4032341705.mp3
1.38M
#فایل_صوتی
📌 #مسائل_قبل_از_ازدواج
📋 #خواستگاری
⁉️️ عجله خواستگار برای عقد
👤 #حاج_آقای_دهنوی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌿🌺﷽🌿🌺
از دبیرستان تیزهوشان، علامهی حلی اخراج شد، با الفاظی شبیه به اینکه
" هیچی نمیشوی، کودن"...پدر و مادر یکهفته پشت در مدیر مدرسه البرز نشستند تا آقای دزفولیان رخصت داد تا نوجوان را ببیند:
_ معدل ۱۱ نشان میدهد که درس را که رها کردهای، واضحا هم اعلام کردهای که میخواهی شاگرد مکانیک بشوی تو مکانیکی محل، چرا؟
_ درس را دوست ندارم.
_ جای درس تو این ماهها چه کردهای؟
_ برنامهنویسی
_ آقای مسگری! یک مساله برایش طرح کنید که برایش کدنویسی کند.
یک ربع بعد:
_ آقای مدیر! من برگهی این پسر را که تصحیح میکنم، میبینم که این بچه نابغه است، ثبت نامش کنید
(علیرغم اینکه مدرسهی البرز شرط معدل ۱۷ داشت)
_ پسرجان! من به اعتبار خودم ثبت نام مشروط میکنم تو را، آبروی من را نبری.
پسر اخراجی علامهی حلی، با رتبهی بیست، مکانیک دانشگاه صنعتی شریف قبول میشود و رتبه یک کنکور ارشد همانجا به رشتهی ام بی ای میرود.
روزی در اوج موفقیتهای تحصیلی دانشگاهی، برگه برنامهنویسی را پیدا کردم که آقای مسگری به عنوان آزمون ورودی ازم گرفته بود، سوال دربارهی حرکت مهره اسب شطرنج از نقطه آ به نقطه ب بود ولی در نهایت تعجب فهمیدم کاملا غلط حل کرده بودم!
به هر زحمتی بود مسگری را پیدا کردم؛ ازش پرسیدم با اینکه این مساله را اشتباه کد زده بودم ولی شما اعلام کردید این بچه نابغه است، چرا؟
من را به یاد آورد و خندید و گفت:
آقای دزفولیان بهم گفته بود این بچه غرورش شکسته شده در مدرسه قبلی، هر طور برگهاش بود مهم نیست، تو بلند جلوی خودش و پدر و مادرش بگو که "نابغه" است"؛ او نیاز دارد دوباره برخیزد وگرنه شاگرد مکانیک میشود
به احترام تمام، معلمها، ناظمها و مدیرانی که انسانساز هستن
دکتر علیرضا شیری
#معجزه_کلام
@mojaradan
┄┅═✦═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
༄🤍༄
#زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت #غم خوردن نیست❌
حاصلش تن به
قشا دادن و افسردن نیست❌
#زندگی جنبش جاری شدن است👍
از تماشاگه آغاز حیات
تا بدانجا که #خدا میخواهد.😍
•.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥︎✿•••
🍁¦⇢ #کلیـــღـــــپ
𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷
۵@mojaradan
•📚💕•
#حرف_حساب 🎙️
طاعت وعبادت بدون"ڪنترل نفـس"
سـودے ندارد!!
اگـر صدسال هـم بگـذرد
ولـے نفس خُـودت را ڪنترل نڪنے،
نگاهت را نتوانی کنترل ڪنے،
در زندگیت درجـا خـواهے زد ...
#آیـــــتاللهحـــــقشناس🌿
°.
🔜🌿
@mojaradan
مجردان انقلابی
💍💞💍 💞💍 💍 #رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑 ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌 #رمان_اینک_شوکران 📚 #قسمت_پنج
💍💞💍
💞💍
💍
#رمان_واقعی_عاشقانه_مذهبی💑
ما ثابت میکنیم مذهبیا عاشقترن👌
#رمان_اینک_شوکران 📚
#قسمت_ششم🎬
پدرم بعد از اون چند بار پرسید : "فرشته، منوچهر به تو حرفی زد؟"
می گفتم: "نه، راجع به چی؟"
می گفت:" هیچی، همین جوري پرسیدم".
از پدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزنه... پدرم خیلی دوستش داشت. بهش اعتماد داشت.حتی بعد از این که فهمیده بود به من علاقه داره، باز اجازه می داد باهم بریم بیرون.
میگفت: "من به چشام شک دارم ولی به منوچهر نه".
بیشتر روزا وقتی می خواستم با مریم برم کلاس، منوچهر از سر کار برگشته بود. دم در هم منو میدید و ما رو میرسوند کلاس.
یک بار در ماشین رو قفل کرد نذاشت پیاده شم.
گفت:" تا به همه ي حرفهام گوش نکنی نمیذارم بری".
گفتم:"حرف باید از دل باشه که من با همه ي وجود بشنوم".
منوچهر شروع کرد به حرف زدن.
گفت: "اگر قرار باشه این انقلاب به من نیاز داشته باشه و من به شما من میرم نیاز انقلاب و کشورم رو ادا کنم بعد احساس خودم رو. ولی به شما یک تعلق خاطر دارم".
گفت: "من مانع درس خوندن و کار کردن و فعالیت شما نمیشم به شرطی که شما هم مانع من نباشید ".
گفتم: "اول اجازه بدید من تاییدتون کنم، بعد شما شرط بذارید ".
تا گوشهاش قرمز شد. چشمم افتاد به آیینه ي ماشین چشم هاش پر اشک بود.طاقت نیاوردم...
گفتم: "اگه جوابتون رو بدم نمیگید این دختر چقدر چشم انتظار بود؟"
از توی آیینه نگاه کرد.
گفتم: "من که خیلی وقته منتظرم شما این حرف رو بزنید ".
باورش نمیشد قفل ماشین رو باز کرد و من پیاده شدم.
سرش را آورد جلو و پرسید : "از کی؟"
گفتم :"از بیست و یک بهمن تا حالا"
#ادامه_دارد...
📖به روایت همسر شهید منوچهر مدق
✍نویسنده:مریم برادران
🌼✨همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است✨🌼
@mojaradan
💍
💞💍
💍💞💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلـے وقته که نیومدم آقا
نکنه قهرے با من امام رضا؟ :)
#استوری📲
#پایان_فعالیت
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan