بروی در شرایط سخت و خودت را برای آن آماده کنی. علی با سه چهار نفر👥 از دوستانش سه روز رفته بودند در یک بدون آب و غذا و در شرایط سخت😣 و باران خودشان را آماده کرده بودند💪 🔰برادرم گفت باید تیراندازی💥 هم یاد بگیری. علی به قدری بود که آموزش تیراندازی هم دید آن هم در حدی که وقتی مسابقه داد جزو 3 نفر برتر🏅 شهر شد و تا جایی پیش رفت که توانست در استان هم جزو سه نفر شود. 🔰او وقتی می دید هر چه می گوید انجام می دهد✅ و بیشتر اصرار می کند می خواست او با آمادگی بیشتر با همه چیز آشنا شود. علی تمام آموزش‌ها را دیده بود، حتی تلاش کرد با بچه‌های تیپ اعزام شود. بالاخره برادر بزرگترم گفت:کارهایت را برای رفتن درست می کنم👌 و این شد که عاقبت رفت. 🔰بسیجی بود و با دوستانش یک موسسه هم تشکیل داده بودند که سه سال و نیم آنجا کار کرد. اردوهای را حتما می‌رفت. هر سال تابستان☀️ با گروهی به سیستان و بلوچستان می‌رفت. 🔰تمام تلاشش را می‌کرد کارهایی که می‌ خواست . شاید یک زمانی واقعاً خودش هم پول نداشت💰 ولی تمام سعی‌اش را می کرد. بعضی‌ها پول ندارند و می گویند پس ما دستمان خالیست،بنابراین نمی کنند ولی او آدم پیگیری بود. علی برای کار از تمام مسئولین درخواست کمک می‌کرد و پیگیر بود که پول بگیرد💴 و آن کار را انجام بدهد✅ راوے:خواهر شهید
🍁محل شهادتــــ 🔺سوریہ🔺 من تازه شروع ڪرده بودم به یادگیری فتوشاپ. تصمیم گرفتم سنگ قبری را برای شهادت خودم طراحی ڪنم. به دلم افتاد بین تمام دوستانی ڪه از من خواسته بودند، فقط برای محمدرضا مدل این طرح را درست ڪنم. همه جزئیات طرح را آماده ڪردم ولی محل شهادت را نزدم . وقتی برای خودش ارسال ڪردم، گفت : "حاج علی ، رو نزدی ؟؟ " گفتم : "محمد رضا بعدا میزنیم دیگه .(بعد از شهادتت)" گفت :" نه، حاج علی محل شهادت رو بزن " من هم برایش انجام دادم. 🔹🔹🔹 آخرش حرفش درست درآمد، انگار ازخیلی چیزها خبر داشت... 💠خاطرات دوستان شهید محمدرضا دهقان💠 @moarefi_shohada
یکی از این بود که چون مدافع حرم هستم دوست دارم باز هم به مدافع حرم باقی بمانم و ازدواج مانعی برای اعزام مجددم شود. در پاسخ گفتم دقیقاً من هم از آینده‌ام این انتظار را داشتم که حداقل یکبار هم شده برای از حرم بی‌بی زینب (س) گامی برداشته باشد. پس چه بهتر که شما خودتان مشتاق این امر هستید.🌼🍃 همسرم از من خیلی تعجب کرد. زیرا هر کجا که رفته بود و این شرط اعزام شدن مجدد خودش را به اعلام کرده بود طرف مقابل نپذیرفته بود. 🌼🍃 حتی خود# شهید به من گفت شما چرا قبول کردید؟ خیلی از نسل امروزی در این وادی‌ها نیستند. عجیب است که شما پذیرفتید.🌼🍃 بنده این شرط را کردم چون به این موضوع خیلی داشتم که مرگ در دست خداوند است حتی اگر در هر شرایطی قرار بگیرید تا زمانی که خود خدا نخواهد چیزی نمی‌تواند به شما آسیب وارد کند.🌼🍃 برگشتم به گفتم اگر قرار است برای شما اتفاقی بیفتد چه شما برای دفاع از بی‌بی (س) در سوریه باشید یا در خانه خود نشسته باشید حتماً اتفاق می‌افتد.🌼🍃 پس بهتر است که به شهادت ختم شود که در برابر خداوند ارزش معنوی داشته باشد. من به عنوان یک خانم نمی‌توانستم برای دفاع از حرم (س) حضور داشته باشم چرا به شریک زندگی‌ام که توانایی این کار را دارد ندهم برود.🌼🍃 شاید باورتان نشود از روزی که همسرم برای اعزام مجدد می‌خواست راهی شود خودم پا به پایش او را همراهی کردم.🌼🍃 حتی خود به علت اعتقادی که داشت به من می‌گفت چون تو سید هستی فرم مشخصات بنده را بنویس ارسال کن تا کارهایم زودتر انجام شود. از آنجا که در اعزام‌های قبلی توسط دشمن شناسایی شده بود برای اعزام مجدد با مشکل رو به رو بود🌼🍃 در هر حال من دوست نداشتم در رفتن همسرم به سوریه «نه» بیاورم که حتی آقا برگشت از من پرسید تو واقعاً از ته قلبت راضی هستی که من به سوریه اعزام شوم.🌼🍃 در جواب گفتم هرچه خدا صلاح می‌داند همان خواهد شد و نمی‌خواستم در روز محشر حضرت بی‌بی زینب (س) باشم.🌼🍃
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 📆تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۹ . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین . ••┈••✾ ❤️ ✾••┈•• 🕊🖇
آخرین پسر خانواده بود و گوش به فرمان و ، آنها را می‌کرد.🌺 بود و هر روز می‌رفت و در کلاس‌های قرآن شرکت و قرآن تلاوت می‌کرد. 🌾 دوران کودکی حسین در محله امامزاده زید(ع) گذشت. از همان کودکی در فعالیت‌های مذهبی مسجد و امامزاده شرکت می‌کرد.🌼 وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود. در سال 1394 متوجه شد به نیرو اعزام می‌کنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد. 🌸 در آخرین محرم زندگیش هم هیئت محبان حضرت فاطمه زهرا(س) در شادآباد شد.🍁 4⃣
شهید هنگام سفر به ، در ایام و حتی برای رفتن به و هم از امام زمان(عج) مدد گرفت؛🌺 می گفت جیره خوار امام حسین(ع) هستیم؛💚 هرگز برای مداحی صله نگرفت می خواست اجرش را از دست حضرت زهرا(س) بگیرد و بی بی(س) ایشان را خوب خرید.🌈 5⃣
خیلی هیئتی بود... توجه ویژه ای به برپایی مجالس اهل بیت علیهم السلام⚘داشت. حتی در ایام محرم چند روز قبل از که سوریه بود ، با دوستش تماس می گیره و از دلتنگی اش نسبت به میگه که تو این ایام هیچ جا نمیشه... 🍃⚘🍃 آقای صابر خراسانی هم تعریف می کردند: بعضی اوقات که وارد هیئت می شدم می دیدم رسول جلوی در ایستاده می گفتم چرا اینجا؟! می گفت هیئتمونه باید جلوی در وایسم!.. 🍃⚘🍃 سال 88تو جریان فتنه کلا چند روز وسط،معرکه بود. 🍃⚘🍃 از زبان دوست و همرزم داداش رسول 👇 خلیلی واقعا شیری داشت. اینکه یک جوان کم سن و سال که برای اولین بار در مناطق جنگی حضور می یافت و قرص و محکم با حوادث خونین بار و وحشتناک جنگ در سوریه برخورد می کرد، جای مباهات است. به نظر من جنگ از نادر جنگهای کثیفی است که تاکنون، جهان شاهد آن بود. حال، جوانی چون خلیلی که بار این جنگ وحشیانه را تجربه می کرد و در آن خوش بدرخشد، ارزش بالایی دارد. 🍃⚘🍃 شاهد حرف من این است که یکی از عملیاتها مجبور شدیم برای تخلیه ی یکی از مجروحین خودی که از قضا ی عملیات هم بود وارد عمل شویم. 🍃⚘🍃
نقل از مادر : که بود ، خبرنگاری بود که قصد مصاحبه با رسول رو داشت... 🍃⚘🍃 نه تنها مصاحبه نکرد! موقع عکس گرفتن هم کلاهشو کشید جلو صورتش و گفت: اینجوری عکس بگیر 🍃⚘🍃 نتوانست طاقت بیارد،انگار حسین⚘ همین الان داشت هل من ناصرا ینصرنی 🍃میگفت. دوره های سخت نظامی رو گذرانده بودو چی قابلی بود.میتوانست آنجا باشد. 🍃⚘🍃 وصیت نامه را نوشت وبه پدرش داد واز زیر قرآن رد شد وراهی شد ...تو وتو ها اسم جهادی را انتخاب کرد. 🍃⚘🍃 ماه محرم آن سال را در سوریه بدجور دلتنگ عزاداری های ریحانة النبی⚘ بود. 🍃⚘🍃