eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴 #شرحی_بر_حدیث_کساء 🏴 ۱ #اسرار_فاطمی «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»
🏴 🏴 ۲ 🏴 فرات کوفی ذیل آیه ی «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» در تفسیرش از محمد بن القاسم بن عبید معنعنا و او از امام صادق علیه السلام حدیث کرده است که انّه قال: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ، اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ... » 🏴 ضُعف، ناشی از این فقر محض است که در این حال که مقام تفرید و تجرید مطلق است، از حضرت ختمی مرتبت به حکم «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» و تجلّی ذات غیبی بر ذات احدی محمدی صلی الله علیه و آله خلعت هستی و توابع آن خلع گردیده و او عین فقر شده است. «وَ إذَا تَمَّ الفَقْرُ فَهُوَ اللهُ» نهایت فقر غنی است زیرا که «الشَّيْءُ إِذَا جَاوَزَ حَدَّهُ انْعَكَسَ ضِدَّهُ». فرد باشی چو جفت گردی تو همه باشی چو هیچ گردی تو 🏴 و این سخن، سرّ «وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ» است. یعنی چون تو را محتاج محض یافتیم و بلکه عدم صرف شدی و احتیاجت نیز برخاست و در وجودت از خودت هیچ نماند و همه الله شد، پس غنی شدی که حق سبحانه غنای محض است و در هیچ چیز به هیچ چیز محتاج نیست. 🏴 و چون حضرت رسول در این مقام بحت بر حضرت فاطمه وارد شد و سلام داد، آن حوراء انسیه و جوهر قدسیه در جواب، فقط «علیک السلام» گفت، بدون بیان کنیه و القاب رسول! اعنی در ادب تامّ و اتمّ حفظ مراتب فرمود که آنجا القاب و اسماء را راه نیست و جواب سلام بر اساس وجوب تشریعی و حضور در رتبه ی ظاهری داده شد ورنه آنجا سلام نیز راه ندارد. اما چون حضرت رسول داخل در کساء یمانی شد، حضرت فاطمه کبری سلام الله علیها به پدر سلام با لقب آن جناب داد: «اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ». 🏴 پس بدان که پناهگاه و حرم امن و حصن حصین معصومین در وقایع و احوالات گوناگون، کهف فاطمی است که هر شیئی در پناه اصل خود است. بدین امومت و اصالت اهل بیت علیهم السلام که متجلی در خمسه ی طیبه هستند، در پوشش کساء یمانی اویند؛ «فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ». امنیت فرزند وقتی است که در کنف حمایت مادرش باشد لذا محمد و آله تحت لواء امّ ابیها و من دونهم تحت لواء محمد و آله صلوات الله علیهم... ، ص ۱۵۴
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴 #شرحی_بر_حدیث_کساء 🏴 ۲ #اسرار_فاطمی 🏴 فرات کوفی ذیل آیه ی «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ ال
🏴 ۳🏴 🏴 یمن مشرق روائح و روحانیات است و آن حضرت احدیت الجمع است که مبدأ ظهور و منشأ روائح وجود می‌باشد؛ «إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ». نفس رحمانی ولایت کلیه ی محمدیه و علویه است که ظهور و تجلی حضرت نقطه ی احدی یمانی می‌باشد. بدین نفس، بساط وجود گسترانیده می‌شود و چون یمن امّ نفس رحمانی است، حضرت رسول رایحه ی طیبه ی وجود را از اصل و امّ آن استشمام فرمود. به همین وزان چون حضرت فاطمه صاحب مقام امومت ائمه و ام ابیها است، حضرت علیّ وصیّ و دو راکب رسالت و مصباح هدایت امام حسن مجتبی و سیدالشهداء علیهم السلام رایحه ی رسول را که رایحه ی وجود است در نزد مادرشان استشمام فرمودند: «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّی رَسُولِ‏اللهِ» 🏴اصل و معدن وجود، صاحب کساء یمانی است که تحت آن جمیع عوالم وجودی جمعند و جامع آنها حقیقت فاطمی است که ربط بین حادث و قدیم و سبب اتصال ارض و سماء می‌باشد. و بدین کساء یمانی، ربوبیت در جمیع هستی شرح یافته و به سریان نفس این نفس رحمانی، هستی تدبیر و تربیت می‌شود؛ «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا داعِيَ اللّٰهِ وَ رَبَّانِيَّ آياتِهِ» 🏴 و چون علت در مرتبه ی معلول تنزلاً حضور تام دارد، اعنی معلول تنزل علت است و معطی شیء فاقد آن نیست، و بین ام الکتاب قرآنی با سطور و کلمات و حروف فرقانی بینونت عزلی نیست، خود حضرت ام الائمه سلام الله علیها نیز معهم تحت الکساء است. «وَ هُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٌ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٌ» ؛ «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» و دریاب! کمال آل عبا به حجت آنها می‌باشد و تا آن جناب داخل در تحت قبای عزت ذات نمی‌شد، آن جمع کامل نمی‌شد که فاطمه صورت ولایت است، و ولایت صورت دین و عالَم! 🏴 «فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکساء، فَلَمَّا اکتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکساءِ...» ؛ فای فلمّا، فای نتیجه است. پس کمال ائمه به فاطمه می‌باشد و ائمه ی اطهار به فاطمه، اهل بیت و خواص و لحم و دم رسول الله اند و از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام فرمود: «اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ» ، ص ۱۵۴
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴 #شرحی_بر_حدیث_کساء ۳🏴 #اسرار_فاطمی 🏴 یمن مشرق روائح و روحانیات است و آن حضرت احدیت الجمع است ک
🏴 ۴🏴 🏴 ولایت، باطن رسالت است لذا حضرت رسول دربان حریم آل عباست؛ یعنی اتصال به ولایت ممکن نیست مگر به شریعت محمدی صلی الله علیه و آله. «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ» که ولایت هم محبی است و هم محبوبی. از این رو به حیث رسالت رسول اذن دخول بدین کاخ عزت ذات را او صادر می‌کند و چون نفس انسانی را حدّ یقف نیست و او ذاتاً و صفاتاً و فعلاً به ذات و صفات و فعل خداست، جبرئیل امین وحی و عقل محض از معرفت به حقائق تحت الکساء عاجز است و جز خدا و خود آن ذوات، احدی بر شناخت کنه‌شان قادر نیست؛ «يَا عَلِيُّ مَا عَرَفَ اَللهَ إِلاَّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَنِي إِلاَّ اَللهَ وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَكَ إِلاَّ اَللهُ وَ أَنَا» . لذا جبرئیل کوس «وَمَنْ تَحْتَ الْکِساءِ» زد و تنزل به سبب خدمت و طاعت فرمود، که عقل شرافتش را از معیت با انسان کامل اخذ کرده است و این معیّت «لَنْ يَفْتَرِقَا» می‌باشد. و به او، معرفت که علت عشق و طهارت و بندگی است، حاصل می‌شود. «أَنَا الَّذِي خَدَمَنِي جَبْرَائِيلُ وَمِيكَائِيلُ؛ أَنَا الَّذِي خَصَّ اللهَ جَبْرَائِيلَ وَمِيكَائِيلَ بِالطَّاعَةِ لِي» 🏴 «فَدَخَلَ جِبْرائیلُ مَعَنٰا تَحْتَ الْکِساءِ» ؛ به این معیت، عقل شرافت یافت تا حق اتصال به او را سبب طهارت از رجائس قرار دهد. «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» 🏴 عقل، فعلیت محضه و پاکی صرف و عشق ناب است. چون همواره همراه طیبه ی خمسه است و صبغه ی آنها را گرفته است که آن ذوات به اراده ی ذات غیبی از جمیع رجائس منزّه و مبرّا هستند و بلکه خالق طهارت‌اند و أبدالآزال و أزل الآباد «لَم تُنَجِّسكَ الجٰاهِلِيَّةُ بِأنجاسِهٰا» 🏴 «إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» ؛ و بدان که عصمت ائمه ی اطهار علیه السلام ظهور عصمت کبرای فاطمی است که او عصمت الله الکبری و اسم مستقر در ذات غیب الغیوبی است که از بساطت و عصمتش هرگز خارج نشده لذا مجهول القدر و القبر می‌باشد. 🏴 «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی خَلَقْتَهُ مِنْ کُلِّکَ فَاسْتَقَرَّ فِیکَ فَلَا یَخْرُجُ مِنْکَ إِلَی شَیْ‌ءٍ أَبَداً» 🏴 فَقالَ عَلِیٌّ اِذاً وَاللهِ فُزْنا وَ سُعِدْنا، وَ کَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَ سُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ... ، ص ۱۵۴
👆👆👆 ▪️پس حاجی ناجی، آن تقرب  یافته به ولایت است که به میزان قربش خود کعبه می‌شود. مگر نشنیده‌ای که قلب عارف عرش الله الاعظم است و جامع حضرات خمس! «لَايَسَعُنِي أَرْضِي وَ لَا سَمَائِي بَلْ يَسَعُنِي قَلْبُ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ اَلتَّقِيِّ اَلنَّقِي». ▪️دریاب که چون روح کعبه که ولایت است با تو معیت قیومیّه دارد و از نفست به تو نزدیکتر است و تو از او غافل و در طلبش رنجور؛ «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ؛ «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللهِ». عقل تا جوید شتر از بهر حج رفته باشد عشق تا کوه صفا «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ» ؛ «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» ای قوم به حج رفته کجائید؟ کجائیـد؟ معشوق همین جاست بیایید، بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوائید؟ گر صورت بی صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیف است، نشانه‌اش بگفتند از خواجه آن خانه نشانی بنمایید یک دسته گل کو، اگر آن باغ بدیدید؟ یک گوهر جان کو، اگر از بحر خدایید با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمائید ▪️و تو ای جان من! ببین زمزم آب حیات و شراب طهور از جان کدامین کعبه روان است، بر در آن بارگه باش و خودت را به رکاب آن برسان و رکاب آن باشد. بنگر ماسوی الله در طواف کدامین کعبه‌اند و قطب رحی وجود و محور کائنات کیست؟ از ابوسعید ابی الخیر پرسیدند: پیران حج کرده‌اند و تو نکرده‌ای، سبب چیست؟ شیخ جواب داد: بس کاری نبود که هزار فرسنگ زمین به زیر پای بازگذاری تا خانه‌ای زیارت کنی. مرد آن مرد باشد که اینجا نشسته بود در شبانه‌روزی چنین خانه ی معمور (کعبه) ز سر وی طواف کند (بنگر تا ببینی) بنگریستند هر که حاضر بود بدید کعبه بوسعید را طواف می‌کند. از دفتر دوم مثنوی بشنوید: بایزید اندر سفر جستی بسی تا بیابد خضر وقت خود کسی دید پیری با قدی همچون هلال دید در وی فرّ و گفتار رجال دیده نابینا و دل چون آفتاب هـمچو پیلی دیده هندستان بخواب چشم بسته خفته بیند صد طرب چون گشاید آن نبیند ای عجب بس عجب در خواب روشن می‌شود دل درون خواب روزن می‌شود آنک بیدارست بیند خواب خوش عارف است او خاک او در دیده کش پیش او بنشست می‌پرسید حال یافتش درویش و هم صاحب عیال گفت عزم تو کجا ای بایزید رخت غربت تا کجا خواهی کشید گفت قصد کعبه دارم از پگه گفت هین با خود چه داری زاد ره گفت دارم از درم نقره دویست نک ببسته سخت بر گوشه ردیست گفت طوفی کن بگردم هفت بار وین نکوتر از طواف حج شمار و آن درم‌ها پیش من نه ای جواد دانک حج کردی و حاصل شد مراد عمره کردی عمر باقی یافتی صاف گشتی بر صفا بشتافتی حق آن حقی که جانت دیده است که مرا بر بیت خود بگزیده است کعبه هر چندی که خانه برّ اوست خلقت من نیز خانه سرّ اوست تا بکَرد آن کعبه را در وی نرفت واندر این خانه بجز آن حیّ نرفت چون مرا دیدی خدا را دیده‌ای گرد کعبه صدق بر گردیده‌ای خدمت من طاعت و حمد خداست تا نپنداری که حق از من جداست چشم نیکو باز کن در من نگر تا ببینی نور حق اندر بشر بایزید آن نکته‌ها را هوش کرد همچو زرین حلقه‌اش در گوش کرد آمد از وی بایزید اندر مزید منتهی در منتها آخر رسید ◾️ ، ص ۷۲◾️
☑️انسان کامل، نور آسمان‌ها و زمین ۱ ▪️« اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (نور، ۳۵) ▪️آیه مختوم به اسم «علیم» شده است؛ اسماء اللهِ آخرِ برخی از آیات، مبیّن آیات هستند. علیم از ائمه ی اسماء و به قولی امام الائمه و مظهر اتمّ آن نور حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله است. در روایات از علم به نور تعبیر شده است: «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشآءُ» (مصباح الشریعه، ص ۱۶). پس آن نوری که آسمان‌ها و زمین را پر کرده است، علم ذات ربوبی است و آن اسم جامع ذات غیب الغیوبی، مشیّت مطلقه و حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله که اضافه ی اشراقی ذات احدی به اشیاء است می‌باشد. و آن حجت اللّهی است که قبل از خلق و بعد از خلق و مع الخلق بوده و علّت خلقت و فیض ذات ربوبی بر جمیع اشیاء است اعنی الله، آن فیض منبسط و نورالانواری است که بدو ذات از مقام غیب محض به منصّه ی ظهور و وجود رسیده است. پس «الله»، اسم جامع که ذات به اعتبار مقام ظهور است؛ «السَّمَاوَات»، جمیع عوالم باطن و «الْأَرْض»، تمام مخلوقات در نشئه ی شهادت مطلقه از اجرام علوی تا اشیای خاکی است: «هُوَ اللهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ» (انعام، ۳)... نوری است که بذاته روشن است لذا ظهور او که شئون خود اویند و به او معیّت قیومیّه دارند نیز روشن و نورانی اند. پس اینجا مظهر لغیره معنا ندارد چون غیری در میان نیست. الله نور آسمانها و زمین و تمام عوالم و موجودات دون ذات که لشکر و مُلک اویند می‌باشد نه منوّر آنها! و بین او و شئون مُلکش بینونت عزلی نیست. ▪️این نور اعلی که تجلّی اعظم ذات است، مُعلِن عظمت ذات و سبب عرفان به حق و وسیله ی عبادت اوست و بدون او ذات، غیب محض است که نه اسم دارد و نه رسم. پس نه شناخته و نه معبود واقع می‌شود و به او، ذات در مقام ظهور معروف و معبود می‌گردد و آن حقیقت محمدیّه و ولایت مطلقه ی ذات الهی، حضرت صادر اول می‌باشد. ▪️پس نور و اسم جامع الله، نور محمّد صلی الله علیه و آله است و آن چون مشکاتی است که در آن مصباح اعنی جبروت یا ليلةالقدری است که در زجاجه یعنی حقیقت ولایت قرار گرفته است. پس ظهور صادر اول، ليلة القدر فاطمی و ظهور و تجلّی ليلة القدر، ولایت علوی است که هر مرتبه ی مادون، معلول و ظهور مرتبه ی مافوق و هر رتبه ی مافوق، حقیقت و اصل و علّت مادون خود است. ▪️و زجاجه (ولایت)، همانند کوکب درخشنده‌ای است که نورش را از شجره ی مبارکه ی زیتون که همان نور علم و صادر اول است اخذ می‌کند: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُوراً» (یونس، ۵). ▪️شمس، حقیقت محمدیّه است که نورش بالذات بوده و قمر، زجاجه ی ولایت است که نور خود را از شمس شجره ی زیتون که صادر اول است دریافت می‌کند لذا آن ضیاء و این نور است... ◾️ ، ص ۱۰۸ نکته چهل و ششم◾️
◾️سرّ توسل به ائمه علیهم السلام◾️ ▪️ولایت، رکن و مسکن توحید است. به ولایت، توحید آشکار و معبود می‌شود و عرفان به توحید میسر نمی‌شود مگر به عرفان به ولایت؛ لاجرم مؤمن، مؤمن به توحید نمی‌شود مگر به ایمان به ولایت لذا همان طوری که توحید امری فطری است، ولایت نیز فطری می‌باشد بلکه شناخت توحید فطری، مستلزم معرفت به ولایت فطری است بنابراین همان طوری که توحید ابده بدیهیات است و اثبات برنمی‌دارد، ولایت نیز هکذا؛ اعنی ولایت، آفتاب عالم تاب در اوج آسمان توحید است که همه ی سایه‌های ماهیات در برابرش مضمحل‌اند، آفتابی است دلیل آفتاب... «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» لذا تا بخواهی دم از اثبات و برهان بر اثبات او زنی، وجود و برهان و تکلّمت خود به خود اثبات اوست. ▪️سحره ی فرعون چون به فطرت توحید مؤمن شدند، به این معیّت توحید فطری و ولایت فطری مترّنم و معترف گشتند. پس بدون ولایتی که رکن و مسکن توحید است، وصول به توحید محال و ممتنع است؛ «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ» (طه، ۷۰). ▪️مضاف بر مطلب مذکور، آیه به معیت ولایت و نبوت نیز اشاره دارد. هارون مظهر امامت و ولایت و موسی مظهر نبوت و رسالت است لذا وصول به توحید فطری و ولایت فطری در سایه ی تبعیت از احکام و دستورات تشریعی مرسلین است. ▪️جناب بلقیس نیز در شهادت به توحید فطرتاً به ولایت فطری و معیّت بالذات آن با توحید اشاره می‌کند: «قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (نمل، ۴۴) و این سرّ توسل است که ولایت باب الله و شرط اول و آخر و انفکاک ناپذیر توحید است؛ «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي». ▪️حضرت شمس الشموس، بدرالدجی و ام الوری علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء در حدیث سلسلةالذهب مذکور و بیان تأویل آن می‌فرماید: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» ▪️ولایت شرط اتّم و مطلق توحید است. بدین سبب حبّ ولایت، حبّ الله و بغض به ولایت، بغض به الله، و اطاعت از آن ها اطاعت از حق و مایه ی سعادت و مخالفت با او مخالفت با خدا و علّت شقاوت است؛ «خُلِقَ الجِنَّ والإنسَ لِعِبادَتِهِ، أَرادَ مِنْ عِبادَتِهِ عِبادَتَهُ، فَشَقِيَ و سَعِيدٌ، قَدْ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وسَعِدَ مَنْ أَطاعَكُمْ». ▪️«فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ مَا سَخِطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ» (زیارت آل یس) ▪️اللَّهُمَّ إِلَيْكَ بِهمْ تَوَسُّلي وَتَقَرُّبي، اللَّهُمَّ صَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَصِلْنِي بِهِمْ وَلَا تَقْطَعْنِي. ، ص ۲۸۹
◾️ولایت، اول و آخر و ظاهر و باطن است◾️   ☘«هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ؛ بِوِلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ» ▪️مقام كنز مخفی و لاتعيّن هويت مطلقه ی غيبيه، اعلی و اشمخ از اوليت و آخريت و ظهور و بطون در موطن خفا و تخوم ذات است بلكه اين اسماء مربوط به مرتبه‌ی تجلی ذات در مرتبه‌ی احديت و واحديت و اعيان ثابته است كه مراتب سه گانه‌ی حضرت ذات می‌باشد لذا حضرت ذات غيبی به حقيقت تجلّی اعظم خود يعنی حقيقت محمديه صلی الله عليه و آله، اول و آخر و ظاهر و باطن است. ▪️حضرت احديت، اول مطلقی است كه آخر ندارد و ظاهر مطلقی است كه باطن ندارد بلكه اسماء اول و آخر و ظاهر و باطن، ظهورات اول مطلق و ظاهر مطلق می‌باشند اعنی همه ی اسماء الله در موطن احدی، مطلق از هر قيدی جز قيد اطلاق هستند و در مرتبه‌ی واحديت تمايز و تقيد علمی پيدا می‌كنند. منشأ و مبدأ اسماء الله، مقام احديت و واحديت است كه در قوس عروجی نهايت مرتبه ی صعود انسانی است لذا حقيقت «أَوْ أَدْنَى» و افق اعلای محمدی و علوی، اول الاوائل است چون علت و اصل ايجاد جميع اكوان است و همه ی موجودات از جوهر اول و عقل كل تا هيولای اولی، فيوضات ذات ربوبی را از آن حضرت اخذ می‌كنند بلكه جمله رقيقت و شئون او و مندرج و مندمج در متن وجودی او هستند كه او نقطه ی باء بسم الله است؛ «بِكُم فَتَحَ الله». و چون مبدأ هر چيزی ولايت مطلقه است، معاد و منتهای اشياء نيز اوست و آخرت هر شیئی بازگشت آن چيز به اصل و مبدأ اول خود است: «كُلُّ شَيْءٍ يَرْجَعُ إِلَى أَصْلَهُ» ☘«أَنَا الآخِرَةُ وَ الأُولیٰ، أَنَا أَبْدَا و أَعِيد» ▪️پس نقطه ی اول و آخر دايره ی وجود، حقيقت ولايت كليه است. بدين وزان چون منشأ وجود و اصل ايجاد ولايت است، پس باطن هر شيئی اوست. «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» و ظهور همه ی موجودات به اوست و بلكه ظاهر اوست كه در صورت اشياء خودنمائی می‌كند كه او صورت اشياء و صورة الصور است؛ «اللّهُمَّ صَلِّ عَلي صُورَةِ مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمّدٍ فِي الصُّوَر». ▪️ذات غيب الغيوبی كه سرّالاسرار است، به ولايت علوی علنی می‌شود. همانطوری كه الف كه اشاره به ذات است به لف ظهور پيدا می‌كند و عدد لف مطابق عدد «علی» است. ☘شكر نعمت ولايت، كتمان است، كه صبيان العقول بسيارند ورنه: «وَإِذْ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ...»   ، ص ۲۱۸
◾️امام، اسم اعظم الهی◾️ ▪️در حدیثی عرشی و مغتنم برای رندان گوهرشناس به نقل از براء بن عازب از حضرت امیرالمؤمنین علیّ وصیّ رسول الله صلی الله علیه و آله در بیان اسم اعظم الهی آمده است که حضرتش فرمود: «...هرگاه خواهی خدا را به اسم اعظم وی بخوانی، شش آیه ی اول حدید (بعد از بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تا وَهُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) و آخر حشر از هُوَ اللهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ تا آخر سوره را بخوان. و پس از آن بگو: ای کسی که چنانی، با من چنین کن. (یعنی حاجت خود را بخواه.) که سوگند به خدا اگر بر شقی بخوانی، سعید می‌شود. براء گفت: قسم به خدا من آن را برای دنیا نمی‌خواهم. امام علیه‌السلام فرمود: همین صواب است. رسول الله صلی الله علیه و آله مرا هم این چنین وصیت فرمود. جز اینکه مرا امر کرد که خدا را بدان در کارهای بزرگ و دشوار روزگار بخوانم» ▪️تدبّر و تأمّل در آیات مذکور نشان می‌دهد که در این آیات، اسم اعظم «هُو» به عدد حروف نوریه و طه و اهل‌بیت علیهم السلام و ذکر اعظم «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» اعنی چهارده مرتبه ذکر شده است. پس بدان انسان کامل، اسم اعظم الهی است و تنها عبد مطلق «هُو» یعنی ذات غیب الغیوبی هموست؛ «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ...»، «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، و سرّ توسّل به حضرات اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین را دریاب که ایشان ربط بین حادث و قدیم و واسطه ی فیض هویت مطلقه‌ی غیبیه‌اند. ▪️ذات غیب الغیوبی در کمون غیبی محض است و هیچ کس از او خبر نداده و نخواهد داد و هیچ رسول و امام و حکیم و عارفی از آن سخن به میان نیاورده است و هیچ کس را یارای شناخت او نیست؛ عنقا شکار کس نشود دام بازگیر کاینجا همیشه باد بدست است دام را ▪️بلکه هرجا سخن از ذات بوده، مراد مرتبه ی احدیت است که ظلّ ذات غیبی و مقام «أَوْ أَدْنَىٰ» و حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله می‌باشد و آن حقیقت احدی فردِ نقطه ی آغاز وجود است که اصل و منبع اسماء الله به نحو بساطت و مجمل بوده و ظهور به او آغاز و بدو به انجام می‌رسد و ذات غیبی به او آشکار و به او معروف و معبود می‌شود. ▪️بنابراین همه ی «هُو»هایی که در قرآن آمده است، اشاره به این حقیقت ظلیّه ی احدی دارد و آن حقیقت صادر اول است که عین ذات غیب الغیوبی بوده و در مقام تدلّی اش عین الربط و فقیر محض بذات غیبیه می‌باشد. و در عین این ربط و فقر منشأ و مبدأ ایجاد همه ی عوالم وجودی و اسمای دون ذات احدی‌اش می‌باشد. «وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ» ▪️همه ی ظهورات لایتناهی وجود، عیال و در قبضه ی اویند و به او مرزوق اند حتی همه‌ی اسماء الهی مخلوق آن جنابند! از این رو حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام در حدیثی فرمود: «إِنَّ كُلَّ مَا فِي الْقُرْآنِ فِي الْفَاتِحَةِ وَ كُلُّ مَا فِي الْفَاتِحَةِ فِي بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَ كُلُّ مَا فِیهِ فِي الْبَاءِ وَ كُلُّ مَا فِي الْبَاءِ فِي النُّقْطَةِ وَ أَنَا نُقْطَةٌ تَحْتَ الْبَاءِ». ▪️پس اسم جامع الله که مستجمع جمیع اسماء جمالی و جلالی است، مندمج و مندرج در نقطه ی باء بسم الله است و نقطه متن و اصل این اسم و کتاب مهیمن جامع قرآن کریم الهی می‌باشد؛ چه قرآن تدوینی و چه قرآن تکوینی که همه ی ممکنات عالم وجود را شامل می‌شود. ▪️پس سخن به صواب باشد که بگوییم «هُو الهُو» و با این بیان سر حدیث «بِنَا عُبِدَ اَللهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَلله» را دریابیم.    ، ص ۱۴۰
۱ ☘«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»☘ ▪️اسوه ی حسنه‌ای که در باطن و حقیقت رسول الله مستکن و مستقر است، حقیقت عصمت کبرای فاطمی می‌باشد. حقائق، اسوه ی رقائق‌اند و مقام احدی فاطمی دارای رتبه ی امومت و مرجعیت اولی بوده و حجت بر حجج الهیه است. بدین وجه حضرت رسول ختمی صلی الله علیه و آله، آن ناموس و محبوبه ی ذات اقدس غیب الغیوبی را امّ ابیها خطاب فرمود؛ «سَلَلْتَ مِنْها اَنْوارَ الْاَئِمَّةِ» ؛ حقیقت ولایت ائمه ی اطهار، تجلّی نور سیاه ذات، اعنی نور فاطمی می‌باشد که این حجج تامّه ی الهی و دلایل اراده ی ذات ربوبی در متن جان او مندرج‌اند و او اصل و معدن آنها می‌باشد. با اشاره به این جایگاه، حضرت صاحب الأمر روحی فداه فرموده است: «إنَّ لِي في إبنَةِ رَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ» و چون آن صدیقه ی طاهره، امّ الکتاب وجود و صاحب مقام محمود و تنها امّ ابیهای عالم وجود است، مرجع حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در قبض و بسط و مصائب و شدائد بوده است. ▪️در واقعه‌ی حدیث شریف کساء، چون بر حضرت رسول ضُعف غلبه کرد به حضرت فاطمه سلام الله علیها پناهنده شد و شاید ضُعف مقام تدلّی و فقر محض باشد و آن سرّ امامت است که هر زمان این تدلّی و ضعف و فقر در نهایت غلبه ممکنه بر ائمه علیهم السلام غالب می‌شد، می‌یافتند که به سرّ امامت نائل گشته‌اند. افتقار ممکن، مفتاح جود واجب است و چون فقر امام اتمّ فقر ممکن و نهایت بی منتهای آن است، سبب جود اتمّ واجب می‌شود و بساط کثرات گسترانیده می‌شود. حاصل این ضُعف و فقر، ظهور ولایت مطلقه با جمیع شئونش تحت قبای احدی فاطمی است لذا حضرت رسول با توجه به این مقام و حصول فقر محض که فخر ممکن است، به کهف و لواء عصمت ذات فاطمی وارد شد و چون در این عبای عزّت پوشیده شد، بدر امامت در سیمای شان به تمامه و کماله تلألؤ نمود که فاطمه امام آفرین است پس حضرت سیده عالمیان و آدمیان فرمود: «اُعیذُک بِاللهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ» ▪️الله، اسم جامعی است که تحت او همه‌ی اسمای حسنای الهی مستجمع است لذا حضرت فاطمه که مظهر احدیت الجمع است، جناب ختمی مرتبت را از این فقر محض به پناه اسم جامع که تجلّی اسماء و تعین ذات و موطن تقدیر و هدایت الهی است رساند... ، ص ۱۵۴
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرحی_بر_حدیث_کساء ۱ #اسرار_فاطمی ☘«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»☘
۲ ▪️فرات کوفی ذیل آیه ی «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» در تفسیرش از محمد بن القاسم بن عبید معنعنا و او از امام صادق علیه السلام حدیث کرده است که انّه قال: «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ، اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ... » ▪️ضُعف، ناشی از این فقر محض است که در این حال که مقام تفرید و تجرید مطلق است، از حضرت ختمی مرتبت به حکم «أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» و تجلّی ذات غیبی بر ذات احدی محمدی صلی الله علیه و آله خلعت هستی و توابع آن خلع گردیده و او عین فقر شده است. «وَ إذَا تَمَّ الفَقْرُ فَهُوَ اللهُ» نهایت فقر غنی است زیرا که «الشَّيْءُ إِذَا جَاوَزَ حَدَّهُ انْعَكَسَ ضِدَّهُ». فرد باشی چو جفت گردی تو همه باشی چو هیچ گردی تو ▪️و این سخن، سرّ «وَ وَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ» است. یعنی چون تو را محتاج محض یافتیم و بلکه عدم صرف شدی و احتیاجت نیز برخاست و در وجودت از خودت هیچ نماند و همه الله شد، پس غنی شدی که حق سبحانه غنای محض است و در هیچ چیز به هیچ چیز محتاج نیست. ▪️و چون حضرت رسول در این مقام بحت بر حضرت فاطمه وارد شد و سلام داد، آن حوراء انسیه و جوهر قدسیه در جواب، فقط «علیک السلام» گفت، بدون بیان کنیه و القاب رسول! اعنی در ادب تامّ و اتمّ حفظ مراتب فرمود که آنجا القاب و اسماء را راه نیست و جواب سلام بر اساس وجوب تشریعی و حضور در رتبه ی ظاهری داده شد ورنه آنجا سلام نیز راه ندارد. اما چون حضرت رسول داخل در کساء یمانی شد، حضرت فاطمه کبری سلام الله علیها به پدر سلام با لقب آن جناب داد: «اَلسَّلامُ عَلَیكَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ». ▪️پس بدان که پناهگاه و حرم امن و حصن حصین معصومین در وقایع و احوالات گوناگون، کهف فاطمی است که هر شیئی در پناه اصل خود است. بدین امومت و اصالت اهل بیت علیهم السلام که متجلی در خمسه ی طیبه هستند، در پوشش کساء یمانی اویند؛ «فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ». امنیت فرزند وقتی است که در کنف حمایت مادرش باشد لذا محمد و آله تحت لواء امّ ابیها و من دونهم تحت لواء محمد و آله صلوات الله علیهم... ، ص ۱۵۴
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرحی_بر_حدیث_کساء ۲ #اسرار_فاطمی ▪️فرات کوفی ذیل آیه ی «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَ
۳ ▪️یمن مشرق روائح و روحانیات است و آن حضرت احدیت الجمع است که مبدأ ظهور و منشأ روائح وجود می‌باشد؛ «إِنِّي لَأَجِدُ نَفَسَ اَلرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ اَلْيَمَنِ». نفس رحمانی ولایت کلیه ی محمدیه و علویه است که ظهور و تجلی حضرت نقطه ی احدی یمانی می‌باشد. بدین نفس، بساط وجود گسترانیده می‌شود و چون یمن امّ نفس رحمانی است، حضرت رسول رایحه ی طیبه ی وجود را از اصل و امّ آن استشمام فرمود. به همین وزان چون حضرت فاطمه صاحب مقام امومت ائمه و ام ابیها است، حضرت علیّ وصیّ و دو راکب رسالت و مصباح هدایت امام حسن مجتبی و سیدالشهداء علیهم السلام رایحه ی رسول را که رایحه ی وجود است در نزد مادرشان استشمام فرمودند: «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّی رَسُولِ‏اللهِ» ▪️اصل و معدن وجود، صاحب کساء یمانی است که تحت آن جمیع عوالم وجودی جمعند و جامع آنها حقیقت فاطمی است که ربط بین حادث و قدیم و سبب اتصال ارض و سماء می‌باشد. و بدین کساء یمانی، ربوبیت در جمیع هستی شرح یافته و به سریان نفس این نفس رحمانی، هستی تدبیر و تربیت می‌شود؛ «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا داعِيَ اللّٰهِ وَ رَبَّانِيَّ آياتِهِ» ▪️و چون علت در مرتبه ی معلول تنزلاً حضور تام دارد، اعنی معلول تنزل علت است و معطی شیء فاقد آن نیست، و بین ام الکتاب قرآنی با سطور و کلمات و حروف فرقانی بینونت عزلی نیست، خود حضرت ام الائمه سلام الله علیها نیز معهم تحت الکساء است. «وَ هُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٌ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٌ» ؛ «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ، وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» و دریاب! کمال آل عبا به حجت آنها می‌باشد و تا آن جناب داخل در تحت قبای عزت ذات نمی‌شد، آن جمع کامل نمی‌شد که فاطمه صورت ولایت است، و ولایت صورت دین و عالَم! ▪️«فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکساء، فَلَمَّا اکتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکساءِ...» ؛ فای فلمّا، فای نتیجه است. پس کمال ائمه به فاطمه می‌باشد و ائمه ی اطهار به فاطمه، اهل بیت و خواص و لحم و دم رسول الله اند و از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام فرمود: «اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ» ، ص ۱۵۴
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرحی_بر_حدیث_کساء ۳ #اسرار_فاطمی ▪️یمن مشرق روائح و روحانیات است و آن حضرت احدیت الجمع است که م
۴ ▪️ولایت، باطن رسالت است لذا حضرت رسول دربان حریم آل عباست؛ یعنی اتصال به ولایت ممکن نیست مگر به شریعت محمدی صلی الله علیه و آله. «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ» که ولایت هم محبی است و هم محبوبی. از این رو به حیث رسالت رسول اذن دخول بدین کاخ عزت ذات را او صادر می‌کند و چون نفس انسانی را حدّ یقف نیست و او ذاتاً و صفاتاً و فعلاً به ذات و صفات و فعل خداست، جبرئیل امین وحی و عقل محض از معرفت به حقائق تحت الکساء عاجز است و جز خدا و خود آن ذوات، احدی بر شناخت کنه‌شان قادر نیست؛ «يَا عَلِيُّ مَا عَرَفَ اَللهَ إِلاَّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَنِي إِلاَّ اَللهَ وَ أَنْتَ، وَ مَا عَرَفَكَ إِلاَّ اَللهُ وَ أَنَا» . لذا جبرئیل کوس «وَمَنْ تَحْتَ الْکِساءِ» زد و تنزل به سبب خدمت و طاعت فرمود، که عقل شرافتش را از معیت با انسان کامل اخذ کرده است و این معیّت «لَنْ يَفْتَرِقَا» می‌باشد. و به او، معرفت که علت عشق و طهارت و بندگی است، حاصل می‌شود. «أَنَا الَّذِي خَدَمَنِي جَبْرَائِيلُ وَمِيكَائِيلُ؛ أَنَا الَّذِي خَصَّ اللهَ جَبْرَائِيلَ وَمِيكَائِيلَ بِالطَّاعَةِ لِي» ▪️«فَدَخَلَ جِبْرائیلُ مَعَنٰا تَحْتَ الْکِساءِ» ؛ به این معیت، عقل شرافت یافت تا حق اتصال به او را سبب طهارت از رجائس قرار دهد. «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» ▪️عقل، فعلیت محضه و پاکی صرف و عشق ناب است. چون همواره همراه طیبه ی خمسه است و صبغه ی آنها را گرفته است که آن ذوات به اراده ی ذات غیبی از جمیع رجائس منزّه و مبرّا هستند و بلکه خالق طهارت‌اند و أبدالآزال و أزل الآباد «لَم تُنَجِّسكَ الجٰاهِلِيَّةُ بِأنجاسِهٰا» ▪️«إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» ؛ و بدان که عصمت ائمه ی اطهار علیه السلام ظهور عصمت کبرای فاطمی است که او عصمت الله الکبری و اسم مستقر در ذات غیب الغیوبی است که از بساطت و عصمتش هرگز خارج نشده لذا مجهول القدر و القبر می‌باشد. ▪️«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی خَلَقْتَهُ مِنْ کُلِّکَ فَاسْتَقَرَّ فِیکَ فَلَا یَخْرُجُ مِنْکَ إِلَی شَیْ‌ءٍ أَبَداً» ▪️فَقالَ عَلِیٌّ اِذاً وَاللهِ فُزْنا وَ سُعِدْنا، وَ کَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَ سُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ... ، ص ۱۵۴