eitaa logo
محامین
923 دنبال‌کننده
1هزار عکس
601 ویدیو
44 فایل
نهایت آرزویمان؛ حمایت حضرت حجّت عجل الله فرجه🌱 اللهم اجعلنا من أنصاره و أعوانه و المُحامين عنه...اهداف: ایجاد تشکیلات مهدوی_انقلابی تربیت نیروی متخصص و متعهد انقلابی ارتباط با ادمین: @mohamminn آدرس اینستاگرام ما:instagram.com/mohameen.center
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 (۸) به نقل از دوستان 🔰در ڪنار درس (دانشگاه)، برق ڪشی ساختمان مےڪرد. مدتی به عنوان شاگرد رفتم کمک دستش. خوش بودیم با هم. حین ڪار، بےهوا از پشت، یڪ لیوان آب مےپاشید توے یقه‌ام یا در حال خودم بودم ڪه پایه‌ے نردبان را تڪان مےداد. من هم به نوبه‌ے خودم تلافی‌اش را سرش در مےآوردم. گاهی آب بازی‌ها به حیاط مےڪشید و دست به شیلنگ شدن. با همه‌ے این شوخی‌ها، روے فحش و حرف زشت حساس بود؛ حتی کلمه‌ے بی‌شعور. سریع جبهه مےگرفت: "این طورے به جاے خوبے نمےرسی!" زیاد این جمله را تڪرار می مےڪرد. مرام مےگذاشت و خیلی وقت‌ها بیشتر از خودش به من دستمزد مےداد یا جدا از آن، برایم از صاحب خانه انعام مےگرفت. پول نداشت ڪارت ویزیت چاپ ڪند. نشسته بود روے مقوا اسم و شماره‌اش را نوشته بود. در ڪوچه‌ها گشت مےزدیم و ڪارتش را مےانداختیم داخل خانه های دیوارڪشی شده و آماده‌ے برق ڪشی. (۱) 🔰ده روز مانده بود به عید نوروز ۹۶. آمد (گفت) ڪه جایی سراغ نداری در وقت های تعطیلاتی بایستم ڪار ڪنم؟ گفتم: "اتفاقا این قنادی ڪه ڪار مےڪنم، نیرو میخواد." خب اگر من بودم قاعدتا برایم مهم بود ڪه چقدر حقوق مےدهد. بیمه مےڪند یا نه و ساعت ڪاری‌اش به چه شڪل است. (اما او ) اولین سوالش این بود: "سرِ ظهر مےذاره برم نماز اول وقت بخونم؟" (۲) 📚 کتاب (۱) صفحه ی ۱۱۹ و (۲) صفحه ی ۱۸۲ @mohameen
📌 (۲۴) او به آرزویش رسید 😔 در گوشمان مےخواند ڪہ رفیق شہید انتخاب ڪنید. خودش هم با حاج احمد [ڪاظمی] طرح رفاقت بستہ بود. جمله‌هایش را روے تابلو مےنوشت. از میانشان این در ذهنم حک شده: "خدایا! با تمام وجود درڪ ڪردم ڪہ عشق واقعے تویے و شہادت، تنها راه رسیدن بہ این عشق است." ... هر هفتہ مےرفت جمڪران. یڪ سفر با هم رفتیم. ...  در طول مسیر، یا با تسبیح تربتش ذکر مےگفت یا سخنرانے حاج آقا پناهیان را گوش مےداد. میان حرف‌ها درد دل ڪرد ڪہ زیاد شہید مدافع حرم داریم؛ ولی تاثیرشان در حد خانواده، اطرافیان و شهرشان بوده. از ته دل آرزو مےڪرد ڪہ اۍ ڪاش بتواند با خونش جریان‌ساز باشد. در آخرین پیامش برایم نوشت: "سلام داداش، خوبی بدی دیدے، حلال ڪن. ان شاء الله امروز عازمم، دعا ڪن روسفید بشم."  بہش زنگ زدم. پرسیدم: " ڪی بر مےگردۍ؟"  خیلے جدۍ گفت: "ان شاء الله دیگہ بر نمےگردم." 📚 کتاب ، زندگی نامه ی شهید ، صفحات ۱۶۱-۱۶۲ 🍃🌸در شب آرزوها، محتاج دعای شما عزیزان هستیم 🙏🏻 🌸🍃