ذوالفقار تو دو دم دارد و عیسی یک دم...
پس اولوالعزم ز شمشیر تو یک دم عقب است
#معنی_زنجانی
#غدیر
🌴 @ModamQom
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست
چون تو بر شخص دگر نام #امیرالمومنین
#جناب_صائب
#غدیر
🌴 @modamqom
🌷💐🌺🌸🌼🌹
مردی ز کنندهی در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجهی قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ
سرچشمهی آن ز ساقی کوثر پرس...
#جناب_حافظ
#غدیر
🌴 @ModamQom
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
خوبان گنه ندارند گر ياد ما نكردند
چون شعر بد به خاطر، نتوان سپرد مارا
مرحوم #محمد_قهرمان
______________
عکس: میانههای خیابان نوزده دی، قم
🌴 @ModamQom
کانون ادبی مدام
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ خوبان گنه ندارند گر ياد ما نكردند چون شعر بد به خاطر، نتوان سپرد مارا مرحوم #محمد
#ایماژ #ولتا #ابژه #آشنایناآشنا #Defamiliarization #شعر
🌳 پ.ن:
شعر کجای زندگیهای ماست؟ شعر کیست؟ شاعرانگی کیست؟ میگویم کیست چون میخواهیم چراغقوه بیاندازیم و شعر را تشخیص دهیم، کجاست؟ شاید شعر همه جا هست و هیچ جا نیست، در کوچه و خیابان کم پیش میآید باشد، روی دیواری یا تابلوی برقی یا کف زمینی، در آواز پیرمردی بازاری، در کاغذی بادآورده، حتی در خرت و پرت های کیف بادکرده پشت کمد هم نبود، بینِ "پوشهی مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسرکار، کارت های اعتبار، کارت های دعوت عروسی و عزا، قبض های آب و برق و غیره و کذا، برگهی حقوق و بیمه و جریمه و مساعده، رونوشت بخشنامه های طبق قاعده، نامههای رسمی و تعارفی، نامه های مستقیم و محرمانهی معرفی، برگهی رسید قسط های وام، قسط های تا همیشه ناتمام..." هم نبود؛ شاید قدیم بود شاید، اما الان در خانه نیست در خیابان نیست، ولی چشم باز کنیم، هست، شایدش خط نباشد ولی خودش هست، جسمش نیست، روحش هست، آری شعر در پشت چشمهای شاعر بازتاب دارد، چون در مردم هست پس در همهجا هست، همیشه هست، "طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر"، او در کف خیابان است، سر بازار است، هم پیر است هم جوان، هر وقت دلش بخواهد پیر یا جوان میشود، دنبالِ مقترح میگردد، گاهی جلوی دربهای قدیمیِ خانههایِ کلنگیِ کوچههای تنگِ شهر، زیر بای بسماللهاش ایستاده است و عبور آدمها و ماشینها را تماشا میکند، گاه کنار حوضِ آبی همان خانهها وضو میسازد، گاهی روبروی یک درِ قدیمی، دستهایش را پشتش گرفته، پنهان، آرام، خرامان قدم میزند، بعضی اوقات قوز میکند، گاهی در باغچهی حیاطِ خانهای تره و جعفری و نعنا و ریحان و گشنیز میکارَد، گاهی در تابستان به بازار میرود و از میوهفروش سراغ نارنگی و خرمالو را میگیرد و روبروی دکان عطاری چند لحظهای میایستد و بین بو ها گم میشود و گاه موقع راه رفتن دقت میکند که پاهایش روی خطوط بینِ سنگهای پیادهرو نرود، گاهی دم غروب به مسجد میرود، گاهی سوار یک تاکسی پیکان میشود و به برچسبهای روی داشبوردش نگاه میکند، گاهی سعی میکند روی امتداد جدول کنار خیابان راه برود، گاهی پنجشنبهها میرود امامزاده روی سنگ قبرها مینشیند، گاهی نیمهشبها در بلوارها پرسه میزند، گاهی روی نیمکت پارکها کنار پیرمردی مینشیند و در ضمیرش حرف میزند، گاهی از لابلای دود موهوم سیگار رد میشود، او همیشه آمادهی کلمه شدن است، منتظر است مصراع شود، بیت شود، خیلی چشم بهراه است، بین شلوغیها انگار منتظر است ولی کسی حتی جواب سلام او را هم نمیدهد، دلش میخواهد لباس کلمات را -هر چند تنگ و حقیر و نفسگیر- بپوشد تا لااقل اینجوری او را ببینند، اما الان کسی کاری به او ندارد، انگار اصلا او را نمیبینند؛ ولی بالاخره یک روز ناگهان متوجه میشود در اعماقِ ازدحامِ شهر، کسی از بین جمعیتِ پرهیاهو، ساکت ایستاده و به او خیره شده...! تمام... اقتراح...؛ شعر شاعرش را پیدا میکند، میدود در ضمیر او، ظهور میکند، شعر شعر میشود،
"شعری که حرف میزند و راه میرود
و پا به پای آهِ تو تا ماه میرود
شعری که مثل شمع
شعری که مثل آب
شعری بلند و تر
شعری بلندتر
شعری که به روی تاج تریلی هاست و میرود به سفر های دوردست
سر میزند به کوه و بیابان و هر کجا
به شهر و روستا
شعری که ترسِ گردنهی تنگ و مارپیچ
با دیدنش هموار میشود
شعری که امن کرده شبهای جاده را
شعری که میشود
مادر به لایلای بخواند شبانهاش
شعری که گاهی بهروی سینهی دیوار مدرسه است
شعری که مثل خال
گاهی به روی کتف کسی ثبت میشود
شعری که حرف میزند و راه میرود
و پابهپای آه تو تا ماه میرود
شعری پر از نگاه، شعری پر از نفس
شعری که زندگیست..."
▫️◽️◻️⬜️◻️◽️▫️
🌴 @ModamQom
Rowshanak,rahi.mp3
2.3M
چند بیتی از غزل رهی معیری
آهنگساز: همایون خرم
گوینده: روشنک
▪️
صدای روشنک به طور حیرت آوری دلنشین بود و دکلمه اشعار را در عین سادگی بی هیچ آلایشی، استادانه و به زیبایی هرچه تمام تر، از پشت رادیو به گوش مشتاقان و عاشقان موسیقی اصیل میرساند.
شاید به همین خاطر، برای ما که با صدای ایشان مأنوس بودهایم شنیدن دکلمه های تصنعی که امروزه در فضای مجازی به چشم میخورد، بیش از آن که دلنشین باشد زجرآور است.
بُگذریم؛به قول شادروان روشنک
"پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد..."
____________________________
پ.ن: آنچه که میشنوید قسمتی از برنامه گلهایرنگارنگ ۵۷۵ است.
🌴 @ModamQom
السلام علی من بکته ملائکه السماء
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
خواندید از حجاز مرا جانب عراق
وآن گاه پردههای مخالف نواختید
#نیاز_جوشقانی
🌴 @ModamQom
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
پ.ن: حجاز و عراق نام دو تا از مقام های موسیقی نیز میباشد.
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
شورِ چشم تر او داشت اثر میبخشید
كوفیان هلهله كردند و خرابش كردند...
#معنی_زنجانی
🌴 @ModamQom
رسم است هر که داغ جوان دید،دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را...
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشک دیده را
آن دیگری بر او بفشاند گلاب قند
تا تقویت شود دل محنت کشیده را
یک چند دعوتش به گل و بوستان کنند
تا برکنندش از دل، خار خلیده را
القصه هرکس به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را
آیا که داد تسلیت خاطر حسین
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را؟
آیا که غمگساری و اندُهبری نمود
لیلای داغدیدۀ محنتکشیده را
بعد از پسر دل پدر آماج تیغ شد
آتش زدند لانۀ مرغ پریده را
#ایرج_میرزا
🌄 نگارگر: حسن روحالامین
🌴 @ModamQom
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
دير تَرسا و سر سبط رسول مدنی؟!
آه اگر طعنه به قرآن زند انجیل و زبور
#نیر_تبریزی
نگارگر: #حسن_روح_الامین
ـــــــــــــــــــــــ
با آنکه زمانه داشت دل خون از تو
کامی نگرفت دورِ گردون از تو
بُردند به قتلگاه و نتْوانستند
یک لحظه تو را بَرَند بیرون از تو.
محمدرضا شفیعی کدکنی
.
سرودِ کوچک در ستایش انسانِ بزرگ
از مجموعهٔ هزارهٔ دوم آهوی کوهی
🌴 @ModamQom
السلام علی شیب الخضیب
🌴
بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است
كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است
حسين مظهر آزادگى و آزادى است
خوشا كسى كه چنينش مرام و آيين است
نه ظلم كن به كسى نى به زير ظلم برو
كه اين مرام حسين است و منطق دين است
همين نه گريه بر آن شاه تشنه لب كافى است
اگر چه گريه بر آلام قلب تسكين است
ببين كه مقصد عالى وى چه بود اى دوست
كه درك آن سبب عزو جاه و تمكين است
ز خاك مردم آزاده بوى خون آيد
نشان شيعه و آثار پيروى اين است
خوشدل تهرانى
🌴 @modamqom