eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.4هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
108 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 ⚔جنگ نهروان زمانی که سپاه امام می‌خواست به کوفه برگردد عده‌ای از سپاهیان از کرده خود پشیمان شدند و یکدیگر را سرزنش می‌کردند که: چرا حکمیت را قبول کردند به همین علت وارد کوفه نشدند و به رفتند و درخواستشان از امام این بود که: باید با معاویه سریعا وارد جنگ بشویم اما امام قبول نمی‌کرد امام که حاضر نبود عهدی که معاویه بسته است را نقض کند می‌گفت: باید منتظر صدور حکم بمانیم بعدها به این گفتند. خوارج تا مدت‌ها به مخالفت با امیرالمومنین می‌پرداختند و حتی به امیرالمومنین که سخن آنها را نپذیرفته بود ، نسبت کفر می‌دادند. و گاهی خوارج به یاران امیرالمومنین و دوستان ایشان حمله می‌کردند و آنان را به قتل می‌رساندند مثلاً را به دلیل عدم برائت از علی(ع) گردن زده و شکم زن باردار او را دریده بودند. سپاه امام در حال اعزام مجدد به جنگ شامیان بود که یاران امام گفتند: نوامیس ما در کوفه به خاطر حملات در خطر هستند اول آنها را نابود کنیم سپس به جنگ شامیان برویم. در نتیجه سپاه امام راه خود را به طرف کج کرد. امام طبق معمول با آنها صحبت کرد و از آنها خواست از راهی که انتخاب کرده‌اند منصرف شوند در نتیجه اکثر آنها از جنگ کناره‌گیری کردند اما کسانی که باقی ماندند همگی به جز تعداد محدودی کشته شده‌اند. خوارج در عین حال که افراد بودند اما افرادی و بوده که عموما از ، و سپاه امیرالمومنین بودند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 تلاش امام برای جنگ مجدد با شامیان بعد جنگ نهروان زمانی که امیرالمومنین از جنگ با فارغ شد ، در بین یارانش ایستاد و خطبه خواند:خدا به شما لطف کرد و در جنگ پیروز شدید پس فوراً به سمت دشمن خود از اهل شام بروید. اما گفتند: یا امیرالمومنین، تمام شده ، ما کند شده ، کُند شده و بسیاری نیز شکسته‌اند ، ما را به شهرمان برگرداند تا با ساز و برگ بهتری برای جنگ آماده شویم. و جدیدی بر ما افزوده شود اینگونه ما در جنگ با دشمن نیرومندتر خواهیم بود. کسی که در آن روز از طرف سپاهیان صحبت کرد بود. امام باز هم از سپاهیانش درخواست کرد که آماده جنگ شوند. اماآنها گریه می‌کردند و می‌گفتند: است و سرما سخت است. حضرت فرمود: آنها هم سردشان می‌شود. ولی لشکر همچنان از جنگ ابا داشت. امام فرمود: اف بر شما ، این روشی است که همیشه دارید. چون مردم از جنگ کراهت داشتند، امام همراه آنها تا آمد و در آنجا توقف کرد و دستور داد که خودشان را برای آماده کنند و به دیدار زن و فرزندانشان بروند تا زمان رفتن به سمت دشمن ، فرا رسد. چند وقتی که در نخیله ماندند، سپاه امام به داخل شهر زیاد شد، بیشتر به شهر می‌رفتند و گاهی برنمی‌گشتند و عده خیلی کمی در نخیله مانده بودند و آنها هم طاقت همراهی امام را نداشتند. وقتی امام اوضاع را اینگونه دید ، دستور بازگشت به شهر کوفه را داد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 خطبه‌های امام بامردم برای محیا شدن جنگ دوباره با شامیان وقتی مردم در از اطراف امام متفرق شدند و به کوفه برگشتند حضرت به کوفه آمد و پیوسته مردم را به جهاد با شامیان فرا می‌خواند تا آن سال به سر آمد. امام در به مردم می‌گفت: ای بندگان خدا شما را چه شده است که وقتی شما را امر به حرکت برای می‌کنم به زمین می‌چسبید از جایتان تکان نمی‌خورید آیا به زندگی دنیا به جای ثواب آخرت راضی شده‌ای. عجیب است شما در وقت شیران بیشه‌اید و زمانی که به فراخوانده می‌شوید روباهان مکارید. شما نه قابل اتکایی هستید که موجب پیروزی شود و نه عزتمندی که بتوان به آن پناه برد. ای مسلمانان ، ای فرزندان مهاجرین برای نبرد به سوی پیشوایان کفر و باقی ماندگان و حرکت کنید اما مردم رهسپار جنگ نمی‌شدند. آنگاه سران و بزرگان را دعوت کرد و از آنها پرسید: چه چیزی از حرکتشان شده؟ برخی آوردند و کردند ، برخی با جنگ بودند و تنها تعداد کمی از آنها بودند. امام می‌گفت: کار شما و شامیان شگفت آور است از خدا سرپیچی می‌کند اما آنها از او اطاعت می‌کنند و از خدا اطاعت می‌کند شما از او نافرمانی می‌کنید. وقتی به شما می‌گویم برای جنگ با دشمنتان حرکت کنید میگویید نمی‌گذارد آیا تصور می‌کنید دشمنان را مثل شما احساس نمی‌کنند. (و بسیار سخنان دیگر که برای مطالعه بیشتر به کتاب الغارات مراجعه نمایید) @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر(۱) ⭕️ توجه: (از آنجایی که حکومت مصر یکی از مناطق مهم مملکت اسلامی بود لذا حکومت بر آن بسیار مهم بود به همین علت در کتاب الغارات ۴۲ صفحه از این کتاب به آن اختصاص داده شده است به طبع توان آن نیست که همه آن مطالب در این سلسله پست‌ها بیان شود لذا بخش‌های مهم آن به طور خلاصه بیان شده و مابقی را به کتاب الغارات ارجاع می‌دهیم.) فرماندار فعلی مصر بود او برادر رضای عثمان بود او زمانی در مدینه کاتب قرآن بود اما مرتد شد و به مکه گریخت هنگام فتح مکه علی رغم عفو عمومی او را مهدورالدم اعلام کرد و فرمود هر کس عبدالله بن ابی سرح را یافت او را بکشد اگرچه به پرده کعبه چنگ زده باشد با این وجود با شفاعت و علی رغم دستور پیامبر او زنده ماند و در زمان خلافت عثمان فرماندار مصر شد. بعد از مرگ عثمان شخصی به نام بر او شورید و او را از مصر فراری داد. در زمان حکومت امیرالمومنین امام که یکی از یاران خیرخواه و همدل امام بود را به حکومت مصر منصوب کرد و در حکم عمارت او به مردم مصر نوشت امیری را برای شما قرار دادم او را یاری کنید به او فرمان دادم که به نیکوکار شما نیکی کند و بر مردد بدگمان سخت گیرد قیس بن سعد از کسانی است که من از راه و روش او راضی‌ام و به صلاحیت و خیرخواهی او امیدوارم. قیس با کاردانی و درایت خود توانست مناطقی از مصر که در ناآرامی بودند را آرام کند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر(۲) معاویه که از کاردانی قیس آگاه بود از ترس آنکه لشکر امام از کوفه و لشکر قیس از مصر به او حمله نکنند. او با نامه نگاری‌هایی از قیس خواست که از او حمایت کند و از او خواست که در خون خواهی عثمان او را یاری کند اما قیس با نامه‌های زیرکانه معاویه را به سردرگمی فرو برد. معاویه که از خدعه قیس آگاه شد از او خواست تا جوابی روشن به او بدهد وگرنه مصر را از لشکریان پیاده و سواره شامی پر خواهد کرد. قیس در جواب نامه‌اش نوشت: می‌خواهی مرا از یاری کسی که به خلافت شایسته‌تر است و بیشتر از همه سخن حق می‌گوید منع کنی و به یاری کسی که از همه مردم بخلافت ناشایسته‌تر است و بیشتر از همه سخن باطل می‌گوید راهنمایی کنی!! و اما درباره حمله‌ات باید بگویم: تو را از این اقدام باز نمی‌دارم می‌توانی بخت خودت را بیازمایی. معاویه با دیدن این نامه به طور کلی از قیس قطع امید کرد. اما معاویه با نیرنگ نامه‌های اولیه قیس ، شایعه کرد که قیس با او صلح کرده و با او هم پیمان شده است اخبار به گوش امام رسید و از مشاورانش کمک خواست. آنها بنا به این شایعات و همچنین مصالحت او با عثمانی‌های مصر ، تصمیم گرفتن علی رغم میل باطلی امام دستور به عزل قیس از حکومت مصر را صادر کنند. بعد از قیس امیرالمومنین را به عنوان فرماندار مصر معرفی کرد. محمد فرزند خلیفه اول بود و بعد از مرگ او امام علی او را به فرزند خواندگی قبول کرد و در حقش گفت: فرزند من است اما از نسل ابوبکر @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر(۳) از شروع فرمانداری محمد بر مصر یک ماه نگذشته بود که او به کسانی که حاضر به بیعت نشده بودند اعلام کرد یا باید بیعت کنند و یا اینکه از سرزمین آنها بروند آنها گفتند ما بیعت نمی‌کنیم و منتظریم ببینیم کار ما به کجا خواهد کشید پس برای جنگیدن با ما عجله نکن محمد این مطلب را نپذیرفت و آنها هم آماده جنگ شدند این در زمانی بود که جنگ صفین در حال وقوع بود وقتی اخبار جنگ و ماجرای حکمیت به آنها رسید آنها در مقابل محمد بن ابی بکر جرات پیدا کردند و مخالفت خود را علنی کردند محمد برای مقابله با آنها دو گروه فرستاد اما هر دو گروه شکست خورده و فرمانده آنها کشته شد بر این اساس اوضاع مصر حالتی آشفته به خود گرفت. وقتی این اخبار به امیرالمومنین رسید گفت فقط دو نفر برای فرمانداری مصر مناسبند: یکی قیس که قبلاً او را عزل کردیم و دیگری امام از قیس خواست که فرمانده شرطه های کوفه باقی بماند و مالک را به عنوان فرماندار جدید مصر اعلام کرد. امام در نامه‌ای به مالک نوشت: تو از کسانی هستی که از تو برای اقامه دین کمک می‌گیرم و به واسطه تو غرور گنهکاران را از بین می‌برم و رخنه مرزهایی که بیم تجاوز دشمن از آنها می‌رود را با تو سد می‌کنم اوضاع مصر آشفته است و محمد هم که جوانی نوپا است و در جنگ‌ها تجربه‌ای ندارد و نه در دیگر کارها آزموده است . پس ای مالک نزد من بیا و مرا در اوضاع مصر یاری کن @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر (۴) جاسوسان خبر انتصاب به را به معاویه رساندند. این خبر برای معاویه خبر بدی بود چون می‌دانست که اگر مالک فرماندار مصر شود کار او سخت‌خواهد بود. به همین جهت پیغامی به یکی از مورد اعتمادش فرستاد و به او گفت: مالک اشتر به فرمانداری مصر مامور شده اگر بتوانی ما را از دستش راحت کنی تا زمانی که من زنده ام و تو زنده هستی از تو مالیات نمی‌خواهم و پس چاره‌ای بیندیش. مالک از کوفه بیرون آمد و به سمت مصر رفت تا به رسید. مامور معاویه خودش را در آنجا به مالک رساند و او را به منزلش دعوت کرد و به او غذا داد و پس از غذا برای او آورد که در آن ریخته بود. وقتی مالک آن شربت را نوشید، شد و به رسید. زمانی که خبر شهادت مالک به معاویه رسید او گفت: علی بن ابیطالب دو دست توانا داشت یکی در جنگ صفین بریده شد ( ) و دیگری امروز ( ) امیرالمومنین🏴 در شهادت مالک اشتر فرمودند:همه ما از خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم. خدایا می‌دانم که مالک اکنون در نزد توست،مرگ او یکی از است. خدا مالک را رحمت کند که به خودش وفا کرد. خداوند چه خوبی‌هایی به مالک داده بود، مالک، چه مالکی؛ اگر کوه بود کوه عظیمی بود اگر سنگ بود سنگ سختی بود. برای کسی باید گریست آیا کسی مثل مالک پیدا می‌شود!! بعد از این خبر تا چندین روز نشان غم و مصیبت در چهره امام پیدا بود. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر (۵) معاویه چون از اهمیت آگاه بود، همواره در فکر تصرف آن بود از این رو جلسه ی تشکیل داد. عمرعاص که فردی حیله‌گر بود گفت: حکومت مصر و زیادی و ، فکر تو را به خود مشغول کرده و ما را هم به همین علت جمع کرده‌ای؟ پس بدان عزم خودت را جزم کن و این کار را انجام بده که این بهترین نظر و کار است؛ و بقیه هم حرف را تایید کردند. معاویه ، عمروعاص را همراه با لشکری فراوان راهی مصر کرد و به او گفت: با ما و امیرالمومنین و عثمان هم پیمان شو تا سریع‌تر به مقصودت برسی ، که اگر برسی تا ابد حاکم مصر خواهی ماند. زمانی که عمرعاص به نزدیکی مصر رسید نامه‌ای به نوشت و گفت: پسر ابوبکر نگذار خونت بریزم ، مردم مصر همه به مخالفت با تو برخاستند و از بیعت تو پشیمانند ، خودت از مصر بیرون برو و حکومت را به ما بسپار چرا که من خیرخواه توام. محمد اما نامه‌ای به نوشت: با لشکری در حوالی مصر اردو زده؛ مردم مصر هم به دورش جمع شده‌اند؛ کسانی هم که پیش من هستند در کارها سستی می‌کنند؛ اگر به مصر نیاز داری مال و نیرو برایم بفرست. امام مردم را برای یاری محمد فراخواند اما آنان هم مثل همیشه از یاری امام خودداری کردند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع حکومت مصر (۶) محمد چون شرایط را اینگونه دید مردم را به جنگ دعوت کرد لذا یکی از فرمانده‌های دلاور خود به نام را به همراه ۲۰۰۰ نفر برای جنگ به بیرون شهر فرستاد و خود با همین تعداد در قصر ماند. دلاورانه می‌جنگید و در مقابل حملات مقاومت میکرد ولی هر لحظه بر سپاهیان عمرعاص اضافه می‌شد. کنایه همچنان که میجنگید این آیه را زیر لب میخواند (آل عمران / ۱۴۵) و همچنان شمشیر میزد تا به به شهادت رسید. زمانی که خبر شهادت به شهر رسید یاران هم از دور او پراکنده میشدند. وقتی محمد خود را تنها دید ، از شهر خارج شد به پناه برد و چندین روز در آنجا پنهان ماند به طوری که از شدت نزدیک بود بمیرد. عمرعاص ، به دستور داد تا او را دستگیر کنند و نزد او بیاورند. ، محمد را دستگیر کرد و از آنجایی که نسبت به او و داشت ، میان و نزاع لفظی بر سر و علی بن ابی طالب برگرفت. که سرانجام ، به محمد گفت: می‌دانی با تو چه خواهم کرد؟ تو را خواهم و در . معاویة بن حدیج فردی و بود که همواره به دشنام می‌داد. و بدین گونه محمد بن ابی بکر که امام در مصر بود کشته شد و مصر توسط فتح و به دست افتاد. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 اوضاع مصر(پایان) زمانی که خبر محمد و مصر به واسطه عمرعاص به امام رسید، حضرت بر منبر رفت و برای مردم خطبه خواند: خدا را بر آنچه مقرر ساخته و مقدور فرموده و مرا گرفتار شما کرده ، سپاس می‌گویم؛ شما مردمی هستید که وقتی به شما فرمانی می‌دهم اطاعت نمی‌کنید و وقتی فرا می‌خوانم اجابت نمی‌کنید؛ اف بر شما؛ ای کاش مرگ من فرا رسد و میان من و شما جدایی بیفتد که من از همراهی شما بیزارم؛😔 بدانید که را و تصرف کردند و به رسید. به خدا قسم من نسبت به سختی آگاهم ، قدم در راه می‌گذارم و موارد خطر را می‌شناسم؛ اما شما را با بلند و آشکارا ندا دادم و از شما یاری خواستم ، ولی شما سخن مرا نمی‌شنوید و فرمان مرا اطاعت نمی‌کنید؛ شما کسانی هستید که نه به یاری شما می‌توان انتقام گرفت و نه با پایمردی شما می‌توان به مقصودی رسید؛ ۵۰ و چند روز شما را به یاری برادرتان دعوت کردم اما شما مثل که لب‌هایش شکافته باشد و از خستگی بنالد ، نالیدید و مثل کسی که هیچ قصد جهاد با دشمن ندارد نمی‌خواهد ثوابی برای خودش بیاندوزد به زمین چسبیدید. آیا این شگفت آور نیست که مشتی مردم بی‌سروپا را فرا می‌خواند و آنها اجابتش می‌کنند و آنها را در هر سال یک یا دو یا سه بار به هرجا که بخواهد می‌فرستد، اما زمانی که من شما را فرا می‌خوانم ، شما یا در خانه‌های خود می‌نشینید و یا از دور من متفرق می‌شوید و از سرپیچی می‌کنید. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۱) بعد از تصرف ، معاویه به فکر افتاد از این رو را فراخواند و به او گفت: به بصره برو چون مردم آنجا درباره عثمان با ما هم عقیده‌اند و شدیداً کینه ی علی بن ابی طالب را به دل دارند و به دنبال کسی هستند که آنها را جمع کند و برای گرفتن انتقام خون عثمان و خون‌های قبیله‌شان بسیج کنند. آنجا که رسیدی را بلند کن و خون‌هایی که علی از آنها ریخته است را به یادشان بیاور. هر کس تو را یاری کرد به او مال بسیار بده و او را از خاصان همیشگی خودت قرار بده. گفت: آماده انجام دستورات تو هستم ، خودت بارها مرا آزموده‌ای، با هر کس با تو سر جنگ داشته باشد می‌جنگم و در جنگ با قاتلان عثمان یاور تو هستم. عازم شد. زمانی که به بصره رسید در شهر بود و جانشین او در شهر بصره بود. طبق نقشه معاویه ، عَلَم خونخواهی عثمان را به پا کرد و همین امر باعث شد در میان بزرگان شهر بصره اختلاف بیفتد و عده‌ای موافق و عده ی مخالف او باشند. وقتی که به دور ابن حضرمی جمع شدند و پیروانش زیاد شد ، که در دارالعماره بود،ترسید و به همراه مسلمین به خانه یکی از یاران باوفایش به نام پناهنده شد. به این صورت دارالعماره شهر بصره خالی از فرماندار شد و همین امر باعث شد که ابن حضرمی و یارانش برای نقشه بکشند و به آنجا حمله کنند. @modafehh
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 📗 🥀 🕯 آشوب در بصره (۲) اطرافیان همچنان برای رفتن او به دارالعماره مُصِر بودند تا اینکه در نهایت با و یارانش صحبت کرد و گفت: شما نمی‌توانید بدون کسب رضایت بر آنها حکومت کنید آنها هم پذیرفتند و از تصرف دارالعماره منصرف شدند و برگشتند. یکی از یاران امیرالمومنین به ایشان پیشنهاد داد که به عشیره‌ی از که ابن حضرمی در آنها اقامت کرده است کسی را بفرستد و آنها را به اطاعت از امام دعوت کند. آنگاه امیرالمومنین یکی از اصحاب خودش به نام اون را فراخواند و به او فرمود:خبر نداری که قومت با ابن حضرمی همدست شده در بصره بر من کرده‌اند و مردم را به جدایی از من می‌خوانند و گمراهان فاسق را علیه من یاری می‌کنند. گفت: مرا به سوی آنها بفرست ضمانت می‌کنم که آنها را به فرمان تو در بیاورم و متفرقشان کنم و را یا بکشم یا از بصره بیرون کنم. حضرت پذیرفت و فرمود: همین الان حرکت کن از بیرون آمد و راهی شد. پیش رفت و از گفتگوهایش با امیرالمومنین او را باخبر کرد. بعد از آن ، از پیش بیرون آمد و به میان خودش رفت. عده‌ای دور او را گرفتند و او شروع کرد به نصیحت کردن آنها هم حرف‌های را پذیرفتند و با او هم عقیده شدند. با اطرافیانش در مقابل و یارانش صف کشیدند و تمام روز را به بحث و گفتگو پرداختند ولی در آنجا درگیری پیش نیامد. @modafehh