eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
106 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۲) اطرافیان همچنان برای رفتن او به دارالعماره مُصِر بودند تا اینکه در نهایت با و یارانش صحبت کرد و گفت: شما نمی‌توانید بدون کسب رضایت بر آنها حکومت کنید آنها هم پذیرفتند و از تصرف دارالعماره منصرف شدند و برگشتند. یکی از یاران امیرالمومنین به ایشان پیشنهاد داد که به عشیره‌ی از که ابن حضرمی در آنها اقامت کرده است کسی را بفرستد و آنها را به اطاعت از امام دعوت کند. آنگاه امیرالمومنین یکی از اصحاب خودش به نام اون را فراخواند و به او فرمود:خبر نداری که قومت با ابن حضرمی همدست شده در بصره بر من کرده‌اند و مردم را به جدایی از من می‌خوانند و گمراهان فاسق را علیه من یاری می‌کنند. گفت: مرا به سوی آنها بفرست ضمانت می‌کنم که آنها را به فرمان تو در بیاورم و متفرقشان کنم و را یا بکشم یا از بصره بیرون کنم. حضرت پذیرفت و فرمود: همین الان حرکت کن از بیرون آمد و راهی شد. پیش رفت و از گفتگوهایش با امیرالمومنین او را باخبر کرد. بعد از آن ، از پیش بیرون آمد و به میان خودش رفت. عده‌ای دور او را گرفتند و او شروع کرد به نصیحت کردن آنها هم حرف‌های را پذیرفتند و با او هم عقیده شدند. با اطرافیانش در مقابل و یارانش صف کشیدند و تمام روز را به بحث و گفتگو پرداختند ولی در آنجا درگیری پیش نیامد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۳) در گفتگوها گاهی کار به دشنام و توهین به هم می‌رسید ولی او خودداری میکرد و در آن روز جنگی پیش نیامد. در پایان روز وقتی که به محل اسکان خودش برگشت ، حدود ۱۰ نفر که گوی از بودند او را تعقیب کردند. آنها به خانه او وارد شدند و با شمشیر به او حمله کردند او از خانه فرار کرد ولی در بین راه گرفتار آنان شد و آنها او را به رساندند. وقتی کشته شد ، تصمیم گرفت با عده‌ای از و جمعی دیگر از یاران امیرالمومنین بر علیه قیام کند اما باز هم به قبیله پیغام فرستاند که: به خدا قسم ما به کسی که شما پناهش داده بودید حمله نکردیم نه به مالش تجاوز کردیم نه به او و نه به مال و جان کسانی که با ما هم عقیده نیستند! آیا می‌خواهید به جنگ ما و جنگ کسی که ما او پناه داده‌ایم بیایید(یعنی ).؟ با دریافت این پیغام از جنگیدن با منصرف شدند. وقتی اوضاع به این گونه پیش رفت نامه دیگری به نوشت و خبر و مخالفت از درگیری با را به عرض حضرت رساند و نوشت: که نظر من این است که را به بفرستد چون او دارای نافذ است وفردی کاردان و کاربلند است و در عشیرش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان امیرالمومنین سخت و شدید است و اگر او بیاید انشاالله یاران را متفرق خواهد کرد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (پایان) وقتی نامه به امام رسید را فراخواند و اوضاع را برای او شرح داد و از او خواست که به حرکت کند ، هم فرمان امام را اطاعت کرد و به بصره حرکت کرد وقتی که به بصره رسید. ابتدا پیش رفت و نامه و سفارشات امام را به او رساند و در مورد حوادث با هم گفتگو کردند به گفت: مهم‌ترین سفارش من به تو این است که بر جان خودت بترسی مبادا هم همانطور که را کشتند تو را هم به قتل برسانند. بعد از آن شروع کرد با قوم خودش صحبت کردن و از آنها خواست که از اطراف متفرق شوند اما آنها نپذیرفتند. به و پیغام داد که برای کمک به سوی او حرکت کنند. آنها هم آمدند و آرایش جنگی گرفتند هم با دیدن این صحنه به یارانش دستور داد که آرایش جنگی بگیرند و بین دو سپاه جنگ سختی در گرفت و طولی نکشید که شکست خورد و به خانه ی پناه برد. آنجا را محاصره کرد و هنگامی که شب فرا رسید دستور داد آن خانه را آتش بزنند و با ۷۰ نفر از یارانش کشته شدند. از آن روز به بعد به ، (سوزاننده) نامیده شد. فردای آن روز ، را به دارالعماره بردند. نامه‌ای به امام نوشت و در آن اتفاقات را شرح داد. امیرالمومنین آن نامه را خواند و خوشحال شد و یارانش هم شادمان شدند و و را ستود و را مذمت کردند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۱ ) ⚡️توجه⚡️ ⚖با توجه به اینکه تمام اعداد و ارقام ذکر شده در کتاب به صورت یا است ما برای درک بهتر آنها ، همه را به تومان تبدیل کرده‌ایم و معادل آن را نوشتیم ⚖ یکی از مشکلاتی که پس از و نمایان شدن یاران برای حکومت آن حضرت به وجود آمد ، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی می‌کرد، یا به گرایش پیدا می‌کرد یا برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمومنین بگریزد و به آن پناه ببرد. که آن مأمن ، و قرار گرفتن تحت حمایت بود. در نتیجه عده‌ای از خیانت کرده و به سمت گریختند. که ما برای مثال چند نمونه از این خیانت ها را در ذکر خواهیم کرد. 💢در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام ، بود. او ۴۰۰ هزار درهم مالیات از مردم جمع آوری کرد و آنها را برای خودش برداشت. امیرالمومنین او را به زندان انداخت پیش امام شفاعت او را کرد و ضمانت کرد که آن مبلغ را بپردازد و در کار او به جد ایستاد تا توانست او را از زندان آزاد کند. ⚖معادل سازی⚖ هر درهم = ۱۳.۸۱۰ تومان (آذرماه ۱۴۰۲) ۴۰۰هزار درهم = ۵.۵۲۴.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۲ ) 💢 بعد از جنگ حاکم امام بر (منطقه بزرگ حد فاصل میان ری و همدان بود) شد ، اما را جمع کرد و همه را برای خودش برداشت. حضرت او را به مرکز خلافت فراخواند و زندانی کرد و (غلام و ملازم امیرالمومنین بود و مسئولیت رساندن پیغام حضرت به کارگزاران و نگهبانان زندان را بر عهده داشت) را برای نگهبانی او گمارد. اما وقتی خواب بود او از غفلت سو استفاده کرد و به سمت گریخت. یزید خود را به شهر رساند که در قلمرو بود زیرا مرسوم بود در آن زمان هر کس به سمت فرار می‌کرد ابتدا خود را به می‌رساند و در آنجا می‌ماند تا به او اذن ورود دهد. یکی از یاران امام به آن حضرت گفت: اگر من را دنبال او بفرستید می‌توانم او را برگردانم. سخن این فرد به رسید اما او با حالت سرود و به امیرالمومنین و اصحاب ایشان پرداخت و در معاویه و اصحابش شعر گفت. وقتی خبر اشعار او به امام رسید حضرت او را نفرین کرد به اصحابش گفت همه دست‌هایتان را بالا بیاورید و او را نفرین کنید. 💢روز اول ماه مبارک رمضان بود. به همراه فردی دیگر شروع به روزه خواری و مشروب‌خواری کردند به طوری که در آخر روز صدایشان از مستی بلند شد و شکایت همسایگان را به همراه داشت. زمانی که امام از این موضوع باخبر شد دستور داد آنها را دستگیر کنند و بزنند. (ادامه دارد ...) @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۳ ) امام در ملع عام ۱۰۰ ضربه شلاق به زد. وقتی امام نجاشی را حد می‌زد که با حضرت بودند بسیار ناراحت شدند به ویژه . بعد از حد خوردن نجاشی و ناراحتی عبدالله،زمانی که شب فرا رسید هر دو به سرعت به سمت معاویه رفتند و نجاشی که شاعری بزرگ بود در اشعاری امیرالمومنین را هجو کرد. 💢 که یکی از فرماندهان امام بود در جنگی توانست حدود ۵۰۰ را دستگیر کند. در راه بازگشت به کوفه به که از سوی امام فرماندار بود،رسید. مصقله از گریه و زاری اسیران دلش به رحم آمد و خواست آنها را بخرد و شروع کرد با معقل برای خرید آنها مذاکره کنند آنها توافق کردند که به مقدار ۵۰۰ هزار درهم اسیران را به بفروشد. بعد از آن معقل نزد امام آمد و ماجرا را بازگو کرد امام نیز کار او را تایید کرد. اما مدتی گذشت و مصقله پول اسیران را پرداخت نکرد. امام او را به کوفه فراخواند و از او طلب پول اسیران را کرد مصقله ۲۰۰ هزار درهم پرداخت کرد و بقیه را نتوانست بپردازد. اما امام مُصِر بود که آن را از او بگیرد،اما مصقله از این موضوع ناراحت بود و می‌گفت: به خدا قسم، اگر یا چنین طلبی از من داشتند آنرا به من می‌بخشیدند. همانا عثمان سالیانه از را به می‌بخشید یک شب مصقله پنهانی از کوفه فرار کرد و به معاویه پیوست. ⚖معادل سازی⚖ ۳۰۰هزاردرهم=۴.۱۴۹.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( 4 ) روزی به کوفه و نزد آمد. در حالی که حضرت در صحن مسجد کوفه نشسته بود. خدمت حضرت رسید و به ایشان سلام کرد امام هم جوابش را داد و به فرزندش فرمود: برخیز و را به خانه ببر و برای او لباس و کفش نو بخر. فردای آن روز نزد امیرالمومنین آمد در حالی که تمام لباس‌هایش نو بود ، به حضرت سلام کرد و گفت: یا امیرالمومنین می‌بینم که چیزی از این دنیا جز سنگریزه‌ها نصیبت نشده است. ( از اینکه آنچه به من داده‌ای بسیار ناچیز است) حضرت فرمود: وقتی سهم خودم را از بگیرم آن را به تو می‌دهم. اما به این مقدار راضی نبود و سهم بیشتری از المال می‌خواست. حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه وقتی حضرت ، نماز جمعه را اقامه کرد ، جمعیت نمازگزار را به نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به این جماعت کند چیست؟ گفت: انسان بسیار بدی است!! حضرت به او فرمود: آیا تو به من می‌گویی به این جماعت کنم و سهم آنها را به تو بدهم !!؟ اینگونه شد که را ترک کرد و به سوی رفت. در قدم را در مجلس در کنار خود نشاند و به او ۱۰۰ هزار درهم داد. ⚖معادل سازی⚖ ۱۰۰ هزاردرهم=۱.۳۸۳.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۵ ) به گفت: حال که پیش ما آمده‌ای برایمان بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه (ع) چه فرقی دیدی؟ گفت:لشکرگاه علی شبی داشت مثل شب‌های پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر با این تفاوت که پیامبر در بین آنها نبود،اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند. سپس پرسید: ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟ معاویه گفت: عقیل گفت: او کسی است که شش مرد ادعا می‌کردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران قالب شد. آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: است. عقیل گفت:به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت میکرد. عقیل گفت: آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: عقیل گفت:مادرش دزد بود. وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینان را عصبانی کرده ، پرسید: درباره من چه می‌گویی؟ عقیل گفت:در مورد خودت چیزی نپرس!! اما معاویه اصرار کرد عقیل گفت: را می‌شناسی؟ معاویه گفت:حمّامه کیست؟ عقیل گفت:همین که گفتم و برخاست و رفت. معاویه را خواست و به او گفت:به من بگو حمّامه کیست؟ او گفت: به من و خانواده‌ام امان بده تا بگویم. معاویه گفت: امان دادم. او گفت: حمّامه مادربزرگ تو بود که در زمان جاهلیت کارش بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سر در خانه خودش زده بود. { ، مادر مادر بوده است.} @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۱) 💢 همراه با امیرالمومنین در جنگ شرکت کرده بود.بعد از جنگ صفین و پایان قضایای ،همراه ۳۰ نفر از یارانش نزد امیرالمومنین آمد و به ایشان گفت:به خدا قسم امر تو را اطاعت نمی‌کنم و پشت سرت نماز نمی‌خوانم و فردا تو را ترک خواهم کرد. در جوابش فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، اگر این کار را بکنی عهد خودت را شکسته‌ای و پروردگارت را معصیت کرده‌ای، چرا می‌خواهی این کار را بکنی؟ گفت: چون تو حکمیت در مورد قرآن را پذیرفتی و نمی‌توانی حق را یاری کنی و به قومی که به خود ستم کرده‌اند اعتماد کردی به همین دلیل من در مقابل تو هستم با آنها نیز دشمنم و از هر دو طرف کناره‌گیری می‌کنم. به او گفت: وای بر تو ، پیش من بیا تا با تو بحث کنم در مورد سنت‌ها مناظره کنیم و دریچه‌هایی از حق را به رویت باز کنم،چرا که من بیشتر از تو آنها را می‌دانم. قبول کرد و گفت: فردا پیش تو برمی‌گردم. فردای آن روز امام هرچه منتظر ماند خریت نیامد،شخصی را به دنبال او فرستاد و گفت:کمتر روزی بود که دیرتر از این به مجلس ما بیاید!! اما متوجه شدند که او کرده است. از امام خواست تا به دنبال او برود زیرا می‌ترسید که جمعیتی را بر علیه امام بشوراند. امام نیز به او این اجازه را داد. چند روز بعد خبر رسید که به همراه چند تن از یارانش در مسیر راه خود ، با کشاورزی برخورد می‌کنند ، از او راجع به امام می‌پرسند و ... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۲) از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟ او گفته: مسلمانم. گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه می‌گویی؟ آن گفته: خوبی او را می‌گویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسان‌هاست. ناگهان آنها او را خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را کردند. امام به نوشت: و یارانش مردی مسلمان را کشته‌اند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید. و یارانش به سمت حرکت کردند و در به آنها رسیدند. در ابتدا از باب با وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟ گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم. پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟ گفت: من او را نکشتم عده‌ای از یاران من او را کشتند. گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید آغاز شد. آنقدر جنگیدند که نیزه‌هایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دست‌ها و پاهای اسب‌هایشان قطع شد و ... چون شب فرا رسید و هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند. نیمی از شب نگذشته بود که با سپاه باقیمانده‌اش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند. هم در نامه‌ای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۳) وقتی نامه زیاد به امیرالمومنین رسید، امام ابتدا را همراه با ۲۰۰۰ نفر از سپاه کوفه و سپس طی نامه‌ای از خواست او هم با ۲۰۰۰ سرباز به یاری معقل بپیوندد. و در نامه‌ای از تلاش‌های تشکر کرد و از او خواست که به کوفه برگردد. زودتر به طرف حرکت کرد چندی نگذشته بود که پیکی از به او رسید و از او خواست که منتظر آنها بماند، هم پذیرفت. زمانی که دو سپاه یکی شدن، دستور حمله را صادر کرد و به راحتی توانستند را شکست دهند، ولی خود توانست از معرکه فرار کند و خودش را به ساحل دریا برساند که در آنجا عده زیادی از قومش() زندگی می‌کردند. خریت در میان قومش می‌چرخید و مردم را به از حکومت امیرالمومنین دعوت می‌کرد. زمانی که این اخبار به امام رسید امام در نامه‌ای از خواست آنقدر دنبال آنها برود و تعقیبشان کند که یا همه را یا به کلی آنها را از سرزمین اسلام کند چون احتمال اینکه آنها دوباره مردم را علیه امام بشورانند وجود داشت. چنانچه در جلسه بعد توضیح داده خواهد شد خریت سپاه را برای خودش تهیه کرده بود و بدین گونه شد که این بار جنگ با شدت بیشتری گرفت و سختی کار بیشتر شد و معقل گاهی با یاران خریت همراه می‌بود ، اما سرانجام به یاری خدا در یکی از این حملات به همراه ۱۷۰ نفر از یارانش شدند و شورش سرکوب شد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج( پایان ) که باعث شده بود در مقابله ، سپاه عظیمی جمع کند: 🔸 او در میان می‌چرخید و آنها را به مخالفت با علی و جدایی از ایشان ترغیب می‌کرد و می‌گفت: هدایت در جدایی از علی و جنگ و مخالفت با اوست. 🔸او به می‌گفت: من با شما هم نظر هستم علی نباید انسان‌ها را در کار خدا حکم قرار می‌داد. 🔸و در خفا به می‌گفت: علی کسی را حکم قرار داد و همان فرد که خودش به حکمیت او راضی بود ، او را از خلافت خلع کرد من هم به قضاوت و حکم او راضی شده‌ام و او را خلیفه نمی‌دانم. 🔸به طرفداران در خفا می‌گفت: به خدا قسم من با شما هم عقیده‌ام عثمان مظلوم و در محاصره به قتل رسید. 🔸به گروهی که از دادن خودداری می‌کردند می‌گفت: صدقاتتان را پیش خودتان نگه دارید و به خویشاوندان و فقرای خود بدهید. 🔸به که مسلمان شده بودند اما با دیدن جنگ و خونریزی مسلمانان دوباره به دین مسیحیت برگشته بودند ، می‌گفت: به خدا قسم علی نه سخن مسیحی که مسلمان شده و سپس به دین خود برگشته را ، گوش می‌دهد و نه توبه‌اش را می‌پذیرد و هر کجا او را پیدا کند ، گردنش را می‌زند. 🟡 در نتیجه عده زیادی از که قوم خودش هم بودند و در آنجا زندگی می‌کردند و دیگران دور او جمع شدند و بدین ترتیب سپاه بزرگی را برای خود جمع کرد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(۱) 💢 معاویه فردی به نام را مامور کرد که به ، که در جنوب کوفه یعنی پایتخت حکومت امام بود، برود و از مردم آنجا زکاتشان را بگیرد. وقتی امام از این امر با خبر شد گروهی را برای جنگ با آنان فرستاد ، اما با آنان جنگید و آنها را شکست داد. 💢 همچنین معاویه فردی به نام را به سوی فرستاد.امام برای مقابله با او را فرستاد این دو با هم بسیار جنگیدند و به یاری خدا فرستاده امام پیروز شد و نماینده معاویه به سمت شام فرار کرد. 💢 روزی معاویه فردی به نام را فراخواند و به او گفت: تو باید از طرف من به مکه بروی و مردم آنجا را به حمایت از ما بخوانی ، اعمال حج را به جای آور و امامت نماز جمعه را به عهده بگیری. که فردی عابد ، زاهد و بود این کار را پذیرفت و با لشکری به سوی حرکت کرد بدون آنکه نیت خود را با همراهانش در میان بگذارد. در این زمان فرماندار امام در مکه بود زمانی که از این لشکرکشی با خبر شد ابتدا خواست فرار کند چون از یاری مردم اطمینان نداشت و سپاه امام هم که با فرماندهی قرار بود برای مقابله با سپاه بیاید ، هنوز به آنها نرسیده بود ، اما با صحبت‌های اطرافیانش از این کار منصرف شد و در شهر ماند. و به مقابله و گفتگو با فرستاده معاویه پرداخت. چون یزید به مکه رسید ..... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(پایان) چون به مکه رسید ، ابتدا خواست را بر عهده بگیرد و مردم را به سوی معاویه دعوت کند اما با مقاومت مردم مواجه شد از این رو گفت: پس نه من امام جماعت باشم و نه قیس؛ امامی را انتخاب کنند و به او اقتدا کنند. مردم را انتخاب کردند. چون به پایان آمد ، به سمت شام حرکت کرد در این بین سپاه امام به فرماندهی به مکه رسید و زمانی که از رفتن سپاه یزید مطلع شد به دنبال آنان رفت و در منطقه به آنها رسید و توانست در جنگی نمایان ، آنان را به غنیمت گرفته و تعداد زیادی را کند. امام بعدها این اسیران را با عده‌ای از اصحابش که نزد معاویه اسیر بودند مبادله کرد. 💢معاویه بعد از ماجرای خود را و خواند و برای تثبیت خلافت خودش ، برای مناطقی از حکومتش تعیین کرد. یکی از این امیران بود که او را به فرمانداری ، ، و مامور کرده بود. امام علی برای مقابله با این حرکت معاویه ، را به جنگ و مقابله با فرستاد. بین ضحاک و مالک جنگ سختی در گرفت و ضحاک مجبور شد شبانه به داخل شهر رفت و در حصار آنان پناه گرفت و دیگر برای مقابله با سپاه مالک بیرون نیامد. بعد از این داستان‌ها مالک به حکومت خودش نصیبین برگشت. وقتی خبر به نیروهای معاویه رسید آنها هم به شام برگشتند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه 💢غارت ضحاک بن قیس: زمانی که معاویه مطلع شد بعد از جنگ ، بسیاری از یاران امام علی از جنگ با شامیان خوددداری می‌کنند ، فرصت را غنیمت شمرد و بلافاصله را فراخواند به او دستور داد : حرکت کن تا به منطقه ی ازکوفه برسی ، اگر بادیه نشینی در اطاعت از علی بود به او کن و هر نگهبان مسلحی از لشکر علی رو دیدی او را . ضحاک حرکت کرد ،او اموال مردم را به می‌برد و هر بادیه نشینی را که می‌دید ، وقتی سپاهش بر قافله‌ای از روبرو شدند ، به آنها حمله کردند و اموالشان را . در راه با یکی از برخورد کردند و او را به قتل رساندند. امام را همراه با ۴ هزار نفر برای مقابله با فرستاد. و یارانش به سرعت به دنبال رفتند تا در به آنها رسیدند. درگیری سنگینی بین آنها اتفاق افتاد و در نتیجه به یاری خدا یاران امام بر فرستاده معاویه پیروز شدند و ضحاک و یارانش شبانه به سمت شام فرار کردند. 💢 غارت : به فاصله چند ماه از غارت ، معاویه فردی به نام ، که بود، را فراخواند و از او خواست تا از راه رود فرات به غارت برود و مردم عراق را بترساند. هم که در آرزوی چنین اقدامی بود قبول کرد و به راه افتاد تا به رسید ، که در آنجا به همراه ۱۰۰ نفر از یارانش حضور داشتند. مالک چون خود را دست تنها دید خواست ... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه (۲ ) در نامه‌ای به امام نوشت: با سپاهی بزرگی به سمت من هجوم آورده است ، از تو می‌خواهم با فرستادن سپاهی مرا یاری کنی. { اما همانطور که می‌دانیم مردم کوفه در یاری کردن امام هیچگاه حاضر نبودند😔} بین و شروع شد ، جنگی نابرابر ۲۰۰۰ نفر در برابر تقریباً ۱۰۰ نفر؛ به نیروهایش می‌گفت: بدانید که خدا ۱۰ نفر را بر ۱۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر را بر ۱۰۰۰ نفر و تعداد کمتر را بر تعداد تعداد بیشتر پیروز می‌کند و این از کارهای خداست؛ او با این حرفها به سربازانش روحیه می‌داد ، می‌جنگیدند ، او از روستاییان آن اطراف طلب یاری کرد؛ یکی از آنها به نام ، را همراه با مرد جنگی به ، فرستاد. سپاه با دیدن آنها روحیه گرفتن و با قدرت بیشتری شمشیر میزدند و در مقابل سپاه کمی عقب نشینی کرد و پنداشتند که سپاه اصلی در راه است و اینان پیشتازان آن سپاه هستند، به همین علت ابتدا عقب نشینی و سپس از ترس فرار کردند و به شام گریختند. 💢 جنایات ( خدا لعنتش کنه) ✨💔 { خواهش می‌کنم بر این ، هر چقدر که می‌تونید لعنت بفرستید چرا که این ملعون خون به دل مولا کرده😔😔 شرح جنایاتش رو در چند روز آینده خواهیم گفت؛ } 💔✨ بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه بر بُسر‌بن‌أرطاه هر صبح و شام تا صبح قیامت بر بُسر‌بن‌أرطاه @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۳) 💢 جنایات لعنت الله علیه آنچه که باعث شد ، را برای حجاز و آن سفر خونینش بفرستد ، اخباری بود که از به او رسید. عده‌ای از مردم صنعا در که هواخواه بوده و برخلاف میلشان با بیعت کرده بودند ، بعد از توسط و و و ، آنها هم جرات پیدا کردند و با حکومت امیرالمومنین را برداشتند و حاضر به دادن نشدند. لذا امام پیکی را به جانب آنان فرستاد و از آنان خواست که یا دست از شورش بردارند و یا با سپاه عظیمی به فرماندهی به آنها حمله خواهد کرد. چون مردم و این پیغام رو شنیدن ، از ترس جان خود ، از اعتراضاتشان دست کشیدن و در عین حال نامه‌ای هم به معاویه نوشتند و از او خواستند که به آنها کمک کند و معاویه برای یاری آنها را فرستاد. چون نامه یمنی‌ها به معاویه رسید، او را که فردی و بود ، با ۳۰۰۰ سوار جنگی به یمن فرستاد و به او گفت: راه حجاز و مدینه و مکه را در پیش بگیر و برو تا برسی به یمن. در راهت به هر شهری که رسیدی پیروان علی را با تهدید به بیعت با ما فرا بخوان و اگر قبول نکرد ، آنها را بکش؛ و اموالشان را غارت کن ؛ در بین راهت مردم را بترسان و متفرقشان کن تا به صنعا و جند برسی که در آنجا طرفداران ما هستند. و اینگونه شد که به راه افتاد... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۴) راهی مدینه شد. فرماندار مدینه وقتی از این خبر مطلع شد از شهر کرد و به راحتی وارد شهر شد او برای مردم خطبه می‌خواند در خطبه‌هایش به مردم ناسزا می‌گفت و آنان را به خاطر سرزنش می‌کرد و می‌گفت: به خدا قسم چنان بر سرتان می‌آورم که دل‌های مومنین و خاندان عثمان آرام شود و آیندگان راجب به شما سخن بگویند. آنقدر مردم ترسیدند که به پیش (!!!) رفتند و او را شفیع قرار دادند تا آنها را نکشد. او آنقدر با صحبت کرد تا او را از این اقدامش منصرف کرد. چند روزی در مدینه ماند و از همه برای معاویه بیعت گرفت و گفت: از شما گذشتم اما امیدوارم رحمت خدا شامل حال شما نشود من را جانشین خودم قرار دادم مبادا با او مخالفت کنید. سپس به سمت رفت. او هرجا گروهی از امیرالمومنین را می‌دید آنان را و اموالشان را به می‌برد. چون خبر کشتار و غارت به مردم مکه رسید بسیاری از آنها از جمله حاکم مکه از شهر فرار کردند؛ عده‌ای از مردم مکه از ترس به استقبال رفتند اما به آنها دشنام می‌داد و می‌گفت: اگر به رای من بود حتی یک نفر از شما را باقی نمی‌گذاشتم و همه را می‌کشتم. او وارد مکه شد، طواف کرد و نماز خواند و بعد خطبه خواند.در خطبه‌اش امام علی و یارانش را مورد توهین قرار داد و به اجبار از مردم برای بیعت گرفت. سپس راهی شد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۵) چون وارد شد قصد کرد تمام اهل آنجا را بکشد اما با پادرمیانی و سخنان او که: ما از شماییم و همچون شما ، را از این اقدام منع کرد. در اقدام بعد ، دستور به کشتن شیعیان (محلی در اطراف یمن) داد و فردی را فرستاد که همه آنها را بکشد.او با این کار و در بین مردم ایجاد کرد. مردم آنجا با گریه و زاری از خواستند که از این کار منصرف شود. او گفت: اگر بیاورید شما را گردن نمی‌زنم وگرنه همه شما را خواهم کشت. فردی به نام به سرعت راهی شد تا از امان نامه بگیرد. قبول نمیکرد و می‌خواست با این اتلاف وقت فرستاده‌اش تمام شیعیان را به قتل برساند. اما بعد از تعللی زیاد امان نامه را داد. به سرعت به طرف حرکت کرد و دو شبانه روز از مرکبش پیاده نشد و می‌تاخت. در تباله ، چون امان نامه دیر رسیده بود، شیعیان را به خط کرده بودند برای گردن زدن. از دور برق شمشیر را دید به سرعت به طرف آنها حرکت می‌کرد و برای جلب توجه آنها پیراهنش را درآورد روی سرش می‌چرخاند و به سرعت شترش را هی می‌کرد. اما ناگاه شتر از شدت خستگی ایستاد و دیگر راه نرفت ، او از شتر پایین پرید و تا محل اجرای حکم و امان نامه را به آنها رساند و شیعیان را نجات داد و دید اولین کسی که برای گردن زدن آورده بودند ، خود بود!!! @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۶) از خارج شد و به محل رسید. که حاکم از طرف امیرالمومنین بود، دو پسرش به نام‌های و و را پیش یکی از افراد قبیله گذاشته بود. که از این خبر مطلع شد دستور داد که آن دو پسر نوجوان عبیدالله را پیش او بیاورند اما آنها در مقابل خواسته‌ی ایستادگی کرد و با لشکرش به خانه‌‌ی او حمله کردند، او را کشتند و هر دو را زدند. سپس به طرف حرکت کرد. او ابتدا یکی از به نام را که بزرگ بود ، دستگیر کرد و ، سپس پسرش ، که او هم از بزرگان بود، دستگیر و گردن زدند. همه اهل شهر را جمع کرد و آنها را تهدید کرد و گفت: ای مسیحیان و ای برادران میمون‌ها! به خدا قسم اگر خبر ناخوشایندی از شما به من برسد، و چنان می‌کنم که نسلتان قطع شود و مزارع‌تان از بین برود و خانه‌هایتان خراب شود،پس حواستان باشد. سپس به رفت در آنجا را که از و بزرگ قبیله بود ، به طرز فجیعی کشت. به هرجا که می‌رسید عده‌ای را به سر می‌فرستاد و از حاضران آنجا از عثمان می‌پرسید اگر می‌گفتند: او مظلومانه کشته شده آنها را رها می‌کرد در غیر این صورت همه را از دم تیغ میگذراند و این کار را در طول همه راه انجام داد تا که به رسید. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۷) وقتی به صنعا رسید که حاکم صنعا بود از آنجا فرار کرد اما جانشین عبیدالله بود با جنگید و تا جایی که توان داشت در مقابل او مقاومت کرد اما بالاخره شکست خورد و به دست کشته شد و بدین ترتیب وارد صنعا شد. عده‌ای از پیش او آمدند اما او همه را از پیر و جوان بدون استثنا کشت فقط یک نفر توانست فرار کند و خبر کشته شدن آنها را برساند. بُسر سپس به رفت در آنجا امیرالمومنین زندگی می‌کردند ، با آنها جنگید و آنها را شکست داد و عده‌ای از آنها را به طرز وحشتناکی کشت ، و بعد آن دوباره به صنعا برگشت. فردی بود ولی با نیرنگ خود را از دوستان و نزدیکان امام معرفی کرده بود. او بعد از غارات ، از پیش امام جدا شد و به محل زندگیش یعنی یمن رفت. در آنجا نامه‌ای به نوشت و گفت: نیمی از مردم هم نظر تو هستن پیش ما بیا و در نامه‌اش ۱۰ هزار دینار به او داد. چون وارد حضرموت شد ، به استقبال او رفت به او گفت: چه می‌خواهی بکنی؟ بُسر گفت: می‌خواهم مردم اینجا را بکشم! گفت: رو بکش که با کشتن او انگار یک چهارم از شیعیان امیرالمومنین را کشته‌ای. با دشمنی دیرینه‌ای داشت. قلعه محاصره و به او حمله کرد و در نهایت را گردن زد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۸) وقتی خبر غارت‌های به کوفه رسید ، امیرالمومنین مردم را به جنگ دعوت کرد اما آنها نپذیرفتند و حاضر به حرکت نبودند. امام با خطبه‌هایش مردم را سرزنش میکرد و نشان میداد که فریب دنیا را خورده اند و عاقبت کار اطاعت نکردن از امام را به آنان گوش زد میکرد. ایشان همچنان مردم را به جهاد دعوت می‌کرد ولی هیچکس لبیک نمی‌گفت! آنگاه امام گفت: شما را چه شده است؟ آیا لال شده‌اید و سخن نمی‌گویید؟ برخاست و گفت:یا اگر تو خود رهسپار جنگ شوی با تو می‌آییم! امام گفت:شما را چه شده است که چنین سخنی بر زبان می‌آورید! آیا برای چنین کاری باید من بروم! شایسته نیست که من و و و و و را رها کنم و با گروهی از سواران ، دنبال گروهی از در بیابان‌ها و بالای کوه‌ها بروم!! به خدا این نظر بدی است. در بین مردم برخاست و گفت: یا امیرالمومنین خدا تو را از ما نگیرد و ما را به فراق تو دچار نکند ، من آماده جنگ با آنها هستم ، مرا به سوی آنها بفرست. امام قبول کرد و همچنین هم برخاست و اعلام آمادگی کرد و هر دو را با سپاهی ۴ هزار نفره به دنبال فرستاد. به سرعت دنبال می‌رفت تا به او برسد؛ در راه به شهرها وارد نمی‌شد و هیچ توقفی نداشت ، کم میخوردند و کم استراحت میکردند تا هر چه سریع تر به برسند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۹) از رفت و وقتی شنید که سپاه دنبال اوست راهش را عوض کرد و از راهی که از آنجا آمده بود ، برنگشت. مردمی که در راه‌ها بر سر آب جمع می‌شدند از روبرو شدن با او اجتناب داشتند و به خاطر ظلم‌هایش از او فرار می‌کردند. از تغییر مسیر برگشت خبردار شد و دنبال او رفت تا او را از سراسر بیرون راند و در نیز به دنبال او رفت. وقتی توانست او را به طور از بیرون کند در (منطقه‌ای بین یمن و مکه) مدتی اقامت کرد ، تا خود و یارانش استراحت کنند. در این بین ، در بین آشوبی برپا شد. ظاهرا پس از آنکه اخبار به کوفه رسید و مردم امنیت خود را در خطر جدی دیدند ، یکدیگر را برای امام برای مقابله با ملامت کردند و بر آن شدند که از امام بخواهند تا نیروی کمکی برای بفرستد تا او بتواند کار و لشکرش را یکسره کند اما با این پیشنهاد مخالفت فرمودند و آنها را به رفتن به با فراخواندند و گفتند: من کسی را برای جنگ با فرستاده‌ام که باز نمی‌گردد مگر اینکه یکی از آن دو دیگری را یا ، از این جهت خیالم از او راحت است ، ولی خواسته من از شما این است که زمانی که شما را به جنگ و اهل شام فرمان می‌دهم و به آن فرا می‌خوانم کنید. مردم سخن امام را تایید کردند و هر کدام چیزی می‌گفت و به ندای امام می‌گفتند. تا اینکه ... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 غارت و شبیخون های معاویه(۱۰) حاضران در جمع برخاستند و گفتند: ما شیعیان تو هستیم ، یا امیرالمومنین شیعیانی که نه تو را نافرمانی و نه با تو مخالفت می‌کنیم. حضرت آنان را تایید کرد و گفت: پس برای جنگ با شامیان آماده شوید. تمام مردم گفتند:شنیدیم و اطاعت می‌کنیم. امام فرمود: کسی را به من معرفی کنید که مردم را از جنوب عراق و روستاها و سایر مکان‌های برای جنگ جمع کند. گفت: به خدا قسم کسی را به تو معرفی می‌کنم که سوار دلیر عرب ، خیرخواه و در برابر دشمنان تو سخت باشد. امام فرمود:چه کسی؟ سعید گفت: امام سخنش را تایید کرد و را فراخواند و برای جمع کردن لشکر از اطراف کوفه فرستاد. اما او زمانی برگشت که مولا به شهادت رسیده بود.😔 ✨✨🥀🖤🥀✨✨ علی افتاده از پا و حسن باشد پرستارش پرستاری چو پروانه به دور شمع بیمارش چه کرده تیغ ابن ملجم کافر مگر با او که رفته تاب دیگر از تمام جسم نزارش ز شمشیری که بر فرق علی بنشست راحت شد ببین فزت و رب الکعبه را از سوز گفتارش دگر شیر خدا از بستر خود بر نمی‌خیزد که رنگین گشته از خونِ سر او ماه رخسارش خجل شد قاتل سنگین دل از لطف و عطای او دهد سهم غذای خود به او قربان ایثارش گرفته زانوی غم در بغل پیری به ویرانه که نان آور چرا دیگر نمی‌آید به دیدارش برای دیدنش از جنت آید حضرت زهرا زیارت می‌کند با روی نیلی صورت یارش ✨✨🥀🖤🥀✨✨ 🖤🏴 آنقدر از علی(ع) گفتیم 🏴🖤 🖤🏴 تا به زهرا(س) ما رسیدیم 🏴🖤 @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 سرنوشت بُسر بن ارطا پیش از شهادتشان ، را نفرین کرد و فرمود: دینش را به دنیایش فروخت ، حرمت‌های تو را هک کرد و اطاعت یک مخلوق فاجر و گناهکار را بر آنچه نزد تو است ، ترجیح داد. جان او را نگیر تا اینکه عقلش را از او بگیری. و در جای دیگر فرمودند: و را لعنت کن و غضب خود را بر آنان نازل کن و عذاب و مجازاتی که از مجرمین برنمی‌گردد را ، بر آنان بفرست. کمی بعد از امیرالمومنین ، به هذیان گویی و جنون دچار شد. دیوانه شده بود و می‌گفت: شمشیر مرا بدهید تا با آن بکشم. شمشیر چوبی برایش ساخته بودند و هر وقت شمشیر می‌خواست به او می‌دادند. آنقدر آن شمشیر را به حرکت در می‌آورد تا بیهوش می‌شد و وقتی به هوش می‌آمد ، باز شمشیر می‌خواست همان را به دستش می‌دادند و باز هم همان کار را تکرار می‌کرد تا اینکه بیهوش می‌شد و همین گونه بود تا اینکه به دَرَک واصل شد لعنت الله علیه @modafehh