eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
640 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
اما حدیث داریم که: دل با نوشتن آرام میگیرد☺️ بسیار حدیث قشنگ و مجربی هست حداقل برای من عالی بوده اصلا نمی‌خواد حتما چیز حکیمانه و خاصی بنویسیا کلا بنویس برای دل خودت حتی اگه ثواب هم نداشت، نداشت ولی بنویس حتی واجب هم نیست برای کسی بفرستی و یا کسی بخونه من اینقدر چیز میز نوشتم و سوزوندم که خدا می‌دونه ولی بعد از هر نوشتن، حس کردم تازه تر شدم، لطیف تر شدم، بقیه زندگی راحتتر گذشته و... حتی بعد از نوشتن همین چند خط ساده
دلنوشته های یک طلبه
اما حدیث داریم که: دل با نوشتن آرام میگیرد☺️ بسیار حدیث قشنگ و مجربی هست حداقل برای من عالی بوده اص
عطف به این👆 مطلب ؛ اصلا نمی‌خواد فورا بگی برم کلاس نوشتن و یا با فلان استاد مشورت کنم و فلان کتاب روش نوشتن بخونم و... ولش کن از اینا چیزی در نمیاد بسیاری از کلاس ها و اساتید، به اندازه ای که گره میزنن، گره باز نمیکنن والا اول باید راه بیفتی و راه افتادن با زیاد نوشتن محقَق میشه بعدها که راه افتادی و فهمیدی خدا چی تو کاسه و ذائقه ات گذاشته، خودت انتخاب میکنی که کجا بری و چیکار کنی لذا «بنویس و خودت را میان نوشته هایت تکثیر کن»
یک روز بدون آنکه بدانم چه می‌کنم، برداشتم یک جمله نوشتم. همین جمله یک کتاب شد. جمله جمله می‌زاید. نخستین جملات خیلی مهمند، خیلی خیلی مهمند. آن‌ها بذرهای کتاب‌ هستنند. سلام روز بخیر🌺😊
حَرَمت ؛ تنها جاییه که دوست دارم : برم وسط جمعیت فشار بهم بیاد له بشم برم زیر دست و پا از فک و چک و چونه بیفتم نفسم بند بیاد از فشار جمعیت با موج جمعیت، این ور اون ور شم وقتی طلب صلوات میکنن، صلوات را جیغ و فریاد بکشم وقتی به یه متری ضریحت رسیدم، رو نوک انگشت بلند شم زوووووور بزنم که نوک انگشتم بخوره به ضریح همینجوری که دندونام رو هم هست و بغضم داره میترکه، بازم زور بزنم که یه جوری بالاخره نوک دستم برسه به ... ضریح ؟ نه! برسه به دستت دوباره دستمو بکشم به طرف صورتم جمعیت قفل شده باشه به زور نوک انگشتمو بزنم به لبم یه بوس محکم بزنم به انگشتم و بفرستم به طرف ضریحت فقط یه سانت مونده یا امام رضا😭😭😭 فقط چند میلی متر مونده فقط یه ذره آهان خورد😭😭😭😭 نوک انگشتم با یه بوس داغ و تب دار رسید به ضریحت میگیریش؟ دست و بوسمو میگیری؟ بگیر جان من! بگیر تو‌ رو خدا بگیر ارواح خاک مادرت نوک انگشتمه و با یه بوس انگشت و بوس یه بیچاره یه گنهکار یه حرفه ای که قشنگ بلده توجیه کنه ولی هیچ چیزی رو قشنگتر از عشقش به شما نمیتونه توجیه... آ آها آهان انگار یه کم نزدیکتر شدم نفر جلویی داره میره یه ذره کوچولو نزدیکتر شدم حس میکنم زیر پر و بالتم چشمامو بستم و بوووووو میکشم آخیش بو بهشت میده دامنت بو بهشت میده ضریحت بو بهشت میده حرمت اینبار بوس فایده نداره بذار تنها چیزی که دارم برسونم به ضریحت بذار اینبار اشکمو قشششششنگ جمع کنم آهان جمع شد😭😭😭😭 بذار یه بوسم بذارم روش اینم بوس حالا بفرما همش همینم چهار تا قطره اشک و یه بوس این همه منه بقیه اش پوچه پوچه ها ‌پوچ پوچ عاریتیه تنها چیزی که قسم حضرت عباس براش میخورم همین گریه ها و بوسمه که محکم میچسبونم ضریحت و ... با هل و فشار و موج جمعیت جابجا میشم آقا واسه خودت همه خودم واسه خودت اگه دوس داشتی بازم ببرم پیش خودت حرف و حدیث و دعا و مناجات ازم نخواه بلد نیستم بلدم بخونما ولی بلد نیستم باهاش خودمو بچکونم رو ضریحت من همش همینم همینو قبول کنی همین فشار و له شدن و موج جمعیت و نفس بند اومده و زبون قفل شده و دست کشیده شده بعلاوه چهارتا قطره اشک و یه بوس همینو قبول کنی واسم بسته واسه خودم و هفت پشتم بسته چرا که: *در معطل شدن و دست رساندن به ضریح حالتی هست که در سجده طولانی نیست* راستی تو تنها کسی هستی که هم گفتم دورت بگردم و هم واقعا دورش گشتم و میگردم و خواهم گردید😘😭
ها اگر در دنیا برای خدا و برای خلق خدا به کار بیفتد ها کنار می رود و اگر برای خدا و خلق خدا نباشد میشود . ۱۴تیر روز قلم بر صاحبان قلم و اندیشه به ویژه بر شما مبارک باد .
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
سخت است قَلَم باشی و دلتنگ نباشی با تیغ مدارا کنی و سنگ نباشی... سخت است دلت را بتراشند و بخندی هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی... از دردِ دلِ شاعرِ عاشق بنویسی، با مَردم صَدرنگ هماهنگ نباشی... مانند قلم تکیه به یک پا کنی، اما هنگام رسیدن به خودت لنگ نباشی... سخت است بدانی و لب از لب نگشایی سخت است خودت باشی و بی‌رنگ نباشی... وقتی که قلم داد به من حضرت استاد می‌گفت خدا خواسته دلتنگ نباشی... 🖊شعر: نغمه مستشار نظامی
مردم فقط میبینن که یه کتاب نوشته شد و یه رمان چاپ شد و رفت برای چاپ های دهم و بیستم و ... اما از دل نویسنده خبر ندارند از روح صد پاره و جان بالا و پایین آمده اش با نقش هایی که خلق میکند و دیالوگ هایی که مینویسد و صحنه و موقعیت هایی که رقم میزند و روایتی که سر می‌دهد خبر ندارند خبر ندارند که گاهی باید جای خدا بود و گاهی جای بنده ها گاهی جای شهید بود و گاهی جای جلاد گاهی جای مجرم بود و گاهی جای قاضی گاهی جای زن بود و گاهی جای مرد گاهی جای جوان و گاهی جای پیر گاهی حتی جای نطفه ای که در حال انعقاد است و خبر ندارد چه در انتظارش است گاهی نویسنده جای تلخ و گاهی شیرین گاهی حماسه ساز و گاهی درگیر روزمره گاهی جای احیا و گاهی جای اموات گاهی جای اشیاء و گاهی جای گیاهان گاهی جای جسور و گاهی ترسو گاهی لوتی و گاهی نالوتی گاهی آخوند و گاهی مست لایعقل گاهی عابدی در جلوت و گاهی فاحشه ای در خلوت گاهی عالم وارسته و گاهی بی سواد وارفته گاهی مامور جزء و گاهی رییس کل گاهی حتی در جایی از داستان، به خودش می‌پرد و می‌پردازد گاهی اگر به خود پرداخت، وای به حال دگران گاهی گاهی گاهی اما من من نه هر نویسنده ای، گاهی عاشق زار است گاهی معشوق راز و امان از وقتی که وسط متن، عنان از کف بدهد و... به قول یکی از خودم دیوانه تر: «زشت است که توی غزلش مرد بگرید هربار که یک قافیه آورد بگرید این هدیه ی عشق است به دیوانه که باید با درد بخنداند و با درد بگرید غربت فقط این است که شخصی وسط جمع آرام بیاندیشد و خونسرد بگرید زشت است که آدم دلش از هیچ بگیرد زشت است که هر وقت هوس کرد بگرید زشت است که شاعر وسط خواندن یک شعر با آمدن واژه ی برگرد بگرید...» معتقدم خالق همه این نقش ها نویسنده است بجز خالق عشق و اشکی که در قلمش جاری است. میگیری چی میگم؟ بگذریم🌷💞
بیداری؟😔
دقیقا یک سال پیش آره دقیقا یک سال پیش بود که تصمیم گرفتم برای سه تا کتاب با موضوعات داخلی بجنگم و مجوز بگیرم تا حالا هیچ خبری نشده چرا؟ چون میگن برو درباره اسراییل و آمریکا و داعش و ... بنویس اما کاری به مسائل داخلی نداشته باش!!
آخه مگه میشه؟ پس غیرت و همت این همه شهید و بچه های امنیتی در برخورد با یه مشت نفوذی زالو صفت چی میشه؟ نباید یه نفر یه کاری کنه؟ نباید به مردم گفت؟ فقط باید بشینیم واسه مردم از اسراییل و آمریکا و داعش بگیم؟ ینی قبول ندارن که داعش و منافق وطنی به مراتب بدتر از آن طرف آب هاست؟!
میگفتم الحمدلله همه کتابها مثل همیشه قانونی رفتیم اقدام کردیم و خدا کمک کرد و تونستم با نشر خودم چاپ کنم و مشکل چندانی هم نبود تا اینکه موضوع این سه کتاب مطرح شد سه تا کتابی که بسیار بسیار بسیار اذیت کردند چه کسانی؟ خب طبیعتاً وقتی موضوعش داخلی هست و قراره از منافقین داخلی بگی، داخلی ها جیغ بنفش میکشن اینم نه هر داخلی نه هر داخلی
اون سه تا کتاب که در کانالمم گذاشتم و شماها کچلم کردین بعدش و هی می‌پرسیدین : حاجی کی چاپ میشه؟ حاجی چرا چاپ نمیشه؟ حاجی چرا نمیاد بازار؟ حاجی ما چاپ شده اش می‌خوایم و ... اون سه تا کتاب اینا بود👇 و و
حالا سر این سه تا یک سال هست که از بس زبان بد و ذات بد و حسادت ها و زیر آب زدن های بعضی ها زیاد شد، مجوز ندادند و تا همین الان نگه داشتند. حتی خدا شاهده یادمه یه نفرشون گفت اصلا اشتباه کردی برای اقدام کردی؟ نمی‌ذاریم مجوز بگیره! خدا شاهده در یه جلسه گفته بودند اگه بیاد بیرون، دیگه نمیشه جلوی بقیه آثارش بگیریم؟ اگه همینو زدیم، بقیه اش هم میشه زد! اما اما اما چه بگم از کتاب جمعه دو هفته قبل، تماس گرفته بودند برای یکی از دوستان و از طرف یکی از مداحان مثلا گنده، حسابی تهدید کرده بودند و گفتند اگه فکر چاپ به کله اش بزنه، حسابش میرسیم خدا شاهده شب جمعه گذشته بعد از جلسه همان مداح و مثلا ذاکر اهل بیت، همون مدیر برنامه و دو نفر دیگه شروع به فحاشی علیه ما کرده بودند و دیگه نگم چه جسارتا کرده بودند.
بگذریم سخن بسیاره اینا را گفتم که بگم: فردا صبح جلسه خیلی مهمی هست جلسه ای که یا میتونم خداپسند و امام زمان پسند دفاع کنم و از این سه تا کتاب دفاع کنم، یا نمیتونم فردا روز خیلی مهمیه یا میتونم جلوی این همه کارشکنی بایستم یا نمیتونم اگه شد که میشه و ردیفه اما اگه نشد، کار گره میخوره و خدا می‌دونه که ....
الان فقط از شما التماس دعا دارم اگه به صلاح اسلام و انقلاب میدونید، دعا کنید خیلی هم دعا کنید که انشاءالله به خیر بگذره و آنچه که صلاح و مورد رضایت خداست رقم بخوره و خدا به زبان و روحیه ام قوت و قدرتی بده که بتونم از حیثیت این سه تا کتاب دفاع کنم فقط دعا لطفا
من کارمو کردم زورامو‌ زدم عقل و زورم تا این قدر قد میده بقیه اش با خداست یا حلش کنه یا صبرم بده شب بخیر🌷😔
سلام
درست نیست خیلی چیزا این وسط درست نیست همه ما در قیامت، در پیشگاه خدا حاضر میشیم و باید جواب بدیم بعضیا چطور می‌خوان جواب پس بدن؟ با این باور بزرگ شدم که در همین دنیا تقاص خواهند داد من پای تقاص دادن کسی نیستم ولی دیگه اینقدر کارشکنی و زیر آب زنی نوبره به خدا
دو سه ساعت کلنجار داشتم من حرفامو زدم هر چند مدام حرفامو قطع میکردند ولی اینقدر بی زبون نیستم که بذارم کسی سلام بکنه اما بدون علیک السلام از کنارش رد بشم
گفتند شنبه نتیجه اش اعلام میکنیم گفتم یک سال صبر کردم، پنجشنه و جمعه هم روش
میدونید ضربه خوردن از عده ای که فکر میکنند همه کاره اسلام و انقلاب هستند ینی چی؟ متوجهی چقدر حال به هم زن میشه وقتی به اسم مصلحت، میزنن و در میرن؟
بچه ها شما فیلم را دیدید؟ حتما ببینید تا بگیرید چی دارم میگم
۱ _نخیر آقا، مگه میشه چهارتا مداح که آمال و آرزوی کلی جوان و نوجوان هستند را در اذهان تخریب کنید و اسمش بذارید روشنگری و کار بصیرتی؟ / آقا مگه من تخریب کردم؟ چه ربطی به من داره؟ وقتی اصل موضوع ارتباط با یه خانم در سفارت فلان کشور را رد نکردند بلکه مثل همیشه سوال کننده را خفه کردند که دیگه صداش در نیاد، تقصیر منه؟ جالبه حتی خود شما پارسال این موضوع را تایید کردید! _من شکر زیادی خوردم که اون روز به شما گفتم این پرونده ای که کار کردید درسته و شما هم مسیر درستی در کتابتون رفتید! چه میدونستم این همه مخاطب دارید؟ چه میدونستم حرف گوش نمیدی و پا کردی در یه کفش که آبروی مردم را ببری؟ / اولا تعداد مخاطبان من ربطی به اصل موضوع ما نداره. از شما بعیده که اینو مطرح کنید و بخواید به خاطر اینکه مطمئنید این کتاب، رکورد کف خیابون را میزنه و کارشناسان شما به شما اطلاع دادند که ملت منتظر کتاب پسر نوح هستند و اگه چاپ شد دیگه نمیشه جمعش کرد، بخواید الان جواب منفی بدید! ثانیا اگر پای آبروی مردم باشه، لطفا کلا قوه قضاییه و دستگاه های نظارتی و ... را تعطیل کنید تا یه وقت یه مشت نفوذی و جنایت کار و خلافکار، آبروشون نره! ثالثا مگه من اسم آوردم؟ اسم کسی در کتابم آوردم؟ اشاره مستقیم به شخص یا اشخاصی کردم؟ اصلا معنی این همه نگاه منفی شما را نمی‌فهمم. _حالا به هر حال ما تشخیص دادیم که این کتاب میشه مصیبت! شما اصرار بر تایید و چاپش نداشته باش. / حاج آقا مصیبت اون هیئتی هست که داره با پول شبهه ناک اداره میشه. مصیبت اون مداحی هست که با عامل بیگانه ارتباط داشته و اینقدر عقل نداشته که پوشش عوامل بیگانه برای خرابکاری ها و پول شویی ها و صد تا مفاسد دیگه نشه! مصیبت اینه که دادگاهشون علنی نشد و اصلا پرونده را مسکوت گذاشتید فقط بخاطر اینکه پشتشون به بعضیا گرم بود! مصیبت ایناست. جسارتا مصیبت اینه که الان شما داری مردم را از دونستن این مطلب منع می‌کنی که هر کس رفت به طرفش، مورد انواع تهمت ها و تهدیدها قرار گرفت! مصیبت ایناست نه کتاب من! _ حالا چه اصراری هست که چاپش کنی؟ مگه تو کانالت نذاشتی؟ پسر من عضو کانالته. اتفاقا خیلی هم تعریفت می‌کنه. اما دیگه اصرار نکن که مجوز بگیره و چاپ بشه. / من فقط بخاطر عهدی که دارم و خودم می‌دونم و خدای خودم در کانالم بعضی داستان ها را قبل از چاپش میذارم. در صورتی که اگه نویسنده ای حتی پول دوست هم نباشه، چنین کاری نمیکنه. وامصیبتا اگه نویسنده ای دنبال سود مادی باشه. ثانیا کتاب هست که میماند و ثبت در تاریخ و حافظه تاریخی مردم میشه. نه دو سه تا پیج و کانال! _ عواقب داره. درسته که اسم نبردی و حتی اشاره مستقیم نکردی و فقط به قول خودت داری روشنگری می‌کنی. اما ... تو مثل پسرمی ... خطرناکه این کار... دیگه نمیدونم با چه زبونی بهت بگم؟! / 😊 توکل بر خدا. به قول مادرم: تو را برای کارهای کوچیک و بی دردسر نزاییدم.