eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
○بهای باده‌ی چون لعل چیست جوهر عقل ○بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد □می‌گوید باده‌ی چون لعل همون باده‌ی است به نظر من این است اول یک مقدمه عرض کنم که اشخاصی که به وادی راه ندارند می‌گویند حافظ با مخالف بوده و عقل را با مقابل قرار داده اند این حرف بی‌اساس است و در این بیت با صراحت بیان کرده ما باده‌ی چون لعل یعنی باده‌ی قرمز باده‌ی سرخ و صاف، سُکرآور و آفرین که باده‌ی معرفت است و خوی صاف عاشق حالا بهای این معرفت چیست؟ و اگر بخواهیم این معرفت را به دست آوریم چه کنیم؟ مُفتی این را نمی‌دهند بهای تحصیل این باده‌ی معرفت چیست؟ جوهر عقل □شما تمام اسکناس‌های عالم را بدهی اون باده‌ی معرفت را به شما نمی‌دهند پس با چه چیزی می‌شود؟ جوهر عقل و جوهر عقل قیمتی است و جوهر هم همان است با عقل می‌توانی معرفت بخری اگر عقل نداشته باشی با تمام اسکناس‌های عالم نمی‌توانی یک ذره معرفت بخری معرفت با ، ، با هر چه بگویی خریدنی نیست. معرفت با جوهر عقل به دست می‌آید پس مقام عقل را حافظ ستایش می‌کند و در عین حال در ماه این حرف را می‌زند می‌گوید همون معرفت ماه رمضان را هم که با عبادات و ادعیه و و شب زنده داری انجام می‌دهد باید با عقل همراه باشد، با معرفت همراه باشد، با آگاهی همراه باشد، وقتی که عقل داشته باشی و این کارها را بکنی معرفت به دست می‌آید. □حافظ می‌گوید جوهر عقل اساس به دست آوردن معرفت است و بدون عقل معرفت به دست نمی‌آید پس عقل خیلی گران‌بهاست. همه‌ی عالم را بخری، فرعون زمان باشی تُرک فلک غارت می‌کند اما معرفت را که با گوهر عقل به دست می‌آید ترک فلک نمی‌تواند غارت کند و توانایی ندارد اصلاً فلک بر محور معرفت می‌چرخد و معرفت نباشد فلک چه کاره است و فلک نوکر معرفت است و عالم نوکر معرفت است. دور فلک درنگ ندارد شتاب کن یعنی شتاب به معرفت بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد یعنی این دیگر سود خالص است که با جوهر عقل معرفت به دست آوردی و ضرر در این معامله نیست و ابدی است و غارت نمی‌شود. سرمایه‌ای به دست آورد که هیچ چیز نتواند غارتش کند ازلی و ابدی باشد اون معرفت است. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○شرح بیتی از غزل عرشی جناب حافظ○□ ○به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید ○ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها □عشق اولاً به اختیار نمی‌آید و همین را دارد اشاره می‌کند به ساقی که با اون دوران آن جام که جام است اگر اون دوران نیاید عشق نمی‌آید. اگر معرفت نباشد عشق نمی‌آید. می‌خواهد که به واسطه‌ی دوران جام معرفت عشق پیدا شود این را تقاضا می‌کند و این در واقع شبه دعاست و یا حقیقتاً دعاست می‌خواهد از حق تعالی اول هم گمان می‌کرد که عاشق شدن سخت نیست ولی هنگامی که وارد وادی عشق شد دید با چه وادی سهمناکی روبه‌روست و با چه راه طولانی و سهمناکی روبه‌روست. راه بی‌پایان و سخت و مشکل طی بیابان‌ها، صعب العبور، صخره‌ها، کوه‌ها، دریاها در راه است و این‌ها مشکلاتش است، شدن کار آسانی نیست و کار همه کس نیست و همه کس هم عاشق نمی‌شود و نمی‌تونه بشود آدم عافیت طلب با عاشق شدن هزار فرسنگ فاصله دارد عافیت طلب باید برود دنبال عافیتش. نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد. □پس بنابراین راه عشق راه صعب العبوری است و به اختیار هم نیست و البته معرفت که آمد عشق هم به دنبالش می‌آید و حافظ از همین جا شروع کرده و پاسخ این سؤال در بیت دوم است (به بوی نافه ا‌ی کآخر صبا زان طره بگشاید) اولاً صبا یک پیک خوبی است برای حافظ، باد صبا خیلی آشنایی دارد مثل حالا که عصر اطلاعات نبوده ، پیک حافظ نسیم صباست. بادی است که می‌وزد و پیام حافظ را می‌رساند و پیام معشوق را هم می‌آورد، صبا وزش معنوی است و تنها وزش باد ظاهری نیست. باد ظاهری یک بوی ظاهری را می‌آورد ولی اون وزش معنوی و اون باد صبایی که پیام حافظ را می‌برد و پیام معشوق را برای حافظ می‌آورد همان نفخه‌ی الهی است و وزش معنوی است. □طره بگشاید، طره چیست؟ ناف آهوی مشکین است و اون وقتی گشوده می‌شود و بوی عطر این عطر عشق است، عطر معرفت است، عطر معنوی است. □ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها: اجازه بدهید من اون کلمه جعد را معنی کنم. وقتی اون طره گشوده می‌شود یعنی نفخه‌ی الهی می‌رسد نفخه است، عطر است، اون بوی عطر عشق هم اون صبا یعنی پیک معنویت اون نفخه‌ی الهی می‌رساند به شامه‌ی باطنی آدمی وقتی اون می‌آید حالا جعد مشکین، زلف مجعد است، زلف سیاه بود، معمولاً و مجعد هم بوده. بعدها خواهیم گفت که وقتی حافظ از زلف سخن می‌گوید و از مجعد بودن زلف اشاره به عالم کثرت است. حق تبارک و تعالی واحد علی ال اطلاق است واحد محض است اما هر لحظه تجلی دارد و تجلیات حق این عالم است این عالم با کثرت‌هایی که درش است و کثرت‌های این عالم غیرمتنهای است، شب داره، زشت داره، زیبا، جلال، جمال، بهار، زمستان، گل، خار، بیابان، دریا و صحرا و هم چیز دارد، در این عالم و کثرت‌های این عالم تجلی حق است این تجلی به زلف تشبیه شده چون کثیراست، کثرت را به زلف تشبیه می‌کند حافظ وهر جا حافظ از زلف معشوق صحبت کرد اشاره به کثرت تجلیات است و کثرت هم کثرت این عالم است. یعنی در مظاهر این عالم جلوه ی معشوق می‌بیند یعنی هر عارفی، عارف در کثرت‌های این عالم وحدت می‌بیند اصلاً فرق عارف و غیر عارف همین است مردم عادی کثرت بین هستند و فقط کثرت‌ها را می‌بینند. عارف در درون کثرت‌ها وحدت را می‌بیند، کثرت هم سیاهی است، زلف است. در درون زلف زیبا وحدت می‌بیند اون مجعد بودن هم یعنی هم کثرت است و هم این کثرت پیچ در پیچ است. تازه کثرت هم یکنواخت نیست، کثرت‌ها هم یکنواخت نیستند در درون هر کثرتی یک کثرت دیگری است. در درون هر کثرتی دوباره کثرتی دیگری است مجعد و پیچ در پیچ یعنی در درون کثرات‌ لایتناهی عالم آفرینش و پیچ در پیچ این عالم واقعاً پیچ در پیچ است حافظ یک وحدتی دارد می‌بیند و او درون این کثرت به یک وحدتی حرکت می‌کند واون راه سخت هم همین است که شما بتوانی از درون کثرت به وحدت برسید اینه که در بیت دوم می‌گوید از اون طره که گشوده شود چه خون افتاد در دل‌ها. □حکیم دکتر دینانی□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" دیدارهای بصیرت بخش "○□ ○من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت ○کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم □کسانی هستند (چون انبیاء و اولیا و عاشقان حضرت حق) که دیدن ایشان آدمی را چشم باطن می بخشد و چگونه می توان از آن کس که آدمی را چشم بخشیده است چشم برداشت. از جمله بخشندگان چشم حضرت زیبائی است که طبیب صاحبدلان است و به قول شکسپیر عشق نابینا برای معالجه نزد او رفت و او چشمش را بینا کرد و بدین سبب عشق با زیبایی همنشین شد و چگونه می توانست او را ترک کند. ○به چشم عشق توان دید روی شاهد غیب ○که نور دیده عاشق ز قاف تا قاف است □○برگرفته از کتاب " مائده های فرهنگی " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○" عیدهای درونی "○□ ○ساقیا، آمدن عید مبارک بادت ○وآن مواعید که کردی مَرَواد از یادت □عامه مردمان را عید روزی معین است چون آغاز بهار یا پایان رمضان یا ایام طواف و قربانی؛ اما برای عارفان که به گفتهٔ سعدی " هر دمی " دو عید کنند، عید یک حال و هوای قدسی است که از انبساط روح و احساس حضور در بهشت معرفت و صحبت کروبیان عالم بالا حاصل می شود. اینجا خطاب حافظ با ساقی ازل است که وعده های خوش می دهد و عهدهای دلکش می کند اما به ظاهر هیچ یک را جامه عمل نمی پوشاند و زمزمهٔ اعتراض دائم به گوش می رسد که آن شراب طهور و آن بادهٔ رحیق که فرمودی کجاست و آن شراب سلسبیلی که چاشنی از زنجبیل دارد کی خواهد بود، و شعر در بیان مراتب شوق بدان شراب های روحانی است. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" جمع فرشتگان در انسان "●□ □عارفان گفته اند که فرشتگان به سبب آنکه آئینهٔ تمام نمای جمال الهی نیستند هیچ گاه به مرتبهٔ عشق نمی رسند بلکه پیوسته هر یک مدهوش و سرمست گوشه ای از جمال الهی اند و همان گوشه را محراب عبادت کرده و به خدمت خلق و فرمانبرداری مشغولند. امّا انسان که قلبش آیینهٔ تمام نمای جمال و جلال الهی است و اسماء و صفات الهی را تمام در پیش چشم دارد اگر از مرتبهٔ استعداد به فعلیّت رسد و بر تخت خلافت الهی بنشیند عاشق کامل است. ●فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان ●بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز □●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" باغ هستی "●□ ●باغِ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است ●شمشادِ خانه پرورِ من از که کمتر است □در باغ هستیِ من شمشادی هست که مرا از تمنای هر سرو و صنوبر در باغ های جهان بی نیاز کرده است و آن حضور مستمر آفریدگاری است که در دل من خانه دارد: ●یکی درخت گل اندر فضای خلوتِ ماست ●که سروهای چمن پیش قامتش پستند □●برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم‌ حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
●رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس ●گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت ●در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا ●سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
□○" از گره‌گشایان باش "○□ ○چو غنچه گرچه فروبستگی‌ست کارِ جهان ○تو همچو بادِ بهاری گره‌گشا می‌باش □اگر می‌بینی کار جهان بستگی در بستگی و مشکل در مشکل و پیچ در پیچ است و همه را از پای در‌آورده است، بیندیش که تو می‌توانی این مشکل را اندکی بر مردمان سهل کنی: □به هنری که از خود نشان دهی و چراغ شادیِ ایشان شوی یا علمی که به کار آوری و در گشایش مشکلات خرج کنی، یا خیری کنی که دل‌ها در ایمان به خیر و خوبی بدان گرم شوند و سرمشقی برای خوبی از کار تو بر گیرند، ☑️این است معنی عشق به زیبایی و دانایی و نیکویی. □○برگرفته از کتاب " در صحبت حافظ " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○حکیم دکتر دینانی○□ □عشق همیشه توأم با غم است اصلاً بی‌غم نداریم، عاشق بی‌درد شما تا حالا در این عالم دیده‌ای؟ توأم با دردمندی است اما عشق ملک توأم با دردمندی نیست ملک هم خدا را می‌شناسد در حد خودش تنزیهی است آنها عُباد حقند هم خدا را عبادت می‌کنند و هم خدا را دوست دارند و به یک معنی عاشق حقند اما نیستند ملائکه را حس نمی‌کنند همیشه در یک مقام معین هستند همیشه یا در حال رکوع یا در حال سجود یا در حال تشبیه یا در حال ورد هستند یا در حال ذکرند در یک حالت هستند. ترقی هم ندارند تعالی و ترقی ندارد همونی که هست از ازل تا ابد همان است جبرئیل از ازل تا حالا یک ذره ترقی نکرده و مقامش بالاتر نرفته، انسان تعالی دارد مرتب این تعالی مسأله‌ی مهمی است یعنی انسان برعکس فرشته توقف ندارد فرشته همواره در یک حال است و مقام معلوم دارد همیشه در یک مقام است اما انسان مقام معلوم ندارد مقامش نامعلوم است و همیشه در حال تعالی است و انسان کاملی که عاشق حق است دردمند است تمام اولیا تمام عرفا. سُلاک راه حق دردمندند فراق دارند اصلاً گاهی چنان ناله می‌زند که اون ناله عالم را می‌سوزاند. ناله‌ی هجران، عطار از هجران ابدی صحبت می‌کند این درد غم است درد فراق است البته وصال هم هست اما هم هست. یک لحظه وصال است یک لحظه فراق است اینکه می‌گوید فرشته عشق ندارد، عشق بدون درد را می‌گوید می‌خواهد بگوید دردمندانه از آن انسان است و عاشق هم همیشه دردمند است حتی عشق مجاز هم توأم با درد است و اگر عاشقی درد نداشت او شیاد و دروغگوست. انسان سلوکش و عشق الهی‌اش توأم با دردمندی و هجران است همان است که موجب تعالی می‌شود و الا اگر یک مقام و معین داشت و راحت بود در یک مقامی تا ابد می‌ماند مثل فرشته که تعالی نداشت، تمام این مسأله تعالی انسان است تعالی هی بالا و بالا و بالاتر تا چه حد؟ تا بی‌پایان. ○رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند ○ بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت. ☑️همچنان می‌رو به پایانش مرس @mohamad_hosein_tabatabaei
○بهای باده‌ی چون لعل چیست جوهر عقل ○بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد □می‌گوید باده‌ی چون لعل همون باده‌ی است به نظر من این است اول یک مقدمه عرض کنم که اشخاصی که به وادی راه ندارند می‌گویند حافظ با مخالف بوده و عقل را با مقابل قرار داده اند این حرف بی‌اساس است و در این بیت با صراحت بیان کرده ما باده‌ی چون لعل یعنی باده‌ی قرمز باده‌ی سرخ و صاف، سُکرآور و آفرین که باده‌ی معرفت است و خوی صاف عاشق حالا بهای این معرفت چیست؟ و اگر بخواهیم این معرفت را به دست آوریم چه کنیم؟ مُفتی این را نمی‌دهند بهای تحصیل این باده‌ی معرفت چیست؟ جوهر عقل □شما تمام اسکناس‌های عالم را بدهی اون باده‌ی معرفت را به شما نمی‌دهند پس با چه چیزی می‌شود؟ جوهر عقل و جوهر عقل قیمتی است و جوهر هم همان است با عقل می‌توانی معرفت بخری اگر عقل نداشته باشی با تمام اسکناس‌های عالم نمی‌توانی یک ذره معرفت بخری معرفت با ، ، با هر چه بگویی خریدنی نیست. معرفت با جوهر عقل به دست می‌آید پس مقام عقل را حافظ ستایش می‌کند و در عین حال در ماه این حرف را می‌زند می‌گوید همون معرفت ماه رمضان را هم که با عبادات و ادعیه و و شب زنده داری انجام می‌دهد باید با عقل همراه باشد، با معرفت همراه باشد، با آگاهی همراه باشد، وقتی که عقل داشته باشی و این کارها را بکنی معرفت به دست می‌آید. □حافظ می‌گوید جوهر عقل اساس به دست آوردن معرفت است و بدون عقل معرفت به دست نمی‌آید پس عقل خیلی گران‌بهاست. همه‌ی عالم را بخری، فرعون زمان باشی تُرک فلک غارت می‌کند اما معرفت را که با گوهر عقل به دست می‌آید ترک فلک نمی‌تواند غارت کند و توانایی ندارد اصلاً فلک بر محور معرفت می‌چرخد و معرفت نباشد فلک چه کاره است و فلک نوکر معرفت است و عالم نوکر معرفت است. دور فلک درنگ ندارد شتاب کن یعنی شتاب به معرفت بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد یعنی این دیگر سود خالص است که با جوهر عقل معرفت به دست آوردی و ضرر در این معامله نیست و ابدی است و غارت نمی‌شود. سرمایه‌ای به دست آورد که هیچ چیز نتواند غارتش کند ازلی و ابدی باشد اون معرفت است. @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️بلندای محفوظات حافظ ▪️اگر می گوید که مرا کردند، آن در بخش و است، اما آنجا که حافظ است و محفوظات او، که (هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم)؛* گفت: من طرزی حرف نزدم که کسی با سی، چهل سال درس خواندن بفهمد! (من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست / تو نیز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی)!* یک وقتی سیدنا الاستاد مرحوم این این را معنا کرد، این یک درس اسفارِ‌ خارج بود؛ (پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد).* _______________________________ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۳۱۹ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۴۷۶ * دیوان حافظ / غزلیات / شماره ۱۰۵ ◾️سخنرانی افتتاحیه کنگره اندیشه های اخلاقی _ عرفانی حضرت امام خمینی (ره) _ قم ؛ ۱۳۸۲/۰۳/۰۷◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام را به محضر امام زمان ارواحنا فداه و شیعیان آن حضرت تسلیت عر
☑️امام کاظم (علیه السلام): ▪️لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجابٌ غَيْرُ خَلْقِهِ، إحْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجابٍ مَحْجُوبٍ، وَاستَتَرَ بِغَيْرِ سَتْرٍ مَسْتُورٍ، لا إلهَ إلّا هُوَ الكَبيرُ المُتعال ▪️ميان خدا و آفریدگان، پرده‌ای جز آفرینش نیست. در پرده است بی‌آنکه مانعی آویخته باشد و پوشیده است بى‌آنكه پرده‌اى او را پوشانده باشد. معبودى جز او، كه بزرگ و بلندمرتبه است، نمى‌باشد. : ▪️ميان عاشق و معشوق، هيچ حايل نيست ▪️تو خود حجاب خودى، حافظ! از ميان برخيز @mohamad_hosein_tabatabaei