eitaa logo
"کنجِ حرم"
264 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قول میدی🤝 اگه خوندی؛🙂 تویکی ازگروه‌ها یــا کانالها که هستی کپی کنی؟🙂 اللهم!(: عجل!(: لولیک!(: الفرج!(: اگه پای قولت هستی کپی کن تا همه برا ظهور حضرت مهدی(ع)دعا کنن .. 🌱✨🤲🏻
📆 تقویم روز 📌 چهارشنبه ☀️ ۱۷ آذر ۱۴۰۰ 🌙 ۳ جمادی الاولی ۱۴۴۳ قمری 🎄 8 دسامبر 2021 میلادی 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️10 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️30 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) 📎 📎
هدایت شده از سُلالہ..!
دخترا ادمین میخوام 🙃 برای پست گذاری🖐🏻 شرایط خاصی نداریم👣 هرکس هست تشریف بیاره پی وی 👇🏻 @Afarejangenarm
🔉❗️ یه بار نماز صبحش قضا شد دیدم اینستاگرامشو پاک کرد ...🖥 + گفتم چرا پاک کردی؟ - گفت: برای تنبیه کردن خودم، + تنبیه؟!😯 - ببین نماز صبح اینطوریه که وقتی خواب میمونی و دقیقا پنج دیقه بعد از طلوع آفتاب میپری🌞 یا اینکه با ده تا زنگ هشدار بیدار نمیشی یعنی یه اشتباهی🚫 کردی که اون روز خدا هم صحبتیه تو با خودشو گرفته ازت.🤯💔 یعنی با اون گناهت لیاقت نداری واسم نماز بخونی ... چرا حالا؟ چون همیشه بیدارت می‌کرده و دقیقا با نشونه هاش داره میگه من نخواستم امروز تو روبروی من وایسی! این تنبیه نداره؟! این بدبختی ماست دیگه تنبیهم باید از اونجایی باشه که تو میدونی نفست اذیت میشه،🤫 من می‌دونم صدقه بدم هم خودمو تنبیه کردم اما نفسم اذیت نمیشه، پس اینستامو پاک کردم که اذیتش کنم🌱
☁️ 💔 روضه که تمام شد غیبش زد.خیلی گشتیم تا متوجه شدیم رفته است سراغ شستن سرویس های بهداشتی .نگذاشت کسی کمکش کند. می گفت: افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا (س) باشم
⚠️بنشینید ببینیدچه اشڪالاتۍدارید؟!!! 📁از ظنّ و گمان متابعت ڪردیم،حمل برصحّت نڪردیم!✘ 📁گذشت نڪردیم!✘ 📁در دلهایمان شد!✘ بدبینے و بدخواهے وارد شد! ⚠️همه‌ۍاین‌ها ما را عقب انداخته. ⛔️جبران ڪنید. 🔴به خدا قسم حیف است امام زمانمان را بیشتر از این منتظر بگذاریم. آقا منتظر بازگشت ماست.😔 بازگشت هم فقط به شعار دادن و صدا بلند ڪردن و «یاصاحب الزمان» گفتن نیست. در وادۍ عمل قدم بردار، عمل خود را اصلاح ڪن تا به امام زمانت برسی. 💠استاد حاج آقا زعفری زاده
...!:)'
"کنجِ حرم"
...!:)'
_خوشبخت‌آن‌دلی‌کہ‌فقط‌مبتلا؎ توست..!:)''
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ... دیگه واقعا عصبانی شده بودم ... با عصبانیت به طرف مژده که فاصله زیادی با من نداشت برگشتم و با داد شروع کردم به صحبت کردن -این بود عدالت؟ این بود دوستی ؟ من بهت اعتماد کردم چطور تونستی؟ اگه از من خوشت نمیومد چرا اومدی نزدیکم ؟ من با یه اشاره میتونم همتونو یه جا بخرم تو چطور جرئت کردی ؟ حالم از همتون بهم میخوره مژده و راحیل ناباور بهم خیره شده بودن بقیه هم بخاطر صدای بلندم ، اطراف نمازخونه جمع شده بودن یه زن پیر اومد و با عصبانیت بازومو گرفت و بهم توپید =دختره خیره سرِ چش سفید با این وضع میخوای بری پیش شهدا ؟! تو حیا نداری ؟ کی تو رو راه داده ؟ بازوم رو محکم تر فشار داد و با عصبانیت گفت : =جواب بده دیگه ، چرا لال شدی ؟ اشک تو چشمام حلقه زد ، بغض توی گلوم سنگینی میکرد ... تا حالا هیچ کس جرئت نکرده بود اینطوری باهام حرف بزنه اما حالا ... راحیل به سمت پیرزن اومد و با هزارتا عذر خواهی و التماس راضیش کرد تا بره بیرون و پیرزن هم غرغرکنان از نمازخونه خارج شد ... مژده بزور لب زد +تو...تو...از...کِی...این ...جایی؟ پوزخندی زدم و با صدای بلند تری گفتم _نمیدونستی یه روز دستت رو میشه نه؟ +درباره ...چی...داری...حرف...میزنی...؟ ادامه دارد... 🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... _بسه بابا حالمو بهم زدید چقدر تظاهر ؟ چقدر فیلم ؟ بس کن... +صبر...کن...بهت...توضیح...بدم _هرچیزی که نیاز بود رو شنیدم دیگه حتی صداتم نمیخوام بشنوم چادر نمازی که سرم بود رو پرت کردم گوشه ای و با عجله زدم بیرون سریع کفش هام رو پوشیدم و رفتم وسط جایی که اکثرا اونجا ایستاده بودن و داد زدم _تو این خراب شده یه قارقارک پیدا میشه ؟ یه مرد به طرفم اومد ×چه خبرته خانم؟ اینجا رو گزاشتی رو سرت از پشت سرم یه صدایی اومد +اونجا چه خبره ؟ ×والا نمیدونم قربان این خانم داد و هوار راه انداخته برگشتم طرفش یه مرد با لباس سپاهی بود اومد جلوتر و با چند متر فاصله با هم ایستاد سرشو انداخت پایین و سلام زیر لبی کرد که بی جواب موند +چی شده خواهرم؟ _اولا من خواهر تو نیستم دوما اولا ... سوما با همین جانماز آب کشیدناتون مغز مردمو شست و شو میدید مرده شور همتونو ببره با صدایی که رگه های عصبانیت توش موج میزد گفت : +از شما سوال کردم چی شده؟ _من دیگه نمیخوام اینجا بمونم +مگه اینجا مهد کودکه که هر وقت بخواید بیاید و هر وقت نخواید برید ؟ این خیلی حاضر جواب بود و همین اعصابمو خط خطی می کرد ... ادامه دارد... 🍃💚🍃💚🍃