#خاطره_۴
خوش اخلاقی
#برگرفته_از_کتاب
🌱مقام محمود🌱
مجموعه خاطرات شهید نریمانی
#راوی_پسر_دایی_شهید
محمود عضو بسیج بود و در پایگاه کوهستانی مدت زیادی فعالیت داشت. یک دوره هم فرمانده همان پایگاه بود. بسیار مهربان و خوش اخلاق بود و اعتقادداشت که باید جوان ها را جذب بسیج کرد.
من اوایل فقط به عشق محمود به پایگاه می رفتم. آن قدر مهربان بود که کاملا برای همه شناخته شده بود. یکی از جوان هایی که از اراذل و اوباش آنجا محسوب میشد و همه را خسته کرده بود و به حرف هیچکس گوش نمی داد،بسیار محمود را دوست داشت و محمود هم همیشه به او احترام میگذاشت. هروقت محمود داخل پایگاه بود و این جوان میدانست محمود داخل پایگاه هست، سینه اش را جلو میداد و با آن صدای کلفت و لحن داش مشتی اش فریاد میزد و میگفت:"حاج محمود!خیلی مخلصیم!"
محمود هم میخندید و برایش دستی تکان میداد.
رفتارش الگویی برای همه بود. ثابت کرده بود که میتوان هر کسی را با اخلاق خوب جذب مسیر الهی کرد. یادم هست ک یک روز با محمود در پایگاه مشغول انجام کارها بودیم که یکی از بستگان که از انجا رد میشد را دیدیم و سلام واحوالپرسی کردیم ومشغول صحبت شدیم. او وسط صحبت هایش با لحن خیلی بدی گفت:"من هیچ نیازی نیازی به بسیج ندارم."
من عصبانی شدم و گفتم:"بسیج هم به تو نیاز نداره."
محمود دست مرا فشار داد و رو به آن بنده خدا کرد و گفت:"ولی بسیج به شما نیاز داره!"
اینجا محمود با رفتارش درس خوبی به من داد.
@Shahid_mahmoud_narimani
#خاطره_5
استفاده بهینه از امکانات
#برگرفته_از_کتاب
🌱مقام محمود🌱
مجموعه خاطرات شهید محمود نریمانی
#راوی_دوست_شهید
یکی ازخصوصیات بارز آقا محمود،حساسیت به بیت المال بود و سعی می کرد از امکانات ومنابع موجود،بیشترین استفاده را ببرد.
نمونه ی این امر را من از روزی در خاطر دارم که در حوزه،مشغول استفاده از پرینتر حوزه بودم.
پرینتر خراب بود و بعضی از برگه ها را به نحوی خراب و بلا استفاده می کرد.
آقامحمود پیش ما آمد و برگه های بلا استفاده را دید و علت را جویا شد.
ما توضیح دادیم که به علت خرابی دستگاه،این برگه ها از حیزانتفاع ساقط شده اند. آقامحمود از ماخواست که این برگه ها را به او بدهیم و ما موافقت کردیم.
چند روز بعد دیدیم آقامحمود آن برگه ها را به بهترین نحو ممکن به صورت کاملا شکیل روی چند مقوا چسبانده ،دفترچه ای درست کرده،موضوعاتی را در آن نوشته و آن برگه های بلا استفاده را به یک جزوه آموزشی بسیار زیبا و جذاب تبدیل کرده است.
این جزوه،در دوره های بعدی آموزشی،بسیار مورد استفاده واقع شد. اینگونه بود که آقامحمود به ما یاد داد :((هرچیز که خوار آید یک روز به کار آید))
@Shahid_mahmoud_narimani
هدایت شده از 🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
#بخوانید🌷
📚کتاب “ مقام محمود "
ناشر: فراهنگ اندیشه
#مجموعه_خاطرات_شهید_مدافع_حرم_محمود_نریمانی
🌹🍀🌹🍀🌹🍀
@shahid_mahmoud_narimani
وَ مِنهُم مَن قَضی نحَبه...وَمِنهُم مَن یَنتَظِر...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
اولین دیدار رفیق شفیق شهید نریمانی بر مزار شهید
#جانبازمدافع_حرم_سیدمرتضویان
#همسنگر_شهید_نریمانی
@shahid_mahmoud_narimani
#خاطره_6
عصبانیت محمود
#برگرفته_از_کتاب
🌱مقام محمود🌱
مجموعه خاطرات شهید محمود نریمانی
#راوی_پسر_دایی_شهید
هنگامی که در پایگاه کوهستانی برای گشت در حوزه پایگاه می رفتیم،محمود همیشه می گفت:((اگر مساله ای پیش آمد یا با متهمی مواجه شدید،بی احترامی نکنید تا خدای ناکرده بسیج و بسیجی زیر سوال نرود.وقتی متهمی که کار خلافی انجام داده بود را به پایگاه می بردیم،اول محمود از ما می پرسید:((به این بنده خدا بی احترامی که نکردید؟؟ خدای نکرده نزدید؟))
می گفتم :((نه بابا!خیالت راحت.))
اگر کوچیکترین بی احترامی به فرد متهم کرده بودیم،با ما برخورد کرده و ازمتهم عذر خواهی می کرد.
این رویه ی همیشگی محمود بود تا اینکه یک روز،ما روی خشن محمود راهم دیدیم. میلاد یکی از ائمه بود که ما در پایگاه کوهستانی ایستگاه صلواتی برگزار کرده بودیم.آخر مراسم بود ومحمود بالای داربست ها مشغول جمع آوری اقلام تبلیغی ایستگاه بود. جمعیت خیلی زیادی در محل حاضر بودند که ناگهان جوانی با ماشین و با حالت شبیه مستی داخل جمعیت شد و شروع به ویراژ دادن و آزار و اذیت جمعیت حاضر در محل کرد.
دستی می کشید و بین ماشین ها ویراژ می داد تا اینکه کنترل ماشین را از دست داد و با چند عابر برخورد و آنها را مجروح کرد؛اما با کمال وقاحت به اعمال شنیع خود ادامه می داد. حالا این جوان کیست؟ بعد ها فهمیدیم همان کسی است که بعدا یکی از پهلوانان کرجی را به قتل رساند. من سریع به طرف ماشین دویدم که او را بگیرم. محمود از بالای داربست صحنه را دیده بود و وقتی متوجه شد من به سمت آن جوان می روم،با حالت عصبانی مرا صدا کرد. من فکر کردم مثل همیشه می خواهد
ما را از برخورد خشن بر حذر بدارد و توصیه به آرامش کند. برگشتم و نگاهش کردم:گفت :((سعید! بزنی ها!))
محمود که این را گفت،من مصمم تر شدم. با سرعت دویدم؛ ولی قبل از اینکه برسم، او فرار کرد. مردم آنقدر ناراحت و عصبانی بودند که قلیان و هروسیله ای که در دست داشتند را به سمت ماشین پرتاپ می کردند.همانطور که ذکر شد این جوان ،قاتل یکی از ورزشکاران کرجی بود که در اعترافات خود به این ماجرا اشاره کرده است.
@Shahid_mahmoud_narimani
هدایت شده از 🥀🕊شهید محمود نریمانی🕊🥀
درسـرمــ نیستـــ بجـز
حال و هـواے تو و عشـق
شــادم از اینڪہ
همہ حال و هوایمـ توشـدے
#مدافع_حرم
#شهید_محمود_نریمانی
۱۳روز تا پرواز 🌹
@shahid_mahmoud_narimani