سلام و عصرتون بخیر☺️
بعضی دوستان سه تا سوال پرسیدند که خدمتتون جواب میدم:
🔹 ۱. چرا در سایت، جلوی کتاب #کف_خیابون۲ و #اردیبهشت و #مثبت_کرونا و #سفرنامه_کربلا نوشته «پیش فروش ۲۰ آذر» ؟
👈 جواب: یعنی ارسال اون کتابها از ۲۰ آذر خواهد بود اما شما میتوانید اکنون برای پیش خرید اقدام کنید. ضمن تشکر از عزیزانی که اقدام برای پیش خرید کرده اند، پیشنهاد ما این هست که حتما سایر دوستان هم پیش خرید کنند تا بخشی از هزینه سنگین کاغذ را بتونیم تامین و پرداخت کنیم.
🔹 ۲. موضوع #اردیبهشت چیه؟
👈 این کتاب در اصل، همان کف خیابون ۳ هست که بنا به پیشنهاد کارشناسان ما (چون منجر به اغتشاش نشد و بچه ها موفق شدند در نطفه، فتنه را خفه کنند) اسمش هم تغییر کرد و به علت توطئه ای که در متن کتاب توضیح داده شده، به نام #اردیبهشت تغییر نام داد.
ضمنا ادامه کار همین آقا بابک حاضر در #اردیبهشت در کتاب #تقسیم آورده شده و در حال حاضر، فصل اول تقسیم که نصف کتاب را شامل میشه نوشته شده و دادیم کارشناسان تایید کنند و ادامه اش بنویسم.
🔹 ۳. کتاب #پسر_نوح و #کارتابل و #چرا_تو چی شد؟ چرا در طرح پیش فروش نیست؟
👈 در حال ویراستاری و طرح جلد و سایر مراحل قبل از درخواست مجوز هست ولی الحمدلله کارشناسان از نظر فنی و محتوا نظر مثبتشون دادند و ... خدا کریمه😉
✅ جهت پیش خرید چهار کتاب جدید به این سایت مراجعه کنید:
Www.haddadpour.ir
ی لحظه فکر کنین این آقا با این تیپ خفنش امروز میخواست در دم و دستگاه من و شما جذب و استخدام شود!
اصلا جذبش میکردیم؟
استخدام چطور؟
نمیگفتیم درسته باهوشه اما همش که به هوش نیست، نگا تیپش چجوریه؟
آما ...
همین پسر
بعدها مردی شد به بلندای پدر موشکی کشور امام زمان ارواحنا فداه ،
اسرائیل برای حذفش آرزو داشت
و بعدش شهید شد
رفقا متوجهید؟
شهید شد
همین پسر
با همان تیپ خفنش بین دوستان حزب الهی اش.
یادم آمد که شهید سلیمانی هم میگفت اوایلش دو مرتبه بنده را به خاطر تیپ و قیافم ردم کردند.
اما الان سلیمانی کیست؟
سردار دلها.
خدا عاقبت هممون بخیر کنه.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دیروز یکی از مدعیان دروغین و گردن کلفت که ادعا داشت «معصوم پانزدهم» است از دنیا رفت و جمع مشتاقان نادانش را عزادار کرد.
یادمه چند سال پیش وقتی بچه ها رفته بودند باهاش صحبت کنند و ببینند حرف حسابش چیه؟ دیدند جلسه گرفته و یه خانم داره براش شعر میخونه و آن مدعی دروغین را تا بالاتر از حضرت موسی معرفی کرد!
بقیه حضار هم کیف کرده بودن و ماشاالله ماشاالله میگفتند!😐
البته خودش هم بدش نیامده بود و یک قاچ از سیبی که داشت میخورد به آن ملیجک داده بود و با لبخند و احسنت احسنت کنان تاییدش کرده بود!
پیرمرد میگفت همه انبیا جمع شدن و منم بودم و نشستم نصیحتشون کردم!
العیاذ بالله...
ولی
بد نیست بدونید تا قبل از کرونا شبهای جمعه هیئت داشت و اتوبوس اتوبوس از سایر استان ها به تهران میومدند تا در جلسه اش شرکت کنند.
دیگه حالا نمیخوام بگم کی پشتش بود که اینقدر آزادانه ...
لا اله الا الله
خلاصه رفت
اینم تموم شد
خدا به اونایی که بهش التماس دعا میگفتند و ازش طلب شفاعت میکردند عقل و بصیرت کافی عنایت کند.
خدایا به تو پناه میبرم از جهل
از اینکه دکان باز کنم و بگویم من و موسی و عیسی تخمه میشکستیم و میخندیدیم و...
از اینکه ...
ولش کن
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
سلام و ارادت
وارد هفته چهارم انتشار مجازی #شوربه شدیم.
این هفته هم ان شاءالله قسمت های ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ را با هم مطالعه میکنیم.
امیدوارم لذت ببرید
تقدیم با احترام👇☺️🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
🔵🔴⚫️آنچه گذشت⚫️🔴🔵
✔️ مسعود به هیثم ابلاغ ماموریت کرد و هیثم به طرف تهران راه افتاد اما در طیِ اشتباهی نادر، بدون هماهنگی با سلسله مراتب، زیتون را هم با خود به تهران برد. وقتی تیم انتقال آنها از فرودگاه امام متوجه این اشتباه هیثم شد انتقال را متوقف کردند ولی با ورود حامد و دستور مستقیم از طرف او مشکشل برطرف شد و هیثم و زیتون راهی هتل شدند.
✔️ مسعود در تماسی که با یکی از مجاهدان یمنی داشت، متوجه اعتراض و ناراحتی آنها شد و فهمیدند که با اینکه لابراتوار را زدند اما هنوز مسیر استفاده سعودی از آن محلول ها علیه ملت مظلوم یمن ادامه دارد. مسعود قول داد که رسیدگی کند.
✔️ مسعود این مسئله را با حامد در میان گذاشت و حامد هم قول پیگیری داد.
✔️ هیثم در ایران با طرفِ ایرانی در هتل ارتباط گرفتند و قرار شد که به محل مذاکرات و بحث قرارداد بروند اما فقط به هیثم اجازه شرکت دادند.
✔️ زیتون در هتل ماند و چند ساعت بعد، به او اطلاع دادند که میهمان دارد. وقتی آمد و میهمانش را دید و از او خواست معرفی کند، او خود را حامد معرفی کرد.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
⛔️#شوربه⛔️
✍ محمد رضا حدادپور جهرمی
قسمت سیزدهم
🔺 هتل ایوانک-لابی دوم
حامد و زیتون، خیلی رسمی و معمولی در حال صحبت کردن بودند.
-آهان. پس آقا حامد شمایید؟
-بله. از اقامتتون در ایران راضی هستید؟
-بله. خوبه. از شما هم بابت هماهنگی که برای حضور ما کردید تشکر میکنم.
-خواهش میکنم. هیثم برای مذاکرات و قرارداد رفته؟
-بله. منو با خودشون نبردند!
-حق دارند. اشکال نداره. جا داره از زحمات شما در پروژه انهدام لابراتوار تشکر کنم.
-فکر نکنم برای تشکر اینجا اومده باشید!
🔺 مکان نامعلوم-جلسه مذاکرات با هیثم
هیثم حسابی گرم گفتگو و تشریح پروژه توسط ایرانی ها بود. اینقدر براش همه چیز مهم بود و مسعود ازش خواسته بود که همه چیزو دقیق بررسی کنه و سوتی نده، که تند تند یادداشت میکرد و حتی دو بار چاییش را عوض کردند و هر دو بار هم سرد شد و فرصت خوردن چاییش نداشت.
-خلاصه ما این سیکر موشک را در حد وسیع میخوایم. اگر شما بتونی این قطعه را فقط وارد آسیا کنید، دیگه مشکل انتقال به داخل ایران نداریم. آسیا را خودمون شخم زدیم و میدونیم نیست. ما نمونه های آلمانیش را میخوایم. اگه نمونه های آلمانیش باشه که خیلی عالیه. ولی اگر نباشه، بازم تست میکنیم و به محض تایید اولیه، حتی منتظر تایید ثانویه هم نمیشیم و یک دوم آخر مبلغ را هم پرداخت میکنیم.
-گفتید برای فناوری MEMS ؟
-بله. چون این مدل خاص سیکر فقط برای این نوع فناوری تجهیز میشه.
-میشناسم. قبلا اسمش شنیدم. مرتبط با سامانه های جستجوگر لیزری و تصویر مرئی و حرارتی موشک دیگه. آره؟
-دقیقا. باز خدا را شکر که بی اطلاع نیستید.
-خب تا کی زمان دارید؟ آخه جنسش بسیار خاص هست.
-هر چه زودتر بهتر. چون دنبال کپی پیست نیستیم و اساس و اعتبارمون را در دنیا میخوایم حفظ کنیم و حتی از قدرت پنجم، میخوایم به قدرت سوم و یا حتی دوم ارتقا بدیم زمان چندانی نمیتونیم برای این مسئله از دست بدیم.