eitaa logo
🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
191 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
🌷از تبار مدافعان حرم عمه سادات ❣تولد:1366/10/12 💔شهادت:1395/5/10 محل شهادت:سوریه_حماه براثر انفجار مین ⚫️مصادف با شهادت امام جعفرصادق علیه السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ خوش اخلاقی 🌱مقام محمود🌱 مجموعه خاطرات شهید نریمانی محمود عضو بسیج بود و در پایگاه کوهستانی مدت زیادی فعالیت داشت. یک دوره هم فرمانده همان پایگاه بود. بسیار مهربان و خوش اخلاق بود و اعتقادداشت که باید جوان ها را جذب بسیج کرد. من اوایل فقط به عشق محمود به پایگاه می رفتم. آن قدر مهربان بود که کاملا برای همه شناخته شده بود. یکی از جوان هایی که از اراذل و اوباش آنجا محسوب میشد و همه را خسته کرده بود و به حرف هیچکس گوش نمی داد،بسیار محمود را دوست داشت و محمود هم همیشه به او احترام میگذاشت. هروقت محمود داخل پایگاه بود و این جوان میدانست محمود داخل پایگاه هست، سینه اش را جلو میداد و با آن صدای کلفت و لحن داش مشتی اش فریاد میزد و میگفت:"حاج محمود!خیلی مخلصیم!" محمود هم میخندید و برایش دستی تکان میداد. رفتارش الگویی برای همه بود. ثابت کرده بود که میتوان هر کسی را با اخلاق خوب جذب مسیر الهی کرد. یادم هست ک یک روز با محمود در پایگاه مشغول انجام کارها بودیم که یکی از بستگان که از انجا رد میشد را دیدیم و سلام واحوالپرسی کردیم ومشغول صحبت شدیم. او وسط صحبت هایش با لحن خیلی بدی گفت:"من هیچ نیازی نیازی به بسیج ندارم." من عصبانی شدم و گفتم:"بسیج هم به تو نیاز نداره." محمود دست مرا فشار داد و رو به آن بنده خدا کرد و گفت:"ولی بسیج به شما نیاز داره!" اینجا محمود با رفتارش درس خوبی به من داد. @Shahid_mahmoud_narimani
عصبانیت محمود 🌱مقام محمود🌱 مجموعه خاطرات شهید محمود نریمانی هنگامی که در پایگاه کوهستانی برای گشت در حوزه پایگاه می رفتیم،محمود همیشه می گفت:((اگر مساله ای پیش آمد یا با متهمی مواجه شدید،بی احترامی نکنید تا خدای ناکرده بسیج و بسیجی زیر سوال نرود.وقتی متهمی که کار خلافی انجام داده بود را به پایگاه می بردیم،اول محمود از ما می پرسید:((به این بنده خدا بی احترامی که نکردید؟؟ خدای نکرده نزدید؟)) می گفتم :((نه بابا!خیالت راحت.)) اگر کوچیکترین بی احترامی به فرد متهم کرده بودیم،با ما برخورد کرده و ازمتهم عذر خواهی می کرد. این رویه ی همیشگی محمود بود تا اینکه یک روز،ما روی خشن محمود راهم دیدیم. میلاد یکی از ائمه بود که ما در پایگاه کوهستانی ایستگاه صلواتی برگزار کرده بودیم.آخر مراسم بود ومحمود بالای داربست ها مشغول جمع آوری اقلام تبلیغی ایستگاه بود. جمعیت خیلی زیادی در محل حاضر بودند که ناگهان جوانی با ماشین و با حالت شبیه مستی داخل جمعیت شد و شروع به ویراژ دادن و آزار و اذیت جمعیت حاضر در محل کرد. دستی می کشید و بین ماشین ها ویراژ می داد تا اینکه کنترل ماشین را از دست داد و با چند عابر برخورد و آنها را مجروح کرد؛اما با کمال وقاحت به اعمال شنیع خود ادامه می داد. حالا این جوان کیست؟ بعد ها فهمیدیم همان کسی است که بعدا یکی از پهلوانان کرجی را به قتل رساند. من سریع به طرف ماشین دویدم که او را بگیرم. محمود از بالای داربست صحنه را دیده بود و وقتی متوجه شد من به سمت آن جوان می روم،با حالت عصبانی مرا صدا کرد. من فکر کردم مثل همیشه می خواهد ما را از برخورد خشن بر حذر بدارد و توصیه به آرامش کند. برگشتم و نگاهش کردم:گفت :((سعید! بزنی ها!)) محمود که این را گفت،من مصمم تر شدم. با سرعت دویدم؛ ولی قبل از اینکه برسم، او فرار کرد. مردم آنقدر ناراحت و عصبانی بودند که قلیان و هروسیله ای که در دست داشتند را به سمت ماشین پرتاپ می کردند.همانطور که ذکر شد این جوان ،قاتل یکی از ورزشکاران کرجی بود که در اعترافات خود به این ماجرا اشاره کرده است. @Shahid_mahmoud_narimani