✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_یازدهم آشوب در بصره (۲)
اطرافیان #ابنحضرمی همچنان برای رفتن او به دارالعماره مُصِر بودند تا اینکه در نهایت #احنفبنقیس با #ابنحضرمی و یارانش صحبت کرد و گفت: شما نمیتوانید بدون کسب رضایت #قبیلهبزرگأزد بر آنها حکومت کنید آنها هم پذیرفتند و از تصرف دارالعماره منصرف شدند و برگشتند.
یکی از یاران امیرالمومنین به ایشان پیشنهاد داد که به عشیرهی از #بنیتمیم که ابن حضرمی در آنها اقامت کرده است کسی را بفرستد و آنها را به اطاعت از امام دعوت کند.
آنگاه امیرالمومنین یکی از اصحاب خودش به نام اون #أعینبنضبیعه را فراخواند و به او فرمود:خبر نداری که قومت با ابن حضرمی همدست شده در بصره بر #عامل من #شورش کردهاند و مردم را به جدایی از من میخوانند و گمراهان فاسق را علیه من یاری میکنند.
#أعین گفت: مرا به سوی آنها بفرست ضمانت میکنم که آنها را به فرمان تو در بیاورم و متفرقشان کنم و #ابنحضرمی را یا بکشم یا از بصره بیرون کنم.
حضرت پذیرفت و فرمود: همین الان حرکت کن
#أعین از #کوفه بیرون آمد و راهی #بصره شد. #أعین پیش #زیادبنابیه رفت و از گفتگوهایش با امیرالمومنین او را باخبر کرد.
بعد از آن ، #أعین از پیش #زیاد بیرون آمد و به میان #قوم خودش رفت.
عدهای دور او را گرفتند و او شروع کرد به نصیحت کردن آنها هم حرفهای #أعین را پذیرفتند و با او هم عقیده شدند.
#أعین با اطرافیانش در مقابل #ابنحضرمی و یارانش صف کشیدند و تمام روز را به بحث و گفتگو پرداختند ولی در آنجا درگیری پیش نیامد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_یازدهم آشوب در بصره (۳)
در گفتگوها گاهی کار به دشنام و توهین به #أعین هم میرسید ولی او خودداری میکرد و در آن روز جنگی پیش نیامد.
در پایان روز وقتی که #أعین به محل اسکان خودش برگشت ، حدود ۱۰ نفر که گوی از #خوارج بودند او را تعقیب کردند. آنها به خانه او وارد شدند و با شمشیر به او حمله کردند او از خانه فرار کرد ولی در بین راه گرفتار آنان شد و آنها او را به #شهادت رساندند.
وقتی #أعین کشته شد ، #زیاد تصمیم گرفت با عدهای از #قبیلهأزد و جمعی دیگر از یاران امیرالمومنین بر علیه #ابنحضرمی قیام کند اما باز هم #قبیلهبنیتمیم به قبیله #قبیلهأزد پیغام فرستاند که:
به خدا قسم ما به کسی که شما پناهش داده بودید حمله نکردیم نه به مالش تجاوز کردیم نه به او و نه به مال و جان کسانی که با ما هم عقیده نیستند! آیا میخواهید به جنگ ما و جنگ کسی که ما او پناه دادهایم بیایید(یعنی #ابنحضرمی).؟
#قبیلهازد با دریافت این پیغام از جنگیدن با #قبیلهبنیتمیم منصرف شدند.
وقتی اوضاع به این گونه پیش رفت #زیادبنابیه نامه دیگری به #امیرالمومنین نوشت و خبر #شهادتاعین و مخالفت #ازدیان از درگیری با #قبیلهبنیتمیم را به عرض حضرت رساند و نوشت:
که نظر من این است که #امیرالمومنین #جاریهبنقتامه را به #بصره بفرستد چون او دارای #بصیرتی نافذ است وفردی کاردان و کاربلند است و در عشیرش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان امیرالمومنین سخت و شدید است و اگر او بیاید انشاالله یاران #ابنحضرمی را متفرق خواهد کرد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_یازدهم آشوب در بصره (پایان)
وقتی نامه #زیاد به امام رسید #جاریهبنقتامه را فراخواند و اوضاع #بصره را برای او شرح داد و از او خواست که به #بصره حرکت کند ، #جاریه هم فرمان امام را اطاعت کرد و به بصره حرکت کرد وقتی که به بصره رسید. ابتدا پیش #زیاد رفت و نامه و سفارشات امام را به او رساند و در مورد حوادث #بصره با هم گفتگو کردند #زیاد به #جاریه گفت: مهمترین سفارش من به تو این است که بر جان خودت بترسی مبادا هم همانطور که #أعین را کشتند تو را هم به قتل برسانند.
بعد از آن #جاریه شروع کرد با قوم خودش صحبت کردن و از آنها خواست که از اطراف #ابنحضرمی متفرق شوند اما آنها نپذیرفتند. #جاریه به #زیاد و #قبیلهیاذدیان پیغام داد که برای کمک به سوی او حرکت کنند. آنها هم آمدند و آرایش جنگی گرفتند #ابنحضرمی هم با دیدن این صحنه به یارانش دستور داد که آرایش جنگی بگیرند و بین دو سپاه جنگ سختی در گرفت و طولی نکشید که #ابنحضرمی شکست خورد و به خانه ی پناه برد.
#جاریه آنجا را محاصره کرد و هنگامی که شب فرا رسید دستور داد آن خانه را آتش بزنند و #ابنحضرمی با ۷۰ نفر از یارانش کشته شدند.
از آن روز به بعد به #جاریه ، #مُحرّق (سوزاننده) نامیده شد.
فردای آن روز #ازدیان ، #زیادبنابیه را به دارالعماره بردند. #زیاد نامهای به امام نوشت و در آن اتفاقات را شرح داد.
امیرالمومنین آن نامه را خواند و خوشحال شد و یارانش هم شادمان شدند و #جاریهبنقدامه و #قبیلهازد را ستود و #بصریان را مذمت کردند.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۱ )
⚡️توجه⚡️
⚖با توجه به اینکه تمام اعداد و ارقام ذکر شده در کتاب به صورت #درهم یا #دینار است ما برای درک بهتر آنها ، همه را به تومان تبدیل کردهایم و معادل آن را نوشتیم ⚖
یکی از مشکلاتی که پس از #جنگنهروان و نمایان شدن #سستی یاران #امیرالمومنین برای حکومت آن حضرت به وجود آمد ، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی میکرد، یا به #دنیا گرایش پیدا میکرد یا برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمومنین بگریزد و به آن پناه ببرد.
که آن مأمن ، #شام و قرار گرفتن تحت حمایت #معاویه بود. در نتیجه عدهای از #اصحابامیرالمومنین خیانت کرده و به سمت #شام گریختند.
که ما برای مثال چند نمونه از این خیانت ها را در #منبر_دوازدهم ذکر خواهیم کرد.
💢در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام ، #مُنذِربنجارود #حاکمفارس بود. او ۴۰۰ هزار درهم مالیات از مردم جمع آوری کرد و آنها را برای خودش برداشت. امیرالمومنین او را به زندان انداخت #صعصعهبنصوحان پیش امام شفاعت او را کرد و ضمانت کرد که آن مبلغ را بپردازد و در کار او به جد ایستاد تا توانست او را از زندان آزاد کند.
⚖معادل سازی⚖
هر درهم = ۱۳.۸۱۰ تومان (آذرماه ۱۴۰۲)
۴۰۰هزار درهم = ۵.۵۲۴.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۲ )
💢#یزیدبنحجیته بعد از جنگ #نهروان حاکم امام بر #ریونسبتی (منطقه بزرگ حد فاصل میان ری و همدان بود) شد ، اما #مالیات را جمع کرد و همه را برای خودش برداشت.
حضرت او را به مرکز خلافت فراخواند و زندانی کرد و #سعد (غلام و ملازم امیرالمومنین بود و مسئولیت رساندن پیغام حضرت به کارگزاران و نگهبانان زندان را بر عهده داشت) را برای نگهبانی او گمارد. اما وقتی #سعد خواب بود او از غفلت #سعد سو استفاده کرد و به سمت #معاویه گریخت. یزید خود را به شهر #رقه رساند که در قلمرو #معاویه بود زیرا مرسوم بود در آن زمان هر کس به سمت #معاویه فرار میکرد ابتدا خود را به #رقه میرساند و در آنجا میماند تا #معاویه به او اذن ورود دهد.
یکی از یاران امام به آن حضرت گفت: اگر من را دنبال او بفرستید میتوانم او را برگردانم.
سخن این فرد به #یزید رسید اما او با حالت #تمسخر #اشعاری سرود و به #بدگویی امیرالمومنین و اصحاب ایشان پرداخت و در #مدح معاویه و اصحابش شعر گفت. وقتی خبر اشعار او به امام رسید حضرت او را نفرین کرد به اصحابش گفت همه دستهایتان را بالا بیاورید و او را نفرین کنید.
💢روز اول ماه مبارک رمضان بود. #نجاشیشاعر به همراه فردی دیگر شروع به روزه خواری و مشروبخواری کردند به طوری که در آخر روز صدایشان از مستی بلند شد و شکایت همسایگان را به همراه داشت.
زمانی که امام از این موضوع باخبر شد دستور داد آنها را دستگیر کنند و #حد بزنند.
(ادامه دارد ...)
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۳ )
امام در ملع عام ۱۰۰ ضربه شلاق به #نجاشی زد.
وقتی امام نجاشی را حد میزد #یمنیهایی که با حضرت بودند بسیار ناراحت شدند به ویژه #طارقبنعبدالله.
بعد از حد خوردن نجاشی و ناراحتی عبدالله،زمانی که شب فرا رسید هر دو به سرعت به سمت معاویه رفتند و نجاشی که شاعری بزرگ بود در اشعاری امیرالمومنین را هجو کرد.
💢#معقل که یکی از فرماندهان امام بود در جنگی توانست حدود ۵۰۰ #اسیر را دستگیر کند.
در راه بازگشت به کوفه به #مصقلهبنهُبَیره که از سوی امام فرماندار #اردشیرخره بود،رسید.
مصقله از گریه و زاری اسیران دلش به رحم آمد و خواست آنها را بخرد و شروع کرد با معقل برای خرید آنها مذاکره کنند آنها توافق کردند که به مقدار ۵۰۰ هزار درهم اسیران را به بفروشد.
بعد از آن معقل نزد امام آمد و ماجرا را بازگو کرد امام نیز کار او را تایید کرد.
اما مدتی گذشت و مصقله پول اسیران را پرداخت نکرد. امام او را به کوفه فراخواند و از او طلب پول اسیران را کرد مصقله ۲۰۰ هزار درهم پرداخت کرد و بقیه را نتوانست بپردازد.
اما امام مُصِر بود که آن را از او بگیرد،اما مصقله از این موضوع ناراحت بود و میگفت: به خدا قسم، اگر #معاویه یا #عثمان چنین طلبی از من داشتند آنرا به من میبخشیدند. همانا عثمان سالیانه #هزاردرهم از #مالیاتآذربایجان را به #اشعثبنقیس میبخشید
یک شب مصقله پنهانی از کوفه فرار کرد و به معاویه پیوست.
⚖معادل سازی⚖
۳۰۰هزاردرهم=۴.۱۴۹.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( 4 )
روزی #عقیل به کوفه و نزد #امیرالمومنین آمد. در حالی که حضرت در صحن مسجد کوفه نشسته بود.
خدمت حضرت رسید و به ایشان سلام کرد امام هم جوابش را داد و به فرزندش #امامحسنعلیهالسلام فرمود: برخیز و #عمویت را به خانه ببر و برای او لباس و کفش نو بخر.
فردای آن روز #عقیل نزد امیرالمومنین آمد در حالی که تمام لباسهایش نو بود ، به حضرت سلام کرد و گفت: یا امیرالمومنین میبینم که چیزی از این دنیا جز سنگریزهها نصیبت نشده است.
( #کنایه از اینکه آنچه به من دادهای بسیار ناچیز است)
حضرت فرمود: وقتی سهم خودم را از #بیتالمال بگیرم آن را به تو میدهم. اما #عقیل به این مقدار راضی نبود و سهم بیشتری از #بیت المال میخواست.
حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه وقتی حضرت ، نماز جمعه را اقامه کرد ، جمعیت نمازگزار را به #عقیل نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به #همه این جماعت #خیانت کند چیست؟ #عقیل گفت: انسان بسیار بدی است!!
حضرت به او فرمود: آیا تو به من میگویی به این جماعت #خیانت کنم و سهم آنها را به تو بدهم !!؟
اینگونه شد که #عقیل #امیرالمومنین را ترک کرد و به سوی #معاویه رفت.
#معاویه در #اولین قدم #عقیل را در مجلس در کنار خود نشاند و به او ۱۰۰ هزار درهم #هدیه داد.
⚖معادل سازی⚖
۱۰۰ هزاردرهم=۱.۳۸۳.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۵ )
#معاویه به #عقیل گفت: حال که پیش ما آمدهای برایمان بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه #علی(ع) چه فرقی دیدی؟
#عقیل گفت:لشکرگاه علی شبی داشت مثل شبهای پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر با این تفاوت که پیامبر در بین آنها نبود،اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند.
سپس پرسید: ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟
معاویه گفت:#عمروبنعاص
عقیل گفت: او کسی است که شش مرد ادعا میکردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران قالب شد.
آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ضحاکبنقیس است.
عقیل گفت:به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت میکرد.
عقیل گفت: آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ابوموسیاشعری
عقیل گفت:مادرش دزد بود.
وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینان را عصبانی کرده ، پرسید: درباره من چه میگویی؟
عقیل گفت:در مورد خودت چیزی نپرس!!
اما معاویه اصرار کرد
عقیل گفت:#حمّامه را میشناسی؟
معاویه گفت:حمّامه کیست؟
عقیل گفت:همین که گفتم و برخاست و رفت.
معاویه #نسبشناسی را خواست و به او گفت:به من بگو حمّامه کیست؟
او گفت: به من و خانوادهام امان بده تا بگویم.
معاویه گفت: امان دادم.
او گفت: حمّامه مادربزرگ تو بود که در زمان جاهلیت کارش #فحشا بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سر در خانه خودش #پرچم زده بود.
{#حمّامه ، مادر مادر #ابوسفیان بوده است.}
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۱)
💢 #خِرّیتبنراشد
#خریت همراه با امیرالمومنین در جنگ #صفین شرکت کرده بود.بعد از جنگ صفین و پایان قضایای #حکمیت،همراه ۳۰ نفر از یارانش نزد امیرالمومنین آمد و به ایشان گفت:به خدا قسم امر تو را اطاعت نمیکنم و پشت سرت نماز نمیخوانم و فردا تو را ترک خواهم کرد.
#امام در جوابش فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، اگر این کار را بکنی عهد خودت را شکستهای و پروردگارت را معصیت کردهای، چرا میخواهی این کار را بکنی؟
#خریت گفت: چون تو حکمیت در مورد قرآن را پذیرفتی و نمیتوانی حق را یاری کنی و به قومی که به خود ستم کردهاند اعتماد کردی به همین دلیل من در مقابل تو هستم با آنها نیز دشمنم و از هر دو طرف کنارهگیری میکنم.
#امام به او گفت: وای بر تو ، پیش من بیا تا با تو بحث کنم در مورد سنتها مناظره کنیم و دریچههایی از حق را به رویت باز کنم،چرا که من بیشتر از تو آنها را میدانم.
#خریت قبول کرد و گفت: فردا پیش تو برمیگردم.
فردای آن روز امام هرچه منتظر ماند خریت نیامد،شخصی را به دنبال او فرستاد و گفت:کمتر روزی بود که دیرتر از این به مجلس ما بیاید!!
اما متوجه شدند که او #فرار کرده است.
#زیادبنخصفه از امام خواست تا به دنبال او برود زیرا میترسید که #خریت جمعیتی را بر علیه امام بشوراند.
امام نیز به او این اجازه را داد. چند روز بعد خبر رسید که #خریت به همراه چند تن از یارانش در مسیر راه خود ، با کشاورزی برخورد میکنند ، از او راجع به امام میپرسند و ...
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۲)
از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟
او گفته: مسلمانم.
گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه میگویی؟
آن #کشاورز گفته: خوبی او را میگویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسانهاست.
ناگهان آنها او را #کافر خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را #تکهتکه کردند.
امام به #زیاد نوشت: #خریت و یارانش مردی مسلمان را کشتهاند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید.
#زیاد و یارانش به سمت #خریت حرکت کردند و در #مدائن به آنها رسیدند. در ابتدا #زیاد از باب #مذاکره با #خریت وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟
#خریت گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم.
#زیاد پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟
#خریت گفت: من او را نکشتم عدهای از یاران من او را کشتند.
#زیاد گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما #خریت قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید #جنگ آغاز شد.
آنقدر جنگیدند که نیزههایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دستها و پاهای اسبهایشان قطع شد و ...
چون شب فرا رسید و #زیاد هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند.
نیمی از شب نگذشته بود که #خریت با سپاه باقیماندهاش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند.
#زیاد هم در نامهای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۳)
وقتی نامه زیاد به امیرالمومنین رسید، امام ابتدا #معقلبنقیس را همراه با ۲۰۰۰ نفر از سپاه کوفه و سپس طی نامهای از #عبداللهبنعباس خواست او هم با ۲۰۰۰ سرباز به یاری معقل بپیوندد.
و در نامهای از تلاشهای #زیادبنحصیفه تشکر کرد و از او خواست که به کوفه برگردد.
#معقل زودتر به طرف #اهواز حرکت کرد چندی نگذشته بود که پیکی از #سپاهبصره به او رسید و از او خواست که منتظر آنها بماند، #معقل هم پذیرفت.
زمانی که دو سپاه یکی شدن، #معقل دستور حمله را صادر کرد و به راحتی توانستند #سپاهخریت را شکست دهند، ولی خود #خریت توانست از معرکه فرار کند و خودش را به ساحل دریا برساند که در آنجا عده زیادی از قومش(#بنیناجیه) زندگی میکردند.
خریت در میان قومش میچرخید و مردم را به #جدایی از حکومت امیرالمومنین دعوت میکرد.
زمانی که این اخبار به امام رسید امام در نامهای از #معقل خواست آنقدر دنبال آنها برود و تعقیبشان کند که یا همه را #بکشد یا به کلی آنها را از سرزمین اسلام #دور کند چون احتمال اینکه آنها دوباره مردم را علیه امام بشورانند وجود داشت.
چنانچه در جلسه بعد توضیح داده خواهد شد خریت سپاه #عظیمی را برای خودش تهیه کرده بود و بدین گونه شد که این بار جنگ #معقل با #خریت شدت بیشتری گرفت و سختی کار بیشتر شد و #حملات معقل گاهی با #مقاومت یاران خریت همراه میبود ، اما سرانجام به یاری خدا در یکی از این حملات #خریت به همراه ۱۷۰ نفر از یارانش #کشته شدند و شورش سرکوب شد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج( پایان )
#فتنههایخریت که باعث شده بود در مقابله #معقل ، سپاه عظیمی جمع کند:
🔸 او در میان #قومش میچرخید و آنها را به مخالفت با علی و جدایی از ایشان ترغیب میکرد و میگفت: هدایت در جدایی از علی و جنگ و مخالفت با اوست.
🔸او به #خوارج میگفت: من با شما هم نظر هستم علی نباید انسانها را در کار خدا حکم قرار میداد.
🔸و در خفا به #عدهدیگر میگفت: علی کسی را حکم قرار داد و همان فرد که خودش به حکمیت او راضی بود ، او را از خلافت خلع کرد من هم به قضاوت و حکم او راضی شدهام و او را خلیفه نمیدانم.
🔸به طرفداران #عثمان در خفا میگفت: به خدا قسم من با شما هم عقیدهام عثمان مظلوم و در محاصره به قتل رسید.
🔸به گروهی که از دادن #زکات خودداری میکردند میگفت: صدقاتتان را پیش خودتان نگه دارید و به خویشاوندان و فقرای خود بدهید.
🔸به #مسیحیانی که مسلمان شده بودند اما با دیدن جنگ و خونریزی مسلمانان دوباره به دین مسیحیت برگشته بودند ، میگفت: به خدا قسم علی نه سخن مسیحی که مسلمان شده و سپس به دین خود برگشته را ، گوش میدهد و نه توبهاش را میپذیرد و هر کجا او را پیدا کند ، گردنش را میزند.
🟡 در نتیجه عده زیادی از #بنیناجیه که قوم خودش هم بودند و در آنجا زندگی میکردند و دیگران دور او جمع شدند و بدین ترتیب سپاه بزرگی را برای خود جمع کرد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_چهاردهم اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(۱)
💢 معاویه فردی به نام #زهیربنمکحول را مامور کرد که به #سماوه ، که در جنوب کوفه یعنی پایتخت حکومت امام بود، برود و از مردم آنجا زکاتشان را بگیرد. وقتی امام از این امر با خبر شد گروهی را برای جنگ با آنان فرستاد ، اما #زهیر با آنان جنگید و آنها را شکست داد.
💢 همچنین معاویه فردی به نام #مسلمبنعقبه را به سوی #دومهالجندل فرستاد.امام برای مقابله با او #مالکبنکعب را فرستاد این دو با هم بسیار جنگیدند و به یاری خدا فرستاده امام پیروز شد و نماینده معاویه به سمت شام فرار کرد.
💢 روزی معاویه فردی به نام #یزیدبنشجره را فراخواند و به او گفت: تو باید از طرف من به مکه بروی و مردم آنجا را به حمایت از ما بخوانی ، اعمال حج را به جای آور و امامت نماز جمعه را به عهده بگیری. #یزید که فردی عابد ، زاهد و #عثمانیمذهب بود این کار را پذیرفت و با لشکری به سوی #مکه حرکت کرد بدون آنکه نیت خود را با همراهانش در میان بگذارد. در این زمان #قثمبنعباس فرماندار امام در مکه بود زمانی که از این لشکرکشی با خبر شد ابتدا خواست فرار کند چون از یاری مردم اطمینان نداشت و سپاه امام هم که با فرماندهی #معقلبنقیس قرار بود برای مقابله با سپاه #یزیدبنشجره بیاید ، هنوز به آنها نرسیده بود ، اما با صحبتهای اطرافیانش از این کار منصرف شد و در شهر ماند. و به مقابله و گفتگو با فرستاده معاویه پرداخت.
چون یزید به مکه رسید .....
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_چهاردهم اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(پایان)
چون #یزید به مکه رسید ، ابتدا خواست #امامتنمازجمعه را بر عهده بگیرد و مردم را به سوی معاویه دعوت کند اما با مقاومت مردم مواجه شد از این رو گفت: پس نه من امام جماعت باشم و نه قیس؛
#خودمردم امامی را انتخاب کنند و به او اقتدا کنند. مردم #شیبهبنعثمان را انتخاب کردند.
چون #مراسمحج به پایان آمد ، #یزیدبنشجره به سمت شام حرکت کرد در این بین سپاه امام به فرماندهی #معقلبنقیس به مکه رسید و زمانی که از رفتن سپاه یزید مطلع شد به دنبال آنان رفت و در منطقه #وادیالقری به آنها رسید و توانست در جنگی نمایان ، #اموال آنان را به غنیمت گرفته و تعداد زیادی را #اسیر کند.
امام بعدها این اسیران را با عدهای از اصحابش که نزد معاویه اسیر بودند مبادله کرد.
💢معاویه بعد از ماجرای #حکمیت خود را #خلیفه و #امیرالمومنین خواند و برای تثبیت خلافت خودش ، برای مناطقی از حکومتش #امیر تعیین کرد.
یکی از این امیران #ضحاکبنقیس بود که او را به فرمانداری #حران ، #رقه ، #روها و #قرقیسسیاه مامور کرده بود. امام علی برای مقابله با این حرکت معاویه ، #مالکاشتر را به جنگ و مقابله با #ضحاک فرستاد.
بین ضحاک و مالک جنگ سختی در گرفت و ضحاک مجبور شد شبانه به داخل شهر #حران رفت و در حصار آنان پناه گرفت و دیگر برای مقابله با سپاه مالک بیرون نیامد. بعد از این داستانها مالک به حکومت خودش نصیبین برگشت. وقتی خبر به نیروهای معاویه رسید آنها هم به شام برگشتند.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه
💢غارت ضحاک بن قیس:
زمانی که معاویه مطلع شد بعد از جنگ #خوارج ، بسیاری از یاران امام علی از جنگ با شامیان خوددداری میکنند ، فرصت را غنیمت شمرد و بلافاصله #ضحاکبنقیس را فراخواند به او دستور داد : حرکت کن تا به منطقه ی ازکوفه برسی ، اگر بادیه نشینی در اطاعت از علی بود به او #حمله کن و هر نگهبان مسلحی از لشکر علی رو دیدی او را #بکش.
ضحاک حرکت کرد ،او اموال مردم را به #غارت میبرد و هر بادیه نشینی را که میدید #میکشت ، وقتی سپاهش بر قافلهای از #حاجیان روبرو شدند ، به آنها حمله کردند و اموالشان را #دزدیدند.
در راه با یکی از #اصحابامیرالمومنین برخورد کردند و او را به قتل رساندند.
امام #حجربنعدی را همراه با ۴ هزار نفر برای مقابله با #ضحاک فرستاد. #حجر و یارانش به سرعت به دنبال #ضحاک رفتند تا در #تدمور به آنها رسیدند. درگیری سنگینی بین آنها اتفاق افتاد و در نتیجه به یاری خدا یاران امام بر فرستاده معاویه پیروز شدند و ضحاک و یارانش شبانه به سمت شام فرار کردند.
💢 غارت #نعمانبنبشیر:
به فاصله چند ماه از غارت #ضحاک ، معاویه فردی به نام #نعمانبنبشیر ، که #عثمانیمذهب بود، را فراخواند و از او خواست تا از راه #ساحل رود فرات به غارت برود و مردم عراق را بترساند.
#نعمان هم که در آرزوی چنین اقدامی بود قبول کرد و به راه افتاد تا به #عینالتمر رسید ، که در آنجا #مالکبنکعب به همراه ۱۰۰ نفر از یارانش حضور داشتند. مالک چون خود را دست تنها دید خواست ...
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه (۲ )
#مالکبنکعب در نامهای به امام نوشت: #نعمان با سپاهی بزرگی به سمت من هجوم آورده است ، از تو میخواهم با فرستادن سپاهی مرا یاری کنی.
{ اما همانطور که میدانیم مردم کوفه در یاری کردن امام هیچگاه حاضر نبودند😔}
#جنگ بین #نعمان و #مالک شروع شد ، جنگی نابرابر ۲۰۰۰ نفر در برابر تقریباً ۱۰۰ نفر؛
#مالک به نیروهایش میگفت: بدانید که خدا ۱۰ نفر را بر ۱۰۰ نفر و ۱۰۰ نفر را بر ۱۰۰۰ نفر و تعداد کمتر را بر تعداد تعداد بیشتر پیروز میکند و این از کارهای خداست؛
او با این حرفها به سربازانش روحیه میداد ، میجنگیدند ، او از روستاییان آن اطراف طلب یاری کرد؛
#رئیس یکی از آنها به نام #مخنفبنسلیم ، #پسرش را همراه با #۵۰ مرد جنگی به #کمک ، #مالک فرستاد. سپاه #مالک با دیدن آنها روحیه گرفتن و با قدرت بیشتری شمشیر میزدند و در مقابل سپاه #نعمان کمی عقب نشینی کرد و پنداشتند که سپاه اصلی در راه است و اینان پیشتازان آن سپاه هستند، به همین علت ابتدا عقب نشینی و سپس از ترس فرار کردند و به شام گریختند.
💢 جنایات #بُسربنأرطاه ( خدا لعنتش کنه)
✨💔#حرف_دل
{ خواهش میکنم بر این #بُسربنأرطاه ، هر چقدر که میتونید لعنت بفرستید چرا که این ملعون خون به دل مولا کرده😔😔
شرح جنایاتش رو در چند روز آینده خواهیم گفت؛ }
💔✨
بر بُسربنأرطاه #لعنت
بر بُسربنأرطاه #لعنت
بر بُسربنأرطاه #لعنت
بر بُسربنأرطاه #لعنت
هر صبح و شام تا صبح قیامت
بر بُسربنأرطاه #لعنت
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۳)
💢 جنایات #بُسربنارطاه لعنت الله علیه
آنچه که باعث شد #معاویه ، #بُسربنارطاه را برای #غارت حجاز و آن سفر خونینش بفرستد ، اخباری بود که از #یمن به او رسید.
عدهای از مردم صنعا در #یمن که هواخواه #عثمان بوده و برخلاف میلشان با #امیرالمومنین بیعت کرده بودند ، بعد از #فتحمصر توسط #عمروعاص و #غارتها و #جنایات #معاویه و #فرستادگانش ، آنها هم جرات پیدا کردند و #عَلَممخالفت با حکومت امیرالمومنین را برداشتند و حاضر به دادن #زکات نشدند.
لذا امام پیکی را به جانب آنان فرستاد و از آنان خواست که یا دست از شورش بردارند و یا با سپاه عظیمی به فرماندهی #یزیدبنقیسارهبی به آنها حمله خواهد کرد.
چون مردم #صنعا و #جُند این پیغام رو شنیدن ، از ترس جان خود ، از اعتراضاتشان دست کشیدن و در عین حال نامهای هم به معاویه نوشتند و از او خواستند که به آنها کمک کند و معاویه برای یاری آنها #بُسربنارطاه را فرستاد.
چون نامه یمنیها به معاویه رسید، او #بُسر را که فردی #قسیالقلب و #خونریز بود ، با ۳۰۰۰ سوار جنگی به یمن فرستاد و به او گفت:
راه حجاز و مدینه و مکه را در پیش بگیر و برو تا برسی به یمن.
در راهت به هر شهری که رسیدی پیروان علی را با تهدید به بیعت با ما فرا بخوان
و
اگر قبول نکرد ،
آنها را بکش؛
و اموالشان را غارت کن ؛
در بین راهت مردم را بترسان
و
متفرقشان کن
تا به صنعا و جند برسی که در آنجا طرفداران ما هستند.
و اینگونه شد که #بُسربنارطاه به راه افتاد...
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۴)
#بُسربنارطاه راهی مدینه شد. #ابوایوبانصاری فرماندار مدینه وقتی از این خبر مطلع شد از شهر #فرار کرد و #بسر به راحتی وارد شهر شد او برای مردم خطبه میخواند در خطبههایش به مردم ناسزا میگفت و آنان را به خاطر #قتلعثمان سرزنش میکرد و میگفت: به خدا قسم چنان بر سرتان میآورم که دلهای مومنین و خاندان عثمان آرام شود و آیندگان راجب به شما سخن بگویند.
آنقدر مردم ترسیدند که به پیش #شوهرمادر(!!!) #بسر رفتند و او را شفیع قرار دادند تا #بسر آنها را نکشد. او آنقدر با #بسر صحبت کرد تا او را از این اقدامش منصرف کرد.
#بسر چند روزی در مدینه ماند و از همه برای معاویه بیعت گرفت و گفت: از شما گذشتم اما امیدوارم رحمت خدا شامل حال شما نشود من #ابوهریره را جانشین خودم قرار دادم مبادا با او مخالفت کنید.
سپس به سمت #مکه رفت. او هرجا گروهی از #طرفداران امیرالمومنین را میدید آنان را #میکشت و اموالشان را به #غارت میبرد.
چون خبر کشتار و غارت #بسر به مردم مکه رسید بسیاری از آنها از جمله #قثمبنعباس حاکم مکه از شهر فرار کردند؛
عدهای از مردم مکه از ترس به استقبال #بسر رفتند اما #بسر به آنها دشنام میداد و میگفت: #بهخداقسم اگر به رای من بود حتی یک نفر از شما را باقی نمیگذاشتم و همه را میکشتم.
او وارد مکه شد، طواف کرد و نماز خواند و بعد خطبه خواند.در خطبهاش امام علی و یارانش را مورد توهین قرار داد و به اجبار از مردم برای #معاویه بیعت گرفت.
سپس راهی #طائف شد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۵)
چون #بُسر وارد #طائف شد قصد کرد تمام اهل آنجا را بکشد اما با پادرمیانی #مغیرةبنشعبه و سخنان او که: ما از #دوستان شماییم و همچون شما #خونخواهعثمانیم ، #بُسر را از این اقدام منع کرد.
#بُسر در اقدام بعد ، دستور به کشتن شیعیان #تباله(محلی در اطراف یمن) داد و فردی را فرستاد که همه آنها را بکشد.او با این کار #رعب و #وحشت در بین مردم ایجاد کرد. مردم آنجا با گریه و زاری از #فرستادهبُسر خواستند که از این کار منصرف شود.
او گفت: اگر #اماننامه بیاورید شما را گردن نمیزنم وگرنه همه شما را خواهم کشت.
فردی به نام #منیعباهلی به سرعت راهی #طائف شد تا از #بُسر امان نامه بگیرد. #بُسر قبول نمیکرد و میخواست با این اتلاف وقت فرستادهاش تمام شیعیان را به قتل برساند. اما بعد از تعللی زیاد امان نامه را داد.
#باهلی به سرعت به طرف #تباله حرکت کرد و دو شبانه روز از مرکبش پیاده نشد و میتاخت.
در تباله ، چون امان نامه دیر رسیده بود، شیعیان را به خط کرده بودند برای گردن زدن.
#منیعباهلی از دور برق شمشیر #جلاد را دید به سرعت به طرف آنها حرکت میکرد و برای جلب توجه آنها پیراهنش را درآورد روی سرش میچرخاند و به سرعت شترش را هی میکرد.
اما ناگاه شتر از شدت خستگی ایستاد و دیگر راه نرفت ، او از شتر پایین پرید و تا محل اجرای حکم #دوید و امان نامه را به آنها رساند و شیعیان را نجات داد
و
دید اولین کسی که برای گردن زدن آورده بودند ، #برادر خود #منیعباهلی بود!!!
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۶)
#بسربنارطا از #طائف خارج شد و به محل #قبیلهبنیکنانه رسید. #عبیداللهبنعباس که حاکم #صنعا از طرف امیرالمومنین بود، دو پسرش به نامهای #قثم و #عبدالرحمن و #همسرشجوریه را پیش یکی از افراد قبیله #بنیکنانه گذاشته بود. #بُسر که از این خبر مطلع شد دستور داد که آن دو پسر نوجوان عبیدالله را پیش او بیاورند اما #میزبان آنها در مقابل خواستهی #بُسر ایستادگی کرد و #بُسر با لشکرش به خانهی او حمله کردند، او را کشتند و هر دو #پسرنوجوانعبیدالله را #گردن زدند.
سپس به طرف #نجران حرکت کرد. او ابتدا یکی از #صحابهپیامبر به نام #عبداللهبنعبدالمدان را که بزرگ #نجران بود ، دستگیر کرد و #گردنزد ، سپس پسرش #مالک ، که او هم از بزرگان بود، دستگیر و گردن زدند.
#بُسر همه اهل شهر را جمع کرد و آنها را تهدید کرد و گفت: ای مسیحیان و ای برادران میمونها! به خدا قسم اگر خبر ناخوشایندی از شما به من برسد، #برمیگردم و چنان میکنم که نسلتان قطع شود و مزارعتان از بین برود و خانههایتان خراب شود،پس حواستان باشد.
سپس به #ارحب رفت در آنجا #اباکرب را که از #شیعیانامیرالمومنین و بزرگ قبیله #همْدان بود ، به طرز فجیعی کشت.
#بُسر به هرجا که میرسید عدهای را به سر #چاههایآب میفرستاد و از حاضران آنجا از عثمان میپرسید اگر میگفتند: او مظلومانه کشته شده آنها را رها میکرد در غیر این صورت همه را از دم تیغ میگذراند و این کار را در طول همه راه انجام داد تا که به #صنعا رسید.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۷)
وقتی به صنعا رسید #عبیداللهبنعباس که حاکم صنعا بود از آنجا فرار کرد اما #عمروبناراکه جانشین عبیدالله بود با #بُسر جنگید و تا جایی که توان داشت در مقابل او مقاومت کرد اما بالاخره شکست خورد و به دست #بُسر کشته شد و بدین ترتیب #بُسربنارطاه وارد صنعا شد.
عدهای از #مأرب پیش او آمدند اما او همه را از پیر و جوان بدون استثنا کشت فقط یک نفر توانست فرار کند و خبر کشته شدن آنها را برساند.
بُسر سپس به #جَیْشان رفت در آنجا #شیعیان امیرالمومنین زندگی میکردند ، با آنها جنگید و آنها را شکست داد و عدهای از آنها را به طرز وحشتناکی کشت ، و بعد آن دوباره به صنعا برگشت.
#وائلبنحجرحضرمی فردی #عثمانیمذهب بود ولی با نیرنگ خود را از دوستان و نزدیکان امام معرفی کرده بود. او بعد از غارات ، #بُسر از پیش امام جدا شد و به محل زندگیش یعنی #حضرموت یمن رفت. در آنجا نامهای به #بُسر نوشت و گفت: نیمی از مردم #حضرموت هم نظر تو هستن پیش ما بیا و در نامهاش ۱۰ هزار دینار به او داد.
چون #بُسر وارد حضرموت شد ، #وائل به استقبال او رفت به او گفت: چه میخواهی بکنی؟
بُسر گفت: میخواهم #یکچهارم مردم اینجا را بکشم!
#وائل گفت: #عبداللهبنثوابه رو بکش که با کشتن او انگار یک چهارم از شیعیان امیرالمومنین را کشتهای.
#وائل با #عبدالله دشمنی دیرینهای داشت.
#بُسر قلعه #عبدالله محاصره و به او حمله کرد و در نهایت #عبداللهبنثوابه را گردن زد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۸)
وقتی خبر غارتهای #بسربنارطاه به کوفه رسید ، امیرالمومنین مردم را به جنگ دعوت کرد اما آنها نپذیرفتند و حاضر به حرکت نبودند.
امام با خطبههایش مردم را سرزنش میکرد و نشان میداد که فریب دنیا را خورده اند و عاقبت کار اطاعت نکردن از امام را به آنان گوش زد میکرد.
ایشان همچنان مردم را به جهاد دعوت میکرد ولی هیچکس لبیک نمیگفت!
آنگاه امام گفت: شما را چه شده است؟ آیا لال شدهاید و سخن نمیگویید؟
#ابوبُردهبنعوف برخاست و گفت:یا #امیرالمومنین اگر تو خود رهسپار جنگ شوی با تو میآییم!
امام گفت:شما را چه شده است که چنین سخنی بر زبان میآورید!
آیا برای چنین کاری باید من بروم!
شایسته نیست که من #کارلشکر و #امورمملکت و #بیتالمال و #جمعآوریخراج و #قضاوتبینمسلمانان و #بازرسیحقوقمردم را رها کنم
و
با گروهی از سواران ، دنبال گروهی از #اراذلواوباش در بیابانها و بالای کوهها بروم!!
به خدا این نظر بدی است.
در بین مردم #جاریهبنقدامه برخاست و گفت: یا امیرالمومنین خدا تو را از ما نگیرد و ما را به فراق تو دچار نکند ، من آماده جنگ با آنها هستم ، مرا به سوی آنها بفرست.
امام قبول کرد و همچنین #وهببنمسعود هم برخاست و اعلام آمادگی کرد و هر دو را با سپاهی ۴ هزار نفره به دنبال #بُسر فرستاد.
#جاریه به سرعت دنبال #بُسر میرفت تا به او برسد؛
در راه به شهرها وارد نمیشد و هیچ توقفی نداشت ، کم میخوردند و کم استراحت میکردند تا هر چه سریع تر به #بسربنارطا برسند.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۹)
#بُسر از #حضرموت رفت و وقتی شنید که سپاه #جاریه دنبال اوست راهش را عوض کرد و از راهی که از آنجا آمده بود ، برنگشت.
مردمی که در راهها بر سر آب جمع میشدند از روبرو شدن با او اجتناب داشتند و به خاطر ظلمهایش از او فرار میکردند. #جاریه از تغییر مسیر برگشت #بُسر خبردار شد و دنبال او رفت تا او را از سراسر #یمن بیرون راند و در #حجاز نیز به دنبال او رفت. #جاریه وقتی توانست او را به طور #کلی از #یمن بیرون کند در #جُرش (منطقهای بین یمن و مکه) مدتی اقامت کرد ، تا خود و یارانش استراحت کنند.
در این بین ، در بین #کوفیان آشوبی برپا شد.
ظاهرا پس از آنکه اخبار #جنایاتبُسر به کوفه رسید و مردم امنیت خود را در خطر جدی دیدند ، یکدیگر را برای #یارینکردن امام برای مقابله با #بُسر ملامت کردند و بر آن شدند که از امام بخواهند تا نیروی کمکی برای #جاریه بفرستد تا او بتواند کار #بُسر و لشکرش را یکسره کند اما #امیرالمومنین با این پیشنهاد مخالفت فرمودند و آنها را به رفتن به #جنگ با #معاویه فراخواندند و گفتند: من کسی را برای جنگ با #بُسر فرستادهام که باز نمیگردد مگر اینکه یکی از آن دو دیگری را #بکشد یا #براند، از این جهت خیالم از او راحت است ، ولی خواسته من از شما این است که زمانی که شما را به جنگ #شام و اهل شام فرمان میدهم و به آن فرا میخوانم #یاریام کنید.
مردم سخن امام را تایید کردند و هر کدام چیزی میگفت و به ندای امام #لبیک میگفتند. تا اینکه ...
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۱۰)
حاضران در جمع برخاستند و گفتند: ما شیعیان تو هستیم ، یا امیرالمومنین شیعیانی که نه تو را نافرمانی و نه با تو مخالفت میکنیم.
حضرت آنان را تایید کرد و گفت: پس برای جنگ با شامیان آماده شوید.
تمام مردم گفتند:شنیدیم و اطاعت میکنیم.
امام فرمود: کسی را به من معرفی کنید که مردم را از جنوب عراق و روستاها و سایر مکانهای برای جنگ جمع کند.
#سعیدبنقیس گفت: به خدا قسم کسی را به تو معرفی میکنم که سوار دلیر عرب ، خیرخواه و در برابر دشمنان تو سخت باشد.
امام فرمود:چه کسی؟
سعید گفت: #معقلبنقیسریاحی
امام سخنش را تایید کرد و #معقل را فراخواند و برای جمع کردن لشکر از اطراف کوفه فرستاد.
اما
او زمانی برگشت که مولا به شهادت رسیده بود.😔
✨✨🥀🖤🥀✨✨
علی افتاده از پا و حسن باشد پرستارش
پرستاری چو پروانه به دور شمع بیمارش
چه کرده تیغ ابن ملجم کافر مگر با او
که رفته تاب دیگر از تمام جسم نزارش
ز شمشیری که بر فرق علی بنشست راحت شد
ببین فزت و رب الکعبه را از سوز گفتارش
دگر شیر خدا از بستر خود بر نمیخیزد
که رنگین گشته از خونِ سر او ماه رخسارش
خجل شد قاتل سنگین دل از لطف و عطای او
دهد سهم غذای خود به او قربان ایثارش
گرفته زانوی غم در بغل پیری به ویرانه
که نان آور چرا دیگر نمیآید به دیدارش
برای دیدنش از جنت آید حضرت زهرا
زیارت میکند با روی نیلی صورت یارش
✨✨🥀🖤🥀✨✨
🖤🏴 آنقدر از علی(ع) گفتیم 🏴🖤
🖤🏴 تا به زهرا(س) ما رسیدیم 🏴🖤
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبرپایانی سرنوشت بُسر بن ارطا
#امیرالمومنین پیش از شهادتشان ، #بُسربنارطا را نفرین کرد و فرمود:
#خدایا #بُسر دینش را به دنیایش فروخت ، حرمتهای تو را هک کرد و اطاعت یک مخلوق فاجر و گناهکار را بر آنچه نزد تو است ، ترجیح داد.
#خدایا جان او را نگیر تا اینکه عقلش را از او بگیری.
و
در جای دیگر فرمودند:
#خدایا #بُسر و #عمروعاص را لعنت کن و غضب خود را بر آنان نازل کن و عذاب و مجازاتی که از مجرمین برنمیگردد را ، بر آنان بفرست.
کمی بعد از #شهادت امیرالمومنین ، #بُسربنارطا به هذیان گویی و جنون دچار شد.
دیوانه شده بود و میگفت: شمشیر مرا بدهید تا با آن بکشم.
شمشیر چوبی برایش ساخته بودند و هر وقت شمشیر میخواست به او میدادند.
#بُسر آنقدر آن شمشیر را به حرکت در میآورد تا بیهوش میشد و وقتی به هوش میآمد ، باز شمشیر میخواست همان را به دستش میدادند و باز هم همان کار را تکرار میکرد تا اینکه بیهوش میشد و همین گونه بود تا اینکه به دَرَک واصل شد لعنت الله علیه
#منبع_کتاب_الغارات
#پُستپایانی
@modafehh