#داستان_شب
🔴🔵عذاب شمر ملعون در عالم برزخ:
علامه امینی رحمت الله ارادت خالصانه اے به اهل بیت #عصمت و طهارت داشت؛ آقازاده محترم ایشان آقاے حاج شیخ رضا امینی نقل میکند:
پدرم در #آخرین بیمارے؛ روے تخت در تهران خوابیده بود؛ به من فرمود: رضا؛ من این #داغ و عقده ے دلم را از کربلا نگشوده ام؛ من برای سیدالشهدا علیه السلام در عمرم گریه سیری نکرده ام با خداوند عهد کرده ام که اگر خوب شدم؛ #پنج سال در کربلا ساکن شوم؛ شاید گریه سیرے بکنم. و این عقده دلم را به پایان برم.
و اینک یکی از #رؤیاهای عجیب علامه امینی را که از زبان خودشان نقل شده و حاکی از #رابطه مخصوص او با خاندان نبوت است را نقل میکنیم:
ایشان فرمودند: مدت ها فکر میکردم که #خداوند چگونه #شمر را عذاب میکند؟
و جزای تشنه لبی و جگر سوختگی #حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام را چگونه به او میدهد؟!
شب هنگام در #عالم خواب دیدم آقا امیرالمؤمین علیه السلام در مکانی خوش #آب و هوا؛ روی صندلی نشسته و من هم به خدمت آن جناب ایستاده ام.
#دو کوزه نزد ایشان بود؛ فرمودند: این کوزه ها را بردار و برو از آنجا #آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار شاداب در اطراف آن بود؛ که# صفا و شادابی محیط و گیاهان؛ قابل بیان و وصف نیست.
کوزه ها را برداشته و رو به آن محل نهادم.آن ها را پر آب نمودم.حرکت کردم تا به خدمت #آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بازگردم.
ناگهان دیدم #هوا رو به گرمی نهاد ، و هر لحظه هوا گرم تر و سوزندگی صحرا بیشتر میشد.دیدم کسی از #دور به طرف من می آید. هرچه به من نزدیک تر میشود، هوا گرم تر میگردد،گویی این #حرارت از آتش اوست.
در خواب به من الهام شده بود که او شمر، #قاتل حضرت سیدالشهدا علیه السلام است، وقتی به #من رسید ، دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست، آن #ملعون هم از شدت تشنگی به هلاکت نزدیک شده بود، رو به من نمود که از من آب گیرد، من مانع شدم و گفتم: اگر #هلاک هم شود نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشی.
حمله شدید به من کرد و من #ممانعت می نمودم دیدم اکنون کوزه ها را از دست من میگیرد ،آن هارا چنان به هم کوبیدم که #کوزه ها شکسته و آب آن ها به زمین ریخت.
چنان آب کوزه ها #بخار شد که گویی آبی در آن ها نبوده است، او که از من #ناامید شد رو به استخر نهاد، من بی اندازه غمیگن و #مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر آشامیده و سیراب گردد، به مجرد رسیدن او به #استخر چنان آب استخر ناپدید گردید که گویی سال هاست یک قطره آب در آن نبوده.
درختان هم #خشک شده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راهی ڪه آمده بود بازگشت، هرچه دور تر میشد ، هوا رو به صافی و شادابی میگذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول باز گشتند.
به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم ، حضرت فرمودند:
خداوند متعال این #چنین شمر ملعون را جزا و عقاب میدهد اگر یک قطره آب استخر را می نوشید از هر #زهری تلخ تر و از هر عذابی برای او دردناک تر بود، بعد از این فرمایش از #خواب بیدار شدم.
----------------------------------------------
📚 منبع:
یادنامه علامه امینی، ص ۱۳ و ۱۴ ، از کتاب های عذاب قبر
برزخ،پس از مرگ بر ما چه میگذرد؟ ، ص ۱۲۵و ۱۲۶و ۱۲۷ ، نویسنده کتاب:
مهدی فربودی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
روزی قرار بر #اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان #روانشناس سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. آنها از دار زدن #مرد منصرف شدند و گوش به سخنان روانشناس سپردند. روانشناس رو به #حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس# بگذارید من ب روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند. سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی #تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت:
ای مرد قاتل من #شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب #زودی خواهی مرد. همه از این گفته روانشناس تعجب کردند روانشناس #تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد #احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس #قطره چکانی برداشت و روی دست مرد #قطره قطره آب میریخت و مدام به او میگفت: تو #خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل #خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت.
مدتی گذشت و دیدند که قاتل #دیگر نفس نمیکشد...او مرده بود
ولی با تیغ؟؟
با دار؟؟
خیر...
او فقط و فقط با #زهری به اسم #تلقین مرده بود
❣پس از این به بعد اگه یک مریضی کوچک و یا #مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به #داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین منفی، تلقین #مثبت هم داریم.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan