📌 #پنجشنبه_ها_در_محضر_شهدا
#سبک_زندگی_شهدا (۷)
از زبان همسر محترم #شهید_مدافع_حرم #جواد_محمدی :
معمولا مهمانےهایمان را ساده برگزار مے ڪردیم. حتی گاهی دوستانش یا اقوام به شوخے سفارش مےدادند برایشان ڪباب درست ڪنیم یا جوجه کباب. آقا جواد تأڪید مےڪرد مهمانے خانهے ما برنج است و یڪ مدل خورشت. حتے دو مدل خورشت را هم قبول نمےڪرد. خودش هم برای درست ڪردن غذا کمک مےڪرد. سالاد درست مےڪرد. خانه را جارو مےڪرد. بعد از رفتن مهمان ها هم مےایستاد ڪنار من و کمک مےڪرد تا خانه را مرتب کنیم. تازه بعدش ڪلی از من تشڪر مےڪرد ڪه خسته شدهام.
📚 کتاب #دخترها_بابایی_اند ، صفحات ۷۴ و ۷۵
@mohameen
📌 #پنجشنبه_ها_در_محضر_شهدا (۸)
#سبک_زندگی_شهدا
به نقل از دوستان #شهید_محسن_حججی
🔰در ڪنار درس (دانشگاه)، برق ڪشی ساختمان مےڪرد. مدتی به عنوان شاگرد رفتم کمک دستش. خوش بودیم با هم. حین ڪار، بےهوا از پشت، یڪ لیوان آب مےپاشید توے یقهام یا در حال خودم بودم ڪه پایهے نردبان را تڪان مےداد. من هم به نوبهے خودم تلافیاش را سرش در مےآوردم. گاهی آب بازیها به حیاط مےڪشید و دست به شیلنگ شدن. با همهے این شوخیها، روے فحش و حرف زشت حساس بود؛ حتی کلمهے بیشعور. سریع جبهه مےگرفت: "این طورے به جاے خوبے نمےرسی!" زیاد این جمله را تڪرار می مےڪرد. مرام مےگذاشت و خیلی وقتها بیشتر از خودش به من دستمزد مےداد یا جدا از آن، برایم از صاحب خانه انعام مےگرفت.
پول نداشت ڪارت ویزیت چاپ ڪند. نشسته بود روے مقوا اسم و شمارهاش را نوشته بود. در ڪوچهها گشت مےزدیم و ڪارتش را مےانداختیم داخل خانه های دیوارڪشی شده و آمادهے برق ڪشی. (۱)
🔰ده روز مانده بود به عید نوروز ۹۶. آمد (گفت) ڪه جایی سراغ نداری در وقت های تعطیلاتی بایستم ڪار ڪنم؟ گفتم: "اتفاقا این قنادی ڪه ڪار مےڪنم، نیرو میخواد." خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود ڪه چقدر حقوق مےدهد. بیمه مےڪند یا نه و ساعت ڪاریاش به چه شڪل است. (اما او ) اولین سوالش این بود: "سرِ ظهر مےذاره برم نماز اول وقت بخونم؟" (۲)
📚 کتاب #سربلند (۱) صفحه ی ۱۱۹ و (۲) صفحه ی ۱۸۲
@mohameen
محامین
#شهید_نوید_صفری آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست...
#پنجشنبه_ها_در_محضر_شهدا (۱۰)
#سبک_زندگی_شهدا
راوی: همسر #شهید_نوید_صفری
🌸 محبت به خاطر خدا 🌸
🔷️ چند روز قبل از اعزام آقا نوید به سوریه بود ڪه رفتیم قم زیارت. با اصرارهاے ما، مادر شوهرم و خواهر عزیز آقا نوید هم با ما همراه شدند ڪه قبل از رفتن، بیشتر ڪنار هم باشیم. شڪر خدا سفر خوبے بود و خیلی خوش گذشت. در طول یڪ روز و نیم سفرمان مسئلهاے ذهنم رو درگیر ڪرد و گفتم بهتره از آقا نوید مشورت بگیرم و نظرش رو بدونم.
بهش گفتم: "من خیلے اوقات شنیدم ڪه میگن مراقب باشید خیلی با خانوادهے همسر صمیمی نشید، عروس، مادر شوهر یا خواهرشوهر اینطورن، اونطورن و ... همین حرفایی ڪه خیلی هامون توی زندگی مشترڪ باهاش درگیر میشیم."
گفتم: "آقا نوید! دوست دارم همیشه رابطهام با مامان جان و خواهرت، مثل این سفرمون، پر از محبت و مهربونے باشه. اما نمیدونم این مقدار محبت ڪردن و صمیمیت باید چقدر باشه تا مشڪل ساز نشه یا به ناراحتے نرسه یا توقعے برام ایجاد نڪنه."
یه لبخند زد و گفت: "چقدر خوبه به این چیزا فکر مےکنی." بعد از ڪمی فڪر گفت: "میدونی باید چے ڪار ڪنی؟ همیشه به اطرافیانت به اندازهاے محبت ڪن ڪه میدونے اون محبتت به خاطر خداست. حالا مےخواد خانوادهے خودت باشه یا خانوادهے من یا دوستان و آشنایان. وقتی دیدے دارے محبت مےڪنی ڪه توقع جبران داشته باشے، محبت نڪنی بهتره."
بعدم گفت: "نه این ڪه خانوادهے خودم باشه بگم! ڪلا [اگر] تو زندگیمون با این نیت ڪار ڪنیم، خیلی از ناراحتیها پیش نمیاد."
✔ هر کسی باید با توجه به شرایط زندگی و روحیات و توان خودش، مصداق این راهکار رو توی زندگی خودش پیدا کنه و به کار بگیره.
🌐 منبع: mkeshvari8@
صفحه ی همسر شهید نوید صفری در اینستاگرام
@mohameen