✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_یازدهم آشوب در بصره (۳)
در گفتگوها گاهی کار به دشنام و توهین به #أعین هم میرسید ولی او خودداری میکرد و در آن روز جنگی پیش نیامد.
در پایان روز وقتی که #أعین به محل اسکان خودش برگشت ، حدود ۱۰ نفر که گوی از #خوارج بودند او را تعقیب کردند. آنها به خانه او وارد شدند و با شمشیر به او حمله کردند او از خانه فرار کرد ولی در بین راه گرفتار آنان شد و آنها او را به #شهادت رساندند.
وقتی #أعین کشته شد ، #زیاد تصمیم گرفت با عدهای از #قبیلهأزد و جمعی دیگر از یاران امیرالمومنین بر علیه #ابنحضرمی قیام کند اما باز هم #قبیلهبنیتمیم به قبیله #قبیلهأزد پیغام فرستاند که:
به خدا قسم ما به کسی که شما پناهش داده بودید حمله نکردیم نه به مالش تجاوز کردیم نه به او و نه به مال و جان کسانی که با ما هم عقیده نیستند! آیا میخواهید به جنگ ما و جنگ کسی که ما او پناه دادهایم بیایید(یعنی #ابنحضرمی).؟
#قبیلهازد با دریافت این پیغام از جنگیدن با #قبیلهبنیتمیم منصرف شدند.
وقتی اوضاع به این گونه پیش رفت #زیادبنابیه نامه دیگری به #امیرالمومنین نوشت و خبر #شهادتاعین و مخالفت #ازدیان از درگیری با #قبیلهبنیتمیم را به عرض حضرت رساند و نوشت:
که نظر من این است که #امیرالمومنین #جاریهبنقتامه را به #بصره بفرستد چون او دارای #بصیرتی نافذ است وفردی کاردان و کاربلند است و در عشیرش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان امیرالمومنین سخت و شدید است و اگر او بیاید انشاالله یاران #ابنحضرمی را متفرق خواهد کرد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_یازدهم آشوب در بصره (پایان)
وقتی نامه #زیاد به امام رسید #جاریهبنقتامه را فراخواند و اوضاع #بصره را برای او شرح داد و از او خواست که به #بصره حرکت کند ، #جاریه هم فرمان امام را اطاعت کرد و به بصره حرکت کرد وقتی که به بصره رسید. ابتدا پیش #زیاد رفت و نامه و سفارشات امام را به او رساند و در مورد حوادث #بصره با هم گفتگو کردند #زیاد به #جاریه گفت: مهمترین سفارش من به تو این است که بر جان خودت بترسی مبادا هم همانطور که #أعین را کشتند تو را هم به قتل برسانند.
بعد از آن #جاریه شروع کرد با قوم خودش صحبت کردن و از آنها خواست که از اطراف #ابنحضرمی متفرق شوند اما آنها نپذیرفتند. #جاریه به #زیاد و #قبیلهیاذدیان پیغام داد که برای کمک به سوی او حرکت کنند. آنها هم آمدند و آرایش جنگی گرفتند #ابنحضرمی هم با دیدن این صحنه به یارانش دستور داد که آرایش جنگی بگیرند و بین دو سپاه جنگ سختی در گرفت و طولی نکشید که #ابنحضرمی شکست خورد و به خانه ی پناه برد.
#جاریه آنجا را محاصره کرد و هنگامی که شب فرا رسید دستور داد آن خانه را آتش بزنند و #ابنحضرمی با ۷۰ نفر از یارانش کشته شدند.
از آن روز به بعد به #جاریه ، #مُحرّق (سوزاننده) نامیده شد.
فردای آن روز #ازدیان ، #زیادبنابیه را به دارالعماره بردند. #زیاد نامهای به امام نوشت و در آن اتفاقات را شرح داد.
امیرالمومنین آن نامه را خواند و خوشحال شد و یارانش هم شادمان شدند و #جاریهبنقدامه و #قبیلهازد را ستود و #بصریان را مذمت کردند.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۱ )
⚡️توجه⚡️
⚖با توجه به اینکه تمام اعداد و ارقام ذکر شده در کتاب به صورت #درهم یا #دینار است ما برای درک بهتر آنها ، همه را به تومان تبدیل کردهایم و معادل آن را نوشتیم ⚖
یکی از مشکلاتی که پس از #جنگنهروان و نمایان شدن #سستی یاران #امیرالمومنین برای حکومت آن حضرت به وجود آمد ، این بود که هر کس از اصحاب حضرت که خیانتی میکرد، یا به #دنیا گرایش پیدا میکرد یا برای خود مأمنی سراغ داشت که از دست امیرالمومنین بگریزد و به آن پناه ببرد.
که آن مأمن ، #شام و قرار گرفتن تحت حمایت #معاویه بود. در نتیجه عدهای از #اصحابامیرالمومنین خیانت کرده و به سمت #شام گریختند.
که ما برای مثال چند نمونه از این خیانت ها را در #منبر_دوازدهم ذکر خواهیم کرد.
💢در زمان حکومت امیرالمومنین علیه السلام ، #مُنذِربنجارود #حاکمفارس بود. او ۴۰۰ هزار درهم مالیات از مردم جمع آوری کرد و آنها را برای خودش برداشت. امیرالمومنین او را به زندان انداخت #صعصعهبنصوحان پیش امام شفاعت او را کرد و ضمانت کرد که آن مبلغ را بپردازد و در کار او به جد ایستاد تا توانست او را از زندان آزاد کند.
⚖معادل سازی⚖
هر درهم = ۱۳.۸۱۰ تومان (آذرماه ۱۴۰۲)
۴۰۰هزار درهم = ۵.۵۲۴.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۲ )
💢#یزیدبنحجیته بعد از جنگ #نهروان حاکم امام بر #ریونسبتی (منطقه بزرگ حد فاصل میان ری و همدان بود) شد ، اما #مالیات را جمع کرد و همه را برای خودش برداشت.
حضرت او را به مرکز خلافت فراخواند و زندانی کرد و #سعد (غلام و ملازم امیرالمومنین بود و مسئولیت رساندن پیغام حضرت به کارگزاران و نگهبانان زندان را بر عهده داشت) را برای نگهبانی او گمارد. اما وقتی #سعد خواب بود او از غفلت #سعد سو استفاده کرد و به سمت #معاویه گریخت. یزید خود را به شهر #رقه رساند که در قلمرو #معاویه بود زیرا مرسوم بود در آن زمان هر کس به سمت #معاویه فرار میکرد ابتدا خود را به #رقه میرساند و در آنجا میماند تا #معاویه به او اذن ورود دهد.
یکی از یاران امام به آن حضرت گفت: اگر من را دنبال او بفرستید میتوانم او را برگردانم.
سخن این فرد به #یزید رسید اما او با حالت #تمسخر #اشعاری سرود و به #بدگویی امیرالمومنین و اصحاب ایشان پرداخت و در #مدح معاویه و اصحابش شعر گفت. وقتی خبر اشعار او به امام رسید حضرت او را نفرین کرد به اصحابش گفت همه دستهایتان را بالا بیاورید و او را نفرین کنید.
💢روز اول ماه مبارک رمضان بود. #نجاشیشاعر به همراه فردی دیگر شروع به روزه خواری و مشروبخواری کردند به طوری که در آخر روز صدایشان از مستی بلند شد و شکایت همسایگان را به همراه داشت.
زمانی که امام از این موضوع باخبر شد دستور داد آنها را دستگیر کنند و #حد بزنند.
(ادامه دارد ...)
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۳ )
امام در ملع عام ۱۰۰ ضربه شلاق به #نجاشی زد.
وقتی امام نجاشی را حد میزد #یمنیهایی که با حضرت بودند بسیار ناراحت شدند به ویژه #طارقبنعبدالله.
بعد از حد خوردن نجاشی و ناراحتی عبدالله،زمانی که شب فرا رسید هر دو به سرعت به سمت معاویه رفتند و نجاشی که شاعری بزرگ بود در اشعاری امیرالمومنین را هجو کرد.
💢#معقل که یکی از فرماندهان امام بود در جنگی توانست حدود ۵۰۰ #اسیر را دستگیر کند.
در راه بازگشت به کوفه به #مصقلهبنهُبَیره که از سوی امام فرماندار #اردشیرخره بود،رسید.
مصقله از گریه و زاری اسیران دلش به رحم آمد و خواست آنها را بخرد و شروع کرد با معقل برای خرید آنها مذاکره کنند آنها توافق کردند که به مقدار ۵۰۰ هزار درهم اسیران را به بفروشد.
بعد از آن معقل نزد امام آمد و ماجرا را بازگو کرد امام نیز کار او را تایید کرد.
اما مدتی گذشت و مصقله پول اسیران را پرداخت نکرد. امام او را به کوفه فراخواند و از او طلب پول اسیران را کرد مصقله ۲۰۰ هزار درهم پرداخت کرد و بقیه را نتوانست بپردازد.
اما امام مُصِر بود که آن را از او بگیرد،اما مصقله از این موضوع ناراحت بود و میگفت: به خدا قسم، اگر #معاویه یا #عثمان چنین طلبی از من داشتند آنرا به من میبخشیدند. همانا عثمان سالیانه #هزاردرهم از #مالیاتآذربایجان را به #اشعثبنقیس میبخشید
یک شب مصقله پنهانی از کوفه فرار کرد و به معاویه پیوست.
⚖معادل سازی⚖
۳۰۰هزاردرهم=۴.۱۴۹.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( 4 )
روزی #عقیل به کوفه و نزد #امیرالمومنین آمد. در حالی که حضرت در صحن مسجد کوفه نشسته بود.
خدمت حضرت رسید و به ایشان سلام کرد امام هم جوابش را داد و به فرزندش #امامحسنعلیهالسلام فرمود: برخیز و #عمویت را به خانه ببر و برای او لباس و کفش نو بخر.
فردای آن روز #عقیل نزد امیرالمومنین آمد در حالی که تمام لباسهایش نو بود ، به حضرت سلام کرد و گفت: یا امیرالمومنین میبینم که چیزی از این دنیا جز سنگریزهها نصیبت نشده است.
( #کنایه از اینکه آنچه به من دادهای بسیار ناچیز است)
حضرت فرمود: وقتی سهم خودم را از #بیتالمال بگیرم آن را به تو میدهم. اما #عقیل به این مقدار راضی نبود و سهم بیشتری از #بیت المال میخواست.
حضرت به او فرمود: تا روز جمعه صبر کن. در روز جمعه وقتی حضرت ، نماز جمعه را اقامه کرد ، جمعیت نمازگزار را به #عقیل نشان داد و فرمود: نظرت در مورد کسی که به #همه این جماعت #خیانت کند چیست؟ #عقیل گفت: انسان بسیار بدی است!!
حضرت به او فرمود: آیا تو به من میگویی به این جماعت #خیانت کنم و سهم آنها را به تو بدهم !!؟
اینگونه شد که #عقیل #امیرالمومنین را ترک کرد و به سوی #معاویه رفت.
#معاویه در #اولین قدم #عقیل را در مجلس در کنار خود نشاند و به او ۱۰۰ هزار درهم #هدیه داد.
⚖معادل سازی⚖
۱۰۰ هزاردرهم=۱.۳۸۳.۰۰۰.۰۰۰ تومان
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_دوازدهم فساد و فرار برخی از اصحاب امام به سمت معاویه ( ۵ )
#معاویه به #عقیل گفت: حال که پیش ما آمدهای برایمان بگو بین لشکرگاه من و لشکرگاه #علی(ع) چه فرقی دیدی؟
#عقیل گفت:لشکرگاه علی شبی داشت مثل شبهای پیامبر و روزی مثل روزهای پیامبر با این تفاوت که پیامبر در بین آنها نبود،اما در لشکرگاه تو با جمعی از منافقین روبرو شدم که در شب عَقَبه قصد ترور رسول خدا را داشتند.
سپس پرسید: ای معاویه آنکه در دست راست تو نشسته کیست؟
معاویه گفت:#عمروبنعاص
عقیل گفت: او کسی است که شش مرد ادعا میکردند که پدر او هستند و عاقبت کسی که قصاب بود بر دیگران قالب شد.
آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ضحاکبنقیس است.
عقیل گفت:به خدا قسم کار پدرش در زمان جاهلیت این بود که حیوانات نر را با ماده جفت میکرد.
عقیل گفت: آن دیگری کیست؟
معاویه گفت:#ابوموسیاشعری
عقیل گفت:مادرش دزد بود.
وقتی معاویه دید که عقیل مجلس نشینان را عصبانی کرده ، پرسید: درباره من چه میگویی؟
عقیل گفت:در مورد خودت چیزی نپرس!!
اما معاویه اصرار کرد
عقیل گفت:#حمّامه را میشناسی؟
معاویه گفت:حمّامه کیست؟
عقیل گفت:همین که گفتم و برخاست و رفت.
معاویه #نسبشناسی را خواست و به او گفت:به من بگو حمّامه کیست؟
او گفت: به من و خانوادهام امان بده تا بگویم.
معاویه گفت: امان دادم.
او گفت: حمّامه مادربزرگ تو بود که در زمان جاهلیت کارش #فحشا بود و از کسانی بود که برای نشان دادن شغلش بر سر در خانه خودش #پرچم زده بود.
{#حمّامه ، مادر مادر #ابوسفیان بوده است.}
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۱)
💢 #خِرّیتبنراشد
#خریت همراه با امیرالمومنین در جنگ #صفین شرکت کرده بود.بعد از جنگ صفین و پایان قضایای #حکمیت،همراه ۳۰ نفر از یارانش نزد امیرالمومنین آمد و به ایشان گفت:به خدا قسم امر تو را اطاعت نمیکنم و پشت سرت نماز نمیخوانم و فردا تو را ترک خواهم کرد.
#امام در جوابش فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، اگر این کار را بکنی عهد خودت را شکستهای و پروردگارت را معصیت کردهای، چرا میخواهی این کار را بکنی؟
#خریت گفت: چون تو حکمیت در مورد قرآن را پذیرفتی و نمیتوانی حق را یاری کنی و به قومی که به خود ستم کردهاند اعتماد کردی به همین دلیل من در مقابل تو هستم با آنها نیز دشمنم و از هر دو طرف کنارهگیری میکنم.
#امام به او گفت: وای بر تو ، پیش من بیا تا با تو بحث کنم در مورد سنتها مناظره کنیم و دریچههایی از حق را به رویت باز کنم،چرا که من بیشتر از تو آنها را میدانم.
#خریت قبول کرد و گفت: فردا پیش تو برمیگردم.
فردای آن روز امام هرچه منتظر ماند خریت نیامد،شخصی را به دنبال او فرستاد و گفت:کمتر روزی بود که دیرتر از این به مجلس ما بیاید!!
اما متوجه شدند که او #فرار کرده است.
#زیادبنخصفه از امام خواست تا به دنبال او برود زیرا میترسید که #خریت جمعیتی را بر علیه امام بشوراند.
امام نیز به او این اجازه را داد. چند روز بعد خبر رسید که #خریت به همراه چند تن از یارانش در مسیر راه خود ، با کشاورزی برخورد میکنند ، از او راجع به امام میپرسند و ...
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۲)
از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟
او گفته: مسلمانم.
گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه میگویی؟
آن #کشاورز گفته: خوبی او را میگویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسانهاست.
ناگهان آنها او را #کافر خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را #تکهتکه کردند.
امام به #زیاد نوشت: #خریت و یارانش مردی مسلمان را کشتهاند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید.
#زیاد و یارانش به سمت #خریت حرکت کردند و در #مدائن به آنها رسیدند. در ابتدا #زیاد از باب #مذاکره با #خریت وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟
#خریت گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم.
#زیاد پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟
#خریت گفت: من او را نکشتم عدهای از یاران من او را کشتند.
#زیاد گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما #خریت قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید #جنگ آغاز شد.
آنقدر جنگیدند که نیزههایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دستها و پاهای اسبهایشان قطع شد و ...
چون شب فرا رسید و #زیاد هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند.
نیمی از شب نگذشته بود که #خریت با سپاه باقیماندهاش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند.
#زیاد هم در نامهای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج(۳)
وقتی نامه زیاد به امیرالمومنین رسید، امام ابتدا #معقلبنقیس را همراه با ۲۰۰۰ نفر از سپاه کوفه و سپس طی نامهای از #عبداللهبنعباس خواست او هم با ۲۰۰۰ سرباز به یاری معقل بپیوندد.
و در نامهای از تلاشهای #زیادبنحصیفه تشکر کرد و از او خواست که به کوفه برگردد.
#معقل زودتر به طرف #اهواز حرکت کرد چندی نگذشته بود که پیکی از #سپاهبصره به او رسید و از او خواست که منتظر آنها بماند، #معقل هم پذیرفت.
زمانی که دو سپاه یکی شدن، #معقل دستور حمله را صادر کرد و به راحتی توانستند #سپاهخریت را شکست دهند، ولی خود #خریت توانست از معرکه فرار کند و خودش را به ساحل دریا برساند که در آنجا عده زیادی از قومش(#بنیناجیه) زندگی میکردند.
خریت در میان قومش میچرخید و مردم را به #جدایی از حکومت امیرالمومنین دعوت میکرد.
زمانی که این اخبار به امام رسید امام در نامهای از #معقل خواست آنقدر دنبال آنها برود و تعقیبشان کند که یا همه را #بکشد یا به کلی آنها را از سرزمین اسلام #دور کند چون احتمال اینکه آنها دوباره مردم را علیه امام بشورانند وجود داشت.
چنانچه در جلسه بعد توضیح داده خواهد شد خریت سپاه #عظیمی را برای خودش تهیه کرده بود و بدین گونه شد که این بار جنگ #معقل با #خریت شدت بیشتری گرفت و سختی کار بیشتر شد و #حملات معقل گاهی با #مقاومت یاران خریت همراه میبود ، اما سرانجام به یاری خدا در یکی از این حملات #خریت به همراه ۱۷۰ نفر از یارانش #کشته شدند و شورش سرکوب شد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_سیزدهم شورش گروه هایی از خوارج( پایان )
#فتنههایخریت که باعث شده بود در مقابله #معقل ، سپاه عظیمی جمع کند:
🔸 او در میان #قومش میچرخید و آنها را به مخالفت با علی و جدایی از ایشان ترغیب میکرد و میگفت: هدایت در جدایی از علی و جنگ و مخالفت با اوست.
🔸او به #خوارج میگفت: من با شما هم نظر هستم علی نباید انسانها را در کار خدا حکم قرار میداد.
🔸و در خفا به #عدهدیگر میگفت: علی کسی را حکم قرار داد و همان فرد که خودش به حکمیت او راضی بود ، او را از خلافت خلع کرد من هم به قضاوت و حکم او راضی شدهام و او را خلیفه نمیدانم.
🔸به طرفداران #عثمان در خفا میگفت: به خدا قسم من با شما هم عقیدهام عثمان مظلوم و در محاصره به قتل رسید.
🔸به گروهی که از دادن #زکات خودداری میکردند میگفت: صدقاتتان را پیش خودتان نگه دارید و به خویشاوندان و فقرای خود بدهید.
🔸به #مسیحیانی که مسلمان شده بودند اما با دیدن جنگ و خونریزی مسلمانان دوباره به دین مسیحیت برگشته بودند ، میگفت: به خدا قسم علی نه سخن مسیحی که مسلمان شده و سپس به دین خود برگشته را ، گوش میدهد و نه توبهاش را میپذیرد و هر کجا او را پیدا کند ، گردنش را میزند.
🟡 در نتیجه عده زیادی از #بنیناجیه که قوم خودش هم بودند و در آنجا زندگی میکردند و دیگران دور او جمع شدند و بدین ترتیب سپاه بزرگی را برای خود جمع کرد.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_چهاردهم اقدامات معاویه برای تضعیف حکومت امیرالمومنین(۱)
💢 معاویه فردی به نام #زهیربنمکحول را مامور کرد که به #سماوه ، که در جنوب کوفه یعنی پایتخت حکومت امام بود، برود و از مردم آنجا زکاتشان را بگیرد. وقتی امام از این امر با خبر شد گروهی را برای جنگ با آنان فرستاد ، اما #زهیر با آنان جنگید و آنها را شکست داد.
💢 همچنین معاویه فردی به نام #مسلمبنعقبه را به سوی #دومهالجندل فرستاد.امام برای مقابله با او #مالکبنکعب را فرستاد این دو با هم بسیار جنگیدند و به یاری خدا فرستاده امام پیروز شد و نماینده معاویه به سمت شام فرار کرد.
💢 روزی معاویه فردی به نام #یزیدبنشجره را فراخواند و به او گفت: تو باید از طرف من به مکه بروی و مردم آنجا را به حمایت از ما بخوانی ، اعمال حج را به جای آور و امامت نماز جمعه را به عهده بگیری. #یزید که فردی عابد ، زاهد و #عثمانیمذهب بود این کار را پذیرفت و با لشکری به سوی #مکه حرکت کرد بدون آنکه نیت خود را با همراهانش در میان بگذارد. در این زمان #قثمبنعباس فرماندار امام در مکه بود زمانی که از این لشکرکشی با خبر شد ابتدا خواست فرار کند چون از یاری مردم اطمینان نداشت و سپاه امام هم که با فرماندهی #معقلبنقیس قرار بود برای مقابله با سپاه #یزیدبنشجره بیاید ، هنوز به آنها نرسیده بود ، اما با صحبتهای اطرافیانش از این کار منصرف شد و در شهر ماند. و به مقابله و گفتگو با فرستاده معاویه پرداخت.
چون یزید به مکه رسید .....
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh