eitaa logo
مُدافعـٰان‌حَـرم🖤
110 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
بھ‌‌نام‌خداۍ‌آن‌بهشت‌روی‌زمین ‌ اَزتَھ‌دل‌می‌نویسیم⬐ ‌-ولآیت‌ حیدر در سَر، عِشق‌ حُسَین‌ در سینه، حُب رضٰا در دِل، یآدمَهدی‌درجان🕶🌿 ‌ ↲بخوان‌دربارھ؎مـٰا🔏↶ @info_modafean ‌ همھ‌چےاز𝟏𝟒𝟎𝟏.𝟏𝟎.𝟐𝟏شرو؏‌شد🌚! من‌ڪیم؟اگربراۍخداسٺ‌بگذارگمنام‌بمانم🖐🏽🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
-سعید -اول همه پرونده های بیماری سعید هست ؛ از عکس ها و آزمایش هایش. دکتری که عملش کرده و پرستار هایی که توی بیمارستان زاهدان پسری دوازده ساله دیدند مومشکی، لاغر و سر بزیر که با پا خودش آمد برای درمان دردش؛ اما وقتی برمیگشت، همه مطمئن بودند چند روز دیگر ، دم در خانه شام باید حجله بزنند... بیچاره مادرش که همین آلان حالِ‌زاری داشت؛ چه برسد بخواهد بالای سر بچه اش! __________________________________________________________ همسایه ها و فامیل خوب یادشان است. سال ۱۳۷۲ بود که سعید مریضی سهتی گرفت.آن قدر که با خودشان فکر می‌کردند یعنی سعید چند روز دیگر زنده می ماند ؟ در دلشان گفتند؛ _ چه حیف پسر به این خوبی !چه قدر کم زندگی کرد. از شب تولد عیسی مسیح که به دنیا آمد، تا همین روزهایی که دیگر نفس آخرش را می‌کشد، فقط دوازده سال گذشته است . خیلی حیف است، آن هم سعید که بین برادر و خواهر هایش خیلی خواستنی تر است. -دارد صورت واقعی
رمان-سعید - دوم سعید که پسر مؤدب و مهربانی بود؛ از آن بچه هایی که هیچ کس از بودنش اذیت نمی شد و وقتی هم که نبود ،جای خالی اش احساس می‌شد. بی سروصدا درسش را می‌خواند والبته حواسش به بقیه هم بود ؛ مخصوصا پدر و مادرش. کارهای خانه شان زیاد بود و سعید آدمی نبود که بی خیال باشد. میرفت کنار دست مادر و میشد کمکش. برای پول توجیبی رویش نمیشد به پدرش حرفی بزند ، برای همین دنبال کار می‌گشت و توی خیال قبل از خوابش، دشت مزدش را خرج خانه می‌کرد و هرچه می‌ماند می شد برای خودش و آرزوهایش! چند روز گشت و بالاخره یک کارواش پیدا کزد که کارگر میخواست. قول و قرارشان را گذاشتند. چند ساعتی از روز را وسط ماشین های مدل به مدل، بالا و پائین می شد. کف و آب همیشه روی زمین بود. همین هم سطح را لیز کرده بود . باید با احتیاط راه میرفت؛ و گرنه بار ها شده بود خودش وبقیه لیز خورده بودند! دارد🌿 صورت - واقعی