eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.4هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
108 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۳) در گفتگوها گاهی کار به دشنام و توهین به هم می‌رسید ولی او خودداری میکرد و در آن روز جنگی پیش نیامد. در پایان روز وقتی که به محل اسکان خودش برگشت ، حدود ۱۰ نفر که گوی از بودند او را تعقیب کردند. آنها به خانه او وارد شدند و با شمشیر به او حمله کردند او از خانه فرار کرد ولی در بین راه گرفتار آنان شد و آنها او را به رساندند. وقتی کشته شد ، تصمیم گرفت با عده‌ای از و جمعی دیگر از یاران امیرالمومنین بر علیه قیام کند اما باز هم به قبیله پیغام فرستاند که: به خدا قسم ما به کسی که شما پناهش داده بودید حمله نکردیم نه به مالش تجاوز کردیم نه به او و نه به مال و جان کسانی که با ما هم عقیده نیستند! آیا می‌خواهید به جنگ ما و جنگ کسی که ما او پناه داده‌ایم بیایید(یعنی ).؟ با دریافت این پیغام از جنگیدن با منصرف شدند. وقتی اوضاع به این گونه پیش رفت نامه دیگری به نوشت و خبر و مخالفت از درگیری با را به عرض حضرت رساند و نوشت: که نظر من این است که را به بفرستد چون او دارای نافذ است وفردی کاردان و کاربلند است و در عشیرش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان امیرالمومنین سخت و شدید است و اگر او بیاید انشاالله یاران را متفرق خواهد کرد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (پایان) وقتی نامه به امام رسید را فراخواند و اوضاع را برای او شرح داد و از او خواست که به حرکت کند ، هم فرمان امام را اطاعت کرد و به بصره حرکت کرد وقتی که به بصره رسید. ابتدا پیش رفت و نامه و سفارشات امام را به او رساند و در مورد حوادث با هم گفتگو کردند به گفت: مهم‌ترین سفارش من به تو این است که بر جان خودت بترسی مبادا هم همانطور که را کشتند تو را هم به قتل برسانند. بعد از آن شروع کرد با قوم خودش صحبت کردن و از آنها خواست که از اطراف متفرق شوند اما آنها نپذیرفتند. به و پیغام داد که برای کمک به سوی او حرکت کنند. آنها هم آمدند و آرایش جنگی گرفتند هم با دیدن این صحنه به یارانش دستور داد که آرایش جنگی بگیرند و بین دو سپاه جنگ سختی در گرفت و طولی نکشید که شکست خورد و به خانه ی پناه برد. آنجا را محاصره کرد و هنگامی که شب فرا رسید دستور داد آن خانه را آتش بزنند و با ۷۰ نفر از یارانش کشته شدند. از آن روز به بعد به ، (سوزاننده) نامیده شد. فردای آن روز ، را به دارالعماره بردند. نامه‌ای به امام نوشت و در آن اتفاقات را شرح داد. امیرالمومنین آن نامه را خواند و خوشحال شد و یارانش هم شادمان شدند و و را ستود و را مذمت کردند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۱ ) ⚡️توجه⚡️ ⚖با توجه به اینکه تمام اعداد و ارقام ذکر شده در کتاب به صورت یا است ما برای درک بهتر آنها ، همه را به تومان تبدیل کرده‌ایم و معادل آن را نوشتیم ⚖ یکی از مشکلاتی که پس از و نمایان شدن یاران برای حکومت آن حضرت به وجود آمد ، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی می‌کرد، یا به گرایش پیدا می‌کرد یا برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمومنین بگریزد و به آن پناه ببرد. که آن مأمن ، و قرار گرفتن تحت حمایت بود. در نتیجه عده‌ای از خیانت کرده و به سمت گریختند. که ما برای مثال چند نمونه از این خیانت ها را در ذکر خواهیم کرد. 💢در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام ، بود. او ۴۰۰ هزار درهم مالیات از مردم جمع آوری کرد و آنها را برای خودش برداشت. امیرالمومنین او را به زندان انداخت پیش امام شفاعت او را کرد و ضمانت کرد که آن مبلغ را بپردازد و در کار او به جد ایستاد تا توانست او را از زندان آزاد کند. ⚖معادل سازی⚖ هر درهم = ۱۳.۸۱۰ تومان (آذرماه ۱۴۰۲) ۴۰۰هزار درهم = ۵.۵۲۴.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۲ ) 💢 بعد از جنگ حاکم امام بر (منطقه بزرگ حد فاصل میان ری و همدان بود) شد ، اما را جمع کرد و همه را برای خودش برداشت. حضرت او را به مرکز خلافت فراخواند و زندانی کرد و (غلام و ملازم امیرالمومنین بود و مسئولیت رساندن پیغام حضرت به کارگزاران و نگهبانان زندان را بر عهده داشت) را برای نگهبانی او گمارد. اما وقتی خواب بود او از غفلت سو استفاده کرد و به سمت گریخت. یزید خود را به شهر رساند که در قلمرو بود زیرا مرسوم بود در آن زمان هر کس به سمت فرار می‌کرد ابتدا خود را به می‌رساند و در آنجا می‌ماند تا به او اذن ورود دهد. یکی از یاران امام به آن حضرت گفت: اگر من را دنبال او بفرستید می‌توانم او را برگردانم. سخن این فرد به رسید اما او با حالت سرود و به امیرالمومنین و اصحاب ایشان پرداخت و در معاویه و اصحابش شعر گفت. وقتی خبر اشعار او به امام رسید حضرت او را نفرین کرد به اصحابش گفت همه دست‌هایتان را بالا بیاورید و او را نفرین کنید. 💢روز اول ماه مبارک رمضان بود. به همراه فردی دیگر شروع به روزه خواری و مشروب‌خواری کردند به طوری که در آخر روز صدایشان از مستی بلند شد و شکایت همسایگان را به همراه داشت. زمانی که امام از این موضوع باخبر شد دستور داد آنها را دستگیر کنند و بزنند. (ادامه دارد ...) @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۳ ) امام در ملع عام ۱۰۰ ضربه شلاق به زد. وقتی امام نجاشی را حد می‌زد که با حضرت بودند بسیار ناراحت شدند به ویژه . بعد از حد خوردن نجاشی و ناراحتی عبدالله،زمانی که شب فرا رسید هر دو به سرعت به سمت معاویه رفتند و نجاشی که شاعری بزرگ بود در اشعاری امیرالمومنین را هجو کرد. 💢 که یکی از فرماندهان امام بود در جنگی توانست حدود ۵۰۰ را دستگیر کند. در راه بازگشت به کوفه به که از سوی امام فرماندار بود،رسید. مصقله از گریه و زاری اسیران دلش به رحم آمد و خواست آنها را بخرد و شروع کرد با معقل برای خرید آنها مذاکره کنند آنها توافق کردند که به مقدار ۵۰۰ هزار درهم اسیران را به بفروشد. بعد از آن معقل نزد امام آمد و ماجرا را بازگو کرد امام نیز کار او را تایید کرد. اما مدتی گذشت و مصقله پول اسیران را پرداخت نکرد. امام او را به کوفه فراخواند و از او طلب پول اسیران را کرد مصقله ۲۰۰ هزار درهم پرداخت کرد و بقیه را نتوانست بپردازد. اما امام مُصِر بود که آن را از او بگیرد،اما مصقله از این موضوع ناراحت بود و می‌گفت: به خدا قسم، اگر یا چنین طلبی از من داشتند آنرا به من می‌بخشیدند. همانا عثمان سالیانه از را به می‌بخشید یک شب مصقله پنهانی از کوفه فرار کرد و به معاویه پیوست. ⚖معادل سازی⚖ ۳۰۰هزاردرهم=۴.۱۴۹.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( 4 ) روزی به کوفه و نزد آمد. در حالی که حضرت در صحن مسجد کوفه نشسته بود. خدمت حضرت رسید و به ایشان سلام کرد امام هم جوابش را داد و به فرزندش فرمود: برخیز و را به خانه ببر و برای او لباس و کفش نو بخر. فردای آن روز نزد امیرالمومنین آمد در حالی که تمام لباس‌هایش نو بود ، به حضرت سلام کرد و گفت: یا امیرالمومنین می‌بینم که چیزی از این دنیا جز سنگریزه‌ها نصیبت نشده است. ( از اینکه آنچه به من داده‌ای بسیار ناچیز است) حضرت فرمود: وقتی سهم خودم را از بگیرم آن را به تو می‌دهم. اما به این مقدار راضی نبود و سهم بیشتری از المال می‌خواست. حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه وقتی حضرت ، نماز جمعه را اقامه کرد ، جمعیت نمازگزار را به نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به این جماعت کند چیست؟ گفت: انسان بسیار بدی است!! حضرت به او فرمود: آیا تو به من می‌گویی به این جماعت کنم و سهم آنها را به تو بدهم !!؟ اینگونه شد که را ترک کرد و به سوی رفت. در قدم را در مجلس در کنار خود نشاند و به او ۱۰۰ هزار درهم داد. ⚖معادل سازی⚖ ۱۰۰ هزاردرهم=۱.۳۸۳.۰۰۰.۰۰۰ تومان @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۵ ) به گفت: حال که پیش ما آمده‌ای برایمان بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه (ع) چه فرقی دیدی؟ گفت:لشکرگاه علی شبی داشت مثل شب‌های پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر با این تفاوت که پیامبر در بین آنها نبود،اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند. سپس پرسید: ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟ معاویه گفت: عقیل گفت: او کسی است که شش مرد ادعا می‌کردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران قالب شد. آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: است. عقیل گفت:به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت میکرد. عقیل گفت: آن دیگری کیست؟ معاویه گفت: عقیل گفت:مادرش دزد بود. وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینان را عصبانی کرده ، پرسید: درباره من چه می‌گویی؟ عقیل گفت:در مورد خودت چیزی نپرس!! اما معاویه اصرار کرد عقیل گفت: را می‌شناسی؟ معاویه گفت:حمّامه کیست؟ عقیل گفت:همین که گفتم و برخاست و رفت. معاویه را خواست و به او گفت:به من بگو حمّامه کیست؟ او گفت: به من و خانواده‌ام امان بده تا بگویم. معاویه گفت: امان دادم. او گفت: حمّامه مادربزرگ تو بود که در زمان جاهلیت کارش بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سر در خانه خودش زده بود. { ، مادر مادر بوده است.} @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۱) 💢 همراه با امیرالمومنین در جنگ شرکت کرده بود.بعد از جنگ صفین و پایان قضایای ،همراه ۳۰ نفر از یارانش نزد امیرالمومنین آمد و به ایشان گفت:به خدا قسم امر تو را اطاعت نمی‌کنم و پشت سرت نماز نمی‌خوانم و فردا تو را ترک خواهم کرد. در جوابش فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، اگر این کار را بکنی عهد خودت را شکسته‌ای و پروردگارت را معصیت کرده‌ای، چرا می‌خواهی این کار را بکنی؟ گفت: چون تو حکمیت در مورد قرآن را پذیرفتی و نمی‌توانی حق را یاری کنی و به قومی که به خود ستم کرده‌اند اعتماد کردی به همین دلیل من در مقابل تو هستم با آنها نیز دشمنم و از هر دو طرف کناره‌گیری می‌کنم. به او گفت: وای بر تو ، پیش من بیا تا با تو بحث کنم در مورد سنت‌ها مناظره کنیم و دریچه‌هایی از حق را به رویت باز کنم،چرا که من بیشتر از تو آنها را می‌دانم. قبول کرد و گفت: فردا پیش تو برمی‌گردم. فردای آن روز امام هرچه منتظر ماند خریت نیامد،شخصی را به دنبال او فرستاد و گفت:کمتر روزی بود که دیرتر از این به مجلس ما بیاید!! اما متوجه شدند که او کرده است. از امام خواست تا به دنبال او برود زیرا می‌ترسید که جمعیتی را بر علیه امام بشوراند. امام نیز به او این اجازه را داد. چند روز بعد خبر رسید که به همراه چند تن از یارانش در مسیر راه خود ، با کشاورزی برخورد می‌کنند ، از او راجع به امام می‌پرسند و ... @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۲) از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟ او گفته: مسلمانم. گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه می‌گویی؟ آن گفته: خوبی او را می‌گویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسان‌هاست. ناگهان آنها او را خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را کردند. امام به نوشت: و یارانش مردی مسلمان را کشته‌اند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید. و یارانش به سمت حرکت کردند و در به آنها رسیدند. در ابتدا از باب با وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟ گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم. پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟ گفت: من او را نکشتم عده‌ای از یاران من او را کشتند. گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید آغاز شد. آنقدر جنگیدند که نیزه‌هایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دست‌ها و پاهای اسب‌هایشان قطع شد و ... چون شب فرا رسید و هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند. نیمی از شب نگذشته بود که با سپاه باقیمانده‌اش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند. هم در نامه‌ای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۳) وقتی نامه زیاد به امیرالمومنین رسید، امام ابتدا را همراه با ۲۰۰۰ نفر از سپاه کوفه و سپس طی نامه‌ای از خواست او هم با ۲۰۰۰ سرباز به یاری معقل بپیوندد. و در نامه‌ای از تلاش‌های تشکر کرد و از او خواست که به کوفه برگردد. زودتر به طرف حرکت کرد چندی نگذشته بود که پیکی از به او رسید و از او خواست که منتظر آنها بماند، هم پذیرفت. زمانی که دو سپاه یکی شدن، دستور حمله را صادر کرد و به راحتی توانستند را شکست دهند، ولی خود توانست از معرکه فرار کند و خودش را به ساحل دریا برساند که در آنجا عده زیادی از قومش() زندگی می‌کردند. خریت در میان قومش می‌چرخید و مردم را به از حکومت امیرالمومنین دعوت می‌کرد. زمانی که این اخبار به امام رسید امام در نامه‌ای از خواست آنقدر دنبال آنها برود و تعقیبشان کند که یا همه را یا به کلی آنها را از سرزمین اسلام کند چون احتمال اینکه آنها دوباره مردم را علیه امام بشورانند وجود داشت. چنانچه در جلسه بعد توضیح داده خواهد شد خریت سپاه را برای خودش تهیه کرده بود و بدین گونه شد که این بار جنگ با شدت بیشتری گرفت و سختی کار بیشتر شد و معقل گاهی با یاران خریت همراه می‌بود ، اما سرانجام به یاری خدا در یکی از این حملات به همراه ۱۷۰ نفر از یارانش شدند و شورش سرکوب شد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج( پایان ) که باعث شده بود در مقابله ، سپاه عظیمی جمع کند: 🔸 او در میان می‌چرخید و آنها را به مخالفت با علی و جدایی از ایشان ترغیب می‌کرد و می‌گفت: هدایت در جدایی از علی و جنگ و مخالفت با اوست. 🔸او به می‌گفت: من با شما هم نظر هستم علی نباید انسان‌ها را در کار خدا حکم قرار می‌داد. 🔸و در خفا به می‌گفت: علی کسی را حکم قرار داد و همان فرد که خودش به حکمیت او راضی بود ، او را از خلافت خلع کرد من هم به قضاوت و حکم او راضی شده‌ام و او را خلیفه نمی‌دانم. 🔸به طرفداران در خفا می‌گفت: به خدا قسم من با شما هم عقیده‌ام عثمان مظلوم و در محاصره به قتل رسید. 🔸به گروهی که از دادن خودداری می‌کردند می‌گفت: صدقاتتان را پیش خودتان نگه دارید و به خویشاوندان و فقرای خود بدهید. 🔸به که مسلمان شده بودند اما با دیدن جنگ و خونریزی مسلمانان دوباره به دین مسیحیت برگشته بودند ، می‌گفت: به خدا قسم علی نه سخن مسیحی که مسلمان شده و سپس به دین خود برگشته را ، گوش می‌دهد و نه توبه‌اش را می‌پذیرد و هر کجا او را پیدا کند ، گردنش را می‌زند. 🟡 در نتیجه عده زیادی از که قوم خودش هم بودند و در آنجا زندگی می‌کردند و دیگران دور او جمع شدند و بدین ترتیب سپاه بزرگی را برای خود جمع کرد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(۱) 💢 معاویه فردی به نام را مامور کرد که به ، که در جنوب کوفه یعنی پایتخت حکومت امام بود، برود و از مردم آنجا زکاتشان را بگیرد. وقتی امام از این امر با خبر شد گروهی را برای جنگ با آنان فرستاد ، اما با آنان جنگید و آنها را شکست داد. 💢 همچنین معاویه فردی به نام را به سوی فرستاد.امام برای مقابله با او را فرستاد این دو با هم بسیار جنگیدند و به یاری خدا فرستاده امام پیروز شد و نماینده معاویه به سمت شام فرار کرد. 💢 روزی معاویه فردی به نام را فراخواند و به او گفت: تو باید از طرف من به مکه بروی و مردم آنجا را به حمایت از ما بخوانی ، اعمال حج را به جای آور و امامت نماز جمعه را به عهده بگیری. که فردی عابد ، زاهد و بود این کار را پذیرفت و با لشکری به سوی حرکت کرد بدون آنکه نیت خود را با همراهانش در میان بگذارد. در این زمان فرماندار امام در مکه بود زمانی که از این لشکرکشی با خبر شد ابتدا خواست فرار کند چون از یاری مردم اطمینان نداشت و سپاه امام هم که با فرماندهی قرار بود برای مقابله با سپاه بیاید ، هنوز به آنها نرسیده بود ، اما با صحبت‌های اطرافیانش از این کار منصرف شد و در شهر ماند. و به مقابله و گفتگو با فرستاده معاویه پرداخت. چون یزید به مکه رسید ..... @modafehh