eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
640 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و روز بخیر به شما بهترین ممبرزهای دنیا☺️🌺 امیدوارم هر جا که هستید سالم و تندرست باشید. از مجموع پیامهایی که زحمت ارسال کشیدید (در چهار پیام رسان، چیزی حدود هفت هزار پیام در سی ساعت!) و درباره نظر دادید چند نکته استفاده کردم که بعضیاش را عرض میکنم: ۱. بالغ بر ۹۸ درصد، پیام مبنی بر رضایت ارسال کردند و شاید چیزی حدود دو درصد گفته بودند که خوششون نیومده بود و یا نتونسته بودند باهاش ارتباط بگیرند که البته برای آن عزیزان هم برنامه خواهیم داشت. ۲. به روند منطقی و به دور از هیجان زدگی اشاره کرده بودید و با اینکه پرونده تقریبا روشن بود اما گفتید که باور این حجم از خیانت و نمک نشناسی به ایران و اسلام و انقلاب، باعث رنجش هر دلسوزی میشود. البته نه رنجش منهای مسئولیت و تکلیف. ۳. دوستان تحلیلگر برآورد کردند که با حجم بالا و نوع محتوای پیام های سی ساعت گذشته، اگر باز هم درباره مجلس و شورای شهر و انتخابات روبرو مطلب و مستند داستانی کار شود همچنان در صدر توجهات خواهد بود. ۴. به قول یکی از کارشناسان، جنس پیام مخاطبین از زمان انتشار داستان تغییر بسیار محسوسی کرده و در پیام هایی که برای دادند، پختگی و جهش را میتوان مشاهده کرد. ۵. حتی اطلاعات جالبی از نمایندگان شهر و اعضای خانواده و مطالعات عزیزان در پیام ها مشاهده میشد که در جای خود، حرف های بسیاری برای گفتن و شنفتن دارد. ۶. تحلیل های کاربران مخالف و پست هایی که در کانال ها و گروه ها کار کرده بودند، اینبار به سمت اصل شخصیت داستان رفته بود و خود را مشغول شناسایی الف و واو و ... کرده بودند. با اینکه عاجزانه از آن دوستان خواهشمندم کمافی السابق به سبک نقد گذشته خود رجوع کنند و درگیر انطباق نشوند. چرا که سود و توجهی که از نقدهای گذشته متوجه حقیر شد خیلی عالی و غافلگیرکننده بود. ۷. عده ای از دوستان که قبلاً درباره ذکر مسائل جنسی در پرونده ها ناراحت بودند اینبار برخورد جالبی داشتند و حتی تشکر کردند. ضمن تقدیر از آن عزیزان، اما به عرض آن دوستان می‌رسانم که عدم ذکر آن مسائل در مستندات داستانی بنده، به معنای «گل و بلبل شدن اوضاع» و «کاهش سواستفاده دشمنان از آن حربه علیه اسلام و ایران» نیست و باید فکر جدی و اساسی درباره آن مشکل اساسی در جامعه کرد چرا که با نگفتن و ننوشتن و سانسور، اساس مسئله حل نمیشود. و نکاتی دیگه که فقط میتونم برای شما دعای خیر کنم که اینقدر به فکرم هستید و دلگرمی میدید. خدا حفظتون کنه 🌺مراقب خودتون باشید🌺
یادش بخیر این اثر را پرینت کردم و به سه نفر از بزرگان و اساتید حوزه دادم تا نظر بدهند. هر سه بزرگوار نظر مساعد داشتند و کلی دلگرمی دادند و جمله مشترک هر سه نفر و حتی محمد این بود که: این داستان باید هفت هشت جلد ادامه داشته باشه!!
سلام و عصرتون بخیر☺️ بعضی دوستان سه تا سوال پرسیدند که خدمتتون جواب میدم: 🔹 ۱. چرا در سایت، جلوی کتاب ۲ و و و نوشته «پیش فروش ۲۰ آذر» ؟ 👈 جواب: یعنی ارسال اون کتابها از ۲۰ آذر خواهد بود اما شما میتوانید اکنون برای پیش خرید اقدام کنید. ضمن تشکر از عزیزانی که اقدام برای پیش خرید کرده اند، پیشنهاد ما این هست که حتما سایر دوستان هم پیش خرید کنند تا بخشی از هزینه سنگین کاغذ را بتونیم تامین و پرداخت کنیم. 🔹 ۲. موضوع چیه؟ 👈 این کتاب در اصل، همان کف خیابون ۳ هست که بنا به پیشنهاد کارشناسان ما (چون منجر به اغتشاش نشد و بچه ها موفق شدند در نطفه، فتنه را خفه کنند) اسمش هم تغییر کرد و به علت توطئه ای که در متن کتاب توضیح داده شده، به نام تغییر نام داد. ضمنا ادامه کار همین آقا بابک حاضر در در کتاب آورده شده و در حال حاضر، فصل اول تقسیم که نصف کتاب را شامل میشه نوشته شده و دادیم کارشناسان تایید کنند و ادامه اش بنویسم. 🔹 ۳. کتاب و و چی شد؟ چرا در طرح پیش فروش نیست؟ 👈 در حال ویراستاری و طرح جلد و سایر مراحل قبل از درخواست مجوز هست ولی الحمدلله کارشناسان از نظر فنی و محتوا نظر مثبتشون دادند و ... خدا کریمه😉 ✅ جهت پیش خرید چهار کتاب جدید به این سایت مراجعه کنید: Www.haddadpour.ir
نه بنده خدا فعلا منتظر نباشید چون فعلا براش اقدام نکردم و یه برنامه هایی براش دارم ضمنا تکلیف و مشخص نیست و میگن به عده ای برخورده و الان شش ماهه جوابش نیومده، چه برسه به که فعلا خودم باهاش کار دارم ؟ اما خدا کریمه😉 فاصبر صبرا جمیلا
🔹میدونی خوبی کانالتون چیه اینه به موقع باعث خنده های ما میشین خنده در حد... 🔹سلام صبحتون بخیر خیلی به شما ارادت دارم منتظر پیامهای شورانگیزانه تون هستم. ان شاءالله در پناه خدا و امام زمان سلامت و شاد و پایدار باشید. آقا یهو غیبتون نزنه و چند روزی نباشین آدم نگران میشه. بهترینهای خداپسندانه را برای شما و خانوادتون آرزومندم. التماس دعا 🔹سلام.چون خودتون تمایل داشتید مام راحت میگیم😂😂 اخه مگه شما کی هستید،،، تک تک ماها رو کردید تو سلول انفرادی ازمون حرف میکشید😂 دلم میخواست توجمعیت بودم داد میکشیدم میگفتم حاجی ویروس، حاجی ققنوس، حاجی فیروز،حاجی افروز، شعر براتون میساختم در وصف کانالاتتون میفهمیدید.دوستان اهل شعر،، یه شعر خفن در باره ایشون بسراید همفکری کنیم.همه ما ها رو مثه جنایتکارا کرده تو انفرادیش!! محل هم نمیده فک کرده اخوند قحطی اومده این دوره زمونه😂😂👌😆😝 بعدشم این همه از فضایل و کمالات شما گفتن دیگه بسه،،، شمام از فضایل ممبرزهاتون بگید ،، این همه تو طول سال کنار شما هستیم از مطالب شما استفاده میکنیم همفکری میکنیم.شما یکم از ما ممبرزهای خوبتون تعریف کنید.☺️😎 آخیش دل ما هم خنک شد،،، آروم شد راحت شد😅 اما یه شعر معروف هم هست که میگه: آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری🌷🌷🌷👏👏👏 در پناهشون سرزنده و مفید باشید 🔹سلام من به جنس اخوندهایی مثل شما میگم آخوند معاصر 😅 🔹سلام حاج آقا.خدا قوت.ما سه تا خواهریم که عضو کانال شماییم.مطالبتون عالی و روشنگرانه س خودتونم عالی👌👌 ولی بهرحال هرانسانی یه سری موردایی هم داره که البته شایداز نظرمن کمترین ایراد باشه.مثلا گذاشتن آهنگا و ترانه هایی که بزرگان ایراد میگیرن به شنیدنشون و به شما لقب شیخ سوسول میدن😐و همچنین این مورد که حاج آقایی بااین وجنات😜 نوشابه بخورن و به غذا خوردن طبق سنتهای خوب قدیمی و سالم این همه ایراد بگیرن!!! موفق و موید باشین. 🔹فقط یک جمله: از خودمونی🌹 🔹سلام خوبی کانال اینه که از کلیشه های معمول کانال های مذهبی دوری کردید مثل قرآن روزانه و مطالب و کلیپ های تکراری و....... که هیچ جذابیتی ندارن 🔹سلام حاجی.. والا یه چیزی تواین کانال داری نمیدونم اسمش رو چی بذارم،مثل رک گویی،نترسی،حرف دل گویی،درک همه قشری مخصوصاجوان،...وازهمه بهتر محافظه کردی نکردن،باعث شده که وقتی میام ایتا اولین کانال دلنوشته باشه که باز میکنم ومیخونم 🔹سلام یکی از بهترین حُسن های شما ،نوشتن کتاب هایی مثل نه ،حیفا،کف خیابون،...است که مارو هوشیارتر می کنه . 🔹سلام حاجی حتی اگر دو هزار سال بگذره و تو هم دو هزار تا کتاب دیگه بنویسی، روی دست ؟ و نخواهد آمد. بخاطر این دو تا توی کانالت موندم. 🔹سلام.اول اینکه کلا این (😌) منو یاد شما میندازه‌. و اینکه یکی از دوستام‌‌ به خاطر‌ اینکه شما خیلی خودشیفته این از کانال رفت....من خیلی سعی کردم متقاعدش‌ کنم که نه این بچه خوبیه‌....ولی نشد‌.خواهشا‌‌‌ یه‌ کم مراعات کنید‌. من کلا به خاطر موضع گیری های مناسب سیاسیتون‌ و‌ چند جانبه و منصفانه‌ به جریانات‌ نگاه کردن عضو کانالم‌....چون امکان رصد همه اخبار و به روز بودن رو ندارم‌....از تحلیل های خوب شما استفاده میکنم‌. 🔹 سلام وقتتون بخیر🙂 من یه دختر 16 سالم👩 و چند سالی هست که با کتاباتون 📖وشما اشنا شدم توی محل زندگیم همیشه پسر ها🧑 رو به دخترها👩 ها ترجیح دادن من دنبال حرفای تکراری نیستم 😌ولی این افکار به مرور زمان باعث شد ما ها خودمنو دست کم بگیرم😔 اما من با خوندن کتاب شما تونستم ارزش و توانای های یه دختر رو درک کنم😊 و به نظرم شما وجود اینکه مرد هستید وتوی نوشتن کتاب هاتون به این موضوع پرداختید می تونه یکی بزرگ ترین نکات مثبت شما باشه🙃✨ یاعلی👋 🔹سلام به نظر من نکته مثبت کانال شما اینِ که... شما مثل بقیه طلبه ها یا کانال ها خشک و بی روح نیستید و توی کانالی که دارید چاشنی خنده هم اضافه کردید.😊🌈 امیدوارم همینطوری پر قدرت پیش برید💪🏻 🔹سلام هم استانی عزیز مدت ها بود کانال ترک کرده بو دم اما دیشب برگشتم خیلی دنبال لینک کانال بودم تا پیدا کردم، نمی دونم خودت و کانال چی داره که هرجا بریم مثل کفتر جلد برمیگردیم مهم حرفاته که از دلت میاد خود خودتی نه نقابی ونه ریای ونه کذب و دروغ این عالیه عمرت با عزت و عاقبتت بخیر 🔹برعکس دوستان من هرچی گشتم نکته مثبتی ندیدم غیر از اینکه هرکی گرفتار شما شد خلاصی نداره به خدا .....و نمیدونم این نکته مثبته یا منفی ! 🔹لطفا زمان حدادپور کانالتون را بیشتر کنید😂😂 🔹بسیارشوخ نکته سنج دقیق مغرور زیبارو که وقتی توی تلویزیون دیدمتون باورنکردم همین شوخ طبع خودمون باشید ووقتی داستانهاتونوخوندم باورنکردم همین شوخ طبع اونارونوشته هنوزم وقتی یادم میادتاصبح پشت نی نی کوچولوتوتب تب می کردی تابخوابه لبخندمیزنم روی هم رفته میشه بهت افتخارکرد
اون سه تا کتاب که در کانالمم گذاشتم و شماها کچلم کردین بعدش و هی می‌پرسیدین : حاجی کی چاپ میشه؟ حاجی چرا چاپ نمیشه؟ حاجی چرا نمیاد بازار؟ حاجی ما چاپ شده اش می‌خوایم و ... اون سه تا کتاب اینا بود👇 و و
حالا سر این سه تا یک سال هست که از بس زبان بد و ذات بد و حسادت ها و زیر آب زدن های بعضی ها زیاد شد، مجوز ندادند و تا همین الان نگه داشتند. حتی خدا شاهده یادمه یه نفرشون گفت اصلا اشتباه کردی برای اقدام کردی؟ نمی‌ذاریم مجوز بگیره! خدا شاهده در یه جلسه گفته بودند اگه بیاد بیرون، دیگه نمیشه جلوی بقیه آثارش بگیریم؟ اگه همینو زدیم، بقیه اش هم میشه زد! اما اما اما چه بگم از کتاب جمعه دو هفته قبل، تماس گرفته بودند برای یکی از دوستان و از طرف یکی از مداحان مثلا گنده، حسابی تهدید کرده بودند و گفتند اگه فکر چاپ به کله اش بزنه، حسابش میرسیم خدا شاهده شب جمعه گذشته بعد از جلسه همان مداح و مثلا ذاکر اهل بیت، همون مدیر برنامه و دو نفر دیگه شروع به فحاشی علیه ما کرده بودند و دیگه نگم چه جسارتا کرده بودند.
۳ / جسارتا مشکلتون با کتاب چیه؟ اون که یک کتاب تاریخی هست و کاری به کسی نداره. _ اگر یکی قصه چرا تو را واسه خودت تعریف میکرد، تاییدش میکردی؟ / چرا نکنم؟ بفرمایید مشکلش چیه؟ _ چرا مدام از کلمه آقا و بیت استفاده کردی؟ هدفت از این کار چی بوده؟ / من که عوضش کردم و از اسامی واقعی استفاده کردم تا به قول شما سوءتفاهم پیش نیاد! ^ آقا ما اصلا این طور روایت ها درباره اهل بیت نمی‌پسندیم. / اشکالش کجاست؟ این که زندگی و مبارزات اهل بیت به صورت روایت امروزی دربیاد، کجاش ایراد داره؟ این که اسم سردار سپاه بیاریم که یه روز با امامش بود اما نفوذی یهود بود و خیلی ماهرانه حکومت اسلامی را از درون قیچی کرد، قصه من درآوردی من هست؟ یا نکنه عبرت آموز و چشم و گوش باز کن نیست! ^ اگه درباره امام حسن مجتبی نوشتی، پس چرا به این امام مظلوم احترام نذاشتی و همش گفتی مجتبی مجتبی؟ / ببخشیدا ... دشمن وقتی میخواد اسم بیاره، میگه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام یا فقط میگه مجتبی؟! آخه این چه ایراد تخیلی هست که شما مطرح میکنی؟ ضمنا یادم نرفته که در کتاب کارتابل هم گفتین چرا نقش منفی داستان میگه خامنه ای! لابد توقع دارین عامل موساد که داره جنایت می‌کنه اسم حضرت آقا را با احترام ببره! آره؟!!! _ حالا به هر حال ما وظیفمونه اسامی را با احترام بیاریم! / حتی از زبان دشمن و یهود و صهیونیسم و منافقین؟؟!؟!! خیلی باحالین!
رفقا به پیشنهاد شما تصمیم گرفتیم طرح پیش فروش این سه کتاب خاص را شروع کنیم بلکه به عنایت امام جواد علیه السلام بتونیم بر غول مافیای کاغذ چیره بشیم و شرمنده چاپخانه و شما که اینقدر منتظر بودید نشیم. لذا شما عزیزان میتونید از همین الان در طرح پیش فروش شرکت کنید تا انشاءالله در روزهای ابتدایی مردادماه خدمت شما ارسال بشود. 👈 فرصت را از دست ندید. چرا که معلوم نیست تصمیم بعضیا چی میشه و یک مشت تنگ نظر ممکنه دست به چه بی تقوایی ها و زیر آب زدن ها بزنند. لطفا جهت سفارش و پیش خرید کتابها به این سایت و یا اپلیکیشن آثار مراجعه کنید: Www.haddadpour.ir
ضمنا از چاپخانه تمام گرفتند و گفتند هر سه کتاب و و انشاءالله از اواسط هفته آینده خدمت عزیزانی که پیش خرید کردند توزیع خواهد شد😊 لذا لطفا رفقایی که هنوز سفارش ندادند هر چه سریعتر به سایت آثار ما مراجعه کنند تا هفته آینده براشون ارسال کنیم: Www.haddadpour.ir 👈 پ.ن: فقط ببینید یه عده ای چی میخواستن و چه کارها که نکردند تا این سه اثر چاپ نشه، اما خدا چه اراده کرد و چی شد.☺️ 🌺توکل بر خدا🌺
امشب دعوتید به لایو اینستاگرام ساعت ۲۳ درباره کتابهای و و منتظرتونم🌺 https://www.instagram.com/p/CR6zv-KoCRM/?utm_medium=copy_link
امروز، بنا به نقلی، روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است. اولین مواجهه بسیار دردناک بنده با مقوله زندگانی و دوران سیاسی امام حسن، که یادمه دو سه روز حالم بد بود، به مطالعه این جمله برمیگرده که یاران و خواص حضرت به معاویه(قطب استکبار جهانی در طول سی سال) نوشتند: «بگو مجتبی را زنده میخواهی یا مرده؟!» منو میگین؟ خدا شاهده یادم نمیره تا چند روز حالم بد بود از این جمله. فکر کنم پایه دو یا سه حوزه بودم. سالها ماه صفر با همین یک خط، روضه می‌گرفتم برای خودم و حتی وقتی نیمه ماه رمضان میشد و مجلس جشن بود و کلی باید خوش میگذشت، یهو وسط جلسه یاد این جمله میفتادم و حالم پیش خودم دگرگون میشد. این دگرگونی که میگم، یه چیز صرفا احساسی نبودا. یه چیزی مثل خرد شدن از درون، و یا وحشت از تکرار تاریخ و یا یه چیزی تو این مایه ها که خیلی نمیشه درباره اش پیش کسی حرف زد. خلاصه سالها گذشت. تا اینکه کم‌کم پایه ده تموم شد و رفتم درس خارج و ارشد حوزه هم دفاع کردم و فضای زندگیم به سمت تدریس و تبلیغ رفت و دیدم باید درباره بعضی مقولات بنویسم و ... تا سال ۹۸ سال ۹۸ دیدم نمیتونم دیگه تحلیلی که از زندگانی و شرایط اجتماعی زندگی امام حسن دارم تحمل کنم. بارها با اساتید و علما مطرح کرده بودم. منابع را شخم زده بودم. بالغ از نود درصد حرفایی که درباره امام حسن داشتم، جاش روی منبرها نبود. اگرم میگفتی، متهم می‌شدی و خیلی ها منظور بد برمی‌داشتند و دردسر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم دقیقا همان چیزی که در ذهنم بالغ بر ۱۵ سال کار سالانه شکل گرفته، در لباس یک سناریو و داستان بنویسم. شاید تنها مستند داستانی که سه بار طرحش بزرگ و بزرگتر نوشتم همین موضوع امام حسن بود که الان به اسم کتاب چاپ شده. این کتاب، پازل اول از پازل سه تکه ای هست که تو ذهنمه و از امام حسن خواستم زنده بمونم و توفیق پیدا کنم دو جلد بعدش را هم بنویسم. اما همین کتاب خب اگر یادتون باشه، متنی که در کانالم منتشر کردم، برای عده ای جای نگرانی داشت. منم به نگرانی مخاطبم مخصوصا اگر بدونم آدمای فرهیخته و اساتید هستند خداییش احترام میگذارم و گارد بسته ندارم. بالاخره قراره برای اسلام و انقلاب بنویسیم. برای هوای نفس و دنیا که نیست. تصمیم گرفتم نگرانی ها را برطرف کنم و بعد از اینکه با سه چهار نفر از اساتید بسیار کاربلد و مهربان صحبت کردم، شد همین متنی که الان چاپ شده و بحمدلله الان هم رفته برای چاپ ششم یا هفتم. دقیق یادم نیست. برگردیم به اصل حرفم. به محض نوشتن این کتاب، و حتی یه مدت هم گذشت و باهاش زندگی کردم و توقع داشتم بهم آرامش بده و بار سنگین اون جمله ای که پدرمو در آورده بود از قلبم برداره، که دیدم زهی خیال باطل! اون جمله باعث شد پانزده سال بعدش کتاب چرا تو بنویسم اما از بعد از نوشتن اون کتاب، دیگه با یه جمله مواجه نبودم. بلکه یه کتاب نسبتا قطور از مفصل شده اون روضه افتاده تو زندگیم که داره صفحه به صفحه اش اعصابمو خرد می‌کنه و آه میکشم. نمیدونم چرا اینو براتون گفتم ولی دوست داشتم بدونین گاهی یه جمله میشه یه کتاب و همون کتاب میشه بهانه روضه کل عمر آدم برای یکی از جذاب ترین و مظلوم ترین و بسیار کریم و مهربان ترین امامی که ... آه یا حسن 😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ طنز درباره سانسور و ممیزی😂 👈 پ‌ن: اگر این چیزا برای شما طنز و سرگرمی محسوب میشه، برای ما خاطره است و داریم یه جورایی بهش عادت می‌کنیم. ی روز درباره و و ؟ امروز هم درباره و و احتمالا فردا هم درباره
شمر می‌گفت: «مادرم با مادر یکی از برادرهای ناتنی مجتبی یه قوم‌و‌خویشی دوری داشتن. همیشه مادرم از اینا جوری تعریف می‌کرد که انگار آسمون سوراخ شده و فقط اینا بیرون اومدن، اما ناپدریم و دایی‌هام، مخصوصاً دایی بزرگم، از اینا بدشون می‌اومد و گویا از ازدواج اون خانم با علی ابراز نارضایتی می‌کردن و حتی برای مدتی، باهاشون قطع ارتباط کرده بودن. می‌گفتن اون موقع‌ها، با اون شرایط، در اون فضا، همین خانم که اسمش فاطمه و معروف به ام البنین بوده، تنها دختر طایفۀ ما بوده که در دوران مجردی مسلح رفت‌وآمد می‌کرده و کلاً تیپ و اخلاقش با بقیۀ دخترهای دوران خودش متفاوت بوده. حتی مادرم می‌گفت ام البنین با اون روحیاتش، شاعر هم بوده و اهل جلسه و جمع کردن مردم و این چیزا هم بوده. داییم می‌گفت چند سال پیش، ام البنین برگشته طایفۀ مادریمون و از همون اطراف، گشت ‌و ‌گشت تا بالاخره تنها مادر و دختری که لنگۀ خودش بودن و اسم دختره لبابه بوده و اسم مادرش هم حکیمه بوده، پیدا کرد و به عقد ابالفضل درآورد. بعد هم حکیمه و لبابه رو از اون‌جا با خودش آورد این‌جا. حالا این‌یکیشونه... مثلاً ناتنیشونه... بقیه‌شونم داستان دارن واسۀ خودشون. بعدش توقع داری وقتی نیستم و می‌رم جبهه و مدتی دوروبر مجتبی نیستم، خیالم راحت باشه و صفا‌سیتی کنم؟! والا داییم با اون پیرمرده راست می‌گفتن! می‌گفتن اینا همیشه دنبالِ تیم‌چینی و تشکیلات سازی بودن. می گفتن اگه می‌خوای اینا رو کنترل کنی، یا باید بهشون منتسب بشی و یا از سایه بهشون نزدیک‌تر بشی.» 📚 قسمتی از کتاب
🔹سلام خدا قوت .. من این روزا هرجا بتونم روشنگری میکنم و اتفاقا مستند داستانی شما باعث شده بهتر بتونم قضایا رو تحلیل کنم و زود قضاوت نکنم. 🔹ببین شیخنا راستی سلام😊👋 داری در قالب شخصیت های داستان ؛ مثل محمد؛ تو قسمت امشب ، جواب به یه سری شبهات میدی...مثل مماشات و یا همین عدم دخالت ضربتی و نظامی یا حتی همین که داریمشهید میدیم ولی باز هم مسلح نیستن. ایول 🔹سلام وشب بخیر خدمت شما، بهتون خدا قوت میگم بابت این قلم گیرا که باعث شد من واقع بینانه به مسائل سیاسی و اجتماعی نگاه کنم. من یه مادرم، الان یک ماهه که مدام نگرانم وخیلی وقت ها گریه میکنم برای دسته گلهای جوونی که شهید میشن و نظام متهم به مماشات میکردم 😔اما امشب حالم عوض شده و با شدت بیشتری برای عزيزان مدافع دعا میکنم و البته دعای ویژه برای شما بابت این روشنگری التماس دعا 🔹اقای جهرمی بابت نوشتن این داستان وهمه ی کتاب هایی که نوشتین از شما ممنونم. همزمان با این داستان دارم کتاب رو میخونم وعالیه واز قلمتون واین کتاب جذاب کیف میکنم.با هر ورقش اشک میریزم وغصه میخورم برای تنهایی امامم ودعا میکنم برای عاقبت به خیر شدن که تو ورق ورق کتاب وبرای دونه دونه ی ادمهای کتاب یه دنیا معنا داره این دعا‌.باز هم بابت این نوشته ها ازتون ممنونم🌹🌹 خدا عاقبت به خیر وشهادتتون کنه وقلمتون پر از نور وبرکت باشه🤲🤲 🔹سلام و درود خدمت شما حاج آقا حدادپور شبتون بخیر کتاب م..م...م..محمد رو امشب تموم کردم چقدر نثر شیوا ،عالی ،روان ،دلچسبی وقابل فهمی داشت خدا خیرتون بده چقدر خوشحالم که این کتاب رو خریدم . پسرم ۱۲ سالشه اونم شروع کرده به خوندن وچقدر حس نزدیکی میکنه وکاملا با متن کتاب وشخصیت اصلی ارتباط گرفته خداوند عمر باعزت به شما عنایت کنه وان شا الله ادامه داستن رو زودتر بنویسید که بشدت منتظریم یاعلی 🔹سلام حاج آقا، شبتون بخیر خدا قوت اولین داستان یا بهتره بگم مستندی هست که از شما میخونم، واقعا نمیدونم چی بگم، چقدرر ما سطحی نگر هستیم واقعا دید منو باز کردید خیلی سوال ها تو ذهنم میاد،بعید میدونم فرصت پاسخ دادن داشته باشید، اما سوالی که بخاطرش مزاحمتون شدم اینه که اگر همینجوری که فرمودین، همه ی اینها واقعیت داره، با خوندن داستان شما، جاسوسای ایرانی لو نمیرن؟!؟ شایدم تا پایان اونها کارشون تموم شده که بعید میدونم چون داستان، فاصله ی چندانی با اتفاقات الان نداره، فعلا فقط دو ماه عقبه 🔹سلام. شبتون به خیر. بابت مستند داستانی تقسیم خیلی ممنون. فوق العاده س. جواب خیلی از سوال هامو بدون اینکه بپرسم میده. مثلا همین موضوع مماشات. بابت همه روشنگری هایی که می کنید یه دنیااا ممنونم. یه خواهشی داشتم. می خواستم اگه شما اجازه بدید بعد از تموم شدن تقسیم من داستان شما رو از اول توی کانالم بذارم. البته کانال من عضو زیادی نداره نهایتا 40 تا 50 نفر مطالب رو شاید بخونن. ولی به نظرم یه نفر هم یه نفره که آگاه بشه. البته فراموش کردم بگم که حتما ابتدای هر داستان اعلام می کنم که داستان ها را از صفحه شما و با اجازه خود شما برداشتم. نمی دونم درخواستم در این مورد چقدر منطقیه. در هر صورت شما هر تصمیمی بگیرید من میگم, چشم. 🔷سلام حاج آقا،خدا خیرتون بده با این قسمت از تقسیم به قلب ما آرامش دادین البته قبلش حرف آقا در مورد اینکه این شرارت ها تمام میشه،برای ما قوت قلب بود.این روزا بیشتر افراد حتی مذهبیا جوری تحلیل میکردن انگار کار از دست نظام خارج شده،خداروشکر که با تدبیر داره اوضاع کنترل میشه، 🔹سلام داستان تقسیم همش یک ور قسمت ۳۸ یه ور معرکه بود 👏👏👏 کاش کاسه های داغتر از آش که هی مماشات مماشات می کنن میفهمیدند 🔹سلام جناب حداداپور واقعا این داستانتون خیلی به موقع ارسال شد و خیلی دیدمون رو نسبت به فتنه ی اخیر باز کرد تازه فهمیدم فرق فضای امنیتی و نظامی رو تا به حال چنین چیزی رو نمی دونستم واقعا خیلی برام جالب بود خدا بهتون خیر بده 🔹سلام آقای حداد پور پسرم همه کتابهای شما رو تهیه کرده و خونده بعد هم میده به من و خواهرم میخونیم میخواستم بگم شما شیرازی‌ها خیلی لحجه زیبایی دارید مخصوصا شما که نوشتنتون هم مثل لحجه تون بسیارررررررر زیباست من شبها قبل از خواب کتاب میخونم دیشب کتاب محمد رو شروع کردم به خواندن باور نمی‌کنید چقدرررررر تحت‌تأثیر قرار گرفتم فکر میکردم خودم اونجا حضور داشتم و داشتم با شما زندگی میکردم چه خواهر های نازی دارید فعلا سی صفحه خوندم برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم ان شاءالله که همیشه دعای پدر و مادرتون بدرقه راهتون باشه☺️☺️☺️☺️🙏🙏🙏🙏
🔹اولین مواجهه من با امام حسن علیه السلام ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی امشب، میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه السلام است.🌹 اولین مواجهه من با ایشان بسیار دردناک بود. اولین بار با مقوله زندگانی و دوران سیاسی امام حسن، که یادمه دو سه روز حالم بد بود، به مطالعه این جمله برمیگرده که یاران و خواص حضرت به معاویه(قطب استکبار جهانی در طول سی سال) نوشتند: «بگو مجتبی را زنده میخواهی یا مرده؟!» منو میگین؟ خدا شاهده یادم نمیره تا چند روز حالم بد بود از این جمله. فکر کنم پایه دو یا سه حوزه بودم. سالها ماه صفر با همین یک خط، روضه می‌گرفتم برای خودم و حتی وقتی نیمه ماه رمضان میشد و مجلس جشن بود و کلی باید خوش میگذشت، یهو وسط جلسه یاد این جمله میفتادم و حالم پیش خودم دگرگون میشد. این دگرگونی که میگم، یه چیز صرفا احساسی نبودا. یه چیزی مثل خرد شدن از درون، و یا وحشت از تکرار تاریخ و یا یه چیزی تو این مایه ها که خیلی نمیشه درباره اش پیش کسی حرف زد. خلاصه سالها گذشت. تا اینکه کم‌کم پایه ده تموم شد و رفتم درس خارج و ارشد حوزه هم دفاع کردم و فضای زندگیم به سمت تدریس و تبلیغ رفت و دیدم باید درباره بعضی مقولات بنویسم و ... تا سال ۹۸ سال ۹۸ دیدم نمیتونم دیگه تحلیلی که از زندگانی و شرایط اجتماعی زندگی امام حسن دارم تحمل کنم. بارها با اساتید و علما مطرح کرده بودم. منابع را شخم زده بودم. بالغ از نود درصد حرفایی که درباره امام حسن داشتم، جاش روی منبرها نبود. اگرم میگفتی، متهم می‌شدی و خیلی ها منظور بد برمی‌داشتند و دردسر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم دقیقا همان چیزی که در ذهنم بالغ بر ۱۵ سال کار سالانه شکل گرفته، در لباس یک سناریو و داستان بنویسم. شاید تنها مستند داستانی که سه بار طرحش بزرگ و بزرگتر نوشتم همین موضوع امام حسن بود که الان به اسم کتاب چاپ شده. این کتاب، پازل اول از پازل سه تکه ای هست که تو ذهنمه و از امام حسن خواستم زنده بمونم و توفیق پیدا کنم دو جلد بعدش را هم بنویسم. اما همین کتاب خب اگر یادتون باشه، متنی که در کانالم منتشر کردم، برای عده ای جای نگرانی داشت. منم به نگرانی مخاطبم مخصوصا اگر بدونم آدمای فرهیخته و اساتید هستند خداییش احترام میگذارم و گارد بسته ندارم. بالاخره قراره برای اسلام و انقلاب بنویسیم. برای هوای نفس و دنیا که نیست. تصمیم گرفتم نگرانی ها را برطرف کنم و بعد از اینکه با سه چهار نفر از اساتید بسیار کاربلد و مهربان صحبت کردم، شد همین متنی که الان چاپ شده و بحمدلله الان هم رفته برای چاپ ششم یا هفتم. دقیق یادم نیست. برگردیم به اصل حرفم. به محض نوشتن این کتاب، و حتی یه مدت هم گذشت و باهاش زندگی کردم و توقع داشتم بهم آرامش بده و بار سنگین اون جمله ای که پدرمو در آورده بود از قلبم برداره، که دیدم زهی خیال باطل! اون جمله باعث شد پانزده سال بعدش کتاب چرا تو بنویسم اما از بعد از نوشتن اون کتاب، دیگه با یه جمله مواجه نبودم. بلکه یه کتاب نسبتا قطور از مفصل شده اون روضه افتاده تو زندگیم که داره صفحه به صفحه اش اعصابمو خرد می‌کنه و آه میکشم. نمیدونم چرا اینو براتون گفتم ولی دوست داشتم بدونین گاهی یه جمله میشه یه کتاب و همون کتاب میشه بهانه روضه کل عمر آدم برای یکی از جذاب ترین و مظلوم ترین و بسیار کریم و مهربان ترین امامی که ... آه یا حسن 😭😭
دلنوشته های یک طلبه
🔹اولین مواجهه من با امام حسن علیه السلام ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی امشب، میلاد مسعود امام حسن مجت
🔹سلام وقتتون بخیر طاعاتتون قبول حق من کتاب چرا تو شمارو خوندم و آخر کتاب به قدری ناراحت شدم و غصه خوردم که رگ های سرم زده بود بیرون فقط گریه میکردم من تا حالا کتاب یا نوشته ای درمورد امام حسن نخونده بودم ودرمورد زندگی شون هیچ اطلاعی نداشتم و کتاب چراتو؟ شد اولین کتاب درمورد ایشون اجرتون با امام زمان🙏 🔹سلام حاج آقا میخواستم قبلش براتون بنویسم که با کتاب چرا تو که شما جیگرمون رو اتیش زدین برای همیشه داغی که بعد خوندن چرا تو به دلمون گذاشتین تا قیامت سرد نمیشه 😭 من حتی شب ولادت هم دلم از غصه قصه زندگی پردرد امامم میترکه و همه سلولهام روضه سر میدن گفتم حالا اگه بگم شما می گید شب ولادتم بعضی ها گریه میکنن و شاید بگین افراطی ام که الان دیدم خودتون نوشتین😭 السلام علیک ای امام مهربون مظلومم ای امام حسنم 😭 🔹سلام نماز و روزه تون قبول باشه این‌متن رو فرستادید دلم لرزید شاید میزان ربط و درکش مثل یه قطره کوووچیک در برابر بزرگترین اقیانوس دنیا باشه اما من یه ذره درک کردم، اونجا که خاله ام که پسرش رو از دست داده بود از ازدست دادن پسر خواهرش که مادر من باشه خوشحال بود😔 با اینکه نشون میداد دلسوز ترین خاله و خواهر دنیاست با اینکه همه فکر میکردن این دونفر درد مشترک دارن با اینکه با گریه هاش تو جمع میگفت که از مرگ برادرم ناراحته اما فهمیدیم که چه خنجر ها که نزده بود...😔 از نزدیک خوردن یه درد دیگه داره.... خدا الهی بحق مصیبت امام حسن به همه مادرهای داغ دیده صبر بده 🔹سلام برادر من با این متن تون اشک ریختم و بسیار ناراحت شدم.همیشه ب امام حسن ارادت خاص و غریبی داشتم. چطور کتاب چرا تو میتونم تهیه کنم 🔹سلام علیکم باید بگم بهترین مواجهه حقیر با امام حسن جانم همین داستان شما بود ... چقققدر برام مسائل اون دوران باز شد . و باید بگم چقدر از درون شکسته و خرد شدم با فهم و درک بیشتر😭 و همون سال که آخرین قسمت داستان رو روز شهادت آقاجانم خوندم اولین بار بود که با تمام وجودم و بدون روضه سوختم واشک ریختم😭😭😭 هیچ وقت اون داستان و اون روز رو فراموش نمیکنم با این صدا ... یه مدینه یه بقیع و یه امامی که حرم نداره😭😭😭😭😭 اجرتون با خود آقاجان کریمم🙏 🔹سلام علیکم اقای جهرمی بعضی وقتها عبارات وجملات بار معنایی عمیقی دارند خداحفظتون کنه برای جامعه انقلابی من داستان چرا تو شما روتوکانال باوجود همه هجمه ها درحین انتشار داستان تا اخرش رو خوندم ولحظه ای شک نکردم که اقای جهرمی حجو نوشتن یا ازمسائل ... دارن سوء استفاده میکنن برای جذب مخاطب تا قسمت اخرش هم یادتون باشه اصلا نام ونشانی از امام حسن (ع) نبود وما با وقایع تاریخی ومعاصر تطبیق میدادیم تا قسمت اخر وشهادت اقا😢 مظلوم ترین وواقعی ترین تعریفی که من از شهادت امام حسن(ع)شنیدم اون شب که به گریه گذشت ولی تا مدت ها وهمین الان ازتصور اون لحظات وغریبی اقا قلبم درد میگیره ازاون شب به بعد شهادت امام حسن(ع)و ولادتشون یه شکل دیگه ای شد برام 🔹سلام حاج آقا طاعات قبول ما باامام حسین میمیریم و زنده میشیم با یادش با کربلاش مظلومیتش اقتدارش قلبمون تکه تکه میشه با اسم مولا هزار بار میمیریم روز عید غدیر میشه همه در حال شادی ان من دیوونه بغض میکنم و آروم آروم اشک میریزم از اون خیانتها و خباثت اون مردم با هرکدوم از ائمه ی جور با دردای حضرت مادر هزارجور که گفتنش برا الان و این پیام نیست ولی چی میشه که امام حسن اینقد بی رنگه برام هم تولدش هم شهادتش هم امشب شنیدم یاران امام تو محشر 3 نفرن چرا ی امام اینقد مظلوم چرا ما با کتاب چراتو هزار بار زهر رو خوردیم و جگرمون پاره شد اما یادمون رفت این حجم از مصیبت رو امیدوارم امام حسن مجتبی مارو به امام حسین ببخشه بخاطر بی معرفتیمون 😢😔 🔹سلام وضعیت ما هم بعد از مطالعه اون کتاب همین شده هر بار که نام مبارک امام حسن میاد ذهنمون پرواز میکنه به سمت روضه های کتاب یادمه وقتی میخوندم نمی دونستم موضوع کتاب چیه پس تا مدتها بین صفحات تاریخ سر در گم بودم و گاهی از سر تعجب چشمام گرد میشد که اینا که نوشتن چرا انقدر لحظاتش آشناست ولی دوست داشتم آشنا نبود و مستند نبود😭 روز آخر قسمت آخر اشک ریختم ولی نه به اندازه ی لحظه هایی که برای غربت امام حسن قلبم فرو می ریخت و چشمام بارونی میشد😭 و حالا مدتهاست سنگینی اون کتاب روی قلبم مونده...
علیکم السلام شاید ماهی نیست که کسی این سوال را ازم نپرسه. خدا گواهه که دلم خیلی میخواد اما نمیدونم چرا نمیشه شاید بندِ به یک توسل و حال خاص و دعای یکی باشه تا اجازه بدن دنباله را بنویسم. خدا کریمه
⛔️ نظر یکی از اعضای محترم درباره کتاب 👇 سلام علیکم من امروز کتاب چرا تو را تمام کردم 😔 ان شاءالله خدا به علم و عمل و قلم و ذهن و فکرتون برکت بده. ماشاءالله به شما که انقدر عمیق و زیبا مطالبی را که یک عمر پای منبرها شنیدیم یا خواندیم ولی درک درستی از آن نداشتیم را برایمان مفهوم کردید کتاب چرا تو را چند وقت پیش شروع کردم. با اینکه در کتابخوانی ، تند هستم، ولی این کتاب آنقدر عمیق و چندپهلو بود که ترجیح دادم آرام بخوانم و هر وقت فکرم متمرکز بود برم سراغش. این کتاب بیشتر از یکماه طول کشید. هر بار شاید یک الی ۷ ۸ صفحه می خواندم... شاید هم یه پاراگراف... اغراق نکنم خیلی جاها را چند بار خواندم، چون چندپهلو بودو هر بار لازم بود از یک دیدگاه متفاوت بهش فکر کنم. شیر مادرتون حلالتون چند صفحه آخر کتاب چرا تو را نگه داشته بودم برای زمانیکه حال روحیم ، آلودگی کمتری داشته باشه و بتونم ارتباط بهتری بگیرم، بمیرم برای مظلومیت امامم که حتی مصیبتش رو هم تا بحال درک نکرده بودم. فقط چیزهایی از جعده و سم و جگر پاره پاره شنیده بودم 😭😭😭 و اما این مطلب آخر کانالتون... در مورد تضعیف جایگاه رهبری چقدر "چرا تو" در این مطلب جاریست 😔😔😔 داستان @Mohamadrezahadadpour
🔹اولین مواجهه من با امام حسن علیه السلام ✍ محمد رضا حدادپور جهرمی اولین مواجهه من با ایشان بسیار دردناک بود. اولین بار با مقوله زندگانی و دوران سیاسی امام حسن، که یادمه دو سه روز حالم بد بود، به مطالعه این جمله برمیگرده که یاران و خواص حضرت به معاویه(قطب استکبار جهانی در طول سی سال) نوشتند: «بگو مجتبی را زنده میخواهی یا مرده؟!» منو میگین؟ خدا شاهده یادم نمیره تا چند روز حالم بد بود از این جمله. فکر کنم پایه دو یا سه حوزه بودم. سالها ماه صفر با همین یک خط، روضه می‌گرفتم برای خودم و حتی وقتی نیمه ماه رمضان میشد و مجلس جشن بود و کلی باید خوش میگذشت، یهو وسط جلسه یاد این جمله میفتادم و حالم پیش خودم دگرگون میشد. این دگرگونی که میگم، یه چیز صرفا احساسی نبودا. یه چیزی مثل خرد شدن از درون، و یا وحشت از تکرار تاریخ و یا یه چیزی تو این مایه ها که خیلی نمیشه درباره اش پیش کسی حرف زد. خلاصه سالها گذشت. تا اینکه کم‌کم پایه ده تموم شد و رفتم درس خارج و ارشد حوزه هم دفاع کردم و فضای زندگیم به سمت تدریس و تبلیغ رفت و دیدم باید درباره بعضی مقولات بنویسم و ... تا سال ۹۸ سال ۹۸ دیدم نمیتونم دیگه تحلیلی که از زندگانی و شرایط اجتماعی زندگی امام حسن دارم تحمل کنم. بارها با اساتید و علما مطرح کرده بودم. منابع را شخم زده بودم. بالغ از نود درصد حرفایی که درباره امام حسن داشتم، جاش روی منبرها نبود. اگرم میگفتی، متهم می‌شدی و خیلی ها منظور بد برمی‌داشتند و دردسر میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم دقیقا همان چیزی که در ذهنم بالغ بر ۱۵ سال کار سالانه شکل گرفته، در لباس یک سناریو و داستان بنویسم. شاید تنها مستند داستانی که سه بار طرحش بزرگ و بزرگتر نوشتم همین موضوع امام حسن بود که الان به اسم کتاب چاپ شده. این کتاب، پازل اول از پازل سه تکه ای هست که تو ذهنمه و از امام حسن خواستم زنده بمونم و توفیق پیدا کنم دو جلد بعدش را هم بنویسم. اما همین کتاب خب اگر یادتون باشه، متنی که در کانالم منتشر کردم، برای عده ای جای نگرانی داشت. منم به نگرانی مخاطبم مخصوصا اگر بدونم آدمای فرهیخته و اساتید هستند خداییش احترام میگذارم و گارد بسته ندارم. بالاخره قراره برای اسلام و انقلاب بنویسیم. برای هوای نفس و دنیا که نیست. تصمیم گرفتم نگرانی ها را برطرف کنم و بعد از اینکه با سه چهار نفر از اساتید بسیار کاربلد و مهربان صحبت کردم، شد همین متنی که الان چاپ شده و بحمدلله الان هم رفته برای چاپ ششم یا هفتم. دقیق یادم نیست. برگردیم به اصل حرفم. به محض نوشتن این کتاب، و حتی یه مدت هم گذشت و باهاش زندگی کردم و توقع داشتم بهم آرامش بده و بار سنگین اون جمله ای که پدرمو در آورده بود از قلبم برداره، که دیدم زهی خیال باطل! اون جمله باعث شد پانزده سال بعدش کتاب چرا تو بنویسم اما از بعد از نوشتن اون کتاب، دیگه با یه جمله مواجه نبودم. بلکه یه کتاب نسبتا قطور از مفصل شده اون روضه افتاده تو زندگیم که داره صفحه به صفحه اش اعصابمو خرد می‌کنه و آه میکشم. نمیدونم چرا اینو براتون گفتم ولی دوست داشتم بدونین گاهی یه جمله میشه یه کتاب و همون کتاب میشه بهانه روضه کل عمر آدم برای یکی از جذاب ترین و مظلوم ترین و بسیار کریم و مهربان ترین امامی که ... آه یا حسن 😭😭 @Mohamadrezahadadpour
سلام علیکم شاید شما هزارمین بزرگواری باشید ‌که این پیشنهاد را داده. خیلی دلم میخواد دنباله را بنویسم اما فرصتم محدوده. یک توفیق خاصی میخواد که نمیدونم کی و چطوری شامل حالم بشه؟ به هر حال دعا بفرمایید چه کتابی ارزشمندتر از کتاب درباره اهل بیت علیهم السلام؟
🔹چقدر مکشوف شرحِ جلسه کردید ، فکر روح و روانِ ما رو نمیکنید 😭😭😭 دیشب حدس زدم رباب رو برای برنامه ی خاصی از زندان بُردنش😭 من این چند قسمتو با تصویر سازی رباب تو ذهنم گذروندم 😭 چرا این بلا سرش اومد😭 من همیشه از خدا میخوام که تیکه تیکه بشیم ولی اسیر دشمنِ بَد ذات نشیم 😭 🔹میخواهم سکوت کنم اما نمیشود پای داستان خیلی گریه کردم تا آن روز هیچ کس مظلومیت را به این زیبایی برایم نگفته بود آن روز پای یک حرامزاده در میان بود که از اتفاق آن حرامزاده هم تربیت شده یک بود اما امروز چه حرامزاده خوبی ست یا شاگرد خوبی تربیت کرده اولین بار است که دلم میخواد داستان صرفا یک قصه خیالی ذهن نویسنده باشد اگر ۱۰ هم از این حرامزاده ها بگیریم جبران یک بانو نمیشود 🔹سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما استاد بزرگوار وتشکر وسپاس از قلم بسیار زیبا وهمت عالی شما وقتی کتاب‌های شما رو می‌خوانم، به این یقین میرسم که چقدر خداوند مراقب ومحافظ کشور ما هست وبا نعمت عظمای مقام معظم رهبری معجزه خودش رو به همه ما وجهان نشان داده وهمیشه آفتاب تابان امام زمان عج الله شریف از پشت ابرهای تیره وتار برای کشور ما بخصوص، یاری دهنده ونجات دهنده ما بوده چه در جنگ تحمیلی چه در جنگهای اقتصادی وسیاسی وفرهنگی ودر کتاب‌ها و نوشته های شما، شاهد وگواه این مطلب به وضوح دیده میشه بخصوص در حیفای 2 نقطه سیاه ابومجد که باعث انحراف وضلالتش شد پس از اون همه عبادت وعلم و،،، همان نپذیرفتن مقام اجتهاد و ولایت و رهبری، مقام معظم رهبری مراجع شیعه بود(احتمالا ناشی از غرور شیطانی بوده) ودشمنان دین واسلام ومسلمین چقدر دقیق این نقطه سیاه رو پیدا کردن ودست بر روی آن گذاشتند وما چه وظیفه سنگینی داریم برای تبیین مقام ولایت ورهبری برای شناخت این نعمت اللهی که همه ما مورد سوال قرار می‌گیریم سوره مبارکه تکاثر آیه 8 ثُمَّ لَتُسۡـَٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهایی که داشته‌اید بازپرسی خواهید شد! وبزرگترین نعمت عصر حاضر وجود پرنور و مبارک ولایت ایشان است که امنیت کشور وسلامت وان شاالله غفران الهی را از حضورش داریم 🔹سلام علیکم روزتون بخیر شما واقعا میتونید با قلم تون با دل خواننده های داستان بازی کنید 😅 ان شاء الله خدا کسایی مثل ابو مجد رو به سزای اعمال شون برسونه میخام بگم که یکی از مزایای خوندن مجازی داستان ( به این روش که توی کانال پارت گذاری میشه) اینه که خواننده نمیتونه داستانو برای خودش لو بده و از قبل بخش های آخر داستانو بخونه و الا ممکن بود خیلی از ما از قبل می‌فهمیدیم که بانو رباب قراره اینقدر مظلومانه شهید بشه و داستان دیگه این شوک عصبی خودش رو نداشت. و خب واقعا شهادت بانو رباب دردناک بود و خیلی از خواننده های داستان رو به گریه می انداخت 😔 فقط کاش داستان یجوری پیش بره که حداقل برای بانو حنانه اتفاقی نیفته و اینکه واقعا خدا به داد دل ولید برسه 😔 🔹از اولی که رمان رو می خونم همش با خودم می گم من کجا و امثال بانو حنانه و رباب و بانو عاتکه کجا؟ منی که همش به فکر اینم، چی بپوشم پیش همه خوشکلتر به نظر بیام یا چه غذایی بپزم دیگران به به و چه چه کنن. ببینم چی الان مُدعه واسه خونم بخرم یااااا خیلی چیزای دنیویِ مسخره. مطمئنم تعداد زیادیمون وقتی این حیفا یا حیفای 1رو می خونیم، از خودمون، از امثال این بانوهای مظلوم و امثال ولیدهای عاشق، از امثال مادران فداکاری مثل بانو حنانه ی بزرگ خجالت می کشیم. و رو سیاهیم پیش امام زمانمون 😔 چون علاوه بر اینکه برای ظهورشون کاری نکردیم حتی از یادشونم غافلیم. خدا به اون بزرگواری که رمانهاتون رو و همچنین کانالتون رو بهم معرفی کرد هرچی می خواد بده. یا علی 🔹خییییلی مظلومانه شهید شد 😭😭 کاش راست نباشه رباب چطور، ابومجد رو شناخت ابومجد انتقام بلک رو از رباب گرفت چراااا آخه؟! داستاهای امنیتی تون خیلی دل میسوزونه امین تو حجره پریا مامور کف خیابون همون که دو قلو داشت دختر افغانستانی کتاب نه الانم رباب😭😭 چرا بیشترشون خانم هستن چند بار متن رو خوندم و زیر و رو کردم گفتم حتما یه جایی نوشتین که رباب قویتر از این حرفها بود و با یه سرفه راه نفسش باز شد ولی دیدم نه ،نه، واقعا رباب رفته😭😭 ولید ، ولید، ولید اگه داستان واقعی هم نباشه دردناکه😔 یا دنیا افٍ لك بعد حبيبتي، رباب 🔹برام سئواله بانو حنانه با اون همه دانایی چرا باید یکی مثل ابومجد تو گروهش باشه که بعد اینجوری از پشت خنجر بزنه رباب اگه شهید شد خوشبحالش من دلم برای ولید شکست😭 اما درباره ابومجد، آخه مگه میشه کتابای شیعی خوند نماز شب خوند اماما را قبول داشت بعد اینجوری یه چیزی هم خوانی نداره یا اعتقادی نبوده از اول یا اینکه این بن هور این یارو را جن زده کرده
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
✔️ بعضی از عزیزان می‌پرسند چه کتابهایی پیشنهاد میشه؟ کتاب‌های: 👈 مراجعه به سایت: Www.haddadpour.ir
✔️ کتابهایی که تا این لحظه، بیشترین استقبال را در نمایشگاه کتاب(از نشر حداد) داشته: به ترتیب👇 🔻لینک صفحه مجازی نشر حداد در 👇 https://book.icfi.ir/book?size=12&exhibitorId=2325&page=1&searchType=advanced-search&publisher=%D8%AD%D8%AF%D8%A7%D8%AF