💠روش ارشاد و هدايت
روزى امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه به همراه برادرش ، حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام از محلّى عبور مى كردند، پيرمردى را ديدند كه وضو مى گرفت ؛ ولى وضويش را صحيح انجام نمى داد.
وقتى كنار پيرمرد آمدند، امام حسن عليه السلام خطاب به برادرش كرد و اظهار داشت : تو خوب وضو نمى گيرى ؛ و او هم به برادرش گفت : تو خود هم نمى توانى خوب انجام دهى ، (البتّه اين يك نزاع مصلحتى و ظاهرى بود، براى آگاه ساختن پيرمرد).
و سپس هردو پيرمرد را مخاطب قرار دادند و گفتند: اى پيرمرد! تو بيا و وضوى ما را تماشا كن ؛ و قضاوت نما كه وضوى كدام يك از ما دو نفر صحيح و درست مى باشد.
و هر دو مشغول گرفتنِ وضو شدند، هنگامى كه وضويشان پايان يافت ، اظهار داشتند: اى پيرمرد! اكنون بگو وضوى كدام يك از ما دو نفر بهتر و صحيح تر بود؟
پيرمرد گفت : عزيزانم ! هر دو نفر شما وضويتان خوب و صحيح است ، ولى من نادان و جاهل مى باشم ؛ و نمى توانم درست وضو بگيرم ، وليكن الا ن از شما ياد گرفتم ؛ و توسّط شما هدايت و ارشاد شدم .(1)
همچنين امام صادق صلوات اللّه فرمود:
روزى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام وارد مستراح شد و تكّه نانى را در آن جا مشاهده نمود، آن را از روى زمين برداشت ؛ و آن را خوب تميز كرد و سپس تحويل غلام خود داد و فرمود: اين نعمت الهى را نگهدار تا موقعى كه بيرون آمدم آن را به من بازگردان .(2)
هنگامى كه حضرت خارج شد، از غلام تكّه نان را درخواست كرد؟
غلام اظهار داشت : آن را خوردم ، حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد شدى ، غلام سؤ ال كرد: علّت آزادى من چيست ؟ ء عليها السلام - شنيدم ؛ و او از پدرش - رسول خدا صلى الله عليه و آله - حكايت فرمود: هركس تكّه نانى را در بين راه پيدا كند و آن را بردارد و تميز نمايد و بخورد، آن تكّه نان ، در شكمش قرار نمى گيرد مگر آن كه خداوند متعال او را از آتش جهنّم آزاد مى گرداند.
و سپس افزود: چطور من شخصى را كه خداوند آزادش مى نمايد، خادم خود قرار دهم ، تو آزاد هستى .(3)
📚1-حديقة الشّيعة : ج 2، ص 296.
2- همين داستان با تفاوت هايى به برخى ديگر از امامان معصوم عليهم السلام نيز نسبت داده شده است .
3- حديقة الشّيعة : ج 2، ص 295.
#محضر_اهل_بیت
💠سجده گناهان را می ریزد
سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، « شکراً لله و الهی العفو » بگوید، مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود .آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد، سجده هم گناهان را می ریزد.
📚 ( فرازی از فرمایشات آیت ا... مجتهدی - ره)
#قطره_ای_از_دریا
📝سؤال: مسافری که به وطن خود می رود، وقتی به حدّ ترخص برسد، نمازش چگونه است ؟
✍ پاسخ:
رسیدن به حدّ ترخّص وطن، برای تمام خواندن نماز کافی است، ولی احتیاط استحبابی در تأخیر تا ورود به شهر است و یا جمع بین شکسته و تمام مابین حدّ ترخّص و وطن.
=============
📚 سایت آیت آیت الله خامنه ای – استفتائات جدید (فروردین ماه) - leader.ir
#احکام
💠نورچراغ
بزازها وقتی میخواهند بدانند پارچهای زدگی و پوسیدگی دارد یا نه، برابر نور چراغ میگیرند.
ما هم اگر بخواهیم بدانیم اخلاق و رفتارمان مشکلی دارد یا نه بایستی با اخلاق نورانی پیامبر(ص) مقایسه کنیم. یکی از زیباییهای اخلاق آن نازنین این بود که رحمه للعالمین بود. یعنی نسبت به همه چیز رحمت و رأفت داشت و عشق میورزید؛ حتی نسبت به سنگ و چوب. از این رو به کوه اُحد اشاره میکرد و میفرمود:
هذا الجَبَل یُحِبُّنا و نُحِبُّه
ما به این کوه عشق میورزیم و این کوه نیز عاشق ماست؛ و راستی کسی که به کوه و سنگ عشق میورزد میتواند از عشق آدمیان تهی باشد؟
📚کتاب سلوک باران – حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
#تمثیلات
💠مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست!!
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:... نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض ( نا علاجی) مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
📚( منبع : کتاب داستانهای شیرین بهلول دانا)
#حکایت_اخلاقی
❃ ضعف شیــــ🔥ــــطان ❃
روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است.
حضرت از او پرسید: چرا به این روز افتادی؟
شیطان گفت: ای رسول خدا! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.
پیامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند!
شیطان گفت: ای رسول خدا! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم.
❶ اول: هر وقت به هم می رسند سلام می کنند.
❷ دوم: با هم مصافحه می کنند.
❸ سوم: هر کاری را که می خواهند انجام دهند، ان شاءالله می گویند.
❹ چهارم: از گناه استغفار می کنند.
❺ پنجم: تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند.
❻ ششم: ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند.
📚 فضایل و آثار صلوات، ص۳۳
#قل_دل
💠آرامش من در کنار آن شهید بیشتر از الآن بود! [روایتی از همسر شهید سید علی اندرز گو]
من میدانستم که زندگی خاصی دارم. در افغانستان هم که یک هفته در یکی از روستاها میهمان کدخدا بودیم، به کدخدا و چند نفری که می خواستند برای ما گذرنامه بگیرند گفته بود: «من تیر خلاص را به حسنعلی منصور زدم و فرار کردم.» من می دانستم با چه کسی زندگی می کنم. ولی با این همه حرفها، فکر می کنم در آن روزهایِ فرار، آرامشی که در کنار آن شهید داشتم الآن ندارم. بعد از شهادت ایشان آن آرامش را از دست دادم. شاید به خاطر این که ارتباطش با معصومین زیاد بود و این آرامش به من هم منتقل می شد. آن روز که از زابل به طرف مشهد حرکت کردیم و چند سلاح کمری را دور کمرم بسته بودم ، آرامش من بیشتر از الآن بود که در این اتاق نشسته ام و دارم حرف می زنم. وقتی می گفت من می دانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادرم کاری می کند، من فکر می کردم واقعا حضرت زهرا (سلام الله علیها) آنجا ایستاده است.
📚منبع: مشرق نیوز
#زتدگی_به_سبک_شهدا
📝این روایت را که امام زمان «عجلاللهتعاليفرجهالشريف» در بین ماست و روزی ظهور میکند و وجود مبارک آن عزیز را همه میشناسند، توضیح دهید و سندش را بیان کنید!
✍️ در اینباره در منابع معتبر شیعی نقل شده است که حضرت در میان مردم حضور دارد، ولی مردم ایشان را نمیشناسند. در بعضی از این روایات آمده است که مردم حضرت را میبینند، ولی نمیشناسند؛ مانند روایتی که ابوبصیر از امام صادق «عليهالسلام» نقل میکند که آن حضرت فرمود:
خداوند سنتهای پیامبران پیشین را برای حضرت مهدی «عجلاللهتعاليفرجهالشريف» جاری میسازد... اما سنت خداوند برای یوسف «عليهالسلام» در خصوص حضرت مهدی «عجلاللهتعاليفرجهالشريف» این است که خداوند بین او و مردم حجاب قرار میدهد، به گونهای که مردم او را میبینند، ولی نمیشناسند.[1]
همچنین سدیر صیرفی در روایت دیگری از امام صادق «عليهالسلام» نقل میکند که آن حضرت دربارۀ سنت یوسف «عليهالسلام» برای حضرت مهدی «عجلاللهتعاليفرجهالشريف» فرمود:
چگونه این مردم بعید میدانند که خداوند برای حجتش آنچه را جاری کند که برای یوسف «عليهالسلام» جاری نمود؛ در اینکه حضرت در بازار مردم حرکت میکند و بر فرشهای آنان قدم میگذارد و آنان وی را نشناسند. [2]
این روایات در منابع اصیل و قدیمی شیعی مانند: کافی، کمالالدین، الغیبة نعمانی و الغیبة طوسی نقل شده و اسناد آن در این کتابها درج گردیده است.
📚1. کمالالدین، ج2، ص29 (دربارۀ حج نیز آمده است که مردم امام زمان را در مراسم حج میبینند، ولی نمیشناسند).
📚2. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری، ص532.
#مهدویت
هدایت شده از راه قدس از کربلا میگذرد
1_943381.pdf
575K
#فیش_منبر_شهادت_امام_موسی_کاظم علیه السلام
https://eitaa.com/moballeghan
کانال مبلغان در ایتا
هدایت شده از راه قدس از کربلا میگذرد
1_940383.pdf
601.2K
#فیش_منبر_شهادت_امام_موسی_کاظم علیه السلام
https://eitaa.com/moballeghan
کانال مبلغان در ایتا
✳️کمونیستی که مرید آیت الله دستغیب شد!
💠آیه: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا بقرة/83
با مردم با زبانِ خوش سخن بگوييد
💠حکایت؛حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی امام جمارانی نقل میکند: یک نفر از کمونیستها برایم گفت من از میان شما روحانیون فقط به یک نفر ارادت فوق العاده دارم، آن هم آقای دستغیب شیرازی است، پرسیدم:چرا؟
گفت: در زندان که بودم شبی روی سکوی مخصوص استراحت زندان، خوابیده بودم، نیمههای شب ناگهان درب زندان باز شد، سید پیرمردی کوتاه قد و لاغر اندام را وارد کردند، فهمیدم عمامه بسر دارد، سرم را زیر لحاف کرده و دوباره خوابیدم.
نزدیک طلوع آفتاب بود حس کردم دستی به آرامی مرا نوازش میدهد، تا چشم باز کردم سید پیرمرد سلام کرد وبا زبانی خوش گفت : آقای عزیز نزدیک طلوع آفتاب است ممکن است نمازتان قضا شود، من با تندی و پرخاش گفتم؛ من یک کمونیستم نماز نمیخوانم.
آن بزرگوار فرمود: پس خیلی ببخشید من معذرت میخواهم که شما را بدخواب کردم مرا عفو کنید.
دوباره خوابیدم، پس از بیدار شدن ایشان مجدداً از من عذر خواهی کرد طوری که من ازآن تندی وپرخاشی که کرده بودم پشیمان شدم.
عرض کردم، آقا مانعی ندارد حالا چون شما پیرمرد هستید تشریف بیاورید روی سکو بنشینید و من پائین مینشینم، ایشان نپذیرفت و فرمود؛ نه شما قبل از من اینجا بوده اید و حق شما است آنجا بمانید، خلاصه جای بهتررا قبول نکرد و مدتی که باهم در یک سلول بودیم، من شیفته اخلاق این مرد شدم و ارادت خاصی به ایشان پیدا کردم.
📚 پی نوشت :
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
#کلام_وحی
💠 ترس از عاقبت به خیری
رسول خدا صلی الله علیه و آله شبی در خانه همسرشان ام سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکی مشغول دعا و گریه و زاری شد.
ام سلمه که جای رسول خدا صلی الله علیه و آله را در رختخوابش خالی دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلی الله علیه و آله در گوشه خانه، جای تاریکی ایستاده و دست به سوی آسمان بلند کرده اند. در حال گریه می فرمود:
خدایا! آن نعمت هایی که به من مرحمت نموده ای از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان!
خدایا! مرا به سوی آن بدیها و مکروههایی که از آنها نجاتم داده ای بر نگردان!
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنی به خودم وا مگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتی نگهدار!
در این هنگام، ام سلمه در حالی که به شدت می گریست به جای خود برگشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که صدای گریه ایشان را شنیدند به طرف وی رفتند و علت گریه را جویا شدند.
ام سلمه گفت:
- یا رسول الله! گریه شما مرا گریان نموده است، چرا می گریید؟ وقتی شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا می ترسید و از خدا می خواهید لحظه ای حتی به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وا نگذارد، پس وای بر احوال ما!
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم، در حالی که حضرت یونس علیه السلام را خداوند لحظه ای به خود وا گذاشت و آمد بر سرش آنچه نمی بایست!
📚پی نوشت
بحار، ج 16، ص 217.
#در_محضر_اهلبیت