#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#واحد_سنگین
#شهادت_حضرت_زهرا_س
اینا خیلی پستن که دستامو بستن
الهی بمیرم دلت رو شکستن
بمیرم الهی مثه قرص ماهی
نگو دیگه عجل وفاتی الهی
غمین و مریضم تویی همه چیزم
بگو درد و دل هاتو بامن عزیزم
دلت پر ز درده پاشو دیگه سرده
یه جارو بزن خونه که پر ز گرده
امیدی ندارم کنارم بمونی
روی صورتت هست جا دست حرومی
شکستن تو کوچه غرور حسن رو
میدوختی برای حسین پیرهن رو
عزیز دلم فاطمه جان حیدر
مصیبت که دیدی تو کوچه چی دیدی
بمیرم که از روم خجالت کشیدی
منم غصه دیدم تو کوچه که دیدم
تا زد با غلافش خجالت کشیدم
تا در رو تو افتاد علی مرد و جون داد
یهو فضه اومد تنت رو تکون داد
منو دست بسته تو دنده ات شکسته
تو و خس خس اون نفسهای خسته
حالا که تمومه توهم داری میری
چرا دیگه از من تو روتو میگیری
موهای سفیدت نشون میده زهرا
جوونی ولی فاطمه خیلی پیری
عزیز دلم فاطمه جان حیدر
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#واحد_سنگین
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#سبک_سنتی_پاپ
#تلفیقی
#جدید_۱۴۰۳
هرچقدر گفتم نزن اما نکردش اعتنا
راه خونه رو چرا مادر تو میری اشتباه
کاش میمردم رو زمین مادر نمیدیدم تورو
گوش ندادی هرچقدر گفتم که از اینجا برو
کل غمات مال من
سیلی خوردی تو ای وای من
ای محول الاحوال من
ای مادر من
حق تو سیلی نبود
زدنت فخر کل وجود
این جماعت سر به سجود
ای مادر من
ای وای من مادرم
کار خونه با خودم شور غذا رو هی نزن
فضه هستش فاطمه هی خونه رو جارو نزن
داغ پهلو یک طرف نیلیه بازو یک طرف
اینکه پنهون کردی از من فاطمه رو یک طرف
گفتن با زخم زبون
تو دفاع از این زنه جوون
کاری نکرده این پهلوون
تاج سر من
بد کرده دنیا به ما
پیرت کردن این نامردما
این جماعت آدم نما
تاج سر من
عشق دلم فاطمه
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#واحد_سنگین
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#جدید_۱۴۰۳
قدم اگه کوتاه نبود
مادر نبودش رو کبود
بشکنه دستش بی وجود
وای مادر
تو صورتش زد بی حواس
آدم نمای بی خواص
مادرمو کشتن خلاص
وای مادر
تا سیلی خورد رو زمین افتاد
زیر دست و پا مادرم جون داد
وای مادر
ز روی پوشیه زد تازه
رد دستش رو باز ولی رو رخ میندازه
وای مادرم وای مادر
بازوت ورم کرده گلم
رنگت چرا زرده گلم
دنیا چه بات کرده گلم
واویلا
اشکم سرازیره برات
نیلی شده زیر چشات
شرمنده ام پیش بابات
یازهرا
سر یارم میزدن فریاد
هی صدا میزد محسنم افتاد
واویلا
تا میخ در توی پهلو نشست
نکشیدی یه دم تو که دیگه نفس
واویلا
وای مادرم وای مادر
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#واحد_سنگین
#زمینه
#حضرت_مسلم
#ورود_مسلم_به_کوفه
#جدید_۱۴۰۴
میخام که بنویسم نامه برات آقا
اما نمیدونم چرا شور میزنه این دل
انگار نه انگار که این کوفه بیعت کرد
قلبم ولی بآشوب و دلشوره میشه واصل
حتی نماز خوندن پشت سرم آقا
گفتن که تا امروز آقا رو حرفشون موندن
اما تا که حرف دینار و درهم شد
با خنجری از پشت سر مسلم رو سوزوندن
نداره اینجا طاقتت
پسرعمو لیاقتت
توروخدا نیا به کوفه
پسر عمو همه کسم
برای تو دلواپسم
توروخدا نیا به کوفه
نیا به کوفه یاحسین۲نیا نیا پسرعمو جان
میخای بیای باشه اما اگه روی
نیزه زدن راس تورو این قوم کافر چی؟
ماه منیرت رو از هم دوتا کردن
بازار شام و کوفه بردن دخترت رو چی؟
میخای بیای باشه اما اگه غارت
کردن عبا عمامه و انگشترت رو چی؟
این بی حیاها که بد عهد و بدنامن
کردن نشونه حنجره ی اصغرت رو چی؟
همین شده تصورم
بدرد تو نمیخورم
اون روزی که هستی تو گودال
مسلم برات کاری نکرد
حتی عزاداری نکرد
وقتی زیر پا میشی پامال
نیا به کوفه یاحسین۲نیا نیا پسرعمو جان
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#شب_دوم_محرم
#واحد_سنگین
#ورودیه
چه جای عجیبی داداش بی حبیبی
بمیرم که مثل بابام توغریبی
نبینم غمت رو داداش ماتمت رو
باغربت به اطراف نگاه کردنت رو
بمیرم نبینم که چشمات غمینه
داداش رسم این روزگارم همینه
میدونم داداشم که این نانجیبا
سرت رو میذارن داداش روی سینه
عزیز دلم جان خواهر حسین جان
بمیرم سه سالت حقارت جسارت
نمیبینی داداش میرم به اسارت
باشمر و سنان و به همراه خولی
سفر سخته داداش برا خونوادت
الهی فدا غربتت خواهر تو
باشمر وسنان همسفر دختر تو
میشه فرق عباس تو مثل حیدر
توی قعر گودال تنت میشه پرپر
عزیز دلم جان خواهر حسین جان
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#واحد_سنگین
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه(س)
سه ساله کی دیده با اشکای دیده
مثه مادرت فاطمه قد خمیده
با قدخمیده باموی پریشون
با دستای بسته با چشم پرازخون
باباجون مگه اینا دختر ندارن
برا دخترت توی تشت سرمیارن
برای لگدها و سیلی زدن ها
بجز صورتم جای دیگر ندارن
بابای غریبم بابای غریبم
غریبم بابایی حبیبم بابایی
دیگه بعدتو من یتیمم بابایی
تو رفتی و بابا منم بین اعدا
حالا هم سرت شد نصیبم بابایی
نبودی ببینی بابا دخترارو
توی بزم نامحرما حال مارو
میخوردن شراب روبرو خواهر تو
نمیشه بگم خیلی از صحبتارو
بابای غریبم بابای غریبم
منم دختر تو میشه باور تو
میخام زود ببینم بابا مادرت رو
باموی سپیدم با قدخمیدم
روی خاک صحرا بابا میدویدم
حالا ک تموم شد توهم رفتی بابا
ببینم به عمه چیا گفتی بابا
که اینجور خودش رو سپر میکنه بعد
الهی بمیرم نمیگفتی بابا
بابای غریبم بابای غریبم
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#حضرت_قاسم_ع
#شب_ششم_محرم
#واحد_سنگین
نامه آوردی قاسمم میخای توهم بری به میدون
داغ علی اکبر بسه خم شده قامتم عموجون
هرچی میگردم یک زره اندازه تم نیست
داغ جوون دیگه بسه من طاقتم نیست
سنگ بیابون نقل و خونت هم حنا شد
دورت بگردم قاسمم عیشت عزا شد
جانم عموجان
دورت عدو حلقه زده تنهایی بین گرگ صحرا
وقتی به پهلوت میزدن پیچید تو صحرا بوی زهرا
زیر صم اسبا شدی قاسم تو پامال
پاشو عمو که مادر تو رفته از حال
پاشو عمو بنما نگاهی به التماسم
پاشو بازم شیرین زبونی کن تو واسم
جانم عموجان
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#حضرت_قاسم_ع
#شب_ششم_محرم
#واحد_سنگین
نامه آوردی قاسمم میخای توهم بری به میدون
داغ علی اکبر بسه خم شده قامتم عموجون
هرچی میگردم یک زره اندازه تم نیست
داغ جوون دیگه بسه من طاقتم نیست
سنگ بیابون نقل و خونت هم حنا شد
دورت بگردم قاسمم عیشت عزا شد
جانم عموجان
دورت عدو حلقه زده تنهایی بین گرگ صحرا
وقتی به پهلوت میزدن پیچید تو صحرا بوی زهرا
زیر صم اسبا شدی قاسم تو پامال
پاشو عمو که مادر تو رفته از حال
پاشو عمو بنما نگاهی به التماسم
پاشو بازم شیرین زبونی کن تو واسم
جانم عموجان
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#حضرت_قاسم_ع
#شب_ششم_محرم
#واحد_سنگین
نامه آوردی قاسمم میخای توهم بری به میدون
داغ علی اکبر بسه خم شده قامتم عموجون
هرچی میگردم یک زره اندازه تم نیست
داغ جوون دیگه بسه من طاقتم نیست
سنگ بیابون نقل و خونت هم حنا شد
دورت بگردم قاسمم عیشت عزا شد
جانم عموجان
دورت عدو حلقه زده تنهایی بین گرگ صحرا
وقتی به پهلوت میزدن پیچید تو صحرا بوی زهرا
زیر صم اسبا شدی قاسم تو پامال
پاشو عمو که مادر تو رفته از حال
پاشو عمو بنما نگاهی به التماسم
پاشو بازم شیرین زبونی کن تو واسم
جانم عموجان
@mohamadalirezaie
#کربلایی_محمد_علی_رضایی
#حضرت_زینب_س
#واحد_سنگین
#بسیار_سوزناک
#سبک_محلی_شیرازی
امون از صورت بی پرده داداش
دور زینب پره از مَرده داداش
نه داداش سایه بونی نه جهازی
سر نازت که نیست اسباب بازی
جای زینب اینجا نیست حق ما تماشا نیست
جا سرت کلیسا نیست
کار من تمنا نیست رو زدن به اعدا نیست
جای من که صحرا نیست
نمیکردم داداش فکرش رو حتی
که بشم همسفر همراه اعدا
سنگ وچوب نه از این بیشتر دلم سوخت
نون و خرما میریختن رو سر ما
دروازه ی ساعاتو بین اجتماعاتو
نکردن مراعاتو
زینب و غم بازار بردن مارو به اجبار
از من نه...از اون اصرار
نبودی گوشواره هارو کشیدن
واسه ی دخترت نقشه کشیدن
صورت دخترا پر ز کبودی
مارو بردن توی یک مشت یهودی
پیش ما شراب خوردن پیش سر کباب خوردن
تشنه بودیم آب خوردن
میزد به لب و دندون ما گریون اونا خندون
باریدم مثه بارون
@mohamadalirezaie