5b79e04b0038b77c98fd5d5b_2708177478764991375.mp3
14.48M
🔶 کاشکی میشد بهت بگم چقدر صدا تو دوست دارم
مولودی های #امام_حسین ( عليهالسلام)
میشه با این مداحی زیبا هم لبخند زد و هم گریه کرد
هم عشق کرد و هم حسرت خورد
هم لذت برد و هم حاجت گرفت
تقدیم با عشق❤️
4_6051016197397283328.mp3
4.18M
مناجات شعبانیه
برای سحرهای باصفای ماه شعبان
تقدیم با عشق❤️
میلاد سراسر سعادت حضرت عشق، سید و سالار شهیدان و جوانان اهل بهشت، دردانه اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم،امام حسین علیه السلام و روز جاودانه پاسدار یادگار امام عاشقان حضرت روح الله سلام الله علیه، به همه شما رهروان مخلص سیدالشهداء و پاسداران عزیز انقلاب اسلامی تبریک و تهنیت عرض می نمایم.
🔸تبریک دیگر این که امروز تبدیل شد به روز خفت سران خوک صفت و گانگسترهای قرن بیست و یک آمریکا که با حمله به سپاه عزیز و خوش سابقه انقلاب اسلامی، تلاش کردند به جنازه رو به موت رژیم صهیونیستی تنفس مصنوعی بدهند.
قطعا این هم افتخاری دیگر برای همه دغدغه مندانی است که با استقامت بی نظیر و مثال زدنی خود سربلندی دوباره نظام مقدس اسلامی را به رخ دنیا کشیدند.
مخلص همه سبزپوشان امام عصر ارواحنا فداه
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
سلام
تبریک میگم❤️🌹
امامزاده علی اکبر چیذر دعاگوتونم
ی کم مراسم طول میکشه تا برسم. ممکنه امشب دیر بشه #پسر_نوح بذارم
پیش پیش معذرت میخوام
هر جا هستین، خوش باشین و التماس دعا
ای اهل حرم میر و علمدار خوش آمد علمدار خوش آمد
سقای حسین سید سالار خوش آمد علمدار خوش آمد
ولادت حضرت عباس مبااااارک❤️
✔️بسیاری از دوستان از من درباره تصمیم احمقانه ترامپ پرسیدند.
من دیدم همه چیزایی که میخواستم بگم، اکثرش در مقاله زیر اومده: 👇
🇮🇷 آمریکا با ارزش ترین برگه اش در مقابل ایران را سوزاند!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
📰 بخش فارسی اسپوتنیک روسیه
طبق معمول تیم آقای ترامپ یک بار دیگر ارزشمند ترین برگه ای که می توانست ابزاری برای فشار بر ایران به حساب آید را سوزاند تا منطقه و جهان را وارد مرحله جدید رویارویی یان ایران و آمریکا نماید.
با قرار دادن سپاه پاسداران در لیست گروه های تروریستی ایالات متحده بیش از اینکه برای ایران چالش ایجاد کند برای خود چالش بزرگتر ایجاد کرده.
هر آنکه به اوضاع منطقه اشراف دارد بخوبی می داند که همه صحبت های آقای پمپئو در کنفرانس مطبوعاتی اش در مورد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شانتاژ تبلیغاتی بیش نبود و اینکه مثلا این کار آمریکا منجر به فشار به ایران و یا ایجاد محدودیت های مالی برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می گردد کاملا بی معنی می باشد؛ چون سالهاست ایالات متحده تشکل های اقتصادی وابسته به سپاه را تحریم کرده و سپاه پاسداران هیچ حساب رسمی ای خارج از کشور ندارد که آمریکا بخواهد ببندد.
مضاف بر این سپاه پاسداران و ایران مدت ها است که پیش دستی کرده اند و تدابیر مورد نیاز در قبال احتمال چنین اتفاقی را اتخاذ کرده اند.
در حالی که آمریکایی ها یک هفته فرجه برای تصمیم خود قرار داده بودند و احتمالا فقط منتظر آن بودند که انتخابات اسرائیل پایان یابد و آقای نتانیاهو بتواند از این امتیاز در انتخابات استفاده کند، شاید تنها چیزی که آمریکایی ها به هیچ وجه انتظار آن را نداشتند که شورای عالی امنیت ملی ایران به سرعت برق نیروهای آمریکایی در منطقه را تروریست تلقی کند وبالطبع سطح رویارویی را بالاتر ببرد.
در این شرایط همه هم نیروهای آمریکایی در خلیج فارس با مشکل مواجه خواهند شد و هم نیروهای آمریکایی در منطقه با مشکل مواجه خواهند شد.
از این پس نیروهای ایرانی و متحدین آنها در منطقه دقیقا همان برخوردی را که ایرانی ها با داعش می کنند با نیروهای آمریکایی خواهند داشت و طبیعتا جان همه سربازان آمریکایی د ر منطقه به دلیل اینکه امکان تماس و هماهنگی با نیروهای ایرانی ویا متحدین آنها وجود ندارد در خطر خواهد بود و می توان گفت هر خونی از سربازان آمریکایی در این منطقه ریخته شود از این پس به گردن آقای ترامپ و دولت اش واشتباهاتشان می باشد.
رئیس جمهوری ای که از زمان به قدرت رسیدن اش تا به حال کل اعضای کابینه اش، برخی چند بار، تغییر کرده اند، چون نمی توانند با او کار کنند این بار نیز تصمیمی گرفته که می تواند نه فقط روی زندگی سربازان آمریکایی در منطقه بلکه حتی روی فعالیت های تجاری آمریکا در منطقه نیز تاثیر بگذارد؛ چرا که از این پس حتی کشتی های تجاری آمریکا که می خواهند به خلیج فارس تردد کنند امکان تماس با نیروهای سپاه پاسداران که حافظ امنیت تنگه هرمز می باشند را ندارند، چون طبق قانون آمریکا تماس با تروریست ها جرم است، و با توجه به عدم هماهنگی احتمال اینکه آنها توقیف شود و یا با آنها برخورد شود بسیار زیاد است.
همچنین در صورتی که مثلا نیروهای آمریکایی که در افغانستان حضور دارند بصورت اشتباه وارد خاک ایران شوند دیگر با آنها به عنوان نیروهای یک کشور خارجی برخورد نمی شود بلکه به عنوان نیروی وابسته به گروه تروریستی با آنها برخورد می شود.
باید اینجا توجه داشت که چون نیروهای آمریکایی در لیست گروه های تروریستی ایران قرار گرفته اند این فقط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نخواهد بود که با نیروهای آمریکایی به عنوان تروریست برخورد خواهد کرد بلکه همه نیروهای مسلح ایران از ارتش گرفته تا حتی نیروهای انتظامی موظف خواهند بود با نیروهای آمریکایی به عنوان تروریست برخورد کنند.
حال باید دید که آیا این واقعا همان چیزی است که مردم آمریکا می خواهند و آیا منافع لابی های قدرت و اسرائیل در ایالات متحده اینقدر ارزش دارد که ترامپ حاضر باشد جان سربازان آمریکایی و منافع آمریکایی را برایش به خطر بیاندازد؟
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: شصت و هفتم
تهران_ در حال تعقیب الف و راحله
صلاح نبود شلوغش کنم. اما یه چیزایی این وسط میلنگید. مثلا خیلی طبیعی و عادی، الف با ماشینی که اومده بود دنبالش رفتن دنبال راحله و سوارش کردند! مثل اینکه خیلی طبیعی بود و بارها تکرار شده بوده. در حالی که ما میدونستیم که اینا با هم محرم نیستن و یا لااقل میشه گفت که قانونی و شرعی ثبت شده، زن و شوهر نبودند!
و یا یکی از چیزایی که میلنگید، در پیامک الف و اون شخصی که دعوتش کرد، تاکید و بر تنهایی و این چیزا نشده بود. در حالی که یه جای مهم و اینجوری که بچه های برون مرزی با خانواده هاشون اونجا بودند، کاروان سرا نیست که هر کسی بتونه سرش بندازه پایین و بره داخل و کسی جلوشون نگیره!
همه اینا داشت تو ذهنم چرخ میخورد و اذیتم میکرد. دنبال جوابش بودم. چون ممکن بود کلید حل کل پرونده و یا پنجره ها و ابعاد جدیدتر پرونده در گرو روشن شدن این سوالات باشه.
دو سه ساعت طول کشید. تصمیم نداشتم برم داخل. چون قرارمون این بود که همه چیز چراغ خاموش اتفاق بیفته. تا اینکه احساس کردم دیگه وقتشه که اینا را برسونن خونه. به خاطر همین در وضعیت برگشت قرار گرفتم و منتظر که دیدم چندین ماشین اومد بیرون اما خبری از ماشین اونا نشد.
نگو که ماشینون عوض کرده بودن و بعدش فهمیدم که با یه پژو آبی از مجموعه اومده بودن بیرون. من اون لحظه نفهمیدم. به خاطر همین به یکی از بچه های مخابرات که با خودمون هماهنگ بودم زحمت دادم و موقعیت الف و راحله را به دست آوردم و حرکت کردم.
وقتی مسیر را بهم داد، فهمیدم که نه به طرف منزل راحله رفتن و نه به طرف منزل الف! رفتن یه جایی دور و بر میدون خُراسون. منم با سرعت خودمو رسوندم دنبالشون.
اون رفیق مخابراتیمون گفت که فلان جا وایسادن!
منم رفتم و دیدم رفتن جلسه هیئت. شلوغ بود اما بر خلاف جلسه قبلی که بوی شادی و مهمونی میداد، اون جلسه بوی غم و روضه و سینه زنی میداد! نگو جلسه هفتگی یکی از آقایون بوده که اون شب، الف هم مداح افتخاری اون جلسه بوده و برای شور آخرش دعوتش کرده بودند.
آخه روحیه اینقدر متضاد؟!
چطور؟
الف رفت تو مردونه و راحله هم رفت تو زنونه، منم رفتم تو جلسه. حالا از ایناش بگذریم که از دم در ماشین، شونه های الف رو میبوسیدن و تبرک میگرفتن و چند نفری هم فورا عکسای سلفی میگرفتن و...
وقتی رفت تو جلسه، چنان روضه ای از آوارگی امام حسین و رفتنشون از مدینه به طرف کربلا خوند و خودشو زد و لعن و نفرین زمین و زمان کرد، که دهنم وا مونده بود و گفتم الانه که هف هشت نفر غش کنند! از بس جانسوز و عجیب خوند. بعدا حیدر گزارشی از قم برام فرستاد که فهمیدم عین متن همین روضه و شعرش، راحله برای همون بچه هیئتی هایی که باهاشون ارتباط داشت ارسال کرده بود و هنوز هم کاملا هماهنگ عمل میکرد.
دو ساعتی هم اونجا بودن و بعدش با یه ماشین دیگه حرکت کردند. اول رفتن خونه راحله و اونو پیاده کردن و بعدشم الف با یکی دیگه از بچه های همون هیئت که تو راه سوار کرده بودند، یه ساعتی تو خیابونا دور میزدن و حرف میزدن و بعدش رفتند خونه. الف را هم در خونشون پیاده کردن و اون شب تموم شد و منم رفتم خوابگاه.
فرداش رفتم سر کار و کلی چیزا را هماهنگ کردم و با یکی دو نفر از بچه ها صحبت کردم و یه کم هم پیگیر داستان منزل شدم و طبق معمول گفتند که شاملت فعلا نمیشه و هنوز شونصد نفر تو نوبت هستن و از این حرفا.
شبش که تو راه برگشتن از اداره بودم، همش به وقایع دیشبش فکر میکردم. خیلی دیر وقت بود. یه جا ایستادم. میدونستم ناآرامی که دارم، از جنس فکری و اصل پرونده است و صرفا با خانم و بچه هام حل نمیشه.
به خاطر همین تصمیم گرفتم برم بالا سر حاج احمد. اما چون دیر وقت بود، برای رحمان پیام دادم و نوشتم: سلام. بیداری؟
نوشت: سلام از ماست. آره.
نوشتم: بیمارستانین هنوز؟
نوشت: آره. میایی؟
نوشتم: اتفاقا میخواستم همینو بپرسم. مزاحم نیستم؟
نوشت: مگه میخوای بیایی خونمون که مزاحممون باشی؟
راه کج کردم و نصف شب پاشدم رفتم بیمارستان. رفتم داخل و اطاق حاج احمدو پیدا کردم. آروم در اطاقو باز کردم. دیدم یه نور کوچیک روشنه. وقتی رفتم داخل، دیدم رحمان جوری خوابش برده که مشخصه از فرط خستگی غش کرده. گوشیش هم پیش حاج احمده. نگو اون پیاما رو حاج احمد میداده!
رفتم و بغلش کردم. گفتم: تنت به ناز طبیبان نیاز مباد!
با لبخند گفت: کار از این حرفا گذشته!
نشستم کنارش. رو تخت. از میز کنارش یه جعبه آورد که چند تیکه کیک خونگی داخلش بود. تعارفم کرد و شروع به صحبت کردیم.
گفت: چه خبر؟ جا افتادی حالا؟
گفتم: خیلی نه! دو تا فکر دارم که اگه حل نشه، نمیتونم خودمو جمع و جور کنم: یکیش همین پرونده است.
گفت: دنبال چی هستی؟ تهش کجاست؟
گفتم: تهشو نمیدونم اما الان برام راحله موضوعیت داره. باید بدونم به کی و کجا وصله؟
گفت: به چیزی هم رسیدی؟
گفتم: دارم دست و پا میزنم. دیشب با الف پاشده رفته پیش نیروها و جاهای حساس. هنوزم با آسید رضا ارتباط داره و خط اونجا را هم اداره میکنه. اما این اطلاعات برای من اصل و ریشه نمیشه. حاجی من ابزار نیاز دارم اما نمیشه الان برم سراغ ابزارها.
گفت: میدونم چی میگی. سخته. تدیّن چی میگه؟
گفتم: من که واقعا شرمندشم. بزرگی کرد و بهم فرصت داده که جمعش کنم اما از اینکه خیلی کنارش نیستم و اول کار جفتمون تقریبا تنهاش گذاشتم، ناراحتم.
گفت: خانوادت چطورن؟ نیاوردیشون؟
گفتم: هنوز که زوده. اصلا موضوع دومم همینه. از وقتی به خانمم گفتم باید بیاد تهران، حتی به گوشیمم جواب نمیده و همش بچه ها برمیدارن و میگن مامان دستش بنده!
حاجی خنده کرد و گفت: آخی ... بیچاره ها ... اونا هم گرفتاره دست ماها شدن!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: بعله!
حاجی گفت: علتی که گفتم امشب ببینمت دو تا مسئله است... اما قبلش اینو بگم که وسط سال تحصیلی بچت، اگه میبینی سخته و آسیب میبینه، بذار بمونن و اذیتشون نکن. خودت برو و بیا اما اونا بذار مدرسه بچت تموم بشه و یه کم خانمت تنهایی بکشه و جای خالیتو ببینه، کم کم از شیراز دل میکنه. گناه داره. اما چاره ای نیست.
گفتم: دقیقا. منم به همین رسیدم. خب اون دو نکته ...
ادامه دارد ...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour