#رهبر_ومجردان_انقلابی ۱۳
معامله ازدواج..
😇معامله #انسانی ست
❣معامله #قلبی ست
💞معامله #دل و #عواطف است.
✅هرچه جنبه #معنوی درآن بیشتر باشد، بیشتر به #نفع خانواده است.
مقر مجردان انقلابـ✌️ـی
💟| @mojaradan
💕 #داستان_شب
#روایتی_از_دکتر_قمشه_ای
#مردی👨 میگفت: خانمم همیشه #میگفت دوستت دارم. من هم گذرا میگفتم منم #همینطور عزیزم... ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند. همیشه #شیطنت داشت. ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من #علاقمند است؟ یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند.
میدانید همیشه به #قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم #برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانند کنه به من میچسبی... گفت کاش من در زندگیت نبودم تا #اذیت نمیشدی ... این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خدا کنه تا #صبح نباشی... بی اختیار این حرف را زدم.. این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست... بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ... نفس عمیقی کشید و خوابیدیم .. آن #شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم... از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب #خواب آرامی نداشته ام... هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ... گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در #عصبانیت میتواند یک نفر را... مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که #قلبش❤️ بایستد ؟!!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار #ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی👗 میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش اما در ظاهر ،نه... شاید هم زمانی که انتظار داشت #صدایش را بشنوم، اما طبق معمول وقتش را نداشتم .. بعدها کارهایم روبراه شد، حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ... من اما...آرزویم این است که زمان به #عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت... بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار #تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم #جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،... خانواده اش 👩👩👦👦خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ... آنشب #میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر #پدر شدنم را بدهد... حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر #دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد... حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که #قلبی❤️ از تپش می ایستد. بايد بیشتر #مواظب حرفها بود. که گاهی-چقدر زود دیر میشود...👌🏻
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
🌹حکایت گنجشکی که با #خدا قهربود🌹
روزها گذشت و #گنجشگ با خدا هیچ نگفت.
⭐️فرشتگان #سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:⭐️می آید ؛ من #تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه #قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
⭐️و سرانجام گنجشک روی #شاخه ای از درخت دنیا نشست.
⭐️ فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ...
⭐️گنجشک هیچ نگفت ...
و خدا #لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه #سنگینی سینه توست.
⭐️گنجشک گفت : #لانه کوچکی داشتم، آرامگاه #خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
⭐️تو همان را هم از من #گرفتی.
⭐️این #طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟
⭐️لانه# محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟؟؟
⭐️و سنگینی #بغض راه کلامش را بست ...
⭐️سکوتی در عرش طنین انداخت.
⭐️فرشتگان همه#سر به زیر انداختند.
⭐️خدا گفت: #ماری در راه لانه ات بود.
⭐️باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.
⭐️آن گاه تو از #کمین مار پر گشودی.
⭐️گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود...
⭐️خدا گفت: و چه# بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به #دشمنی ام برخاستی!
⭐️اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی #درونش فرو ریخت ...
⭐️های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
قرآن کریم / سوره بقره / آیه 216 چه بسا چیزی را #خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را #دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی دانی.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
•••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═•••
✨﷽✨
#داستان_شب
🔖 جوانی به #حکیمی گفت وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا #خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی# نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی #ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که با هم زندگی کردیم، دریافتم که #همه زنها از همسرم #بهتراند.
حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه اینها #تلختر و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری. حکیم گفت: اگر #با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که #سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.
جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی میگویی؟حکیم گفت: چون #مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان #قلبی طمعکار و چشمانی گستاخ داشته باشد و از #شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز #خاک گور چیزی دیگر پر کند. آیا دوست داری #دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری...
🔐 حکیم گفت: #مراقب چشمانت باش!
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
♥️ @mojaradan
•┈••✾🍃💞🍃✾••┈•