eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
648 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم امیدوارم حال شما خواهر گرامی خوب باشد. اصلا فکر بد نکنید. چون نه به پروفایل ها نگاه میکنم و نه واسم مهمه که مخاطبم شکل من و خواهر مادرم هست یا نه؟ هر چی به دل و زبونم اومد، بسم الله میگم و می‌نویسم . حالا میخواد از غم باشه یا از شادی. حرف جدی و تحلیل باشه و یا طنز و عشق و حال. ضمنا من حداقل ۱۸ سال از زندگیم با این تیپ و قیافه آخوند و حزب اللهی نبودم. حالا شاخ محل هم نبودما. اما تابلو مذهبی هم نبودم. بسیار بسیار معمولی زندگی کردم. و حتی همیشه با مامان گلم بحثمون بود که اون می‌گفت موهات بالا نزن اما من گاهی یه کوچولو میزدم بالا که مثل جوونی های نویسندگان محبوبم بشم. به خاطر همه چیزایی که بودم و هنوز هم یه رگه هایی از عشقولانه نوجوانی با خودم دارم، دور خودم حصار نکشیدم و اجازه دادم تا جایی که سبب حاشیه نشه، اطرافم جمع بشن. خواهرم! در فضای مجازی، تیپ و ظاهر شما و یا هر کسی دیگه به من ربطی نداره که بخوام در پاسخگویی بهش انتخاب کنم یا نکنم. من ادمین یه کانال هستم که اتفاقا باید از خدام باشه که تحویلم بگیرین و حرفامو بخونین و غم و شادیمون با هم تقسیم کنیم. اما لطفا درکم کنین اجازه بدین با دغدغه ها و اولویت های خودم پیش برم وگرنه توان و فرصت پاسخگویی به این همه سوال ندارم. خیلی حرف زدم. امیدوارم شاد و آرام و امیدوار باشید. برادر کوچک شما یک عدد ادمین بد اخلاق😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿💐🌴🌹☘️🍃🌷🍀 * متن دعای هفتم صحیفه سجادیه که امروز رهبر انقلاب خواندن آن را به مردم توصیه کردند: 🔸و كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْكَرْبِ : 👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 🔸ترجمه دعای هفتم: اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده مي‌شود، و اي آن كه سختيِ دشواري‌ها با تو آسان مي‌گردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست. سختي‌ها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به اراده‌ي تو موجود شوند، و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند. تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواري‌ها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني. اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگيني‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمده‌ام كه با آن مدارا نتوانم كرد. اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آورده‌اي و به سوي من روان كرده‌اي. آنچه تو بر من وارد آورده‌اي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كرده‌اي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشوده‌ام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه. و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار. اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بي‌طاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو مي‌تواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايسته‌ي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ. 🍀🌷🍃🌹🌴💐🌿🌸☘️
4380702_250.mp3
1M
صوت دعای هفتم از صحیفه سجادیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ توجه لطفا ⛔️ از تاریخ ۱۴ تا ۲۳ اسفند ماه به مناسبت میلاد امام جواد و میلاد مولی الموحدین علیهم السلام شما میتوانید با مراجعه به وبسایت زیر، کتاب سفارش داده و از طرح سه کتاب به بالا استفاده نمایید: Www.haddadpour.ir ✅ ضمنا مراکز پخش و کسانی که قصد سفارش با و استفاده از تخفیف ویژه را دارند می توانند به اکانت زیر مراجعه کنند: @mahanrayan1
من فقط از یکی بدم میاد دیدین سر سفره یهو صابخونه میگه عاخ پسرم بدو از سوپری نوشابه بخر بعد یهو یکی میگه نبابا کی الان نوشابه میخاد؟،😶 من از اون یکیه خیلی بدم میاد😂😂
تو روح و ذات کسی که برگه آدمو میبرد پیش معلم میگفت: "خانوم اینم همینو نوشته ولی بش نمره دادین "😐 تازه یادم افتاد اعصابم بهم ریخت😕😕
دلنوشته های یک طلبه
تو روح و ذات کسی که برگه آدمو میبرد پیش معلم میگفت: "خانوم اینم همینو نوشته ولی بش نمره دادین "😐
نمونه امروزی و به روز این جور آدما👆 که تو زندگیتون دارین، با رویکرد طنز برام بفرستین☺️
🔹پیام های ارسالی شما عزیزان👇😊 ✅ سلام اون نامردایی که وقتی معلم میاد تو و هیچکس هیچی نخونده برمیگردن میگن خانوم امروز امتحان داریما یا میگن اول زنگ امتحان میگیرین یا اخر زنگ 😡😂 ✅همیشه من بدبخت بایدبلندشم برم نوشابه بخرم😢😢😒😄 ✅این روزها خیلی ها دارن از اثرات مثبت کروناویروس صحبت میکنن، امروز که خبرهارو میخوندم چندتا ویژگی مثبت هم به ذهن من رسید. از جمله برکات کرونا: زنده شدن مرحوم آیت الله بهجت صاحب فرودگاه شدن شهر قم صاحب حرم شدن امام محمدباقر علیه السلام با همین فرمون بریم جلو عربستان سعودی رو فتح میکنیم، تل آویو و حیفا رو با خاک یکسان میکنیم، شخص امام راحل هم زنده میشن و تو دهن این دولت میزنن و خیال همه مون راحت میشه. ✅تو روح و ذات اون برادری که هی نگا میکنه ببینه ته دیگا اندازه هم هست یا نه؟! اگ نبود داد میزنه ماااامااااان ته دیگ اجی بیشتره 😐 ✅نمونه بروزش تو دانشگاه کسایی هستند که وسط کنفرانس سخت و بسیار نفس گیر هی ازت سوال میپرسه تا نمرت بالاتر از اون نشه😏 ✅ یه روز رفتم به رفیق صمیمیم گفتم امروز ارائه دارم صفحات اخر نخوندم😢 ارائه دادم اخرش بود دبیرمون میخواست ۲۰ بده یهو همین رفیقم از همون صفحاتی ک نخونده بودم سوال پرسید ☺🤗 و هجده شدم😒 ✅به V.Behdasht پیام دادم میشه تلفنی حرف بزنیم؟ جواب داد نه دیوونه مامانم پیشمه😂😂 ✅سلام اون نامردایی که وقتی معلم میاد تو و هیچکس هیچی نخونده برمیگردن میگن خانوم امروز امتحان داریما یا میگن اول زنگ امتحان میگیرین یا اخر زنگ 😡 ✅نمونه این آدما: آقای بنده که فیش حقوقی دوستشو برده پیش صاحبکارش گفته ما که همش باهم میریم ومیاییم چرااین ساعت کاریش بیشترازمنه؟؟😡 اونم گفته دوستتون اشتبا شده کمش میکنیم😳 ✅اما هیچ وقت یادم نمیره کلاس اول ابتدایی بودم خدااا، دیکته ومشقامو نمینوشتم، معلمم میخاست ببینه چرا تکالیف انجام ندادم، خواهرمو که کلاس دومی بود، از قضا من شیر به شیر هم بودم باهاش یه دشمنی عجیب و خاص خونی همیشه باهام داشت، احضار میکرد برا شهادت! حالا منه بیچاره میرفتم کلاس بغلی دنبال خواهرم، دست و پا و صورتشو میبوسیدم با چه غلط کردمی، که بیاو لو نده به خانوم چرا درسامو ننوشتم، برات فلان میکنم بهمان میکنم اگه نگی.... خواهرمم عینهو نیروهای ساواک با تموم خوشیِ موزیانا و بی رحمانه قدم برمیداشت برای زهر چشم گرفتن ازمن.. میومد صاف چشمشو میبست هر کاری کردمو نکردم، پتَمو میریخت رو آب. که این اصلا پای درس نمیشینه، فقط توکوچه ست واسه بازی و شلوغ کردن. آخ چشمت روز بعد نبینه شیخ محمد، تا میتونست منو میزد معلمم 😒😞 خیلی دلم میخاد رو پل صراط یه سلام علیک باهاش داشته باشم 😕😑 ✅سلام نمیدونم باورتون میشه یا نه ولی تا الان که سال اخر تحصیلم توی مدرسه ست، هرچی از این اتفاقا افتاده معلم به نمره طرف هم افزوده 😂 بدون کاهش نمره بنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای ریخته نسیم تو گل های یاد را سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را افراشته ولای تو در هشت سالگی بر بام آسمان علم دین و داد را خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر بوسیده آستان امام جواد را خورشیدِ بی غروب امامت که جود او آراسته است کوکبه ی بامداد را جود و سخا جواز تداوم از او ستاند تقوا از او گرفت ره امتداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بر لوح آسمان رقم اعتماد را بیرنگ کرده بددلی دشمنان او افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بوییم از امام نُهم عطر یاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟ جز آستان جود و سخایت کجا برم این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟ بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟ خط امان خویش به ما ده که بشکنیم دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده‌ای دلدادگان خسته دلِ نامُراد را بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود جدت امام ساجد زین العباد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از توشه ی ولای تو زادالمعاد را
سلام علیکم ببخشید امروز نبودم یحتمل ی مدت نباشم حتما حتما دعا بفرمایید یاعلی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ ایام تبلیغ کاملا 😂 پرستار اول: آقا مگه با شما نیستم؟ چرا بدون ماسک اومدین داخل؟! گفتم: ببخشید. نشنیدم. بخش پذیرش کجاست؟ پرستار اول: باید برید اورژانس. سرفتون شدیده؟ گفتم: من سرفه نمیکنم. برای کمک اومدم. پرستار اول: آهان ... بازم باید ماسک میزدید! چرا ماسک ندارین؟ گفتم: راستش گرون بود... دو تا بیشتر نتونستم بخرم. اونم دادم به عیال و بچه ها. پرستار اول: باشه حالا ... با من بیایید. رفتیم تا وارد بخش داخلی شدیم که چشمتون روز بد نبینه! تا درش باز شد، بوی وایتکس خورد به صورتم و سرم گیج رفت! دستمو گرفتم به دیوار تا نیفتم و چشمام بسته بودم. پرستار اول با حالتی از فریاد گفت: حاج آقا دست به دیوار نزنین! این چه وضعشه؟ نمیدونین اینجا باید کنترل دست داشته باشید؟ چند بار باید تذکر بدن؟ گفتم: ببخشید ... سرم گیج رفت! پرستار اول: بایدم گیج بره. عادت ندارین به این چیزا . حاج آقا میخوای همین جا با خودم دو تا سلفی بگیری و مثلا بگی منم رفتم کمک بیماران کورونایی و جاتون خالی و همین حالا با یه خانم پرستار یهویی؟! حتی خندمم نمیومد از بس بوی وایتکسش شدید بود. گفتم: من برای سلفی نیومدم. حتی تلفن همراهمم نیاوردم. چند تا هم لباس من دیدید که برای سلفی اومده باشه مرکز بحران که من یکیش باشم؟ یه پوزخند زد و یه ماسک مچاله شده از جیبش درآورد و گفت: بگیر حاجی! اینو بزن که حداقل خودت کورونا نگیری! اینجوری نگاش نکن. استفاده نشده ازش. تو جیبم بوده و مچاله شده. اعتماد کردم و زدم. به نظر نمیومد دختر بدی باشه. سر و وضع و زبونش با تیر و طایفه آخوند جماعت و بلکه مذهبی هامون خیلی فرق داشت اما مشخص بود بدذات نیست. رفتیم داخل. به یه اتاق رسیدیم و دیدم سه چهار تا دکتر و پرستار اونجا هستن. مثل اتاق جنگ دوران دفاع مقدس بود. از بس همه میدویدن و میومدن داخل و مشورت میگرفتن و میرفتن و تلفن مدام زنگ میخورد و حتی فرصت نداشتن نفس بکشن بندگان خدا! گفتم: ببخشید من اومدم کمک! پرستار دوم که خانم مذهبی بود اومد به طرفم و گفت: حاج آقا شما مشکل تنفسی و ریه و آسم و این چیزا ندارین؟ گفتم: نه خدا را شکر! گفت: قرص خاصی مصرف نمیکنین؟ گفتم: نه خدا را شکر! گفت: جسارتا اعتیاد ... منظورم عادته ... عادت به چیز خاصی ... چه میدونستم منظورش چیه؟ خیلی جدی و صادقانه گفتم: چرا ... نوشابه خیلی میخورم. مخصوصا اگه سیاه باشه و غذامون هم خورشتی نباشه! خودش و چند تا مرد و زن همکارش زدن زیر خنده. گفت: اصلا هیچی ... ولش کن ... بلدین غسل و کفن و دفن و این چیزا؟ گفتم: آره خب ... از مرحوم پدر خدا بیامرزم تا الان، سه چهار نفر غسل دادم و کفن کردم و اینا. گفت: بنظرتون میتونین به بیماران روحیه بدین یا همون کارای مربوط به اموات و این چیزا ؟ یه دکتری گفت: اینا در گریوندن و ذکر مصیبت فوق دکترا دارن! تافل دارن! همشون زدن زیر خنده. منم حساس نشدم و باهاشون زدم زیر خنده و گفتم: کلا هر جا نیاز باشه کار میکنم. اما بنظرم برای روحیه دادن به بیماران بد نباشم. خلاصه قرار شد بین تخت ها و بیماران و بخش ها بچرخم و باهاشون خوش و بش بکنم و روحیه بدم و حتی المقدور بخندونم. ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
✅ ایام تبلیغ کاملا 😂 البته اینم بگم که قبلش کلی آموزش دادن و لباسامو عوض کردن و ... تا اینکه وقتی قرار شد برم کارمو شروع کنم، پرستار اول گفت: حاجی کلاهت درنمیاری؟ گفتم: به خدا نمیخوام باهاش سلفی بگیرم! لبخندی زد و گفت: اون که بعدا مشخص میشه اما حداقل بذار این پلاستیک مخصوص را بکشم رو کلاهت ... گفتم: کلاه نیست ... بهش میگیم عمامه! گفت: خب حالا همین ... عمامه ... که یه وقت کثیف نشه. از دلسوزیش و توجهش تودلم خوشحال شدم و براش دعای خیر کردم. چون دستکش دستم بود، یکی از آقایون اومد وعمامم را از سرم برداشت و با همون پرستار اولیه یه پلاستیک مخصوص دورش کشیدن و میخواستن دوباره بذارن سرم. من حدودا ده سال پیش توسط یه بزرگ و صاحب نفس معمم شدم. چون هم وقتش بود که معمم بشم و هم اگه نمیشدم نمیذاشتن رساله سطح سه (فوق لیسانس) بنویسم و امتحانات درس خارج نمیگرفتن و ... اما از شما چه پنهون، اون لحظه که اون دکتره و خانم پرستاره داشتن عماعمو درست میکردن و پلاستیک مخصوص دورش میکشیدن و بعدش دکتره بسم الله گفت و دستشو آورد به طرفم، و پرستاره هم از پشت سر دکتره روی نوک انگشتاش ایستاده بود که ببینه چطوری میذاره روی سرم و چه شکلی میشم، احساس کردم حقیقتا دارم به صورت واقعی معمم شدم و امام زمان خیلی راضی تره! حس خوبی بود. خدا قسمتتون کنه. رفتم وسط سالن ... وسط همه بیمارانی که روی تخت خوابیده بودند... آدرنالین شیطنتم داشت غلیان میکرد و با حالتی از طنز و لبخند، با صدای بلند و با سبک اون خواننده خاک بر سر گفتم: «سلام گلای روی تخت کوروناییای سر سخت آخوند براتون اومده از تو فضا اومده ...»🤣😂 اولش همه تعجب کردن😳👀 اما خدا آبرومو حفظ کرد😉 چون یهو دیدم صدای خنده پرستار و دکتر و بیمار و خدمه بود که بلند شد...😆😅😂🤣😆😅🤣 گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم محمدم! 😌 و تا از خنده نترکین دست از سرتون بر نمیدارم! ☺️ (و حالا اگه نمیدین دهنمون سرویس کنند، شعر را ادامه دادم اما تا نیم ساعت ملت از خنده غش کرد...) @mohamadrezahadadpour
چقدر دلم تنگ شده بود که بهت پیام بدم و بگم 👈 بیداری؟
آقا من بازم خاطرات تبلیغ کورونایی دارم. چیکار کنم؟ به مسائل مهم تر بپردازیم یا بزنیم تو خط خاطرات؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مژده🌷 مژده🌷 الحمدلله با عنایات خداوند و زحمات تیم رسانه، سایت جدیدمون راه افتاد😍 شما عزیزان (داخل یا خارج از کشور) میتونید در سایت جدید ما هم کتاب بدید و هم با صرف هزینه بسیار کمتر، در خود سایت کنید.☺️ 🔺 ضمنا به زودی و به تدریج، متن کامل کتابهای زیر جهت در سایت گذاشته میشود 👈 تا از تعطیلات و حضور در فضای مجازی، استفاده مفیدتری داشته باشیم: کف خیابون ۲ کف خیابون ۳ پسر نوح چرا تو؟ کارتابل تماس سفرنامه کربلا به سایت ما سر بزنید: Www.haddadpour.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا