eitaa logo
مجلهٔ مدام
1.3هزار دنبال‌کننده
429 عکس
28 ویدیو
0 فایل
یک ماجرای دنباله‌دار ارتباط با ادمین👇 @modaam_admin https://modaam.yek.link/
مشاهده در ایتا
دانلود
22.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت‌خوانی در رونمایی داستان گزارش مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 در سایت ناموجود شد. برای تهیهٔ شمارهٔ دوم مجلهٔ مدام، به مراکز فروش حضوری مراجعه کنید. مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
مجلهٔ مدام
📣 #سفر_مدام در سایت ناموجود شد. برای تهیهٔ شمارهٔ دوم مجلهٔ مدام، به مراکز فروش حضوری مراجعه کنید.
‌📣 خرید حضوری مُــدام 📣 کتاب‌فروشی‌های دیگر استان‌ها: (این لیست به مرور تکمیل می‌شود...) برای دسترسی به پیج اینستاگرام کتاب‌فروشی‌ها، روی اسم‌شون کلیک کنید. 📍استان اردبیل • شهر اردبیل 🔹کتاب‌فروشی اِلدورادو 📍استان اصفهان • شهر اصفهان 🔹کتاب‌فروشی زمان 🔹کتاب‌فروشی هفت‌داستان 📍استان ایلام • شهر ایلام 🔹کتاب‌فروشی شازده کوچولو 📍استان خراسان جنوبی • شهر بیرجند 🔹کتاب دال 📍استان خراسان رضوی • شهر مشهد 🔹کتاب‌فروشی سوره‌مهر 📍استان خراسان شمالی • شهر بجنورد 🔹شهرکتاب بجنورد 📍استان خوزستان • شهر آبادان 🔹کتاب‌فروشی بوکیار • شهر اهواز 🔹کتاب‌فروشی رشد 📍استان قزوین • شهر قزوین 🔹کتاب‌فروشی ۲۰۰۲ 📍استان قم • شهر قم 🔹شهرکتاب قم 🔹کتاب‌فروشی کتابشهر 📍استان کرمان • شهر کرمان 🔹کتاب‌فروشی ماهان 📍استان کهگیلویه و بویراحمد • شهر یاسوج 🔹شهرکتاب یاسوج 📍استان گیلان • شهر رشت 🔹کتاب‌فروشی چشمهٔ رشت 📍استان لرستان • شهر خرم‌آباد 🔹شهرکتاب خرم‌آباد 📍استان همدان • شهر همدان 🔹کتاب‌فروشی سوره‌مهر 📍استان یزد • شهر یزد 🔹کتاب‌فروشی سرزمین کتاب مدام؛ یک ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
بخش ابتدایی داستان «حسن یوسف در برمودا» نوشتهٔ «مامان می‌خوام برم رصد.» همین چند کلمه مثل چهار فشنگ نشستند روی شقیقه‌های مهسا. زبانش را به‌زحمت توی دهان چرخاند. می‌رفت طرف در که کتانی‌های گِلی‌ را از جاکفشی بردارد. ایستاد. پلک چپش شروع کرد به پریدن. برگشت و به صورت سرخ و سفید سهیل زل زد. «کجا؟» ستارۀ زیر چشم پسر سفیدتر از باقی پوست صورت بود و مهسا هر بار که نگاهش می‌کرد یاد دست لرزان پرستار موقع بخیه زدن می‌افتاد. شب بود و سهیل توی خانه فوتبال بازی می‌کرد که مچ پاش پیچید. صورتش به لبهٔ میز پذیرایی خورد و زیر چشم راستش مثل ستاره‌ای شکافت. توی درمانگاه شهرک پزشک نبود و نمی‌شد از شهرک بیرون بروند. بند خورده بود به پای‌شان. مهسا به سامان گفته بود انگار توی مثلث برمودا گیر افتاده‌اند. پرستار شش بخیهٔ درشت زد و آن ستاره برای همیشه زیر چشم سهیل خوابید. «رصد. حالا که تابستونه، درسم ندارم. بهونه نیارین. می‌خوام برم. آقای علیمرادی دوباره داره تور شبانه می‌بره.» 📷عکس از: Darya Rybalchenko مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار |  @modaam_magazine