📌 #پنجشنبه_ها_در_محضر_شهدا (۸)
#سبک_زندگی_شهدا
به نقل از دوستان #شهید_محسن_حججی
🔰در ڪنار درس (دانشگاه)، برق ڪشی ساختمان مےڪرد. مدتی به عنوان شاگرد رفتم کمک دستش. خوش بودیم با هم. حین ڪار، بےهوا از پشت، یڪ لیوان آب مےپاشید توے یقهام یا در حال خودم بودم ڪه پایهے نردبان را تڪان مےداد. من هم به نوبهے خودم تلافیاش را سرش در مےآوردم. گاهی آب بازیها به حیاط مےڪشید و دست به شیلنگ شدن. با همهے این شوخیها، روے فحش و حرف زشت حساس بود؛ حتی کلمهے بیشعور. سریع جبهه مےگرفت: "این طورے به جاے خوبے نمےرسی!" زیاد این جمله را تڪرار می مےڪرد. مرام مےگذاشت و خیلی وقتها بیشتر از خودش به من دستمزد مےداد یا جدا از آن، برایم از صاحب خانه انعام مےگرفت.
پول نداشت ڪارت ویزیت چاپ ڪند. نشسته بود روے مقوا اسم و شمارهاش را نوشته بود. در ڪوچهها گشت مےزدیم و ڪارتش را مےانداختیم داخل خانه های دیوارڪشی شده و آمادهے برق ڪشی. (۱)
🔰ده روز مانده بود به عید نوروز ۹۶. آمد (گفت) ڪه جایی سراغ نداری در وقت های تعطیلاتی بایستم ڪار ڪنم؟ گفتم: "اتفاقا این قنادی ڪه ڪار مےڪنم، نیرو میخواد." خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود ڪه چقدر حقوق مےدهد. بیمه مےڪند یا نه و ساعت ڪاریاش به چه شڪل است. (اما او ) اولین سوالش این بود: "سرِ ظهر مےذاره برم نماز اول وقت بخونم؟" (۲)
📚 کتاب #سربلند (۱) صفحه ی ۱۱۹ و (۲) صفحه ی ۱۸۲
@mohameen