eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
12.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
____ ⛓️⛓️⛓️🤍 ⛓️⛓️🌸 ⛓️♥️ ✨ 🕊﷽✨ 🌸 📹 وقتی خدا ببخشه پس چرا بخونم... خدا را نمیبخشه پس نماز نمیخونم... @mojaradan 🎀 ••❥⚜︎----------- ی
🔔 🔥ـان بیشترین حملاتش رو برای وقـتِ نمازِ ذخیره میکنه! تا دائماً حس رو بهش کنه. ❌تمــرین ڪنیم: سرِ زمـ🕤ـان رو نَدید بگیریم و به آخـــــرش فـڪر نڪنیم. 🌷 🍃 @mojaradan
•••°•°•❁°•{🦋}‌•°❁•°•°••• خُدا حکیمه رفیق ...🌸✨ اوني که حکیمه هیچوقت مظروف و همینجوری رها نمیکنه !! اول یه ظرف میده بعد مظروف ... اول ظرفیت میده بعد امتحان ... میگن یکي از راه هايِ بزرگ شدنِ ظرفمون شبه ! بخون ظرفت بزرگ شه♥ ... ظرفیت که پیدا کردي راحت تر از پَسِش بر میای ... ☺️ اول از خـدا بـخواهیـم قـدرتـ حـفـظ وبـزرگ کـردن آن را بـه ما بـدهـد. چـون گـاهـی مـا انـسـان هـا ظـرفـیـتـهایـمان را بـربـاد مـیـدهـیم. 🤲خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خداتسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد خود خواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ و غیبت قلب های ما را تیره و تار ننما ید. 🤲خدایا! به ما آنقدر ظرفیت بده  که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان بده که کوچکی و بیچارگی خود را فراموش نکنم و در برابر تو خود را نبین ♕گـوشـه هـایـی از مـنـاجـات شـهـیـد دکـتـر مـصـطفـی چـمـران♥ @mojaradan ••❥⚜︎----------- _انقلابی
🕋🕌 💥⚡️بعضی ها به اکتفا می کنند و می گویند همین ما را می کند . لازم نیست که بخوانیم و یا اهمیت نمی دهند😕. ‼️می بینیم که خدا که پاک هستند  و گرفتار گناه نشدند به وسیله همین "یومیه  و است. هر کدام از این ها خواص خود را دارد. بزرگان و مردان ، انتظار شب را می کشند. اگر گناه و خطایی در طول روز انجام  دهند آن را پاک می کند😍 😌⚠️👇🏻 ✨. مکمل نماز یویمیه ، است.✨ ✍🏻امام علیه السلام فرمودند: «إنما جُعِلَت النّافلةُ لِیُتَمِّ بها ما أفسَدَهُ من الفریضة؛ همانان (نماز) را به خاطر این جهت قرار دادند که جبران فساد را کند.» ••❥⚜︎----------- @mojaradan
❤️حرمت .... که میخوانی از خاک به افـلاک رفته‌ای . حضور ایجاب میکند سـرت را نچرخـانی؛ پـس سعـی کـن "دلت هم نچرخد".❣ 💟حرمت محبوب را نگه دار... ✅ | ••❥⚜︎----------- @mojaradan 💫 _اجتماعی_مجردان_انقلابی
•♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ 🔴کدام بالاتر است؟ ترک عمدی یا ؟ ✍بر اساس برخی از معتبر گناه کسی که را عمدا ترک کند، می‌تواند از هم بالاتر باشد.!! ✴️مسعدة بن صدقه می‌گوید: وقتی از (ع) پرسیده شد که چرا به انسان کافر گفته نمی‌شود، ولی ترک کننده  کافر است؟ ✅فرمود: زیرا انسان و امثال او به دلیل که بر آنها غالب شده، مبادرت به این می‌کنند، ولی ترک کننده فقط به جهت خوار شمردن این ‏ آن‌را ترک کرده است. 📚شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 339 ••❥⚜︎----------- @mojaradan ••❥⚜︎----------- •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡ •♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••✾••✾••✾••✾••✾••✾••✾••✾•• ✍راه مفید برای افزایش 📖 [در دعای آمده است که نماز ما به واسطه عجّلَ الله تعالی فَرجَهُ الشّریف قبول می‌شود و گناهان ما به واسطه‌ی ایشان بخشیده و دعایمان مستجاب می‌شود : ✨«وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَاباً» ✨ 🌻 همچنین در زیارت می‌گوییم: ✨«وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ؛ به واسطه دوستی شما اهل بیت عبادت ، قبول می‌شود»✨ 🌷 از رضوان الله علیه سوال شد: ⁉️برای اینکه در با خشوع [و حضور قلب] باشیم چه کنیم؟ ✅ فرمود: در اول نماز توسل حقیقی به امام زمان عجّلَ الله تعالی فَرجَهُ الشّریف داشتن که عمل را با تمامیت مطلقه انجام بدهید. 🌷 بنابراین ادب حکم می کند قبل از گفتن تکبیره الاحرام، سلامی با توجه به محضر نماز کامل، امام زمان داشته باشیم تا از یاد نورانی آن بزرگوار برای حضور قلب مدد بگیریم. 📚 هشت گام تا ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۰۹. ••❥⚜︎----------- @mojaradan ••❥⚜︎----------- ••✾••✾••✾••✾••✾••✾••✾•
☆°•°★°•°﷽°•°★💛★°•°﷽°•°★°•°☆ 💥آثار در برزخ💥 ⚛خروج از به صورت نورانی ✍🏻امیر المومنین(ع) فرمود: ✨(هر کس یک هفتم را نماز بخواند ، از خود با چهره ای نورانی چون ماه شب چهارده محشور می شود ، تا از با جماعتی که در آنند عبور گند)✨   ⚛نجات از قبر: همین نماز ها در به داد انسان خواهد رسید و عامل نجات  است. ✍🏻امام  باقر ( ع) می فرماید: ✨ (صَل رَكعَتَینِ فِی سَوَادِ اللیلِ لِوَحْشَةِ الْقُبُورِ : برای نجات از ،دو رکعت در سیاهی به جا آور)✨ ⚛گلستانی از : ✍🏻خداوند به موسی (ع) می فرماید: ✨(قَم فیِ ظَلمُهُ اُجعُلَ قُبرُکُ رُوضُه مِن رِیاضِ الجِنانِ: در ظلمات بلند شو ،قبرت رت باغی از باغ های می سازم.✨ 🖇 نوری رادر قبر ما می تاباند که از ظلمات و تاریکی نجات پیدا می کنیم🌸🍃 ••❥⚜︎----------- @mojaradan 🎀 مجردان_انقلابی
🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫🚫 📵 📌 *متن شبهه*👇 ◀من فقط قران و قبول دارم کجاش اومده سگ نجسه؟ یا نماز صبح و اینطوری بخونم؟ یا بگه حجاب واجبه ♨️♨️♨️♨️♨️♨️♨️ 📌 *پاسخ شبهه*👇 💢توی قرآن که نجسه! نیومده که واجبه! اشاره نشده تشکیل بدید حتی نگفته چطوریه و چند رکعته!!! هرچی توی باشه رو قبول دارم 👇 ✅برخی برای توجیه خود به استناد میکنند! ❌ در واقع با قرآن به جنگ احکام دین میروند! 👈از ۱۱۴ سوره و ۶۲۳۶ آیه فقط چند آیه معروف را شنیده یا خوانده اند در حالی که همه باید در کنار هم قرار گیرد.🖐️ ✅در که میتوان گفت مانند قانون اساسی دین است، *کلیات احکام* و دستورات ذکر شده است. اما با این حال، همان قرآن میگوید برای و من به چه کسانی مراجعه کنید؟ این افراد چرا این آیات را نمیخوانند و مخفی نگه میدارند!؟🤔 ✅دستور صریح قرآن: تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است، 📒 «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» 📒يعني اي ما ذکر بر تو نازل کرديم تا براي مردم آنچه را بر ايشان نازل شد (قرآن) تبيين و تفسير نمايي و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بيان فرموده، از سخنان پيامبر(ص) و امامان(ع) اطاعت کنيم: 📒«وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» اي مردم هر چه را رسول الله(ص) به شما دستور داد ، اجرا کنيد و هر چه را نهي کرد باز ايستيد. 📚سوره مبارکه نحل/44 و حشر/7. ✅در نتیجه را باید کنار هم فهمید، همان قرآن هم اشاره کرده است تفسیر آیات و احکام را از پیامبر و معصومین(ع) بیاموزید. بخشی از احکام در گفتار و رفتار معصومین آمده و منبع احکام فقط قرآن نیست. @mojaradan 🎀
✍حاج آقای قرائتـــے: مابه وسیله میتوانیم منکرات جامعه را از بین ببریم با: و ازدواج مهارکننده ← شهوت و نماز از بین برنده ← غفلت 🏡 @mojaradan
✍بادامِ دین توی خیلی جاها، پول، پارتی، مدرک، حرف اول رو می‏زنه.💰👨‍🎓 ☝️اگر کسی اینها رو داشته باشه کارش راه میفته.😇 ❗️ولی روز اون چیزی که حرف اول رو می‏زنه هست.👌 ✅ به همین خاطر بهش می‏گن: 🕋 يَوْمُ الدِّينِ 👈روز دین ✅ روزی که دیندارها کارشون راه میفته.💯 🕋 ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ 🕋 يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ(انفطار/۱۸_۱۹) ⚡️چه‌میدانى روز دین چه روزى است؟ ⚡️روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست. 🔚ولی، لازم به یادآوریه که؛👇 🔔 فقط ، و .... نیست. که اگر این‌ها رو داشته باشی کارت راه بیفته، اصلا❌ 👀 به این مثال نگاه کنید؛👇 شما اگر بخواهید هسته بادام بکارید، ❌ اگر فقط پوستش رو بکارید، سبز نمیشه☹️ ❌ اگر فقط مغزش رو بکارید، بازم سبز نمی‏شه☹️ 🔚 پوست و مغز باید با هم باشه تا سبز بشه.🌱 ✅ دین خدا هم همینطوره؛ 👌پوست و مغزِ باید با هم باشه. 😈 ولی کار اینطوریه که همیشه بین پوست و مغز جدایی می‏ندازه.❗️🔔 یعنی؛ ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که میخونی، روزه میگیری، بَسِه.😌 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که به مردم میکنی، یعنی خیلی خوبی.😍 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که خیلی خوبی.☺️ 🔚به خاطر همینه که؛ ❗️بعضیا ندارن، ولی گره‌گشا💁‍♀ هستن. ❗️بعضیا میخونن، ولی غیرت ندارن.🤩 ❗️بعضیا و میخونن، ولی آتیش🔥 میندازن به زندگی دیگران. و..... ☝️این دسته از آدما، درخت دینداریشون سبز نمیشه که اون دنیا به دردشون بخوره و کارشون راه بیفته.😱 @mojaradan
🕊🖇 🔴«اَسْرَقَ النّاس» چه کسی است؟ ✍آیت الله تهرانی (ره): دزدترین مردم «اَسْرَقَ النّاس» چه کسی است؟ دزدترین مردم آن کسی است که از نمازش می دزدد. 🔻وقتی می خواهد به سجده برود، «سینِ» «سُبْحانَ رَبِّیَ الْأَعْلی وَ بِحَمْدِهِ» را قبل از رفتن به سجده، «حانَ رَبِّیَ الْأَعْلی» را در سجده، «وَ بِحَمْدِهِ» را هنگام بلند شدن از می گوید. این باطل است؛ زیرا به صورت عمدی طمأنینه در آن رعایت نشده است. 🔺ولی اگر نباشد، و اشتباهاً ذکر را زودتر گفته باشد، نمازش باطل نیست، می تواند ذکر را دوباره تکرار کند؛ زیرا رکن است. ❌کسی که از می دزدد و نمازش بدون طمأنینه است، نه رکوع صحیح دارد، نه صحیح، نه بعد از نماز دعا دارد، نه تعقیب دارد، ⭕️در واقع نمازش را مُچاله کرده و به گوشه ای پرتاب کرده است، مَثَل او مَثَل کسی است که لباس کهنه اش را در آورده و آن را مُچاله کرده و به گوشه ای پرت کرده است. 💢بعضی ها هستند که تا نمازشان تمام می شود و سلام می دهند، سریع بلند می شوند و می روند، دستشان را بلند نمی کنند که از خداوند بگیرند. ✅ شما همگیتان بعد از یک دعا محل دارید که می شود پس دستهایتان را بلند کنید و حاجت بگیرید.. ••❥⚜︎----------- #‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی @mojaradan
•••••••••••••••••°•{♡}‌•°•••••••••••••••• 📝به وقت حدیث 💟روشنی در : ♻️ نور است.نورش هم در این دنیا و هم در عالم برزخ و هم در عالم پرتوافشانی میکند . 📚در میزان الحکمه ج 10 ص 234 آمده👇 ✨ نور است.✨ 💟در حدیثی از حضرت (علیه السلام) نقل شده است👇 ⬅️از روزی که شنیدم اسلام فرمود: نور است هیچ گاه آن را ترک نکردم. 👈ابن کوا به آن حضرت گفت: حتی در ( لیله الهریر ) (شب عملیات جنگ )؟ ✅امام فرمود: حتی در آن شب. 👈این نور، شب اول قبرمون به دادمون میرسه غافل نباشیم.‼️ 💟سبب ورود به ⬅️ اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید👇 ✨در غرفه هایی است که داخل آن از بیرون پیداست و نیز بیرون آن از درون نمایان است و در آن افرادی از امت من اسکان می یابند که سخن شایسته بر زبان می آورند و به اطعام طعام می پردازند و بر دیگران آشکارا سلام می کنند همیشه روزه دارند و در شب هنگام آنگاه که همگان در خوابند به برمی خیزند. 📚 نورالثقلین / ج3/ ص 263 ••❥⚜︎----------- @mojaradan 💫 ه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
╲\╭┓ ╭📿🍃 ┗╯\╲ 🖇اهل باشید بزرگواران! ✴️هیچ لذتی بالاتر و گواراتر و لذت بخشتر از این نیست که تو زمانی که همه چشماشون بسته و تو خواب نازند بخوای 😍برا خدا بیدار شی ، وضو بگیری، بری سر سجاده ات ، تو یک اتاق تقریبا تاریک و شروع کنی به خوندن … 🍀این خیلی خیلی زیباست … لحظه ای که با خودت خلوت میکنی … 🍀فقط تو هستی با خدای تو و خلوت و سکوت و تاریکی. 🌸🍃امروز تو این دنیا برای خدا تو دل شب و تو تاریکی میخونی اما بدون … ☝️🏻بدون که بعد این نجوا کردن ها در تایکی ، شب اول ، تاریکی قبرت رو مبدل به قبر میکنه و آخ که چقدر در اون لحظه گشایش و نورانیت قبرت برات دلچسب و دلپذیر میشه …🙃 ☝️🏻اونجاست که بهت نشون میدند و بهت میفهمونن که این نورانیت قبرت حاصل اون بود که تو تاریکی و شبهای دنیاییت میخوندی … @mojaradan
╲\╭┓ ╭📿🍃 ┗╯\╲ 🖇اهل باشید بزرگواران! ✴️هیچ لذتی بالاتر و گواراتر و لذت بخشتر از این نیست که تو زمانی که همه چشماشون بسته و تو خواب نازند بخوای 😍برا خدا بیدار شی ، وضو بگیری، بری سر سجاده ات ، تو یک اتاق تقریبا تاریک و شروع کنی به خوندن … 🍀این خیلی خیلی زیباست … لحظه ای که با خودت خلوت میکنی … 🍀فقط تو هستی با خدای تو و خلوت و سکوت و تاریکی. 🌸🍃امروز تو این دنیا برای خدا تو دل شب و تو تاریکی میخونی اما بدون … ☝️🏻بدون که بعد این نجوا کردن ها در تایکی ، شب اول ، تاریکی قبرت رو مبدل به قبر میکنه و آخ که چقدر در اون لحظه گشایش و نورانیت قبرت برات دلچسب و دلپذیر میشه …🙃 ☝️🏻اونجاست که بهت نشون میدند و بهت میفهمونن که این نورانیت قبرت حاصل اون بود که تو تاریکی و شبهای دنیاییت میخوندی … @mojaradan
•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•°●•° 👤سیدعلی (ره): 🌎در دنیا به خانه دوهزارمتری و میگویند : 💥اشراف مملکت؛ ☝️🏻❣اما در اشراف آن کسانی هستند که  : 💛 شب خوان هستند. 📝‌ آیت الله : روی استقامت کنید. ✴️استقامت در این راه شما را موفق به _گناه می کند. آنقدر استقامت کنید تا نیروهای شر از وجودتان و ریشه کَن شوند. 🌸🍃در اثر ،اسلام تبدیل به ایمان می شود ؛ لذا استقامت خیلی مهم است. @mojaradan
🎙 آیت الله حائری شیرازی 🔸باید باد بیرون برود تا دوباره بتوانی بخوانی! 🔸 اگر شما که خواندی و خودت را نسبت به ، بدهکارتر دیدی، این یعنی نمازت قبول شده؛ اما اگر نمازت را خواندی و خودت را طلبکار دانستی، نمازت قبول نشده! علامت قبولی نماز، افزایش احساس بدهکاری است! اگر بنشینی و حسابش کنی، می‌فهمی که بدهکارتر شدی و اگر بدهکار بشوی، توفیق نماز به تو داده می‌شود. اما اگر احساس طلبکاری کردی، توفیق نماز از تو سلب می‌شود. بسیاری از مردم یک بار می‌خوانند، دیگر نمی‌توانند بخوانند «تا وقتی که باد این نماز بیرون رود. @mojaradan
🌺از امیرالمومنین(ع) روایت شده است: 💟که حضرت نمازی را برای کسانی که دارند و میخواهند همسر خوبی اختیار کنند 👨❤️👨 ؛ بیان فرمودند ؛👇 🍃دو رکعت نـــــماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره مبارکه خوانده شود و بعد از 💯 مرتبه بگوید ﴿ الحمدلله ﴾ و سپس بگوید🍃 ✨اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَکُوراً قَنُوعاً غَیُوراً إِنْ أَحْسَنْتُ شَکَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ وَ إِنْ ذَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِیتُ ذَکَّرَتْ وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا  حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَیْهَا سُرَّتْ وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِی وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَیْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِی وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَیْهَا أَرْضَتْنِی یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ هَبْ لِی ذَلِکَ فَإِنَّمَا اَسئله و لا اَجدُ اِلّا مامنَنتَ وَاَعطَیت✨ 🌷سپس حضرت فرمود: 👈هرکس این عمل را انجام دهد هر آنچه از خدا خواسته به او داده خواهد شد. ✳️این از مجربات است .  👌👌👌 🌸مرحوم (ره)  میفرمایند: این را به چند نفر سفارش کردم ... بعد از انجام آن از خویش راضی بودند. @mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند برای چه هدفی ازدواج کنیم؟ #پناهیان #قسمت_دوم   این‌جوری‌اند. می‌گوید #آخ
بلکه را هم سلب می‌کنند فرصت‌های ما را هم از بین می‌برند، باید این کار را بکنیم. بیدار شویم چطور است؟ بین‌الطلوعین سرِ سجاده ذکر بگوییم؟ وقت برای نماز بگذاریم مفصّل؟ نمی‌دانم باید چه‌کار کنیم یک آرام بشویم. خداوند متعال که روزی سه مرتبه ترمز دستی ما را می‌کشد. آقا کن! کجا داری می‌روی؟ ما را می‌برد سجاده. نماز هم که دیدید چقدر جالب است. نیست به شدت تکراری است، به آدم فرصت می‌دهد فکر کند. نیست اصلاً و جدید بودن توی نماز نیست! گفت آقا چرا اینقدر تند نمازت را خواندی؟ گفت چون از حفظ خواندم. از حفظ است را دیگر. مثل برای راننده‌های خیلی حرفه‌ای دنده عوض می‌کنند اصلاً متوجه نمی‌شوند این رکعت عوض می‌کند اصلاً متوجه نمی‌شود. بعد می‌رود دیگرش را پیدا می‌کند. آن سیب‌زمینی را کجا گذاشته بودم؟ ها! تازه فهمیدم.   ترمزدستی زندگی آدم کشیده می‌شود آدم توی بیداری روحش استراحت کند یک کمی آرام باش. برای چی آمدی در این دنیا داری زندگی می‌کنی؟ «مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک»؛ من مال اینجا نیستم چند روزی «قفسی ساخته‌اند از بدنم»؛ من توی قفسم الآن. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انسانیت داشته باشیم کافی است، حالا نماز هم نخوندی اشکال ندارد خدا به نماز ما احتیاج ندارد! 🎤 حجت الاسلام والمسلمین 🦋 ┅❁💚❁┅┅❁💚❁┅┄ @mojaradan
🔴 💠 اگر گاهی همسرمان در خواندن نماز می‌کند بهترین روش این است که با روش زبانی به او تذکر ندهیم. 💠 بلکه در اوقات نماز، با آرامش و مهربانی، سجاده زیبا پهن کنیم، خود را با عطر دلخواه همسرمان کنیم، لباس سفید و مخصوص نماز بپوشیم، با زیبایی و طمانینه و در معرض دید همسرمان (البته بدون قصد ریا) بخوانیم. 💠 با نماز زیبا، در درون همسرمان و اشتهای به نماز ایجاد خواهد شد. 💠 قبل و بعد از نماز، خوش اخلاقی خود را زیاد کنیم تا اثر ما، بیشتر شود. 💠 به هیچ عنوان بابت همسرمان در نماز، با او نکنیم چرا که اثر عکس دارد. @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آریایی‌های وطنی!! ▫️کاری که بعضی آریایی ها!!! تو موقع خواندن کردن مثل اینه که بری بعد موقع کف بزنی!!! دیوونه ها حافظ خودش قرآن بوده... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
46.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا برخی از نمازگزاران به راحتی گناه هم می‌کنند؟ چه‌کار کنیم که نماز برای ما موثر باشد و آثار نماز را در زندگی خود ببینیم؟ .•°``°•.¸.•°``°•                   @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌼 🚫 بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حق‌الناس‌ است🚫 با یه دست جلوی چادرم رو نگه داشتم و با دست دیگه ام ظرف اسفند رو برداشتم. ذوق زده بودم و دل تو دلم نبود. بهمن بود و فقط یک ماه از ازدواجم با محمد میگذشت. با اینکه جنوب بودیم شب ها هوا سرد بود. قدم برداشتم و با بقیه خادم ها ورودی اردوگاه ایستادم.همون اردوگاهی که سال قبل با شمیم و ریحانه توش کلی خاطره ساخته بودیم،جایی که پارسال روی تخت یکی از اتاقاش بخاطر نداشتن محمد کلی گریه کرده بودم،امسال دوباره اومدم،ولی این بار با همسرم،به عنوان خادم. شاید اگه به گذشته برمیگشتم هیچ وقت حتی تصور نمیکردم زندگیم اینجوری ورق بخوره.خیلی خوشحال بودم که خدا دوستم داشت ومن رو به آرزوهام رسوند. من هر چی که داشتم رو از داشتم... خادمی که سهل بود باید نوکریشون رو میکردم. قرار بود کاروان دخترهاچند دقیقه دیگه برسه و تو اردوگاه ساکن شن. خادمی برام خیلی تجربه‌ی قشنگی بود. جمع دوستانه و شاد خادم‌ها رو دوست داشتم.داشتیم حرف میزدیم که صدای بوق اتوبوس به گوشمون رسید.دوتا اتوبوس به ورودی اردوگاه نزدیک میشدن.چون زمان اردوی دخترها بود تعداد آقایون خادم کم بود.داشتم به حال خوب این روزهام فکر میکردم که یکی از کنارم به سرعت رد شد.سرم ر‌و بالا گرفتم و محمدرو دیدم که با لباس خاکی خادمی دویید طرف راننده‌ی اتوبوسی که به ما نزدیک شده بودیخورده صحبت کردن که در اتوبوس باز شد و دخترها پیاده شدن. یه گروه از دخترها که چفیه‌های هم رنگ دور گردنشون بسته بودن به محض پیاده شدن از اتوبوس باهم سرود میخوندن و به سمت داخل اردوگاه قدم برمیداشتن. اشتیاق تو نگاه بعضی‌هاشون برام جالب و قابل درک بود. به گرمی ازشون استقبال کردیم و بهشون خوش‌آمد گفتیم. بعضی‌هابا تعجب نگامون میکردن . نگاهشون برام آشنا بود.یادمه رفتار یه سری از خادم‌ها اونقدر گرم و صمیمی بودکه آدم فکر میکرد قبلا جایی دیدتشون و یا شاید مدت زیادیه که هم رومیشناسن. به هرکدوم از بچه‌ها یه شاخه گل دادیم و وسط اردوگاه جمع شدن. ظرف اسفندرو دست یکی از خادم‌ها دادم و به سمت سرپرست گروه ها رفتم. ازشون آمار گرفتم و تو یه اتاق بزرگ اسکانشون دادم. کار اسکان تمام گروه‌ها یک ساعت و نیم زمان برد.وقتی تو نمازخونه جماعتمون رو خوندیم،بچه ها رو برای ناهار به سالن غذاخوری فرستادیم. یک ساعت پخش غذاها طول کشید. وقتی کارمون تموم شد یه گوشه نشستم و سرم رو روی میز گذاشتم. سالن غذاخوری تقریبا خالی شده بود. یکی از بچه های خادم‌گفت: +فاطمه جان چرا غذات رو نگرفتی؟ بعد هم یه دوغ و یه ظرف کنارم گذاشت. لبخند زدم‌و ازش تشکر کردم.واسه تنها غذا خوردن اشتها نداشتم.با خودم گفتم لابد تا الان محمد غذاش رو خورده،دیگه نمیشه برم پیشش. بی‌حوصله به ناخن‌هام خیره بودم که موبایلم تو جیبم لرزید. از جیب مانتوم برداشتمش که دیدم محمد تماس گرفته. تا چشمم به اسمش افتادبا خوشحالی ایستادم و به تماسش جواب دادم _الو +سلام _به به سلام،حال شما؟ +عالی!توخوبی؟ناهار خوردی؟ _خوبم.نه هنوز نخوردم. +عه خب پس بدو غذات و بگیر بیا بیرون. بدون اینکه چیزی بپرسم چشمی گفتم و غذام رو برداشتم و رفتم بیرون.یه خورده از سالن غذاخوری فاصله گرفتم که محمدرودیدم که به دیوار تکیه داده بود رفتم طرفش و دوباره سلام کردم که جوابم رو داد. رفتیم ته حیاط اردوگاه.تقریبا همه برای استراحت رفته بودن بی توجه به خاکی شدن لباس هامون روی زمین نشستیم. داشتیم غذا میخوردیم یخورده از برنج تو ظرف روخوردم و از غذا خوردن دست کشیدم.دستم رو زیر صورتم گذاشتم +چرا نخوردی غذاتو؟ _نمیتونم دیگه. +خب پس نگهش دار بعد بخور. _چشم. غذاش رو تموم کرد و گفت: !چرا اینطوری نگاه میکنی؟ _چون هنوز باورم نشده.وقتی به گذشته فکر میکنم،حس میکنم دارم خواب میبینم. چیزی نگفت وبا لبخند نگاهش رو بین چشم هام چرخوند. +لطف خداست دیگه شامل حال من شده چیزی نگفتم که ادامه داد: +خدارو شکر که همه چی به خیر گذشت.پدرت خیلی کمکمون کرد. بهـ قلم🖊 🧡 💚 .•°``°•.¸.•°``°•                   @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
💕 🚫 بدوݩ ذکرنام نویسنده حرام و حق‌الناس‌ است🚫 کارای فاطمه برام عجیب بود. لباس و پوشیدم و بعد از شونه زدن موهام و عطر زدن به دست ها و لباسم با شونه و لباس بچه از اتاق رفتم بیرون. _فاطمه؟؟ جوابی نشنیدم. میز صبحانه رو به بهترین شکل چیده بود. هرچی که باعث میشد اشتهام باز شه روی میز پیدا میشد. صبحانه ی اون روزم عجیب بود. نگاهم با تعجب روی خوراکی های میز میچرخید که چشمم به شیشه پستونکی افتاد که کنار لیوان های شیر ما گذاشته شده بود. فاطمه رو که تو خونه پیدا نکردم دفترچه ی روی اپن و برداشتم. یادداشت نوشته بود: "صبحت بخیر حموم بودی نشد بهت بگم. من چیزی لازم داشتم رفتم که بخرم. تو صبحانه ات رو بخور!مراقب خودت هم باش.در ضمن حواست به دور و برت باشه!" جمله آخرش و درک نمیکردم.انقدر سوال تو ذهنم بود که نتونستم بیشتر از یک لقمه بردارم. چند دقیقه گذشت و فاطمه نیومد. پوتینم تو جا کفشی نبود. حدس زدم که کار فاطمه است و دوباره تمیزش کرده و دم در گذاشته.در و باز کردم که دیدم درست حدس زدم.لبخندی که از ذوق زده بودم با دیدن چیزی که کنار پوتینم بود جمع شد. روی زانوم خم شدم و کتونی زرد رنگ و کوچولویی که کنار پوتینم بود و برداشتم و روی کف دستم گذاشتم. حس عجیبی داشتم‌که نمیدونستم اسمش چیه. دلم واسه کتونی های کوچولویی که تو دستم‌بود غنج میرفت. دوتا انگشتم و تو کفش ها گذاشتم و رو زمین کشیدمش که چراغ های زیرش روشن شد و صداش در اومد. داشتم با ذوق بهشون نگاه میکردم که با صدای فاطمه با سرعت برگشتم عقب. انتطار نداشت منو پشت سرش ببینه. از هیجان به زور روی پام ایستاده بودم. با تمام وجود منتظر واکنش محمد بودم. دستام و پشت سرم گرفته بودم و منتظر شدم که چیزی بگه. در و بست و به کفش های تو دستش نگاه کرد و گفت: فاطمه این کفشا چی میگه؟ با ذوق گفتم : _داره میگه بابای خوشگلم من شیش ماهه دیگه میام تو بغلت. میخوام‌با قدم های کوچولوم به زندگیت برکت بدم. تغییر حالت چهره اش به وضوح مشخص بود. گفت: +فاطمه میدونی اگه،بفهمم همه ی اینا یه شوخیه چقدرم‌حالم بد میشه؟اگه داری شوخی میکنی همین الان بگو،چون‌من دارم سکته میکنم. برگه آزمایش و که پشت سرم گرفته بودم آوردم جلو و گفتم :از جدی هم جدی تره! +وای نهههه‌ وای خدایااا.... از شدت ذوق و خوشحالی رنگ از چهره اش پرید. اومد و از روی اپن لباس بچه رو برداشت و به صورتش چسبوند. از خوشحالیش خوشحال تر شده بودم. چند بار بوسیدش و جواب آزمایش رو ازم گرفت و با لبخند نگاش کرد. +خدایا شکرت! گفت : +تو‌خوبی؟ _من خوبم دکترم گفت بچه هم خوبه میخواستم‌ یه همچین موقعیتی پیش بیادتا بهت بگم +از این به بعد بیشتر از قبل باید مراقب باشی. یهو به ساعت نگاه کرد و گفت: +ای وای باید میرفت سر کار. میترسید اگه الان بره دیر برسه. زنگ زد و دو ساعت مرخصی گرفت. رفت تو اتاق. اینبار نپرسیدم چه نمازی میخونه، میدونستم که چقدر بابت هدیه ای که خدا بهش داده خوشحاله.اینجور وقت ها نماز شکر میخوند و از شوق گریه میکرد منم‌مزاحم خلوتش نمیشدم. نیم ساعت بعد اومد و نشست. چند دقیقه گذشت یهو گفت : +به نظرت دختره یا پسر؟ _دختر دوست داری یا پسر؟ +اینش مهم نیست،مهم اینه که دارم بابا میشم.فاطمه حتی تصورشم خیلی قشنگه. اون روز کلی سوال میپرسید وبه نصف سوال هاش خودش جواب میداد. هی میرفت اتاق کوچیکه و میومد. بعداز کلی سفارش رفت سرکار و دو ساعت مرخصیش روهم جبران کرد. هرشب وقتی شب میخوند و فکر میکرد من خوابیدم،میرفتم و یواشکی نگاش میکردم و با اشک هاش اشک میریختم.میترسیدم از حالت خاصی که داشت. از این‌کارای پنهونیش میترسیدم. میفهمیدم با ادمای اطرافم چقدر تفاوت داره و این تفاوتش من رو میترسوند. توجه اش روم خیلی بیشتر شده بود ولی هر چقدر که میگذشت من بی حوصله و بی قرار تر میشدم. هر روز یه جوری بودم بہ قلمِ🖊 💙و 💚 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
☝️ فاطمه: آره رو خیلی دوست دارم همیشه حس میکنم محمدُ از اون دارم. ریحانه:گفته بود بهت هر شب استغاثه به حضرت زهرا میخوند تا بابات راضی بشه؟ فاطمه:آره! با قطره اشکی که از گوشه ی چشمام سر خورد و روی دستم افتاد .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۷۱ و ۷۲ رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در: _من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید! صدرا: _هستم! رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در برمیداشت که صدایی مانعش شد: +من شرمنده‌ی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه! صدرا ادامه‌ی حرف مادرش را گرفت: _به خدا شرمنده‌ام حاجی! حاج علی: _شرمنده‌ی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای رها خانم بود که اومد! حاج علی که با آیه‌اش رفت، صدرا نگاهش به رها افتاد: _تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی! محبوبه خانم: _حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته! رها: _شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید! رها رفت و جوابی به حرف‌های زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط رفت... " کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آن‌سو میرفت! دل به طلبکاری‌ت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی! کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیه‌ی روزهایت خاتون؟ به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگی‌هایت گشته‌ام! من درگیر توئم رها..." رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند! رها که سر بر بالین نهاد، بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیه‌ای که تا آمد، شد پشت... شد پناه! برای حرف‌های تلخ رویای همسرش اشک ریخت. رو به آسمان کرد: " خدا... آیه میگه هرچی شد بگو " " باشه، منم میگم شکر! " رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید. به مادرش .... که شد زن دوم مردی که یک پسر داشت. به کتک‌هایی که مادرش از خواهرهای شوهرش میخورد! به رنج‌هایی که از بد دهنی مادر شوهرش میکشید. "مادرم! چه روزهای سختی را گذرانده‌ای! این روزهایت به نگرانی سرنوشت شوم من می‌گذرد؟ منی که این روزها، آرام‌تر از تمام روزهای آن خانه‌ی پدری‌ام؟ مردی که سی و پنج سال تو را آزرد. و اشک مهمان چشمانت شد!" با صدای اذان چشم گشود. صدا زدن‌های خدا را دوست داشت؛ "حی علی الصلاة" دلش را میبرد. وضو که ساخت و چادر سپیده یادگار آیه‌اش را که سر کرد، مردی آرام در اتاقش را باز کرد... و به نظاره نشست نمازش را.. مردی که نمازهایش به زور، به تعداد انگشتان دستش می‌رسید. چند روزی بود که صبح‌هایش را اینگونه آغاز میکرد. به قنوت که رسید، صدرا دل از کف داده بود برای این عاشقانه‌های خاموش! قبل از رها کسی در این خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمی‌آورد! به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق باشد... اینگونه دلبسته باشد! "رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟! تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟ تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟ تو رهایم نکن رها... تنهایم! تنهاترم نکن رها!" رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب دین داری نبود؛ حقیقت آن بود؛ حقیقت آن بود! رها، از نقش و رنگهای دروغین رها بود! قبل از اتمام سلام نمازش رفت... رفت و رها ندانست، مردی، روزهایش با نگاه به او، آغاز میکند! ساعت هفت و نیم صبح که شد، رها لباس پوشیده، آماده‌ی رفتن بود. قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که کردند، صدرا صدایش زد: _صبر کن رها، میرسونمت! +ممنون، با آیه میرم! _مگه امروز میان سرکار؟ +آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم! _همون ساعت 2 دیگه؟ رها سری به تایید تکان داد. _کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟ +نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن! دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار خونه باشن و کانون رو حفظ کنن؛ میگه زیاد باعث میشه نتونن خانواده رو کنار هم نگه دارن برای همینه که ما صبحا تا ساعت دو هستیم و شعار ناهار با خانواده رو داریم تحقیقات نشون داده غذا خوردن با خانواده سر یک سفره، باعث میشه بچه‌ها کمتر از خونه فراری بشن و رو به جنس مخالف بیارن. ما هم که ساعتی حق ویزیت میگیریم؛ پنج یا شش تا مراجع در روز داریم؛ البته بیشتر بشه هم روی روحیهی خودمون تاثیر منفی داره... کلا دکتر صدر اعتقادات خاص خودش رو داره، پول درآوردن بعد از حفظ سلامت. +پس مرد خوبیه _بیشتر برای ما پدره دلش حسرت‌زده‌ی پدر بود! آنقدر حرفش حسرت داشت که دل صدرا برایش سوخت "چه در دل داری خاتون؟ تو که پدر داری! من حسرت‌زده‌ی دیدار پدرم باید بمانم!" آیه: _بشین پشت فرمون خانم، من که نمیتونم با این وضع رانندگی کنم! رها: _آخه با این وضع.... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan                  °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
ارمیا: _میریم خونه. آیه: _دلم چند روز فرار میخواد. ارمیا: _با فرار تموم نمیشه... آیه. دیدی مامان فخرالسادات چطور ؟ دیدی شهید داده و هنوز داره میزنه؟ اسطوره نباش آیه! باش؛ گاهی خم شو، اما نشکن! گاهی بشین اما پاشو! گاهی برو، اما برگرد؛ گاهی بشکن اما جوونه بزن و از نو متولد شو! آیه: _بیا بریم یک جای دیگه. دور از این آدم‌ها! ارمیا: _میریم. جایی که یادت بیاد تو کی هستی... تو کی بودی! آیه: _همه‌ی آیه مهدی بود... من بدون مهدی هیچی نیستم. ارمیا: _اشتباه نکن آیه! تو بودی. همه چیز تو بودی! چرا فکر میکنی یعد از سیدمهدی چیزی نداری؟ مال تو بود! مال خودت بود! مال خودت بود! مال خودت بود. سیدمهدی رو بهت نشون داد و تو رفتی. تو من و ما رو تو راه آوردی. آیه ایمانه... آیه اعتقاده! تو رو برای خدمت به مردم ادامه بده. آیه: _نمیدونم. ارمیا: _ ادامه بدیم؟ هم‌قدم بشیم؟ آیه: _یا علی... *** پایان ۱۳۹۸/۲/۵ ✓خانه‌ام ویران شده است و این فدای ✓همسرم بی‌همسر است، این هم فدای ✓دخترم بابا ندیده این فدای ✓کشورم آزاد و آباد است، این هدیه برای 💚🤍❤️پایان💚🤍❤️ ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´