eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
106 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۱) بعد از تصرف ، معاویه به فکر افتاد از این رو را فراخواند و به او گفت: به بصره برو چون مردم آنجا درباره عثمان با ما هم عقیده‌اند و شدیداً کینه ی علی بن ابی طالب را به دل دارند و به دنبال کسی هستند که آنها را جمع کند و برای گرفتن انتقام خون عثمان و خون‌های قبیله‌شان بسیج کنند. آنجا که رسیدی را بلند کن و خون‌هایی که علی از آنها ریخته است را به یادشان بیاور. هر کس تو را یاری کرد به او مال بسیار بده و او را از خاصان همیشگی خودت قرار بده. گفت: آماده انجام دستورات تو هستم ، خودت بارها مرا آزموده‌ای، با هر کس با تو سر جنگ داشته باشد می‌جنگم و در جنگ با قاتلان عثمان یاور تو هستم. عازم شد. زمانی که به بصره رسید در شهر بود و جانشین او در شهر بصره بود. طبق نقشه معاویه ، عَلَم خونخواهی عثمان را به پا کرد و همین امر باعث شد در میان بزرگان شهر بصره اختلاف بیفتد و عده‌ای موافق و عده ی مخالف او باشند. وقتی که به دور ابن حضرمی جمع شدند و پیروانش زیاد شد ، که در دارالعماره بود،ترسید و به همراه مسلمین به خانه یکی از یاران باوفایش به نام پناهنده شد. به این صورت دارالعماره شهر بصره خالی از فرماندار شد و همین امر باعث شد که ابن حضرمی و یارانش برای نقشه بکشند و به آنجا حمله کنند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۲) اطرافیان همچنان برای رفتن او به دارالعماره مُصِر بودند تا اینکه در نهایت با و یارانش صحبت کرد و گفت: شما نمی‌توانید بدون کسب رضایت بر آنها حکومت کنید آنها هم پذیرفتند و از تصرف دارالعماره منصرف شدند و برگشتند. یکی از یاران امیرالمومنین به ایشان پیشنهاد داد که به عشیره‌ی از که ابن حضرمی در آنها اقامت کرده است کسی را بفرستد و آنها را به اطاعت از امام دعوت کند. آنگاه امیرالمومنین یکی از اصحاب خودش به نام اون را فراخواند و به او فرمود:خبر نداری که قومت با ابن حضرمی همدست شده در بصره بر من کرده‌اند و مردم را به جدایی از من می‌خوانند و گمراهان فاسق را علیه من یاری می‌کنند. گفت: مرا به سوی آنها بفرست ضمانت می‌کنم که آنها را به فرمان تو در بیاورم و متفرقشان کنم و را یا بکشم یا از بصره بیرون کنم. حضرت پذیرفت و فرمود: همین الان حرکت کن از بیرون آمد و راهی شد. پیش رفت و از گفتگوهایش با امیرالمومنین او را باخبر کرد. بعد از آن ، از پیش بیرون آمد و به میان خودش رفت. عده‌ای دور او را گرفتند و او شروع کرد به نصیحت کردن آنها هم حرف‌های را پذیرفتند و با او هم عقیده شدند. با اطرافیانش در مقابل و یارانش صف کشیدند و تمام روز را به بحث و گفتگو پرداختند ولی در آنجا درگیری پیش نیامد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۳) در گفتگوها گاهی کار به دشنام و توهین به هم می‌رسید ولی او خودداری میکرد و در آن روز جنگی پیش نیامد. در پایان روز وقتی که به محل اسکان خودش برگشت ، حدود ۱۰ نفر که گوی از بودند او را تعقیب کردند. آنها به خانه او وارد شدند و با شمشیر به او حمله کردند او از خانه فرار کرد ولی در بین راه گرفتار آنان شد و آنها او را به رساندند. وقتی کشته شد ، تصمیم گرفت با عده‌ای از و جمعی دیگر از یاران امیرالمومنین بر علیه قیام کند اما باز هم به قبیله پیغام فرستاند که: به خدا قسم ما به کسی که شما پناهش داده بودید حمله نکردیم نه به مالش تجاوز کردیم نه به او و نه به مال و جان کسانی که با ما هم عقیده نیستند! آیا می‌خواهید به جنگ ما و جنگ کسی که ما او پناه داده‌ایم بیایید(یعنی ).؟ با دریافت این پیغام از جنگیدن با منصرف شدند. وقتی اوضاع به این گونه پیش رفت نامه دیگری به نوشت و خبر و مخالفت از درگیری با را به عرض حضرت رساند و نوشت: که نظر من این است که را به بفرستد چون او دارای نافذ است وفردی کاردان و کاربلند است و در عشیرش مورد اطاعت و در مقابل دشمنان امیرالمومنین سخت و شدید است و اگر او بیاید انشاالله یاران را متفرق خواهد کرد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (پایان) وقتی نامه به امام رسید را فراخواند و اوضاع را برای او شرح داد و از او خواست که به حرکت کند ، هم فرمان امام را اطاعت کرد و به بصره حرکت کرد وقتی که به بصره رسید. ابتدا پیش رفت و نامه و سفارشات امام را به او رساند و در مورد حوادث با هم گفتگو کردند به گفت: مهم‌ترین سفارش من به تو این است که بر جان خودت بترسی مبادا هم همانطور که را کشتند تو را هم به قتل برسانند. بعد از آن شروع کرد با قوم خودش صحبت کردن و از آنها خواست که از اطراف متفرق شوند اما آنها نپذیرفتند. به و پیغام داد که برای کمک به سوی او حرکت کنند. آنها هم آمدند و آرایش جنگی گرفتند هم با دیدن این صحنه به یارانش دستور داد که آرایش جنگی بگیرند و بین دو سپاه جنگ سختی در گرفت و طولی نکشید که شکست خورد و به خانه ی پناه برد. آنجا را محاصره کرد و هنگامی که شب فرا رسید دستور داد آن خانه را آتش بزنند و با ۷۰ نفر از یارانش کشته شدند. از آن روز به بعد به ، (سوزاننده) نامیده شد. فردای آن روز ، را به دارالعماره بردند. نامه‌ای به امام نوشت و در آن اتفاقات را شرح داد. امیرالمومنین آن نامه را خواند و خوشحال شد و یارانش هم شادمان شدند و و را ستود و را مذمت کردند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 شورش گروه هایی از خوارج(۲) از او میپرسند: مسلمان هستی یا کافر؟ او گفته: مسلمانم. گفته اند: در مورد علی بن ابیطالب چه می‌گویی؟ آن گفته: خوبی او را می‌گویم او امیرالمومنین و وصی رسول الله و سرور همه انسان‌هاست. ناگهان آنها او را خوانده و با شمشیر به او حمله کرده و بدنش را کردند. امام به نوشت: و یارانش مردی مسلمان را کشته‌اند اگر آنها را پیدا کردی آنها را به سوی من برگردان و اگر قبول نکردند با آنها بجنگید. و یارانش به سمت حرکت کردند و در به آنها رسیدند. در ابتدا از باب با وارد شد و به او گفت: چه شد که با امیرالمومنین دشمن شدی و از ما فاصله گرفتی؟ گفت: نه امام بودن علی را قبول دارم و نه راه و روش شما را ، به همین علت از شما جدا شدم. پرسید: چرا آن مسلمان را کشتید؟ گفت: من او را نکشتم عده‌ای از یاران من او را کشتند. گفت: قاتلان او را به ما تحویل بده! اما قبول نکرد. وقتی کار به اینجا رسید آغاز شد. آنقدر جنگیدند که نیزه‌هایشان تمام شد، شمشیرهایشان کُند شد ، دست‌ها و پاهای اسب‌هایشان قطع شد و ... چون شب فرا رسید و هم مجروح شده بود هر دو سپاه آتش جنگ را خاموش کردند. نیمی از شب نگذشته بود که با سپاه باقیمانده‌اش به سمت اهواز فرار کردند و در آنجا حدود ۲۰۰ نفر از یارانش که در کوفه بودند نیز به او پیوستند. هم در نامه‌ای به امام اتفاقات رخ داده را شرح داد. @modafehh