eitaa logo
مجردان انقلابی
14.2هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ °[پیش هرڪس مےروم،فوراً جوابم مےڪند °[تو پناهم مےدهے!هرچند بےعارم حسین °[جان زهرا هیچ وقٺ،ازخانہ بیرونم مڪن °[من ڪه جایےرا ندارم،اے ڪس وڪارم حسین ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ كاش آمدنتان به دلم نزديك ميشد ... آن وقت لحظه به لحظه خاطرم را با نام زيبايتان آسوده می‌كردم ... كه نام شما شيرين تر از قند و عسل است ... بحق سيدتنا الزينب علیها السلام @mojaradan
مجردان انقلابی
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 #بلوغ_عاطفی😊 ➕آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید ⁉️🤔 #قسمت_اول ➖#بلوغ عاطفی در واقع به مع
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 😊 ➕آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید ⁉️🤔 🔶نشانه های بلوغ عاطفی👇🏻 🔸موقعی که نفستان را بالا می برید، نه به این خاطر که می‌فهمید آدم هستید،❗️ به خاطر اینکه می‌فهمید بقیه هم ممکن است همین قدر احمق، ترسو و بی‌دست و پا باشند.❗️😄 🔸موقعی که از کردن دست بر می‌دارید.❗️ اگر کسی اذیت‌تان کرد، و رنجش خود را در روزهای متمادی در دل نگه نمی‌دارید. 😊 🔸موقعی که می‌فهمید وقتی آدم‌های غر می‌زنند یا ناخوشایند و کینه جو به نظر می‌رسند، نمی‌خواهند کنند،❗️ بلکه می‌خواهند توجه شما را به تنها روشی که بلدند، به خودشان کنند.😊 .... 🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸 @mojaradan
به وعده ی خدا اطمینان داشت به همین خاطر زمانی رفت خواستگاری که ... "سربازی نرفته ام، کار هم ندارم، درسم هم تمام نشده. بعد از بسم الله، اینها اولین کلمات خواستگاری بود که آقا مصطفی به خانمش گفت. بعدش لبخند زد و در آمد که : توکل به خدا داریم..." "خانواده ام قبول نکردند و به مصطفی گفتند: سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم. دوسال طول کشید. آن قدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد. مهریه را خانواده ها گذاشتند؛ پانصد سکه. ولی قرار بین من و مصطفی چهارده سکه بود. بعد از ازدواج هم، همه ی سکه ها را داد. مراسم عقد و عروسی را خانه خودمان گرفتیم؛ خیلی ساده. مصطفی هنگام ازدواج 23 سالش بود." «همسر شهید مصطفی احمدی روشن» پیامبر اکرم (ص): هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد به او روزى مى دهد. (كنزالعمال، ج3، ص103، ح5693) پیامبر اکرم (ص): با بركت ترين زنان، كم مهريّه ترين آنان است. (السنن الكبرى، ج 7، ص 235) امام علی (ع): هر جوانى كه در سن كم ازدواج كند ، شيطان فرياد بر مى آورد كه : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دينش را از دستبرد من، مصون نگه داشت. پس بنده بايد براى حفظ يك سومِ باقى مانده دينش، تقواى الهى پيشه سازد . (بحارالانوار، ج78، ص 347) 🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 💍 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنظرم دقیقا جایی که نقطه ضعف داری خدا امتحانت میکنه تا بشناسی کجا نقطه ضعف داری و خودتو بسازی @mojaradan
🔳 حکم ☑️ پاسخ ⬆️⬆️ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓      🌸 @mojaradan 🌸 ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁 قسمت پانزدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 حاجی:چکار کردی با خودت پسر؟ رحمان که تقریبا نیمه بیهوش بود گ
🍁🍁🍁🍁 قسمت شانزدهم🍃 راز میان چشم ها 💕 دستی به عرق پیشونیم کشیدم و نشستم رو صندلی کنار تخت. حاجی با یه سینی چای وارد شد و سینی روگذاشت جلوی من و دکتر به چهره رحمان خیره شدم که رنگش سفید سفید شده بود. به دکتر گفتم :کی بهوش می‌یاد؟ دکتر :فعلا که دارو تزریق کردم بهش با مسکن احتمالا تا نصف شب بخوابه +طفلی معلومه خیلی درد داشته حاجی روبه من گفت :امروز خیلی زحمتت دادیم پسرم، راستی رحمان تا حالا از شما بهم نگفته بود! +والا حاجی ما تصادفی با هم آشنا شدیم حاجی نگاهی به دکتر کرد و بعد گفت :به هر حال معلومه از مردای روزگاری، میتونی بری دیگه پسر خیلی خسته شدی +میمونم بیدار شه حاجی :دیدی ک دکتر چی گفت تا نصف شب خوابه، شما خواستی ببینیش فردا بیا قدمت سر چشم موندن و جایز ندونستم و بعد خداحافظی از حاجی و دکتر از خونه شون زدم بیرون. توی راه همش داشتم به رحمان فکر میکردم. یعنی این خمینی کیه که یه نفر که تا حالا حتی از نزدیک هم ندیدش حاضر بابتش تیر بخوره؟ شایدم این خمینی نیست و یه چیز دیگه پشت این همه ماجراست. دستی به سرم کشیدم و وارد حیاط شدم. عزیز مشغول آب پاشی حیاط بود که با دیدنم شلنگ و انداخت تو باغچه و گفت :دِ پسر از صبح تا الان کجا بودی؟ نمیگی آدم نگران میشه؟ رفتم کارگاه نبودی، اوستاتم گف ماشین و بردی و نیاوردی معلوم هس چه خبره؟ یاد ماشین اوستا اوفتادم اما فایده ایی نداشت. تو گیر و دار جر و بحث عزیز به این فکر میکردم چطور ماشین به اون گندگی رو توی حیاط حاجی ندیدم و اومدم؟ +سلام عزیز، والا گرفتار بودم یه کار مهم پیش اومد نرفتم سر کار عزیز :این چند روز چته تو هاشم؟ تو خودتی،نه کارت و میفهمی نه زندگی تو، چیشدع؟ +هیچی عزیز و به سمت پشت بوم میرفتم که عزیز گفت :کجا؟ شام نمیخای مگه؟ چی داره اونجا که از راه نرسیده میری اونجا؟ لبخند تلخی زدم و با خودم گفتم :عزیز تو نمیدونی همه خواب و خوراک من خلاصه میشه تو همون قاب پنجره +سیرم عزیز شبت بخیر و از نردبون رفتم بالا و روبه روی پنجره اتاقش زانو زدم... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا